سخنان تاریخی محمدرضا شاه پهلوی به ملت ایران در ترور منصور، اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، خیانت‌های محمد مصدق و انقلاب شاه و مردم ۶ بهمن ۱۳۴۳

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ سپتامبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۸:۴۳ توسط Bellavista1 (گفتگو | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
انقلاب شاه و مردم درگاه اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر

سخنرانی‌های محمدرضا شاه پهلوی آریامهر سال ۱۳۴۳ خورشیدی تازی

برنامه عمرانی سوم
پرونده:Mohammad Reza Shah Pahlavi 6 Bahman 1343 Section 1 Assassin Mansour WWII(1).ogv
تاریخ معاصر ایران با سدای اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر - بخش ۱
پرونده:MohammadRezaShahPahlavi6Bahman1343Section2.ogv
تاریخ معاصر ایران با سدای آریامهر شاهنشاه ایران درباره مجلس موسسان خیانت‌های مصدق و رستاخیز ملت ایران ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ بخش دوم
دنباله سخنان تاریخی آریامهر شاهنشاه ایران درباره پیشرفت های کشور ۶ بهمن ۱۳۴۳ بخش سوم

پیام محمدرضا شاه پهلوی به ملت ایران درباره ترور منصور، اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، خیانت‌های محمد مصدق و انقلاب شاه و مردم ۶ بهمن ۱۳۴۳


امروز دو سال از ششم بهمن ۱۳۴۱ می‌گذرد، روزی که به تصویب شما ملت ایران ۲۵۰۰ سال تاریخ اجتماعی ایران را ورق زدیم و یک مرتبه و همه جانبه وارد ردیف اول ملل و اجتماعات مترقی امروز جهان شدیم. عظمت و قاطعیت انقلاب ما و جواب مثبت و خرد کننده شما به قدری بود که برای دشمنان ایران، حالت بهت و سرگیجی پیدا شد. روز ششم بهمن با تصویب ملت، بدون اینکه از دماغ کسی خونی جاری شود به عنوان انقلاب سفید شاه و مردم وارد تاریخ شد. اما من پیش‌بینی می‌کردم که دو جناح یعنی مخربین بی‌وطن سرخ و مرتجعین سیاه، آرام نخواهند نشست، چون دنیای آنها تمام می‌شد. در اسفند ۱۳۴۱ در فارس مرتجعین دزدِ قاتلِ قطاع الطریق بلوایی را راه انداختند که قوای انتظامی با دادن ۶۵ قربانی آن را خاموش ساخت. در پانزده خرداد ۱۳۴۲ در تهران اوضاعی چنان وحشیانه به پا ساختند که از ذکرش شرم دارم که آنهم با سرکوبی جاهلین و خائنین خاتمه پیدا کرد. تمام تحقیقاتی که تابحال به عمل آمده است ما را باز به همین اتحاد نامقدس در مورد سوءقصد به جان منصور نخست‌وزیر می‌رساند. منصور چه کرده بود، غیر از اینکه در اجرای هدف‌های انقلاب ششم بهمن با پاکی و صمیمیت روزی بیست ساعت کار می‌کرد؟ غیر از اینکه برای اجرای این برنامه‌های فنی قیافه‌های جدید تحصیل کرده و متخصص و درستکار جمع‌آوری کند و روح همکاری دسته جمعی و سازمان صحیح اداری ایجاد کند؟


با تمام قلب آرزو دارم که این فرد فداکار زنده بماند و به خدمت خود ادامه دهد، اما اگر خواست خدا طور دیگری بود این مسئولیت را به فرد دیگری می‌سپردم که همان هدف‌ها را تعقیب می‌کرد و یک لحظه وقفه‌ای در اجرای برنامه‌های انقلاب ششم بهمن که از آن موقع تابحال با دو سپاه دیگر تکمیل شده است پیش نمی‌آمد. چرا این موقعیت محکم و ثابت در مملکت پیدا شده است؟ برای اینکه ششم بهمن ۱۳۴۱ طوری پیوند شاه و مردم را محکم کرده است که مداخله یا نفوذ اجنبی را در مملکت ما به صفر رسانیده است.


