تفاوت میان نسخه‌های «الگو:نوشتار برگزیده»

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۵۶۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
<!-- در اینجا نوشتاری برگزیده از میان درونمایه وبگاه مشروطه می‌آید. -->
+
<!-- در اینجا نوشتاری برگزیده از میان درونمایه وبگاه مشروطه می‌آید. -->
 
<onlyinclude>
 
<onlyinclude>
 
*
 
*
[[پرونده:HIMAryamehrShahbanou26Dey1357.mp4|thumb|left|260px|شاه رفت  مرگ آمد]]
 
[[پرونده:ShahanshahArymehrDeparture26Dey2537b.jpg|thumb|left|220px|اعلیحضرتین در فرودگاه مهرآباد ۲۶ دی ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی]]
 
[[پرونده:MargBarJomhoriyehEslamiTehranUniDey1396.jpg|thumb|left|220px|تظاهرات سراسری مردم ایران - مرگ بر جمهوری اسلامی دی ماه ۱۳۹۶]]
 
'''[[شاه رفت مرگ آمد]]''' - ۲۶ دی ماه ۲۵۳۷ شاهنشاه آریامهر مانند همیشه سر ساعت ده بامداد به دفتر خود آمدند چند نامه و سند را دستینه فرمودند. دکتر محمد باهری از اعلیحضرت برای چندمین بار درخواست کرد که از ایران بیرون نروند. شاهنشاه چای گرم و شیرینی نوشیدند و نگاهی به دفترشان کردند و گفتند برویم. هر پانزده دقیقه یک بار از سفارت امریکا به کاخ شاهنشاهی زنگ می‌زدند که از رفتن شاهنشاه مطمئن شوند. کسانی که در کاخ صاحبقرانیه و کاخ نیاوران مانده بودند گرد آمده و چشم به راه بودند. همه می‌گریستند. شاهنشاه و شهبانو با آنها دست دادند و شاهنشاه می‌گفتند: ناراحت نباشید بر می‌گردیم. اعلیحضرتین با هم به فرودگاه هلیکوپتر کاخ رفتند.  شاهنشاه آریامهر به همراه امیر اصلان افشار رییس تشریفات دربار و سرهنگ جهان بینی و علیاحضرت شهبانو به همراه سرهنگ یزدان نویسی ، بانو دکتر پیرنیا پزشک خانوادگی  سوار هلیکوپتر شدند. شاهنشاه آریامهر و علیاحضرت شهبانو ساعت ۱۱ و ۴۵ دقیقه وارد فرودگاه مهرآباد شدند. دکتر جواد سعید رییس مجلس شورای ملی، دکتر علیقلی اردلان وزیر دربار، معینیان رییس دفتر مخصوص، ارتشبد بدره‌ای  فرمانده نیروی زمینی، علی نشاط فرمانده گارد جاویدان، قره باغی رییس ستاد بزرگ ارتشتاران و گروهی از بلندپایگان کشوری برای پسواز شاهنشاه به فرودگاه آمده بودند. اعلیحضرتین به پاویون سلطنتی رفتند. شاهنشاه چشم به راه شنیدن رای اعتماد شاپور بختیار از مجلس شورای ملی بودند.  تلفن‌های پاویون سلطنتی را از کار انداخته بودند. سرانجام با یاری سیستم تلفنی گارد شاهنشاهی از مجلس شورای ملی آگاهی رسید که شاپور بختیار با ۱۴۹ رای موافق و ۴۳ رای مخالف و ۱۳ رای ممتنع رای اعتماد گرفته است. هلیکوپتری فرستاده شد  تا بختیار را از مجلس شورای ملی به فرودگاه بیاورد. شاهنشاه آریامهر به بختیار گرفتن رای اعتماد را تهنیت گفتند و نگاهبانی قانون اساسی مشروطه و کشور و ملت ایران را به وی سپردند. شاهنشاه با تنها خبرنگاری که پروانه دادند به فرودگاه بیاید آقای لطفی مصاحبه کردند و فرمودند که تهران را به سوی اسوان در مصر ترک خواهند کرد و چند روز در آنجا استراحت می‌نمایند. همانطور که به هنگام تشکیل این دولت گفته بودم مدتی است که احساس خستگی می‌کنم و احتیاج به استراحت دارم و ضمنا گفته بودم پس از اینکه خیالم راحت شود و دولت مستقر شود به مسافرت خواهم رفت و این سفر اکنون آغاز می‌شود. امروز با رای مجلس شورای ملی که پس از رای سنا داده شد امیدوارم که دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پایه گذاری آینده موفق بشود و برای این کار ما مدتی همکاری و حسن وطن پرستی به معنای اشد کلمه احتیاج داریم اقتصا ما باید راه بیفتد مردم باید زندگی عادیشان شروع شود و پایه ریزی بهتری برای آینده بکنیم. سخن دیگری غیر از حفظ وضع مملکت و انجام وظیفه بر اساس میهن پرستی ندارم. مدت سفر من بستگی به حالت مزاجی من دارد و در حال حاضر نمی‌توانم آن را دقیقا مشخص کنم.
 
علیاحضرت فرح پهلوی شهبانوی ایران نیز در مصاحبه فرمودند: اطمینان دارم استقلال مملکت و وحدت ملی همیشه پایدار خواهند ماند و من به ملت ایران ایمان و اعتقاد دارم. همینطور به فرهنگ ایران زمین اعتقاد دارم و امیدوارم و می‌دانم که خداوند همیشه پشت و پناه ملت ایران خواهد بود.
 
 
 
ساعت ۱۳ و ۸ دقیقه زمان تلخ بدرود گفتن فرارسید. سپهبد عبدالعلی بدره‌ای فرمانده رشید نیروزمینی در برابر شاهنشاه زانو زد و زانوانش را بوسید و گفت: اعلیحضرتا ما را رها نکنید. شاهنشاه با چشمانی پر از اشک سپهبد بدره‌ای را با دو دست بلند کردند و دست‌های وی را کوتاه زمانی در دست گرفتند. سپس به سوی دیگری رفتند که او نیز می‌گریست، همه باشندگان می‌گریستند. حتی بختیار با خیانت‌هایی که به ملت و کشور ایران کرد و کشور را برباد داد در این لحظات گریست. شاهنشاه آریامهر و علیاحضرت شهبانو و همراهان از پلکان هواپیمای « شاهین » بالارفتند. بختیار وارد هواپیما شد، شاهنشاه باز هم برای وی موفقیت آرزو کردند و با سدایی رسا فرمودند « ایران را به شما می‌سپارم و شما را به خدا ».
 
  
هواپیمای شاهین که شاهنشاه آریامهر خود آن را تا مرز عربستان سعودی خود خلبانی نمودند از فرودگاه مهرآباد بلند شد و چرخی روی شهر تهران زد، شاهنشاه آریامهر شادی گروهی بی خرد و مزدور را دیدند و از مرزهای ایران بیرون رفتند. ساعت ۱۳  و ۲۱ دقیقه و ۵۹ ثانیه  در زمانی که هواپیمای شاهنشاه از زمین ایران بلند شد، زلزله هولناکی شهر مشهد و شهرهای جنوبی استان خراسان چون قاین، بیرجند، فردوس، طبس، کاشمر، تربت حیدریه، تربت جام، نیشابور ، فریمان و گناباد را به سختی تکان داد و هزاران تن کشته و ده‌ها هزار تن زخمی شدند. پایگاه زلزله نگاری مشهد وابسته به دانشگاه فردوسی به آگاهی رساند که دستگاه‌ها سه ماه است که از کار افتاده‌اند. مرکز زلزله نگاری فنلاند  این زمین لرزه را ۷٫۲ ریشتر ثبت کرد. دیگر شاهنشاه و شهبانو در کشور نبودند که به میان مردم نگون بخت بروند و آنان را در آغوش بگیرند، اشک هایشان را پاک کنند و دلداری دهند، و  به جای خانه و کاشانه ویران شده آنها خانه‌هایی مدرن و زیبا برای روستاییان بسازند. زلزله قائن نیز مانند زلزله طبس به دست آخوندها افتاد و از یادها رفت و مردم سرگردان و بدبخت زیر و روی آوارها تنها ماندند. (دنباله نوشتار را در سایت مشروطه بخوانید)
+
[[پرونده:ShahanshahUSPresidentJohnson1347J.jpg|thumb|left|220px|]]
 +
[[پرونده:Stamps10thAnniversaryUWL.jpg|thumb|left|220px|تمبر دهمین سالگرد لژیون خدمتگزاران بشر]]
 +
[[پرونده:ShahanshahUSPresidentJohnson1347.jpg|thumb|left|220px|]]
 +
[[پرونده:MohammadRezaShahPahlaviArymehrSpeechHarvard1968.pdf|thumb|left|200px|شاهنشاه در دانشگاه هاروارد در سخنرانی خود پیشنهاد بنیاد "لژیون خدمتگزاران بشر" را می دهند]]
 +
[[پرونده:ShahanshahSpeechHarvardUni1347.jpg|thumb|left|200px|]]
 +
[[پرونده:ShahanshahSpeechHarvardUni1347h.jpg|thumb|left|200px|]]
 +
[[پرونده:ShahanshahSpeechHarvardUni1347b.jpg|thumb|left|200px|]]
  
