تفاوت میان نسخههای «دقیقی (گشتاسپ نامه)/بیامد سر سروران سپاه»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(ورود خودکار مقاله) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|بیامد سر سروران سپاه|پس تهم جاماسپ دستور شاه}} | {{ب|بیامد سر سروران سپاه|پس تهم جاماسپ دستور شاه}} | ||
{{ب|نبرده سواری گرامیش نام|بمانندهی پور دستان سام}} | {{ب|نبرده سواری گرامیش نام|بمانندهی پور دستان سام}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۳ مهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۲:۴۵
' | دقیقی (گشتاسپ نامه) (بیامد سر سروران سپاه) از دقیقی |
' |
بیامد سر سروران سپاه | پس تهم جاماسپ دستور شاه | |
نبرده سواری گرامیش نام | بمانندهی پور دستان سام | |
یکی چرمهیی برنشسته سمند | یکی گامزن بارهی بیگزند | |
چماننده چرمهی نوندهی جوان | یکی کوه پارست گویی روان | |
به پیش صف چینیان ایستاد | خداوند بهزاد را کرد یاد | |
کدام است گفت از شما شیر دل | که آید سوی نیزهی جان گسل | |
کجا باشد آن جادوی خویشکام | کجا خواست نام و هزارانش نام | |
برفت آن زمان پیش او نامخواست | تو گفتی که همچون ستونست راست | |
بگشتند هر دو سوار هژیر | به گرز و به نیزه به شمشیر و تیر | |
گرامی گوی بود با زور شیر | نتابید با او سوار دلیر | |
گرفت از گرامی نبرده گریغ | گرامی کفش بود برنده تیغ | |
گرامی خرامید با خشم تیز | دلی از کینهی کشتگان پرستیز | |
میان صف دشمن اندر فتاد | پس از دامن کوه برخاست باد | |
سپاه از دو رو بر هم آویختند | و گرد از دو لشکر برانگیختند | |
بدان شورش اندر میان سپاه | از آن زخم گردان و گرد سپاه | |
بیفتاد از دست ایرانیان | درفش فروزندهی کاویان | |
گرامی بدید آن درفش بنفش | که افگنده بودند گردان درفش | |
فرود آمد و برگرفت آن ز خاک | بیفشاند از او خاک و بسترد پاک | |
چو او را بدیدند گردان چین | که آن نیزهی نامدار گزین | |
از آن خاک برداشت و بسترد و برد | به گردش گرفتند مردان گرد | |
ز هر سو به گردش همی تاختند | به شمشیر دستش بینداختند | |
درفش فریدون به دندان گرفت | همی زد به یک دست گرز ای شگفت | |
سرانجام کارش بکشتند زار | بر آن گرم خاکش فگندند خوار | |
دریغ آن نبرده سوار هژیر | که بازش ندید آن خردمند پیر | |
بیامد هم آنگاه بستور شیر | نبرده کیانزاده پور زریر | |
بکشت او از آن دشمنان بیشمار | که آویخت اندر بد روزگار | |
سرانجام برگشت پیروز و شاد | به پیش پدر باز شد و ایستاد | |
بیامد پس آن برگزیده سوار | پس شهریار جهان نیوزار | |
به زیر اندرون تیزرو شولکی | که نبود چنان از هزاران یکی | |
بیامد بر آن تیره آوردگاه | به آواز گفت از گزیده سپاه | |
کدام است مرد از شما نامدار | جهاندیده و گرد و نیزهگزار | |
که پیش من آیند نیزه بدست | که امروز در پیش مرد آمدست | |
سواران چین پیش او تاختند | برافگندنش را همی ساختند | |
سوار جهانجوی مرد دلیر | چو پیل دژآگاه و چون نره شیر | |
همی گشت بر گرد مردان چین | تو گفتی همی بر نوردد زمین | |
بکشت از گوان جهان شست مرد | در آن تاختنها به گرز نبرد | |
سرانجامش آمد یکی تیرچرخ | چنان آمده بودش از چرخ برخ | |
بیفتاد زان شولک خوبرنگ | بمرد و نرست اینت فرجام جنگ | |
دریغ آن سوار گرانمایه نیز | که افگنده شد رایگان بر نه چیز | |
که همچون پدر بود و همتای اوی | دریغ آن نکو روی و بالای اوی | |
چو کشته شد آن نامبرده سوار | ز گردان به گردش هزاران هزار | |
به هر گوشهای بر هم آویختند | ز روی زمین گرد انگیختند | |
برآمد برین رزم کردن دو هفت | کزیشان سواری زمانی نخفت | |
زمینها پر از کشته و خسته شد | سراپردهها نیز بربسته شد | |
در و دشتها شد همه لالهگون | به دشت و بیابان همی رفت خون | |
چنان بد ز بس کشته آن رزمگاه | که بد میتوانست رفتن به راه |