در عین حال روابط ما با متحدین خود بر اساس صمیمیت و احترام متقابل و حقوق مساوی و با همسایگان و سایر ممالک دوست بر اساس بهترین و صمیمی‌ترین روابط رایج بین‌المللی است. برای اینکه به شما ملت ایران، نسل امروزه که شاید خاطرش نیست و برای دیگران احیانا برای یادآوری یا روشن کردن ذهن آنها باید به شما بگویم که اینی که الان می‌گویم در مملکت ایران نفوذ خارجی دیگر نیست پس موقعی که نفوذ خارجی بود موضوعش چه بود. برای این کار باید برگشت به گذشته، یعنی قبل از جنگ دوم بین‌المللی. ایران در آن زمان در تحت قیادت پدرم قدم‌های سریعی به سوی پیشرفت و ترقی بر می‌داشت. قبل از او متأسفانه وضع مملکت ایران به مرحله بسیار اسف‌انگیزی رسیده بود. از استقلال ایران چیزی باقی نمانده بود، از وحدت ایران چیزی باقی نمانده بود، برای اینکه نه خطوط مواصلاتی بود و نه قدرت حکومت مرکزی، و هر گردنکشی برای خودش کوسی می‌زد و از راهی می‌رفت که غیر از متزلزل کردن اساس مملکت نتیجه‌ای نداشت. البته او به این جریان و نفوذ خارجی خاتمه داد، امنیت برقرار کرد و کارهایی که می‌بایستی ما را در میان ملل مترقی دنیا جای بدهد انجام داد. او فکر می‌کرد با اعلام بی‌طرفی ایران که شرافتمندانه محترم می‌داشت می‌توانست مملکت خود را از بحران درآورد و به ساحل نجات برساند. متاسفانه بی طرفی ایران در آن موقع ضمانت اجرایی نداشت. ضمانت اجرایی آن بی‌طرفی می‌بایست از طرف ما داشتن قوای مسلح کافی که قادر به حفظ و وادار کردن سایرین به احترام به آن بی‌طرفی باشد. فرصت کافی نداشت و مملکت استعداد کافی مالی و فنی نداشت که چنین قوای انتظامی را تهیه بکند. حتی بعضی از واحدهای مرزی ما به جای تفنگ‌های جنگی، تفنگ‌های مشقی داشتند.


ناگهان در ساعت ۴ یا ۴٬۵ صبح بدون اعلان قبلی، قوایی متحد در آن روز از هر سمتی به داخل مملکت سرازیر شد و سربازخانه‌های بی دفاع ایران مورد بمباران واقع شد، و قوای ما که مأموریتی برای دفاع نداشتند، متأسفانه بعد از دو سه روز مجبور به ترک مقاومت شدند. آن اوضاع بهم خورد. معلوم می‌شود که خاک ایران برای مقاصد متفقین آن موقع لازم بود و استفاده کامل از خاک ایران با وجود یک رییس وطن‌پرست مدافع مصالح مملکت خود، امکان پذیر نبود، پس می‌بایست او برود! فکر می‌کردند که جانشین او پسر او نیز دارای همان احساسات هست، و البته همینطور هم بود. پس چه می‌بایستی کرد؟ دو سه روز در شناسایی رژیم جدید ایران یعنی سلطنت من به توسط متفقین آن زمان و اشغال کنندگان ایران تردید شد. شاید فکر کردند که برچیدن اساس سلطنت سلسله ما نتایج بدتری برای نظم و آرامش این مملکت داشته باشد. این است که گفتند خوب پادشاه باقی بماند، ولی کار پادشاه کار یک نظاره بدون تأثیری باشد. برای این کار می‌بایستی چه بشود؟ قدرت و اختیارات پادشاه می‌بایستی محدود بشود، امکان مؤثر بودن او در کارها می‌بایستی محدود بشود. اولین فکری که ناشی شد زمزمه گرفتن اختیار فرماندهی کل قوای ایران از پادشاه بود. در این قسمت شدیداً مقاومت کردم و پیشرفت نکردند، حتی سعی شد باقی مانده اسلحه مختصری که هنوز در اختیار ما بود از ما بگیرند، حتی یک مقدار از توپخانه ما را بگیرند، یک مقدار از تانک‌های ما را بگیرند، یک مقدار از تفنگ‌های ما را گرفتند، ولی به اساس کار با مقاومت ما لطمه‌ای وارد نشد. ولی در ایجاد دستجات سیاسی متعدد و مختلف موفقیت حاصل کردند. در واقع سعی شد تمام افراد را به جان هم بیاندازند، هر کسی دنبال هدفی بگردد و هر هدفی با هدف‌های دیگر مختلف باشد، همه به اصطلاح روی سر هم بزنند. ایلات و عشایر که یک موقعی کاملاً در راه ساختمان مملکت شرکت کرده بودند و به دامداری می‌پرداختند، با ایجاد دوباره خان و خان بازی دومرتبه آلت اجرای سیاست تفرقه‌اندازی و تضعیف حکومت مرکزی شد. البته در مقابل یک چنین تضعیف حکومت مرکزی نتایج متعددی گرفته می‌شد. یکی از آن‌ها ستون‌های پنجمی بود که خودبخود ایجاد می‌شد. البته شاید خواستند زرنگی بکنند، مثلاً خاطرم هست اولین دسته‌ای که آن موقع به اسم حزب توده یا کمونیست ایران تشکیل شد بوسیله یکی از عُمال کهنه و