بازگشت مشروطه - تظاهرات مردم ایران علیه حکومت دینی دی ماه ۱۳۹۶ خورشیدی - با بازگشت خمینی در کشور ایران همه حقوقی را که مردم ایران با [[انقلاب مشروطه]] برای آن جنگیده بودند، از آنان گرفته شد. بر پایه [[قانون اساسی مشروطه]] اصل بیست و ششم " قدرت در دست مردم است » ، این اصل از مردم ایران ربوده شد. با پیاده کردن اصل ولایت فقیه، قدرت به دست آخوندها افتاد. با بازگشت خمینی، اصل بیست و هفتم قانون اساسی مشروطه که می‌گوید: سه قوه قانونگذاری، اجرایی و قضاییه از یکدیگر جدا و مستقل هستند را تکه پاره کردند. با چپاندن ولایت فقیه، تنها یک قوه وجود دارد و آن « رهبر » است. با بازگشت خمینی حقوق بشر در ایران لغو شد و قوانین شریعت جای حقوق بشر را گرفت. این سه اصل پایه‌های بنیادین هر قانون اساسی هستند و بر پایه اصل هفتم قانون اساسی مشروطه این سه اصل بنیادین را نمی‌توان تعطیل کرد. این بدین چم (معنا) است این سه اصل هم چنان هستند. در دی ماه ۱۳۹۶ خورشیدی مردم ایران حقوق حقه خود را به کار گرفتند و به خیابان‌ها آمدند و درخواست هایشان را فریاد کشیدند، که تنها راه برای مردم ایران است زیرا که نمایندگان مجلس شورای اسلامی نماینده مردم ایران نیستند، بلکه اینان برگزیدگان مجلس خبرگان هستند، دولت که باید به رفاه مردم ایران بپردازد تنها به گسترش قدرت شیعه در خاورمیانه می‌پردازد، و بودجه کشور برای جنگ در سوریه و یمن و لبنان و حمص و .... و سازمان‌های تروریستی اسلامی هزینه می‌شود، و رهبر که همه قدرت را در دست دارد همانگونه که مردم ایران در خیابان‌ها فریاد زدند: "ملت گدایی می‌کند رهبر خدایی می‌کند". در ایران امروز وضعیتی ایجاد شده است که برتولت برشت آن را چنین به نوشتار درآورده است: "دولت به مردم دیگر اطمینان ندارد. آیا آسانتر نیست که دولت مردم را رها کند و مردم دیگری را انتخاب کند." آنچه را که برتولت برشت در جوک و شوخی بیان کرده است، به روشنی فلسفه حکومتی جمهوری اسلامی است.  دولت (قوه مجریه)، مجلس (قوه قانونگذاری) و دادگستری (قوه قضاییه) قدرت در دست عرب‌های شیعه است و برای امنیت عرب‌های حزب الله به کار گرفته می‌شوند.  
+
[[پرونده:ShahanshahUSSenateUNV1347a.jpg|thumb|left|200px|]]
 +
[[پرونده:ShahanshahUSSenateUNV1347b.jpg|thumb|left|200px|]]
 +
[[پرونده:ShahanshahAryamehrUNV1349d.jpg|thumb|left|200px]]
 +
[[پرونده:ShahanshahAryamehrUNV1349f.jpg|thumb|left|200px]]
  
هدف جمهوری اسلامی این است ملت ایران از میان برود و از کشور باستانی ایران تنها جمهوری اسلامی بدون ایران بسازد، همانند داعش  "دولت اسلامی عراق و شام ". درست همانگونه که صدیقی امام جمعه تهران در نماز جمعه ۱۲ دی ماه ۱۳۹۶ مردم ایران را به دو گروه بخش کرد: گروه نخست را ملت حزب الله و گروه دوم راآشغال‌ها خواند، همه کسانی که علیه جمهوری اسلامی به خیابان‌ها آمدند را آشغال‌ها و اعوان و انصار رژیم را ملت حزب اللهی خواند و گفت:"اجتماع ملت حزب الله دریایی را ایجاد کرد و آشغال‌ها را شست و تمیز کرد.
+
سخنان اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در دانشگاه هاروارد در بنیانگذاری سازمان خدمتگزاران حقوق بشر سازمان ملل متحد
 +
 
 +
تصمیم قانونی دایر به نام‌گذاری روز ۲۳ خرداد به نام روز لژیون خدمتگزاران بشر - مصوب ۸ بهمن ۱۳۴۹ مجلس شورای ملی و ۲۸ بهمن ۱۳۴۹ مجلس سنا – این قانون در تاریخ ۱۰ اسفند ۱۳۴۹ به توشیح محمدرضا شاه پهلوی رسید.
 +
روز ۲۳ خرداد که مصادف با ایراد بیانات حکیمانه اعلیحضرت همایون محمدرضا پهلوی شاهنشاه آریامهر مبنی بر تشکیل لژیون خدمتگزاران بشر در دانشگاه هاروارد است روز لژیون خدمتگزاران بشر (‌داوطلبان ملل متحد برای عمران و توسعهUnited Nation Volunteers  ) نامیده می‌شود.
 +
 
 +
سخنان اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در دانشگاه هاروارد در بنیانگذاری سازمان خدمتگزاران حقوق بشر سازمان ملل متحد ۲۳ خرداد ماه ۱۳۴۷
 +
 
 +
آقای رییس دانشگاه، خانم‌ها و آقایان
 +
 
 +
از دریافت دکترای افتخاری دانشگاه شما کمال خوشوقتی و افتخار را دارم. باید بگویم که این مقام عالی علمی که از طرف کهنسالترین دانشگاه امریکا به من اهدا می‌شود برایم ارزشی استثنایی دارد، زیرا اکنون بیش از ۳۳۰ سال است این دانشگاه شخصیت‌های ممتاز در زمینه‌های مختلف کوشش‌های انسانی پرورش داده است.
 +
 
 +
باتوجه بدین واقعیت، من امروز پیشنهاد می‌کنم که سپاهی به نام "لژیون خدمتگزاران بشر" بوجود آید که در آن افرادی از هر کشور، هر طبقه، هر نژاد، هر مذهب، هر جنس، هر سن، در هر وضع اجتماعی و اقتصادی، فقط با این وجه اشتراک که قسمتی از عمر خود را وقف خدمتگزاری به نوع انسان کنند شرکت داشته باشند، و چون خواه ناخواه وجود مرکزی برای اداره کلی چنین نیرویی لازم است از این لحاظ فقط به سازمان ملل متحد یعنی سازمانی که به صورت بین المللی و بشری به وجود آمده است وابسته باشند
 +
 
 +
و خوشوقتم بگویم که قسمتی از آن را گنجینه میراث فرهنگی کشور خود من به صورت کتاب‌های خطی و چاپی فارسی تشکیل می‌دهد - کانونی است که مدارک قریحه و نبوغ آفریننده بشری را در رشته‌های مختلف علمی و ادبی و فکری یک جا گردآورده است و از این راه به صورت مظهر معنوی آن دنیایی درآمده است که ما در آرزوی تحقق آنیم، دنیایی که در آن همه اندیشه‌ها و نیروهای مثبت و خلاقه، دور از جدایی‌های جغرافیایی و نژادی و مذهبی و زبانی، دست در دست یکدیگر داده و در لوای حقیقتی بالاتر از همه این جدایی‌ها واحدی پدید آورده باشند که قبل از هر چیز مربوط به جامعه بشری باشد. چنین جامعه‌ای خواه ناخواه به وجود خواهد آمد، زیرا جبر تاریخ است که چنین ایجاب می‌کند. سیر تکاملی تمدن بشری، امروز طوری است که ما می‌توانیم دورنمای این دنیای آینده را به خوبی در افق ببینیم بی آنکه در این مورد به دوربین‌های نجومی احتیاجی داشته باشیم. در این صورت، هم منطق و عقل سلیم و هم نیک اندیشی و وجدان بشری به ما حکم می‌کند که استقرار چنین جامعه‌ای را هر قدر ممکن باشد تسهیل کنیم، تا جامعه سالمی بوجود آید که اجزای آن یعنی فرزندان ما و نوادگان ما برای همیشه از ابتلائات اجتماعی کنونی ما و رنج‌های روحی و جسمی که ما با آنها دست بگریبانیم خلاص شده باشند.
 +
 
 +
چرا امروزه ما با این رنج‌ها دست بگریبانیم؟ برای اینکه متاسفانه جامعه کنونی ما، به خلاف آن اجتماعی که دورنمای آن را در برابر خویش داریم، جامعه‌ای بیمار است و این بیماری در تمام سطح‌های آن به چشم می‌خورد: چه در سطح بین‌المللی، چه در سطح ملی، چه حتی در سطح‌های شهری و خانوادگی.
 +
 