قدیمی شرکت سابق نفت انگلیس و ایران یعنی یک شخصی به اسم مصطفی فاتح ایجاد شد و روزنامه‌ای به اسم روزنامه مردم به عنوان ارگان آن حزب راه انداختند. خوب این زرنگی‌ها البته نتایج مختصری می‌داد، ولی طرف که مسلماً خواب نبود. ممکن است که کادرهای رئیسه را آن شخص به اصطلاح اداره می‌کرد، ولی سیاهی لشکر مسلماً از ید کنترل او کاملاً در آمده و کنترل کاملا در دست همان کمونیست‌های حقیقی افتاده بود. این وضعیت اسف‌آور ادامه داشت تا رسیدیم به اواخر جنگ. یک سال مانده به آخر جنگ واقعه آذربایجان ایجاد شد. در چند ماهی که قبل از ایجاد واقعه آذربایجان ما گذراندیم دیدیم که همان عوامل متعدد سیاسی که به تشویق خارجی راه افتاده بودند نمی‌گذاشتند کوچکترین کاری در مملکت صورت بگیرد. حتی برای سه الی چهار ماه در مجلس ایران اوبسترکسیون شد که دولت نمی‌توانست یا خود را معرفی بکند یا رأی بگیرد. موقعی که وقایع آذربایجان اتفاق افتاد اگر به خاطر داشته باشیم وزرای خارجی سه مملکت آمریکا و روس و انگلستان در مسکو جمع شده بودند و یک راه حلی که برای وقایع آذربایجان پیشنهاد کرده بودند این بود که ایران به تمام مناطقی از مملکت خود که در آنجا احیاناً یک نوع زبان محلی یا یک زبان بخصوصی صحبت می‌شد به آن مناطق خودمختاری بدهد. به خواست خداوند این پیشنهاد قبول نشد، ولی آذربایجان برای یک سال از ایران جدا بود. معجزه‌ای شد و تمام کسانی که قلبشان برای این مملکت می‌تپید بپاخاستند. علیرغم تمام مخاطرات تصمیم گرفتیم که یا موفقانه خاک ایران را دومرتبه به وطن ایران برمی گردانیم یا در این راه لااقل شرافتمندانه از بین می رویم. باز به خواست خداوند در این راه توفیق پیدا شد. موقعیت، موقعیتِ جدیدی بود، دومرتبه احساسات ملی در ایران پیدا شده بود. فرد فرد این مملکت از پیر و جوان، غنی و فقیر با وجودی که اختلافات طبقاتی بسیاری در آن موقع وجود داشت با اتحاد کامل دور پرچم، پرچمی که به دست من بود جمع شده بودند. (بخش ۱)


بهترین فرصت بود که در ایران اصلاحات بشود، ولی وسیله کار چه بود؟ من که همیشه به قوانین، بخصوص به قانون اساسی ایران احترام می‌گذاشتم، خود را در مقابل وضعی می‌دیدم که عملا در آن روزی که قانون اساسی ایران نوشته شده بود، قرارمی‌گرفتم. قانون اساسی ایران موقعی که نوشته شد از قانون اساسی بلژیک اقتباس شده بود، ولی در یک مورد بخصوص که آن اختیار پادشاه بود روی اصل اینکه قانون علیه محمد علیشاه نوشته شده بود بکلی اختیارات سلطنت ایران را مسخ کرده بودند، و یک مجلس کاملاً مختار و غیرمسئولی وجود داشت که امکان انحلال آن نبود، یعنی مجلس‌ها در زمان دوره‌های اجلاسیه‌اشان، دولت‌هایی را که بکلی در تحت اختیار آن‌ها بود وا می‌داشتند که دومرتبه خود آن‌ها را انتخاب کنند. وزارتخانه‌ها فقط یک کارگزینی شده بود برای وکلای مجلس، که تمام کارمندان ادارات را به میل آن‌ها به حوزه‌های انتخابی آن‌ها بفرستند و هر کدام تقریباً یک دستگاه خودمختاری در منطقه خودشان ایجاد می‌کردند، یعنی مجلس دولت می‌آورد و دولت می‌بُرد و در زمان خودش انتخابات را انجام می‌داد. از آن موقعیت فوق‌العاده نتوانستیم استفاده بکنیم روی اصل مراعات و احترام به قوانین مملکت. فکر کردم که چه باید کرد؟ فکر کردم که تنها راه حل این است که در قانون اساسی ایران و اختیارات پادشاه ایران که اگر روی اصل تاریخی این مملکت و سنن ملی این مملکت می رفتیم می‌بایستی خاص خودش باشد ولی روی رعایت جوانب و به اصطلاح برای داشتن یک دموکراسی خیلی پیشرفته گفتیم که همین قدر کافی است که اختیارات سلطنتی اینجا مطابق اختیارات حکومت‌های سلطنتی ممالک اروپایی باشد. به این جهت به فکر تأسیس مجلس مؤسسان افتادیم که به این نواقص رسیدگی کند و آنچه که لازمه یک مملکت دمکراتیک و منظمی باشد انجام دهد. این خبر شاید هنوز برای کسانی که یا میل نداشتند که دومرتبه در مملکت حکومت مرکزی قوی ایجاد بشود یا احیاناً می ترسیدند که اگر حکومت مرکزی قوی ایجاد بشود احیانا این حکومت مرکزی در تحت نفوذ بعضی سیاست‌ها قرار بگیرد، مسلماً با این نظر موافق نبودند. می‌گفتند که