 +
البته مقصودم این نیست که این بیماری فقط امروز به وجود آمده است. آنچه جامعه کنونی بشری را دچار تشنج و پریشانی می‌کند، زاده عواملی است که ریشه مزمن دارند. محرومیت‌ها، تبعیض‌ها، ستمگری‌ها، تعصبات، کینه توزی‌ها و دشمنی‌ها، فقر، جهل، گرسنگی، بیسوادی همه اینها بیماری‌هایی است که از گذشته برای ما به ارث رسیده است. منتها تفاوت اساسی وضع امروز ما با گذشته این است که اکنون ما دریافته‌ایم وجود این آفات امری طبیعی و اجتناب ناپذیر نیست، درست به همان ترتیب که دریافته‌ایم بیماری‌هایی از قبیل وبا و طاعون بلایایی آسمانی و غیرقابل اجتناب نیستند
 +
.
 +
البته توجه بدین واقعیت، برای نوع انسان نگرانی و اضطرابی پدید آورده است که اتفاقا همان مایه نجات او است. تا وقتی که پدران ما امری طبیعی می‌دانستند که در صورت بروز وبا و یا طاعون خود را به دست تقدیر بسپارند و در انتظار مرگ بنشینند، طبعا حس سرکشی و عصیانی نیز نداشتند. ولی ما اکنون این عصیان را داریم، زیرا به خلاف آنها این بیماری را با همه وحشتزایی آنها چاره‌پذیر نمی دانیم و به همین جهت پیشاپیش به سراغ پیشگیری می‌رویم و در هنگام بروز اپیدمی، تمام افراد جامعه را برای مبارزه به آن بسیج می‌کنیم. نتیجه این نگرانی و این عصیان، این است که امروزه نوع بشر تقریبا گریبان خود را از این بلایا خلاص کرده است.
 +
اگر این حقیقت در مورد بیماری‌های جسمی صادق است، به همان اندازه می‌تواند در مورد بیماری‌های اجتماعی نیز صادق باشد، بدین دلیل ساده که هم اکنون نتایج موفقیت‌های بشری را در قسمتی از این زمینه‌ها به چشم می‌بینیم. مثلا قرن‌های دراز دنیای ما شاهد جنگ‌های خونین مذهبی بود که به نظر امری نه تنها طبیعی بلکه مقدس جلوه می‌کرد، اما اکنون بشر بدین حقیقت اعتقاد یافته است که همه مردم جهان، آفریدگان یک خداوندند و هر کدام حق دارند او را به صورتی که مایلند پرستش کنند. اگر در منشور ملل متحد تصریح شده است که افراد بشر درین مورد حق مساوی دارند، نه برای آن است که این منشور خواسته باشد این حق را به جامعه بشری تلقین کرده باشد، بلکه برای آن است که واقعیتی را بیان کند که بشر امروزی آن را قبول کرده است.
 +
 
 +
به همین ترتیب روزگاری وجود رژیم‌های استعماری امری طبیعی به نظر می‌رسید، زیرا منطق رایج این بود که دولت‌های زورمند ملل ضعیف تر را به زیر سلطه خود درآورند و آنها را به نفع خویش استثمار کنند. ولی امروز نه فقط ضعیفان چنین استثماری را طبیعی و اجتناب ناپذیر نمی دانند، بلکه حتی قسمت اعظم از دولت‌های استعماری سابق خود نیز به عدم امکان ادامه این وضع پی برده و آن را برای همیشه کنار گذاشته‌اند.
 +
بنابراین اگر اجتماع امروزی ما از گذشته مضطرب تر و آشفته تر است، برای این است که در عین آنکه به دردهای خود پی برده بدین حقیقت نیز پی برده است که هیچک از این دردها اجتناب ناپذیر نیستند، و لاجرم باید به عنوان یک بیماری راه درمان آنها را جستجو کرد. نگرانی و اضطراب بشر امروز، در واقع محرک آن تلاش مقدس است که باید جامعه انسانی را در زمینه اجتماعی نیز مانند زمینه جسمانی به صورت جامعه‌ای تندرست درآورد.
 +
متاسفانه این تلاش‌ها همیشه صورتی سنجیده و منطقی ندارد، و در نتیجه در بسیاری از موارد از طرف افراد مختلف به صورت عصیان‌ها و خشونت‌ها، یا به صورت سرخوردگی‌ها و واکنش‌های منفی بروز می‌کند. این عکس العمل‌ها بهر حال منعکس کننده این حقیقتند که این افراد از هر زاویه‌ای که به جامعه ما نگاه کنند آن را جامعه‌ای بیمار خواهند یافت.
 +
 
 +
فی المثل در عالیترین سطح، یعنی در سطح جهانی چه می‌بینند؟ یک جامعه بشری را که قانونا و اخلاقا همه افراد آن با حق مساوری به دنیا آمده‌اند، ولی عملا در آن عده کثیری از گرسنگی می‌میرند و عده قلیلی نمی دانند از فرط سیری چه کنند و دنیایی را می‌بینند که بین یک عده ملل مرفه و یک عده خیلی زیادتر ملل فقیر تقسیم شده است، دنیایی که در آن عایدی ملی ۵۰ درسد جمعیت دنیا فقط ۱۰ درسد عایدی جهانی، و در مقابل عایدی ملی ۴ درسد از همین جمعیت ۴۰ درصد عایدی جهانی است، دنیایی که در آن بر اثر کم غذایی مزمن که اکنون تقریبا سه ربع مردم جهان گرفتار آنند، از ۶۰ میلیون نفر که سالانه می می‌زند مرگ ۳۰ تا ۴۰ میلیون نفر ناشی از اثرات کم غذایی و تغذیه ناقص است، و این مسئله‌ای است که امروز برای سدها میلیون نفر از مردم جهان مسئله اصلی یعنی مسئله مرگ و زندگی است.
 +
به موازات مسئله گرسنگی، مسئله بیماری به چشم می‌خورد. آمار رسمی حکایت می‌کند که در حالی که امروزه نسبت مرگ و میر در امریکای لاتین ۱۷ درسد و در افریقا و آسیا ۲۵ تا ۳۰ درسد است. نسبت مرگ و میر کودکان در ایالات متحده ۳۰ در هزاررال و همین نسبت در افریقا ۲۰۰ تا ۲۵۰ در هزار است. حد متوسط عمر که در امریکای شمالی و اروپای غربی در حدود ۷۰ سال است در آسیا و امریکای لاتین کمتر از ۴۰ سال، و در برخی کشورهای افریقایی و آسیایی حتی کمتر از ۳۲ سال است.
 +
 
 +
آیا می توانیم امیدوار باشیم که لااقل این تفاوت فاحش در حال از بین رفتن است؟ متاسفانه واقعیت درست از عکس این حکایت می‌کند. شاید در این مورد تذکر گزارش دبیرکل سازمان ملل متحد کافی باشد که "فقر و بیماری بیشتر مردمان کشورهای در حال رشد جهان رو به فزونی است. در این گزارش پیش بینی می شود که در سال ۱۹۷۰ شمار بیکاران و مردان و زنانی که از بیماری و گرسنگی رنج خواهند برد به مراتب بیش از امروز باشد."
 +
نتیجه این وضع، آن مشکل اساسی است که غالبا بدان اشاره شد و در کنفرانس‌های مختلف بین المللی به ویژه در آخرین کنفرانسی که اخیرا در دهلی نو برگزار شد به تفصیل مورد بحث قرارگرفته است. این مشکل این است که در وضع کنونی نه تنها فاصله ملل غنی و فقیر کم نمی‌شود، بلکه این فاصله روز به روز زیادتر می‌شود.
 +
 
 +
اخیرا دبیرکل سازمان ملل گزارش داد که بین سال‌های ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۲ در حالی که درآمد سالانه در کشورهای پیشرفته در حدود ۱۰۰ دلار افزایش یافته، این رقم برای کشورهای در حال رشد حتی به ۵ دلار هم نرسیده است
 +
.
 +
در مورد مسئله خطیر بی سوادی، وضع به هیچوجه بهتر از این نیست. طبق آماری که توسط یونسکو تهیه شده در حال حاضر بیش از ۷۰۰ میلیون بزرگسال بیسواد و بیش از یک میلیارد نفر بیسواد به طور کلی در روی زمین وجود دارند که از آن‌ها ۹۰ درسد ساکن افریقا و آسیا و امریکای لاتین هستند، و این وضعی است که نه تنها از لحاظ اخلاقی و انسانی وحشتناک است، بلکه صرفا از لحاظ اقتصادی نیز یک سرمایه عظیم بشری را بر اثر جهل و بی اطلاعی توده‌های وسیعی از مردم جهان بی حاصل می‌گذارد.
 +
 