بهتر است ایران یک حالت برزخی داشته باشد، طوری باشد که اگر در یک گوشه‌اش اتفاقی بیفتد بشود به وسایلی در گوشه دیگر برای حفظ منافع خود ترتیباتی بدهند یعنی اگر احیانا در آذربایجان اتفاقی بیافتد در جنوب ایران می شود ترتیبی داد که منافع حیاتی آن‌ها محفوظ بماند. به هر صورت در پانزدهم بهمن ۱۳۲۷ همانطور که اطلاع دارید سوءقصدی نسبت به جان خود من شد. خداوند نخواست که من به خدمت به این مملکت ادامه ندهم. آن سوءقصد چنان محیطی فراهم کرد که ما توانستیم احتیاجاتی که از لحاظ قانون اساسی برای سر و صورت دادن به یک حکومت قانونی و دمکراتیک در این مملکت لازم بود به دست بیاوریم، ولی فکر می‌کنم که هنوز وسایل از لحاظ درک سیاست‌های خارجی برای دیدن یک ایران مستقل و سر پا ایستاده فراهم نبود. چرا؟ برای اتفاقاتی که بعدا اتفاق افتاد، خیلی کم بعد از این جریان موضوع نفت پیش‌آمد کرد. چه احساسات ایران، چه احساسات خیلی از ملل دنیا بعد از جنگ بین‌المللی دوم بر اساس وطن‌پرستی شدید، در واقع یک تب بحرانی وطن پرستی در مقابل عکس‌العمل شاید خفّت‌ها و ذلت‌هایی بود که در زمان جنگ دیده بودند پیدا شده بود. چطور می‌شد هم مستقیماً با تب وطن‌پرستانه ملت ایران مقابله نکرد و هم آن احساسات را به جایی برسانند که در واقع ملت حالت یأس و پشیمانی و یا احیاناً تنبهی پیدا کند؟ سیاست‌های خارجی همیشه چندین به اصطلاح مهره دارند، می خواهم بگویم داشتند چون دیگر در مملکت ما به خواست خداوند این وضع موجود نیست. اصطلاحی است معروف موضوع نعل وارونه، یعنی به افراد تربیت شده خودی یاد بدهند که از هر کسی تندتر بدود و از هر کسی بلندتر و بالاتر فریادهای وطن پرستانه بزند که به وسیله آن افراد اجتماع و سیاسی لشگر را هدایت و اداره و البته اغوا بکنند.


ملت ایران خود را در مورد نفت جنوب (آن موقع به این اسم شناخته می‌شد) مغبون می‌دانست، و به صحیح مغبون می‌دانست. صحبت از مذاکره برای تجدید نظر در آن قرارداد بود. به قدری مذاکرات هم طولانی و هم غیرکافی بود که مسلماً آن نتایجی که کمپانی نفت در آن موقع حاضر به امتیاز دادن بود برای ایران قابل قبول نبود. شاید روزهای آخر متوجه شده بودند که امتیاز لازم را به ایران بدهند، ولی به هر صورت دیر شده بود، چون رییس حکومت وقت در آن موقع سپهبد رزم آرا قبل از اینکه بتواند نتایج مکفی بگیرد از بین رفت. عکس‌العمل چه بود؟ تمام وسایل کار فراهم شده بود، که کسی که چند سال پیش از آن شاید در ۱۳۲۳ بود موقعی که انتخابات ایران در جریان بود و من می‌دیدم که چطور هر روز نماینده سفارت انگلستان صبح‌ها پیش نخست‌وزیر وقت می‌رفت و لیست وکلا را می‌داد و بعد از ظهر آن روز نیز احیاناً کاردار سفارت روس با لیست دیگری پیش نخست‌وزیر وقت می‌رفت، به همان شخصی که در ۱۳۳۰ با آن همه هیاهوهای ملی و وطنی و احساساتی سر کار آمد در ۱۳۲۳ پیشنهاد کردم که آیا حاضر هستی که نخست وزیری ایران را قبول بکنی، و ما این شعبده بازی و این افتضاح انتخاباتی را بهم بزنیم و از نو یک انتخابات ملی ایرانی شروع بکنیم؟ گفت بلی، ولی به دو شرط، گفتم به چه شرایطی؟ گفت شرط اول این است که انگلیس‌ها با این کار موافقت بکنند، تعجب کردم. من که به حکومت پدرم آشنا بودم و بعد خودم را می‌شناختم، نمی‌توانستم بفهمم که معنی این حرف چیست؟ تردید کردم که چه تأثیری دارد این کار؟ گفت شما نمی‌دانید تا آن‌ها چیزی نخواهند در این مملکت ممکن نیست آن کار پیش برود. گفتم من نمی‌توانم خودم را به این امر راضی بکنم که از یک خارجی یک همچنین کسب تکلیفی بکنم. گفت غیر از این امکان ندارد. برای اینکه از هدف خودم منصرف و منحرف نشوم گفتم تنها برای من امکان دارد که به عنوان مملکتی که در خاک ما قوا دارد هم از انگلیس‌ها و هم البته از روس‌ها این سئوال بشود که در این صورت عکس‌العمل شما چه خواهد بود؟ در آن زمان عکس‌العمل انگلیس‌ها منفی بود و گفتند که این کار خطرناک است و مصلحت نیست، ولی از شما پوشیده نماند که جواب روس‌ها در ان موقع موافق بود و می‌گفتند که ما با این عمل مخالفتی نداریم. البته قبلاً باید بگویم که شرط دوم چه بود.