 +
ترازنامه مجموع این آمارها و این واقعیت‌ها چه نشان می‌دهد؟ در یک طرف یک عده از مردم جهان راکه از رفاه اقتصادی، از بهداشت کامل، از غذای خوب، از دانش پیشرفته، از سطح زندگی عالی برخوردارند، در طرف دیگر توده عظیم مردمی دیگر را که با فقر، گرسنگی، بیماری، جهل و سطح زندگی کمتر از حداقل لازم دست بگریبانند. آیا براستی می‌توان گفت این دسته دوم نیز ار همان افراد انسانی هستند که خداوند آنها را اشرف مخلوقات نامیده است؟
 +
در آغاز قرن گذشته، شاعر بزرگ انگلیسی سموئل کلریج گفت: اعلا خد ارتقای بشری و شکوه نیمروزی ما، عبارت از این است که بدانیم ما اجزای یک کل اعجاب انگیزیم. ولی آیا وجدانا می‌توانیم قبول کنیم که آن فد مرفه، تندرست، سیر و باسواد بشری با این آدم ناتوان، گرسنه و بیسواد، هر دو عضو متساوی الحقوق یک واحد هستند؟ این است دورنمایی که یک فرد با حسن نیت، در یک نظر کلی به سطح بین المللی جامعه بشری در برابر خود می‌بیند.
 +
اما در سطح ملی و حتی در سطح‌های شهری و خانوادگی نیز وضع غالبا بهتر از این نیست. تبعیضات نژادی، امتیازات طبقاتی، بی عدالتی‌های اجتماعی، تجاوز به آزادی‌های فردی هنوز در بسیاری از نقاط جهان رواج دارد. طرز تربیت صحیح نیست و به احتیاجات روحی افراد توجه کافی نمی‌شود. البته نباید این واقعیت را فراموش کنیم که اگر ما از توجه به بیماری اجتماع خویش ناراحت هستیم، اگر دنیا را تا حد زیادی تاریک می‌بینیم و مشاهده بی عدالتی‌ها و آلامی که نوع بشر با آنها دست به گریبان است ما را رنج می‌دهد، باید خواه ناخواه این فکر در ما بوجود آید که در برابر این رنج عمومی ناراحتی‌ها و رنج‌های خصوصی خود ما، چه در سطح خانوادگی و چه حتی در سطح شهری و مملکتی درجه دوم اهمیت را دارد، و وقتی "جزء" می‌تواند اصلاح شود که قبلا "کل" اصلاح شده باشد.
 +
 
 +
نتیجه تمام این مظاهر بیماری که در جامعه ما به چشم می‌خورد ایجاد حس سرخوردگی در نزد بسیاری از افراد است که آرزوی دنیای بهتر و جامعه‌ای سعادتمندتر را دارند و انسانی را می‌خواهند که به قول کنفوسیوس "فارغ از اضطراب، فارغ از تردید، فارغ از ترس" باشد.
 +
در این جاست که این افراد، بر حسب روحیه و بر حسب تربیت خود به دو طبقه متفاوت تقسیم می‌شوند: یک عده به دنبال مبارزه مثبت می‌روند تا از راه فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی، از راه فعالیت‌های علمی و یا فرهنگی، از راه فعالیت‌های اقتصادی و از راه‌های مشابه دیگر سعی در تعدیل وضع اجتماع و تبدیل آن به جامعه‌ای بهتر و سالمتر کنند، ولی عده‌ای دیگر به علت سرخوردگی راه منفی در پیش می‌گیرند. می‌کوشند تا ارتباط خود را با همه مقررات و سنن اجتماع قطع کنند، فقط بدین منظور که عصیان منفی خویش را نسبت به مقررات اجتماع از این راه بروز داده باشند.
 +
با این همه، راه خدمتگزاری واقعی به اجتماع و به عالم بشریت به روی این دسته از افراد نیز بسته نیست، زیرا اینان اگر هم نخواهند یا نتوانند خود را با سازمان‌های سیاسی و اجتماعی موجود تطبیق دهند باز می‌توانند ار راه‌های بی واسطه تر و شاید کوتاه تر در نیل به هدف اصلی خویش بکوشند
 +
.
 +
باید تذکر دهم که مراد من از اشاره به سازمان‌های سیاسی و اجتماعی موجود هیچیک از مرام‌های انعطاف ناپذیر و خشک سیاسی یا اقتصادی نیست، زیرا اصلی که ما در کشور خویش آن را به صورت یک واقعیت پذیرفته‌ایم این است که با پیشرفت عظیم علم و صنعت و با اکتشافات و اختراعات بی شمار، و با دورنمای قدرت روزافزون تکنوبوزی و تاثیر آن در جامعه بشری، دیگر بسیاری از افکار و اصول سیاسی و "ایسم"‌های گوناگونی که در گذشته به عنوان حقایق جاودانی و تغییرناپذیر به ما عرضه شده‌اند کهنه شده و جوابگوی نیازمندی‌های امروزی جامعه بشری نیستند. بر اساس این اعتقاد، ما در انقلاب اجتماعی همه جانبه کشور خودمان در سالیان اخیر این راه راه برگذیدیم که به جای پیروی از مقرراتی غیرقابل انعطاف، از میان همه اصول و مرام‌های موجود آنچه را برای خود مناسبتر تشخیص دهیم و بیشتر پاسخگوی احتیاجات خویش بیابیم برگزینیم، و در خارج از این مرام‌ها و اصول نیز عواملی را که مفید یا ضروری بدانیم خودمان با توجه به شرایط و مقتضیات ملی ابداع کنیم، و از ترکیب همه اینها برنامه تحول ملی خود را به صورتی که هر چه بیشتر و کاملتر بتواند منافع مادی و معنوی ما را تامین نماید طرح و تدوین کنیم و آن را مورد اجرا قراردهیم. البته اصولی هست که ما آنها را در هر شرایطی اصولی غیرقابل تغییر می‌شماریم. اولین این اصول احترام به شخصیت فرد و ایمان بدین حقیقت است که فرد برده دولت نیست، بلکه این دولت است که باید خدمتگزار افراد مملکت باشد. اصل دیگر این است که منابعی که خداوند - که ما عمیقا بدو اعتقاد داریم - خلق فرموده و آنها را در اختیار بشر قرارداده است بی آنکه خود افراد در این مورد زحمتی کشیده و تلاشی کرده باشند، از قبیل جنگل‌ها و مراتع و آب‌ها و به طور کلی ثروت‌های بزرگ طبیعی که مالکیت فردی آنها می‌تواند جنبه استثماری پیدا کند، نمی‌توانند به افراد معین تعلق داشته باشند، بلکه مال جامعه هستند. غیر از این اصولی که پایه‌های انقلاب اجتماعی ما هستند و از نظر ما حقایقی تغییرناپذیرند، سایر امور چون مربوط به پیشرفت‌های علمی و تکنولوژی هستند نه تنها می‌توانند تغییر کنند، بلکه اصولا باید تغییر کنند، تا از این راه سیر تکاملی بشر بتواند به راه خود ادامه دهد و به اصطلاح "درجا" نزند.
 +
 
 +
این سیر تکاملی جامعه بشری یک شرط اصلی و قطعی دارد، و آن این است که به هر حال می‌باید بر پایه همکاری هر چه بیشتر جوامع بشری و بر اساس تفاهم متقابل و اشتراک مساعی عمومی در رفع مشکلات جهانی و ملی متکی باشد، و به همین جهت است که ما اعتقاد دارم بهترین راه این تشریک مساعی در هر اجتماع، با هر رژیمی و هر سیستمی، اصول تعاونی است که ما اکنون می‌کوشیم تا آن را اساس کار اجتماع نوین خود قراردهیم.
 +
البته همان طور که ما در اجرای اصول مختلف انقلاب اجتماعی خود از دیگران تقلید نمی‌کنیم، توقع آن نیز نداریم که دیگران چشم بسته از ما پیروی کنند. من در اینجا فقط واقعیت آزمایش وسیعی را که اکنون در کشور من در راه این تحول در جریان است مطرح می‌کنم، و بر دیگران است که مفید بودن یا نبودن چنین آزمایشی را برای خود تشخیص دهند. این واقعیت این است که اکنون اجتماع ایرانی به صورتی یک پارچه و با ایمان و اعتقاد و با هیجانی بی سابقه به راهی می‌رود که در عمل نتایجی از هر حیث مثبت و درخشان برای آن در برداشته است.
 +
 
 +
از اصول این آزمایش، اصلاحات ارضی و سهیم شدن کارگران تا بیست درسد در سود ویژه کارخانه‌ها، و نیز ایجاد سازمان‌های متشکلی است که ما آنها را "سپاهیان انقلاب سفید ایران" نامیده‌ایم> اینها عبارتند از سه سپاه دانش، بهداشت، ترویج و آبادانی که افراد آنه به منظور آموزش بی سوادان و اشاعه اصول بهداشتی و نوسازی روستاها به دهات ایران می‌روند و اصول تمدن و پیشرفت را با خود همراه می‌برند. اکنون جوانان این سپاه‌ها، با ایمان و پشتکاری که نه تنها احترام عمیق مردم ایران را به خود جلب کرده، بلکه در مواردی مانند مورد سپاه دانش ایران شهرت و احترام بین المللی یافته است، به کار خلاقه خود در زمینه‌هایی که مربوط به هر یک از آنهاست اشتغال دارند، و با کوشش و تلاش قهرمانی خویش در سراسر کشور به صورت عالیترین مظاهر بشردوستی و خدمتگزاری به اجتماع درآمده‌اند. در این مورد، در کشوری که تا پنج سال پیش زنان آن حتی از حق رای دادن و انتخاب شدن در پارلمان محروم بودند به زودی دختران ایرانی نیز دوشادوش برادران خود در همه این تلاش‌ها شرکت خواهند جست.
 +
 