شرط دوم این بود که من چهار نفر از افسران گارد خودم را به عنوان محافظ در اختیار آن شخص [مصدق] بگذارم که از جان ایشان حفاظت بکنند. بعد از ۲۴ ساعت که این جواب را به آن شخص دادم گفت پس دیگر خواهش می‌کنم که این موضوع را فراموش بفرمایید. چطور شد که یک چنین شخصی با این طرز فکر و نظر یک مرتبه لیدر ملی ایران بشود؟ کسی که در واقعه آذربایجان هم در خانه خود پنهان بود. ولی چون چه من و چه فرد فردِ ایرانی غیر از همین خواست که ایفای حقوق ایران از نفت جنوب چیز دیگری نمی‌توانست باشد، با تمام قوا و از صمیم قلب به این شخص و سیاست آن روز که ملی شدن نفت ایران بود کمک کردم. نه فقط قانون را بلافاصله امضاء کردم، حتی موقعی که تهدیداتی برای ایران بود و صحبت از احیاناً پیاده شدن قوای خارجی به مناطق جنوب ایران بود، به سفیر مملکت مربوطه گفتم که بدانید در برابر صفوف ایران با من برخورد خواهید کرد و با شما خواهم جنگید. بعد فهمیدیم که نمی‌بایستی این سیاست منجر به عقد قراردادی بشود، برای اینکه یا سایرین به همین هوس نیفتند یا ایران طوری تنبیه بشود که بعد ناچار به قبول کردن شرایطی خاص بشود.


دو سال آن نوع حکومت ادامه داشت. روی همان زمینه فریاد بر ضد خارجی و به حرف برگزار کردن هر روز عمر این مملکت. البته می‌شود گفت ایران وسیله توزیع نفت در دنیا نداشت. بازار نداشت، نفتکش نداشت، حتی حکومت وقت حاضر شده بود که نفت ایران را پیت پیت با ۵۰ درصد تخفیف بفروشد و قادر به فروش آن هم نشد. ولی احیاناً غیر از این تجربه و شکست در امری که هیچگونه وسایلی فراهم نبود کارهای دیگری در مملکت می‌شد کرد، یک اصلاحاتی اقلا، من قبل از آن شروع کرده بودم به تقسیم املاک شخصی خودم. اگر همان موقع اصلاحات ارضی در این مملکت شروع می‌شد، می‌توانست یک انگیزه‌ای برای پیش بردن ملت ایران و جامعه ایران باشد، ولی همان اصلاحات ارضی محدود من نیز متوقف گردید، برای اینکه یک کار مثبت نشود یک قدم در راه تولید بیشتر و یا در راه صنعتی کردن مملکت برداشته نشد.
حالا بگذریم از اینکه راه‌های موجود خراب می‌شد، پل‌های موجود خراب می‌شد، دور نمی روم که بگویم پل‌های کدام راه‌های کشور، در تجریش در آن موقع یک پلی بود که فرورفتگی پیدا کرده بود، آن را هم قادر به تعمیر نبودند. معروف است که در بیمارستان‌های ایران حتی شاید تنظیف و پنبه و مرکورکروم، یا پیدا نمی‌شد یا خیلی کم موجود بود. وضع داشت البته خطرناک می‌شد. اضافه بر شکست فنی و اقتصادی آن سیاست، وضع دیگری در مملکت داشت پیدا می‌شد، موقعی که آن حکومت خواست آخرین وسیله کنترل رییس مملکت در سرنوشت مملکت را از دست او بگیرد و به اصطلاح کنترل قوای مسلح مملکت را در اختیار خود بگیرد، آمار نشان می‌دهد، تمام مدارک و اسنادی که بعد به دست ما افتاد نشان می‌دهد که در ۱۳۳۱ با وجود تمام مدت زمان جنگ و اشغال خارجی و فعالیت ستون‌های پنجم یعنی در این زمینه فعالیت کمونیست‌ها، در تمام ارتش ایران فقط ۱۰۰ نفر وارد تشکیلات حزب منحله توده شده بودند، ولی در فاصله ۱۳۳۱ تا ۱۳۳۲ این تعداد به ۶۴۰ نفر رسیده بود.
پس اضافه بر خطراتی که از لحاظ اقتصادی برای مملکت پیدا شده بود، اگر خاطرتان باشد دلار در آن موقع از شاید ۷۰ ریالی که قبل از آن بود، رسیده بود به ۱۴۰ ریال . روی خرابی راه‌ها روی نبودن وسایط نقلیه اصلاً در مملکت دیگر فعالیتی وجود نداشت، ولی خطر این بود که اصلا حکومت و سرنوشت مملکت بیافتند به دست این افراد حزب منحله توده، که بعد مطابق مدارکی که پیداکرده بودیم، گفته بودند با تجهیزاتی که در قوای انتظامی و در سایر جاها داشتند اگر بیست و هشتم مرداد پیش نمی‌آمد دو هفته بعد از آن حکومت را در دست می‌گرفتند. آن بساط دیگر برای همه روشن شده بود. تا موقع طرح شکایت ایران در دیوان لاهه تمام مردم منجمله شاید خود من بیش از همه، در حمایت از آن سیاست کوشا بودیم، ولی بعد از آن حقایق دیگر برای همه روشن می‌شد، تا روزی که مرا وادار کردند به اینکه از مملکت برای مدتی خارج شوم برای احیانا ممانعت از خونریزی و یا اینکه خود ملت ایران کاملاً پی به مقاصد ببرد. در زمانی که این مخاطرات بود و این رخنه و نفوذ در قوای مسلح ایران پیداشده بود که حتی چند افسر توده‌ای در خود گارد شاهنشاهی پیدا شده بودند، در همان زمان امریه‌ای صادر شده بود که چهار تانک محافظ محل شاهنشاهی ایران به واحد خود برگردد، در صورتی که مقر نخست‌وزیری به صورت دژ نظامی در آمده و با وجود تانک‌های متعددی مسلح شده بود. ملت ایران قیام کرد و ملت ایران حاضر نشد که استقلال دو هزار و پانصد ساله خود را بدون مقاومت از دست بدهد. باز به خواست خداوند اوضاع دگرگون شد و مسئولیت به دست افرادی افتاد که قلب و روح‌شان برای مملکت می‌تپید. دوره ترمیم خرابی‌ها مدتی طول کشید. در آن موقع روی بهم‌ریختگی وضع اقتصادی مملکت چاره‌ای جز عقد قرارداد نفت با یک کنسرسیوم بین‌المللی در سال ۱۳۳۳ نبود و البته شاید در آن موقع نیز خیلی بهتر از آن نیز نمی‌شد قراردادی را امضاء کرد. بتدریج که خرابی‌ها ترمیم می‌شد ما هم به خودمان اعتمادی پیدا می‌کردیم و فکر می‌کردیم که روز بروز در گرفتن تصمیم مسلماً مختارتر هستیم و هر چه که به نفع ما هست می‌توانیم انجام بدهیم. تا کار رسید به امضای اولین قرارداد نفتی بر اساس ۷۵-۲۵ با یک شرکت ایتالیایی. در آن موقع به ما گفتند که تند می‌روید و شاید پانزده سال زودتر از زمانه قدم بر می‌دارید. بعضی‌ها گفتند با سلاطین نفت در نیفتید، خطرناک است. ولی ما نمی‌توانستیم از سرنوشت خودمان دور بشویم. می‌بایستی نشان بدهیم که یک مملکت مستقلی چطور می‌تواند کار کند. عقد قرارداد سال ۱۹۵۷ میلادی که اساس قراردادهای نفتی را بهم می‌زد بدون عکس‌العمل نبود.(بخش ۲)
تا آن روز هیچ صحبتی در اطراف ایران نمی‌شد و اگر احیاناً می‌شد صحبت از یک مملکت خوبی بود که دارد از حالت عقب افتادگی خارج می‌شود و در راه اقتصاد و صنعت قدم‌های خوبی بر می‌دارد. ولی فردای عقد آن قرارداد یکمرتبه در جراید خارجی مقالاتی دیدیم که گفتند ما محرمانه با عناصر ناراضی و مخالف در کوچه پس کوچه‌های تاریک تهران ملاقات کردیم و چطور مردم ناراضی هستند و غیره و غیره. البته مختصر بهانه‌ای هم متأسفانه ما آن زمان‌ها بدست می‌دادیم، و آن این بود که مبارزه با فساد جدی در این مملکت هنوز شروع نشده بود و آثار فساد در این مملکت، شاید مثل همه جای دنیا ولی به هر صورت در این مملکت وجود داشت. اینها تمام بهانه‌ای شد که دومرتبه در خارج از این مقوله نسبت به ما صحبت بکنند، و در داخل افراد شناخته شده‌ای که قبلاً همه نوع امتحان سیاسی خود را داده بودند باز به عناوین مختلف و صفوف مختلف که همه چیز در آن‌ها جمع بود غیر از اینکه حقیقتاً ملی باشند و منافع این مملکت را در نظر بگیرند راه افتاد. دیدم که برای اینکه مملکت برای همیشه از این قبیل دسایس نجات پیدا کند راهی غیر از اینکه اجتماع ایران زیر و رو شود وجود ندارد. یعنی چه؟ یعنی اینکه تمام مقررات و قوانین ایران بر اساس منافع اکثریت مملکت و ملت وضع بشود. وقتی که مقررات جاری برای اکثریت مملکت باشد ملت در سرنوشت خود مداخله می‌کند و صف اکثریت مملکت و شاه صف غیرقابل نفوذ و شکست ناپذیری می‌شود. اضافه بر آن لازم می‌بود که ما با هر نوع فسادی در مملکت مبارزه می‌کردیم. فساد فقط احیاناً نادرستی و دزدی چه دله دزدی چه دزدی‌های بزرگ نیست، فساد در عقب ماندگی اجتماعی است، فساد در روابط اجتماعی است، فساد در اختلافات فاحش طبقاتی است. فکر کردم، مطالعه کردم و راهی ندیدم غیر از اینکه همتی بشود و تمام مقرراتی که لازم است انجام گیرد تا جامعه ایرانی را از هر نوع قید و بند و زنجیری خلاص بکند و اجتماع ایران را با پیشرفته ترین اجتماعات دنیا هماهنگ سازد. فکر کردم که اکثریت مملکت کیست؟ ۷۵ درصد افراد کشور رعایای بینوای آن روز بودند، مابقی اکثریت کارگران زحمتکش و شریف ایران بودند، مابقی اکثریت کارمندان زحمتکش دولت بودند، مابقی اکثریت تمام مردمی بودند که میل داشتند وضع مملکتشان اصلاح بشود. نصف جمعیت مملکت زن‌های ایران بودند. در آن وقت به نظرم رسید که اقدامات ماه از لحاظ قاطعیت باید مطابق عظیم‌ترین انقلابات تاریخی جهان باشد. موقعیت ما به ما اجازه چنین انقلابی را می‌داد. از یک طرف موقعیت من به عنوان پادشاهی که مردم ایران می‌شناختند و با او آشنا بودند و به او اعتماد داشتند، و از طرف دیگر شناسایی ملت از طرف من که ملت از این بهتر نو پاک تر و صاف تر و صمیمی تر و وطن پرست تر پیدا نمی‌شود، به من اجازه داد که این برنامه انقلابی همه جانبه را به تصویب مستقیم ملت بگذارم. چون این امر اخیراً اتفاق افتاد، همه به خاطر دارید که با چه شوق و ذوقی شش ماده پیشنهادی را در ششم بهمن ۱۳۴۱ صحه گذاردید. چند روز بعد آزادی و تساوی حقوق اجتماعی و سیاسی زنان ایران را اعلام کردم. آن را هم به خاطر دارید که با چه استقبالی روبرو شد. پس از آن دو سپاه دیگر به شش اصل انقلاب ایران اضافه شد. سپاه بهداشت که اولین دسته آن قریب یک ماه پیش به اکناف مملکت سرازیر شدند، و سپاه دیگر به نام سپاه ترویج و آبادانی که آن نیز مطمئن هستم با همان روحیه سپاه دانش و سپاه بهداشت به وظایف خود عمل خواهد کرد. در اجتماع جدید ایران حکومت متکی بر منافع اکثریت است، حکومتی که اکثریت در آن عملاً شرکت دارند. این حکومتی نیست که یا خارجی یا دست پرورده‌های داخلی آن بتوانند در آن رخنه‌ای بکنند. این موقعیت که پیدا شده است به ما اجازه داد در این چند روز اخیر دو اقدام مهم انجام بدهیم، یکی بهتر کردن شرایط قرارداد نفتی سال ۱۳۳۳ بر روی تصمیمات اوپک یعنی شرکت کنندگان در آن سازمان. تاریخچه سازمان اوپک را شاید بدانید، چند مملکتی هستند که دور هم جمع شده‌اند و بوسیله این سازمان سعی کرده‌اند که منافع نفتی خود را در دنیا بهتر محفوظ بدارند. پس از مدت‌ها مذاکره و تشکیل جلسات متعدد بالاخره در شهر جاکارتا آخرین کنفرانس اوپک تشکیل شد و در آن جا تصمیماتی گرفته شد که اکثریت ممالک عضو آن را قبول کردند و به مرحله اجرا در آمد، ولی باید به شما بگویم که در آن جا شرطی بود که برای ما قبولش امکان نداشت، به این جهت تنها شرایطی که قبول کردیم شرایطی بود که نفعی به ایران می‌رساند، و از شما پوشیده نباشد که خود را برای همه چیز حاضر کرده بودیم. ما حاضر نبودیم که برای تحصیل منافع مادی شرطی را قبول بکنیم که احیاناً کوچکترین خدشه‌ای به حقوق ملت ایران وارد بیاورد. موفقیت بزرگ سازمان اوپک در این بود که اصل به خرج گذاشتن بهره مالکانه را به کمپانی‌های نفت قبولاندیم. البته این کار بتدریج خواهد شد. امسال با سه سنت و نیم شروع می‌کنیم، سال بعد و باز سال بعد نیز اضافه شدن درآمد ما مسلم است. از آن به بعد هم بنا است با شرکت‌ها در تماس باشیم که به حداکثر امکان این اضافات بشود، تا روزی که تمام بهره مالکانه به خرج گذاشته شود.