 +
بر اساس همین تجار کلی و باتوجه به موفقیت‌های مافوق انتظاری که در این مورد با اتکا به روح بشردوستی و فداکاری افراد پاکدل خود به دست آورده‌ایم، امروز من می‌خواهم به تمام کسانی که آماده جهادی موثر در راه خدمت واقعی به عالم بشریت هستند پیشنهادی بکنم که امکان چنین خدمتی را که لابد ایدآل قلبی آنان است بدیشان می‌دهد، بی آنکه مجبور باشند برخلاف میل خود از راه سازمان‌های سیاسی و اجتماعی موجود بگذرند.
 +
همانطور که گفتم و همه ما خوب بدین واقعیت وقوف داریم - امروزه صدها میلیون نفر از مردم جهان در سراسر روی زمین از بیماری، از گرسنگی، از جهل، از تعصبات مختلف اجتماعی رنج می‌برند. این مردم احتیاج به نیکوکاراین دارند که با فداکاری و با روح بشردوستی به یاری آنها بشتابند. صدها میلیون مرد و زن و کودک و سالخورده در شمال و جنوب و شرق و غرب جهان دیده به راه دارند تا مگر کسانی از راه محبت در رفع آلام آنها بکوشند، و من یقین دارم که به موازات آنان، میلیون‌ها نفر نیز در همین شرق و غرب و شمال و جنوب جهان هستند که در قلب خویش آرزوی این خدمت بی شایبه و انسانی را به هم نوعان خود دارند. میلیون‌ها نفر هستند که آرامش روحی و رضایت وجدانی خویش را در این می‌بینند که احساس کنند به خاطر یک ایدآل عالی زندگی می‌کنند و در تلاش خویش از یک هدف واقعا انسانی، و به همین دلیل مقدس، الهام و نیرو می‌گیرند.
 +
باتوجه بدین واقعیت، من امروز پیشنهاد می‌کنم که سپاهی به نام "لژیون خدمتگزاران بشر" بوجود آید که در آن افرادی از هر کشور، هر طبقه، هر نژاد، هر مذهب، هر جنس، هر سن، در هر وضع اجتماعی و اقتصادی، فقط با این وجه اشتراک که قسمتی از عمر خود را وقف خدمتگزاری به نوع انسان کنند شرکت داشته باشند، و چون خواه ناخواه وجود مرکزی برای اداره کلی چنین نیرویی لازم است از این لحاظ فقط به سازمان ملل متحد یعنی سازمانی که به صورت بین المللی و بشری به وجود آمده است وابسته باشند.
 
   
 
   
مردم ایران این تهدید دهشتناک را دریافته‌اند بدین روی مردم در سراسر کشور به خیابان‌ها آمدند و فریاد کشیدند: "ایران که شاه نداره حساب کتاب نداره " ، زمانی که شاه در ایران نیست کسی به رفاه و امنیت ملت ایران  نمی‌اندیشد. تظاهراتی که در سراسر کشور ایران به راه افتاده است، بازگشت شاه را به ایران فریاد می‌کشد، به امید اینکه با بازگشت شاه، دوباره قانون اساسی مشروطه به اجرا در آید، و با انتخابات مجلس شورای ملی دوره قانونگذاری بیست و پنج، نمایندگانی که از سوی ملت ایران برگزیده شده‌اند و خواست و اراده مردم را در مجلس به قانون دگرگون می‌سازند به مجلس راه یابند، شاهنشاه ایران نخست وزیری شایسته برگزیند که خویشکاری اش (وظیفه) رفاه مردم ایران باشد و شاهنشاه صلح و آرامش با کشورهای همسایه برقرار سازد. مردم ایران فریاد کشیدند: "ای شاه ایران برگرد به ایران" ، آنچه که ویژگی این تظاهرات است، نه تنها بودن جوانان در خیابان‌هاست بلکه بودن کسانی که علیه شاهنشاه ایران محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در تظاهرات سال ۱۳۵۷ خورشیدی شرکت جستند. با شعار "ما انقلاب کردیم ما اشتباه کردیم" مردم ایران فریاد می‌کنند که انقلاب اسلامی یک اشتباه تاریخی بوده است که باید آن را از میان برداشت. ... '''[[شاه رفت مرگ آمد|شاه رفت مرگ آمد از ۲۶ دی ماه رفتن آریامهر از ایران تا روز ۲۱ بهمن ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی را بخوانید  و آن را میان هم میهنان پخش کنید و بدانید بر پایه اصل هفتم قانون اساسی مشروطه پارلمانی ایران، اساس مشروطیت جزاً و کلاً تعطیل‌بردار نیست - پاینده ایران جاوید شاه]]'''
+
البته این راه آسانی است که بگویم وقتی که چنین سپاهی بین المللی بوجود می‌آید،حقا شایسته است که کشورهای مختلف جهان نیز قدمی ولو ناچیز در راه خلع سلاح بردارند و قسمنی از صرفه‌جویی را که بدنی ترتیب حاصل می‌کنند در اختیار این سپاه جهانی بگذارند. ولی تا وقتی که چنین روزی فرارسد، می‌توان امید داشتکه چنین اقدامی اقلا به صورت داوطلبانه انجام گیرد، یعنی نه تنها افراد و سارمان‌های بشر دوست بلکه دولت‌ها نیز ار طریق سازمان ملل به صورت عطیه به چنین لژیوینی که به خاطر سعادت نوع انسان ایجاد می‌شود کمک مالی کنند، زیرا به هر حال هزینه زندگی و کار این افراد داوطلب می‌باید از سوی سازمان ملل متحد فراهم گردد.
 +
از دوران امپراتوری روم تا همین عصر ما لژیون‌های بسیاری به خاطر پیروزی نظامی پدیدآمده‌اند. بیایید یک بار لژیونی بین المللی به وجود آوریم که هدفش پیروزی در پیکار با دشمنان واقعی بشر یعنی با فقر، با جهل، با گرسنگی و با بی عدالتی‌های اجتماعی باشد. بگذارید تاریخ آینده گواهی دهد که نیروی معنوی خدمتگزاران بشر از قدرت هر سپاه و نیروی تخریبی هر اسلحه‌ای قوی تر و پایدارتر است. بگذارید در دنیای مادی ما، آنهایی که می‌خواهند خود را وقف خدمت به بشریت کنند به دور هم گرد آیند و صدای معنویت را به گوش سدها میلیون از برادران و خواهران بی پناه و نومید خود در سرتاسر جهان برسانند. بگذارید در تاریک خودخواهی‌ها، حسابگری‌ها، تبعیض‌ها و ستم‌ها، فروغ یزدانی از خود گذشتگی و فداکاری و نوع پرستی به دست چنین نیرویی به درخشش درآید. بگذارید این گفته سعدی، شاعر بزرگ بشریت به دست افراد تحقق یابد که:
 +
 
 +
تو کز محنت دیگران بی غمی
 +
 
 +
نشاید که نامت نهند آدمی
  
 +
https://mashruteh.org/wiki/index.php...
 
</onlyinclude>
 
</onlyinclude>
  
 
[[رده:مشروطه:صفحه اصلی]]
 
[[رده:مشروطه:صفحه اصلی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۰۷:۳۹


ShahanshahUSPresidentJohnson1347J.jpg
تمبر دهمین سالگرد لژیون خدمتگزاران بشر
ShahanshahUSPresidentJohnson1347.jpg
شاهنشاه در دانشگاه هاروارد در سخنرانی خود پیشنهاد بنیاد "لژیون خدمتگزاران بشر" را می دهند
ShahanshahSpeechHarvardUni1347.jpg
ShahanshahSpeechHarvardUni1347h.jpg
ShahanshahSpeechHarvardUni1347b.jpg
ShahanshahUSSenateUNV1347a.jpg
ShahanshahUSSenateUNV1347b.jpg
ShahanshahAryamehrUNV1349d.jpg
ShahanshahAryamehrUNV1349f.jpg

سخنان اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در دانشگاه هاروارد در بنیانگذاری سازمان خدمتگزاران حقوق بشر سازمان ملل متحد

تصمیم قانونی دایر به نام‌گذاری روز ۲۳ خرداد به نام روز لژیون خدمتگزاران بشر - مصوب ۸ بهمن ۱۳۴۹ مجلس شورای ملی و ۲۸ بهمن ۱۳۴۹ مجلس سنا – این قانون در تاریخ ۱۰ اسفند ۱۳۴۹ به توشیح محمدرضا شاه پهلوی رسید. روز ۲۳ خرداد که مصادف با ایراد بیانات حکیمانه اعلیحضرت همایون محمدرضا پهلوی شاهنشاه آریامهر مبنی بر تشکیل لژیون خدمتگزاران بشر در دانشگاه هاروارد است روز لژیون خدمتگزاران بشر (‌داوطلبان ملل متحد برای عمران و توسعهUnited Nation Volunteers ) نامیده می‌شود.

سخنان اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در دانشگاه هاروارد در بنیانگذاری سازمان خدمتگزاران حقوق بشر سازمان ملل متحد ۲۳ خرداد ماه ۱۳۴۷

آقای رییس دانشگاه، خانم‌ها و آقایان

از دریافت دکترای افتخاری دانشگاه شما کمال خوشوقتی و افتخار را دارم. باید بگویم که این مقام عالی علمی که از طرف کهنسالترین دانشگاه امریکا به من اهدا می‌شود برایم ارزشی استثنایی دارد، زیرا اکنون بیش از ۳۳۰ سال است این دانشگاه شخصیت‌های ممتاز در زمینه‌های مختلف کوشش‌های انسانی پرورش داده است.

باتوجه بدین واقعیت، من امروز پیشنهاد می‌کنم که سپاهی به نام "لژیون خدمتگزاران بشر" بوجود آید که در آن افرادی از هر کشور، هر طبقه، هر نژاد، هر مذهب، هر جنس، هر سن، در هر وضع اجتماعی و اقتصادی، فقط با این وجه اشتراک که قسمتی از عمر خود را وقف خدمتگزاری به نوع انسان کنند شرکت داشته باشند، و چون خواه ناخواه وجود مرکزی برای اداره کلی چنین نیرویی لازم است از این لحاظ فقط به سازمان ملل متحد یعنی سازمانی که به صورت بین المللی و بشری به وجود آمده است وابسته باشند

و خوشوقتم بگویم که قسمتی از آن را گنجینه میراث فرهنگی کشور خود من به صورت کتاب‌های خطی و چاپی فارسی تشکیل می‌دهد - کانونی است که مدارک قریحه و نبوغ آفریننده بشری را در رشته‌های مختلف علمی و ادبی و فکری یک جا گردآورده است و از این راه به صورت مظهر معنوی آن دنیایی درآمده است که ما در آرزوی تحقق آنیم، دنیایی که در آن همه اندیشه‌ها و نیروهای مثبت و خلاقه، دور از جدایی‌های جغرافیایی و نژادی و مذهبی و زبانی، دست در دست یکدیگر داده و در لوای حقیقتی بالاتر از همه این جدایی‌ها واحدی پدید آورده باشند که قبل از هر چیز مربوط به جامعه بشری باشد. چنین جامعه‌ای خواه ناخواه به وجود خواهد آمد، زیرا جبر تاریخ است که چنین ایجاب می‌کند. سیر تکاملی تمدن بشری، امروز طوری است که ما می‌توانیم دورنمای این دنیای آینده را به خوبی در افق ببینیم بی آنکه در این مورد به دوربین‌های نجومی احتیاجی داشته باشیم. در این صورت، هم منطق و عقل سلیم و هم نیک اندیشی و وجدان بشری به ما حکم می‌کند که استقرار چنین جامعه‌ای را هر قدر ممکن باشد تسهیل کنیم، تا جامعه سالمی بوجود آید که اجزای آن یعنی فرزندان ما و نوادگان ما برای همیشه از ابتلائات اجتماعی کنونی ما و رنج‌های روحی و جسمی که ما با آنها دست بگریبانیم خلاص شده باشند.

چرا امروزه ما با این رنج‌ها دست بگریبانیم؟ برای اینکه متاسفانه جامعه کنونی ما، به خلاف آن اجتماعی که دورنمای آن را در برابر خویش داریم، جامعه‌ای بیمار است و این بیماری در تمام سطح‌های آن به چشم می‌خورد: چه در سطح بین‌المللی، چه در سطح ملی، چه حتی در سطح‌های شهری و خانوادگی.

البته مقصودم این نیست که این بیماری فقط امروز به وجود آمده است. آنچه جامعه کنونی بشری را دچار تشنج و پریشانی می‌کند، زاده عواملی است که ریشه مزمن دارند. محرومیت‌ها، تبعیض‌ها، ستمگری‌ها، تعصبات، کینه توزی‌ها و دشمنی‌ها، فقر، جهل، گرسنگی، بیسوادی همه اینها بیماری‌هایی است که از گذشته برای ما به ارث رسیده است. منتها تفاوت اساسی وضع امروز ما با گذشته این است که اکنون ما دریافته‌ایم وجود این آفات امری طبیعی و اجتناب ناپذیر نیست، درست به همان ترتیب که دریافته‌ایم بیماری‌هایی از قبیل وبا و طاعون بلایایی آسمانی و غیرقابل اجتناب نیستند . البته توجه بدین واقعیت، برای نوع انسان نگرانی و اضطرابی پدید آورده است که اتفاقا همان مایه نجات او است. تا وقتی که پدران ما امری طبیعی می‌دانستند که در صورت بروز وبا و یا طاعون خود را به دست تقدیر بسپارند و در انتظار مرگ بنشینند، طبعا حس سرکشی و عصیانی نیز نداشتند. ولی ما اکنون این عصیان را داریم، زیرا به خلاف آنها این بیماری را با همه وحشتزایی آنها چاره‌پذیر نمی دانیم و به همین جهت پیشاپیش به سراغ پیشگیری می‌رویم و در هنگام بروز اپیدمی، تمام افراد جامعه را برای مبارزه به آن بسیج می‌کنیم. نتیجه این نگرانی و این عصیان، این است که امروزه نوع بشر تقریبا گریبان خود را از این بلایا خلاص کرده است. اگر این حقیقت در مورد بیماری‌های جسمی صادق است، به همان اندازه می‌تواند در مورد بیماری‌های اجتماعی نیز صادق باشد، بدین دلیل ساده که هم اکنون نتایج موفقیت‌های بشری را در قسمتی از این زمینه‌ها به چشم می‌بینیم. مثلا قرن‌های دراز دنیای ما شاهد جنگ‌های خونین مذهبی بود که به نظر امری نه تنها طبیعی بلکه مقدس جلوه می‌کرد، اما اکنون بشر بدین حقیقت اعتقاد یافته است که همه مردم جهان، آفریدگان یک خداوندند و هر کدام حق دارند او را به صورتی که مایلند پرستش کنند. اگر در منشور ملل متحد تصریح شده است که افراد بشر درین مورد حق مساوی دارند، نه برای آن است که این منشور خواسته باشد این حق را به جامعه بشری تلقین کرده باشد، بلکه برای آن است که واقعیتی را بیان کند که بشر امروزی آن را قبول کرده است.

به همین ترتیب روزگاری وجود رژیم‌های استعماری امری طبیعی به نظر می‌رسید، زیرا منطق رایج این بود که دولت‌های زورمند ملل ضعیف تر را به زیر سلطه خود درآورند و آنها را به نفع خویش استثمار کنند. ولی امروز نه فقط ضعیفان چنین استثماری را طبیعی و اجتناب ناپذیر نمی دانند، بلکه حتی قسمت اعظم از دولت‌های استعماری سابق خود نیز به عدم امکان ادامه این وضع پی برده و آن را برای همیشه کنار گذاشته‌اند. بنابراین اگر اجتماع امروزی ما از گذشته مضطرب تر و آشفته تر است، برای این است که در عین آنکه به دردهای خود پی برده بدین حقیقت نیز پی برده است که هیچک از این دردها اجتناب ناپذیر نیستند، و لاجرم باید به عنوان یک بیماری راه درمان آنها را جستجو کرد. نگرانی و اضطراب بشر امروز، در واقع محرک آن تلاش مقدس است که باید جامعه انسانی را در زمینه اجتماعی نیز مانند زمینه جسمانی به صورت جامعه‌ای تندرست درآورد. متاسفانه این تلاش‌ها همیشه صورتی سنجیده و منطقی ندارد، و در نتیجه در بسیاری از موارد از طرف افراد مختلف به صورت عصیان‌ها و خشونت‌ها، یا به صورت سرخوردگی‌ها و واکنش‌های منفی بروز می‌کند. این عکس العمل‌ها بهر حال منعکس کننده این حقیقتند که این افراد از هر زاویه‌ای که به جامعه ما نگاه کنند آن را جامعه‌ای بیمار خواهند یافت.

فی المثل در عالیترین سطح، یعنی در سطح جهانی چه می‌بینند؟ یک جامعه بشری را که قانونا و اخلاقا همه افراد آن با حق مساوری به دنیا آمده‌اند، ولی عملا در آن عده کثیری از گرسنگی می‌میرند و عده قلیلی نمی دانند از فرط سیری چه کنند و دنیایی را می‌بینند که بین یک عده ملل مرفه و یک عده خیلی زیادتر ملل فقیر تقسیم شده است، دنیایی که در آن عایدی ملی ۵۰ درسد جمعیت دنیا فقط ۱۰ درسد عایدی جهانی، و در مقابل عایدی ملی ۴ درسد از همین جمعیت ۴۰ درصد عایدی جهانی است، دنیایی که در آن بر اثر کم غذایی مزمن که اکنون تقریبا سه ربع مردم جهان گرفتار آنند، از ۶۰ میلیون نفر که سالانه می می‌زند مرگ ۳۰ تا ۴۰ میلیون نفر ناشی از اثرات کم غذایی و تغذیه ناقص است، و این مسئله‌ای است که امروز برای سدها میلیون نفر از مردم جهان مسئله اصلی یعنی مسئله مرگ و زندگی است. به موازات مسئله گرسنگی، مسئله بیماری به چشم می‌خورد. آمار رسمی حکایت می‌کند که در حالی که امروزه نسبت مرگ و میر در امریکای لاتین ۱۷ درسد و در افریقا و آسیا ۲۵ تا ۳۰ درسد است. نسبت مرگ و میر کودکان در ایالات متحده ۳۰ در هزاررال و همین نسبت در افریقا ۲۰۰ تا ۲۵۰ در هزار است. حد متوسط عمر که در امریکای شمالی و اروپای غربی در حدود ۷۰ سال است در آسیا و امریکای لاتین کمتر از ۴۰ سال، و در برخی کشورهای افریقایی و آسیایی حتی کمتر از ۳۲ سال است.

آیا می توانیم امیدوار باشیم که لااقل این تفاوت فاحش در حال از بین رفتن است؟ متاسفانه واقعیت درست از عکس این حکایت می‌کند. شاید در این مورد تذکر گزارش دبیرکل سازمان ملل متحد کافی باشد که "فقر و بیماری بیشتر مردمان کشورهای در حال رشد جهان رو به فزونی است. در این گزارش پیش بینی می شود که در سال ۱۹۷۰ شمار بیکاران و مردان و زنانی که از بیماری و گرسنگی رنج خواهند برد به مراتب بیش از امروز باشد." نتیجه این وضع، آن مشکل اساسی است که غالبا بدان اشاره شد و در کنفرانس‌های مختلف بین المللی به ویژه در آخرین کنفرانسی که اخیرا در دهلی نو برگزار شد به تفصیل مورد بحث قرارگرفته است. این مشکل این است که در وضع کنونی نه تنها فاصله ملل غنی و فقیر کم نمی‌شود، بلکه این فاصله روز به روز زیادتر می‌شود.

اخیرا دبیرکل سازمان ملل گزارش داد که بین سال‌های ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۲ در حالی که درآمد سالانه در کشورهای پیشرفته در حدود ۱۰۰ دلار افزایش یافته، این رقم برای کشورهای در حال رشد حتی به ۵ دلار هم نرسیده است . در مورد مسئله خطیر بی سوادی، وضع به هیچوجه بهتر از این نیست. طبق آماری که توسط یونسکو تهیه شده در حال حاضر بیش از ۷۰۰ میلیون بزرگسال بیسواد و بیش از یک میلیارد نفر بیسواد به طور کلی در روی زمین وجود دارند که از آن‌ها ۹۰ درسد ساکن افریقا و آسیا و امریکای لاتین هستند، و این وضعی است که نه تنها از لحاظ اخلاقی و انسانی وحشتناک است، بلکه صرفا از لحاظ اقتصادی نیز یک سرمایه عظیم بشری را بر اثر جهل و بی اطلاعی توده‌های وسیعی از مردم جهان بی حاصل می‌گذارد.

ترازنامه مجموع این آمارها و این واقعیت‌ها چه نشان می‌دهد؟ در یک طرف یک عده از مردم جهان راکه از رفاه اقتصادی، از بهداشت کامل، از غذای خوب، از دانش پیشرفته، از سطح زندگی عالی برخوردارند، در طرف دیگر توده عظیم مردمی دیگر را که با فقر، گرسنگی، بیماری، جهل و سطح زندگی کمتر از حداقل لازم دست بگریبانند. آیا براستی می‌توان گفت این دسته دوم نیز ار همان افراد انسانی هستند که خداوند آنها را اشرف مخلوقات نامیده است؟ در آغاز قرن گذشته، شاعر بزرگ انگلیسی سموئل کلریج گفت: اعلا خد ارتقای بشری و شکوه نیمروزی ما، عبارت از این است که بدانیم ما اجزای یک کل اعجاب انگیزیم. ولی آیا وجدانا می‌توانیم قبول کنیم که آن فد مرفه، تندرست، سیر و باسواد بشری با این آدم ناتوان، گرسنه و بیسواد، هر دو عضو متساوی الحقوق یک واحد هستند؟ این است دورنمایی که یک فرد با حسن نیت، در یک نظر کلی به سطح بین المللی جامعه بشری در برابر خود می‌بیند. اما در سطح ملی و حتی در سطح‌های شهری و خانوادگی نیز وضع غالبا بهتر از این نیست. تبعیضات نژادی، امتیازات طبقاتی، بی عدالتی‌های اجتماعی، تجاوز به آزادی‌های فردی هنوز در بسیاری از نقاط جهان رواج دارد. طرز تربیت صحیح نیست و به احتیاجات روحی افراد توجه کافی نمی‌شود. البته نباید این واقعیت را فراموش کنیم که اگر ما از توجه به بیماری اجتماع خویش ناراحت هستیم، اگر دنیا را تا حد زیادی تاریک می‌بینیم و مشاهده بی عدالتی‌ها و آلامی که نوع بشر با آنها دست به گریبان است ما را رنج می‌دهد، باید خواه ناخواه این فکر در ما بوجود آید که در برابر این رنج عمومی ناراحتی‌ها و رنج‌های خصوصی خود ما، چه در سطح خانوادگی و چه حتی در سطح شهری و مملکتی درجه دوم اهمیت را دارد، و وقتی "جزء" می‌تواند اصلاح شود که قبلا "کل" اصلاح شده باشد.

نتیجه تمام این مظاهر بیماری که در جامعه ما به چشم می‌خورد ایجاد حس سرخوردگی در نزد بسیاری از افراد است که آرزوی دنیای بهتر و جامعه‌ای سعادتمندتر را دارند و انسانی را می‌خواهند که به قول کنفوسیوس "فارغ از اضطراب، فارغ از تردید، فارغ از ترس" باشد. در این جاست که این افراد، بر حسب روحیه و بر حسب تربیت خود به دو طبقه متفاوت تقسیم می‌شوند: یک عده به دنبال مبارزه مثبت می‌روند تا از راه فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی، از راه فعالیت‌های علمی و یا فرهنگی، از راه فعالیت‌های اقتصادی و از راه‌های مشابه دیگر سعی در تعدیل وضع اجتماع و تبدیل آن به جامعه‌ای بهتر و سالمتر کنند، ولی عده‌ای دیگر به علت سرخوردگی راه منفی در پیش می‌گیرند. می‌کوشند تا ارتباط خود را با همه مقررات و سنن اجتماع قطع کنند، فقط بدین منظور که عصیان منفی خویش را نسبت به مقررات اجتماع از این راه بروز داده باشند. با این همه، راه خدمتگزاری واقعی به اجتماع و به عالم بشریت به روی این دسته از افراد نیز بسته نیست، زیرا اینان اگر هم نخواهند یا نتوانند خود را با سازمان‌های سیاسی و اجتماعی موجود تطبیق دهند باز می‌توانند ار راه‌های بی واسطه تر و شاید کوتاه تر در نیل به هدف اصلی خویش بکوشند . باید تذکر دهم که مراد من از اشاره به سازمان‌های سیاسی و اجتماعی موجود هیچیک از مرام‌های انعطاف ناپذیر و خشک سیاسی یا اقتصادی نیست، زیرا اصلی که ما در کشور خویش آن را به صورت یک واقعیت پذیرفته‌ایم این است که با پیشرفت عظیم علم و صنعت و با اکتشافات و اختراعات بی شمار، و با دورنمای قدرت روزافزون تکنوبوزی و تاثیر آن در جامعه بشری، دیگر بسیاری از افکار و اصول سیاسی و "ایسم"‌های گوناگونی که در گذشته به عنوان حقایق جاودانی و تغییرناپذیر به ما عرضه شده‌اند کهنه شده و جوابگوی نیازمندی‌های امروزی جامعه بشری نیستند. بر اساس این اعتقاد، ما در انقلاب اجتماعی همه جانبه کشور خودمان در سالیان اخیر این راه راه برگذیدیم که به جای پیروی از مقرراتی غیرقابل انعطاف، از میان همه اصول و مرام‌های موجود آنچه را برای خود مناسبتر تشخیص دهیم و بیشتر پاسخگوی احتیاجات خویش بیابیم برگزینیم، و در خارج از این مرام‌ها و اصول نیز عواملی را که مفید یا ضروری بدانیم خودمان با توجه به شرایط و مقتضیات ملی ابداع کنیم، و از ترکیب همه اینها برنامه تحول ملی خود را به صورتی که هر چه بیشتر و کاملتر بتواند منافع مادی و معنوی ما را تامین نماید طرح و تدوین کنیم و آن را مورد اجرا قراردهیم. البته اصولی هست که ما آنها را در هر شرایطی اصولی غیرقابل تغییر می‌شماریم. اولین این اصول احترام به شخصیت فرد و ایمان بدین حقیقت است که فرد برده دولت نیست، بلکه این دولت است که باید خدمتگزار افراد مملکت باشد. اصل دیگر این است که منابعی که خداوند - که ما عمیقا بدو اعتقاد داریم - خلق فرموده و آنها را در اختیار بشر قرارداده است بی آنکه خود افراد در این مورد زحمتی کشیده و تلاشی کرده باشند، از قبیل جنگل‌ها و مراتع و آب‌ها و به طور کلی ثروت‌های بزرگ طبیعی که مالکیت فردی آنها می‌تواند جنبه استثماری پیدا کند، نمی‌توانند به افراد معین تعلق داشته باشند، بلکه مال جامعه هستند. غیر از این اصولی که پایه‌های انقلاب اجتماعی ما هستند و از نظر ما حقایقی تغییرناپذیرند، سایر امور چون مربوط به پیشرفت‌های علمی و تکنولوژی هستند نه تنها می‌توانند تغییر کنند، بلکه اصولا باید تغییر کنند، تا از این راه سیر تکاملی بشر بتواند به راه خود ادامه دهد و به اصطلاح "درجا" نزند.

این سیر تکاملی جامعه بشری یک شرط اصلی و قطعی دارد، و آن این است که به هر حال می‌باید بر پایه همکاری هر چه بیشتر جوامع بشری و بر اساس تفاهم متقابل و اشتراک مساعی عمومی در رفع مشکلات جهانی و ملی متکی باشد، و به همین جهت است که ما اعتقاد دارم بهترین راه این تشریک مساعی در هر اجتماع، با هر رژیمی و هر سیستمی، اصول تعاونی است که ما اکنون می‌کوشیم تا آن را اساس کار اجتماع نوین خود قراردهیم. البته همان طور که ما در اجرای اصول مختلف انقلاب اجتماعی خود از دیگران تقلید نمی‌کنیم، توقع آن نیز نداریم که دیگران چشم بسته از ما پیروی کنند. من در اینجا فقط واقعیت آزمایش وسیعی را که اکنون در کشور من در راه این تحول در جریان است مطرح می‌کنم، و بر دیگران است که مفید بودن یا نبودن چنین آزمایشی را برای خود تشخیص دهند. این واقعیت این است که اکنون اجتماع ایرانی به صورتی یک پارچه و با ایمان و اعتقاد و با هیجانی بی سابقه به راهی می‌رود که در عمل نتایجی از هر حیث مثبت و درخشان برای آن در برداشته است.

از اصول این آزمایش، اصلاحات ارضی و سهیم شدن کارگران تا بیست درسد در سود ویژه کارخانه‌ها، و نیز ایجاد سازمان‌های متشکلی است که ما آنها را "سپاهیان انقلاب سفید ایران" نامیده‌ایم> اینها عبارتند از سه سپاه دانش، بهداشت، ترویج و آبادانی که افراد آنه به منظور آموزش بی سوادان و اشاعه اصول بهداشتی و نوسازی روستاها به دهات ایران می‌روند و اصول تمدن و پیشرفت را با خود همراه می‌برند. اکنون جوانان این سپاه‌ها، با ایمان و پشتکاری که نه تنها احترام عمیق مردم ایران را به خود جلب کرده، بلکه در مواردی مانند مورد سپاه دانش ایران شهرت و احترام بین المللی یافته است، به کار خلاقه خود در زمینه‌هایی که مربوط به هر یک از آنهاست اشتغال دارند، و با کوشش و تلاش قهرمانی خویش در سراسر کشور به صورت عالیترین مظاهر بشردوستی و خدمتگزاری به اجتماع درآمده‌اند. در این مورد، در کشوری که تا پنج سال پیش زنان آن حتی از حق رای دادن و انتخاب شدن در پارلمان محروم بودند به زودی دختران ایرانی نیز دوشادوش برادران خود در همه این تلاش‌ها شرکت خواهند جست.

بر اساس همین تجار کلی و باتوجه به موفقیت‌های مافوق انتظاری که در این مورد با اتکا به روح بشردوستی و فداکاری افراد پاکدل خود به دست آورده‌ایم، امروز من می‌خواهم به تمام کسانی که آماده جهادی موثر در راه خدمت واقعی به عالم بشریت هستند پیشنهادی بکنم که امکان چنین خدمتی را که لابد ایدآل قلبی آنان است بدیشان می‌دهد، بی آنکه مجبور باشند برخلاف میل خود از راه سازمان‌های سیاسی و اجتماعی موجود بگذرند. همانطور که گفتم و همه ما خوب بدین واقعیت وقوف داریم - امروزه صدها میلیون نفر از مردم جهان در سراسر روی زمین از بیماری، از گرسنگی، از جهل، از تعصبات مختلف اجتماعی رنج می‌برند. این مردم احتیاج به نیکوکاراین دارند که با فداکاری و با روح بشردوستی به یاری آنها بشتابند. صدها میلیون مرد و زن و کودک و سالخورده در شمال و جنوب و شرق و غرب جهان دیده به راه دارند تا مگر کسانی از راه محبت در رفع آلام آنها بکوشند، و من یقین دارم که به موازات آنان، میلیون‌ها نفر نیز در همین شرق و غرب و شمال و جنوب جهان هستند که در قلب خویش آرزوی این خدمت بی شایبه و انسانی را به هم نوعان خود دارند. میلیون‌ها نفر هستند که آرامش روحی و رضایت وجدانی خویش را در این می‌بینند که احساس کنند به خاطر یک ایدآل عالی زندگی می‌کنند و در تلاش خویش از یک هدف واقعا انسانی، و به همین دلیل مقدس، الهام و نیرو می‌گیرند. باتوجه بدین واقعیت، من امروز پیشنهاد می‌کنم که سپاهی به نام "لژیون خدمتگزاران بشر" بوجود آید که در آن افرادی از هر کشور، هر طبقه، هر نژاد، هر مذهب، هر جنس، هر سن، در هر وضع اجتماعی و اقتصادی، فقط با این وجه اشتراک که قسمتی از عمر خود را وقف خدمتگزاری به نوع انسان کنند شرکت داشته باشند، و چون خواه ناخواه وجود مرکزی برای اداره کلی چنین نیرویی لازم است از این لحاظ فقط به سازمان ملل متحد یعنی سازمانی که به صورت بین المللی و بشری به وجود آمده است وابسته باشند.

البته این راه آسانی است که بگویم وقتی که چنین سپاهی بین المللی بوجود می‌آید،حقا شایسته است که کشورهای مختلف جهان نیز قدمی ولو ناچیز در راه خلع سلاح بردارند و قسمنی از صرفه‌جویی را که بدنی ترتیب حاصل می‌کنند در اختیار این سپاه جهانی بگذارند. ولی تا وقتی که چنین روزی فرارسد، می‌توان امید داشتکه چنین اقدامی اقلا به صورت داوطلبانه انجام گیرد، یعنی نه تنها افراد و سارمان‌های بشر دوست بلکه دولت‌ها نیز ار طریق سازمان ملل به صورت عطیه به چنین لژیوینی که به خاطر سعادت نوع انسان ایجاد می‌شود کمک مالی کنند، زیرا به هر حال هزینه زندگی و کار این افراد داوطلب می‌باید از سوی سازمان ملل متحد فراهم گردد. از دوران امپراتوری روم تا همین عصر ما لژیون‌های بسیاری به خاطر پیروزی نظامی پدیدآمده‌اند. بیایید یک بار لژیونی بین المللی به وجود آوریم که هدفش پیروزی در پیکار با دشمنان واقعی بشر یعنی با فقر، با جهل، با گرسنگی و با بی عدالتی‌های اجتماعی باشد. بگذارید تاریخ آینده گواهی دهد که نیروی معنوی خدمتگزاران بشر از قدرت هر سپاه و نیروی تخریبی هر اسلحه‌ای قوی تر و پایدارتر است. بگذارید در دنیای مادی ما، آنهایی که می‌خواهند خود را وقف خدمت به بشریت کنند به دور هم گرد آیند و صدای معنویت را به گوش سدها میلیون از برادران و خواهران بی پناه و نومید خود در سرتاسر جهان برسانند. بگذارید در تاریک خودخواهی‌ها، حسابگری‌ها، تبعیض‌ها و ستم‌ها، فروغ یزدانی از خود گذشتگی و فداکاری و نوع پرستی به دست چنین نیرویی به درخشش درآید. بگذارید این گفته سعدی، شاعر بزرگ بشریت به دست افراد تحقق یابد که:

تو کز محنت دیگران بی غمی

نشاید که نامت نهند آدمی

https://mashruteh.org/wiki/index.php...