گفتم حاضر بودیم که به هر فداکاری تن بدهیم ولی هیچ چیزی را که منافات با منافع ما داشت قبول نکنیم. مذاکرات طول کشید، تا بالاخره کمپانی‌ها به شرایط ما راضی شدند، و امروز بر اساس حسن تفاهم و رضایت کار ما با کنسرسیوم نفت جنوب ادامه دارد. ولی موفقیت از این بزرگتر موفقیتی است که ایران در بخش یک فلات قاره ایران در خلیج فارس بدست آورده است. البته متن قراردادها منتشر خواهد شد و فرصت مطالعه آن را خواهید داشت. بطور خلاصه می‌گویم که قراردادهای جدید با مقایسه با قرارداد اولی که بر اساس ۷۵-۲۵ در ۱۹۵۷ میلادی امضاء شد قابل مقایسه نیست، یعنی البته به نفع ما قابل مقایسه نیست.. طوری در این امر پیشرفت کرده‌ایم که می‌توانیم با افتخار کامل به اطلاع ملت ایران برسانیم که باز در اثر یکپارچگی صفوف شما ملت و ارتباط مستقیمی که بین من و شما یعنی دستگاه مجریه و شما موجود است این موفقیت به دست آمده است. در هیچ نقطه دنیا تا بحال چنین پیشرفتی در امر عقد قرارداد نفتی بین یک مملکت تولید کننده با کمپانی‌هایی مطابق آن شرایطی که اطلاع دارید یا از آن‌ها اطلاع پیدا خواهید کرد حاصل نشده است. مطمئن باشید که در جریان این امر همه چیز مطابق بزرگترین آمال و آرزوهای ما به نفع و مصلحت ایران پیشرفت کرده است.


با این موفقیت‌های فوق‌العاده چه آینده‌ای در پیش ما هست؟ اساس اجتماعی جدید ما ریخته شده است. مظالم اجتماعی از بین رفته است. منافع اکثریت ملت ایران بوسیله قانون به دست آمده است. ولی تمام این‌ها برای این است که منجر به رفاه بیشتر و آسودگی و آسایش بیشتر شما مردم ایران بشود. البته کار از بین بردن روابط کهنه و پوسیده و غیر عادلانه ارباب و رعیتی در مملکت ایران تمام شد. مرحله اول اصلاحات ارضی خاتمه پیدا کرد و مرحله دوم با جدیت شروع شده است. بانک اعتبارات کشاورزی اکنون دارای ۷۰۰ میلیون تومان سرمایه است و از پذیره جدید نفت از بخش یک این سرمایه را ما به هزار میلیون تومان خواهیم رسانید. شاید قریب چهار هزار شرکت تعاونی تاکنون تأسیس شده است و این کار باید ادامه پیدا بکند، تا اینکه احتمالاً برقم ۱۵ هزار شرکت تعاونی روستایی برسد. حالا اساس کار ما در کشاورزی باید نتیجه گرفتن از امر اصلاحات ارضی باشد، یعنی تولید محصول به هکتار باید به پایه‌ای برسد که درآمد سرانه کشاورز ایرانی با ممالک پیشرفته دنیا تطبیق بکند. در ممالک پیشرفته دنیا یک کشاورز و زارع اگر از زمینی که در آن زراعت می‌کند محصول کافی به دست نیاورد، مثلاً اگر از یک هکتار گندمکاری باصطلاح معروف خود ایران یک تخم احیاناً ۳۵ تخم یا ۴۰ تخم بر ندارد یا از یک هکتار زمین گندمکاری دو تُن و نیم الی سه تُن گندم بر ندارد اصلاً دست به کشت و زراعت گندم نمی‌زند. همین طور راجع به پنبه. همینطور راجع به برنج و سایر محصولات کشاورزی. برای اینکه یک خانواده کشاورز که بطور متوسط تشکیل می‌شود از ۵ نفر بتواند درآمدی در آخر سال داشته باشد که به هر فرد آن مقداری مطابق سطح درآمدهای امروزی ممالک مترقی برسد، باید حساب بکنیم که اولاً از هر هکتاری چقدر محصول باید به دست بیاید و برای یک خانواده پنج نفری چند هکتار لازم است. موضوع به دست آمدن محصول بوسیله آبیاری صحیح، بوسیله استفاده از ماشین‌های زراعتی، بوسیله کود شیمیایی حل می‌شود. موضوع مقدار هکتار لازم چیزی است که بعداً خود بخود در جامعه جدید کشاورزی ایران حل خواهد شد. یعنی چه؟ یعنی اینکه ما برای اینکه ملت مترقی بشویم باید یک مملکت صنعتی بشویم. مقدار درصد فعلی جمعیت که ۷۵ درصد در دهات زندگی می‌کنند و مابقی در شهرها باید معکوس شود. امروز ۱۲ میلیون هکتار بیشتر زمین ایران تحت کشت نیست که نصف آن نیز برای خاطر آیش هر سال کشت نمی‌شود. جمعیت ۲۳ میلیون نفری ایران بوسیله شش میلیون هکتار که آنهم از هر هکتاری محصول بسیار محقّری به دست می‌آید تغذیه می‌شود. این است که حالا اگر یک سال استثنایی وضع کشاورزی خوب نباشد مجبور هستیم در قسمت‌های فرآورده‌های کشاورزی واردات داشته باشیم. چند سال است که ایران از خارجه گندم وارد می‌کند حتی حبوبات وارد می‌کند. از لحاظ دامپروری نیز به همین اشکال دچار هستیم. تعداد دامهای ایران نسبت به مراتع زیاد است و برای آن‌ها باید ایجاد مراتع مصنوعی بکنیم یعنی تخم علف را بکاریم و زراعت بکنیم. ولی می‌گفتیم که وقتی که ۷۵ درصد به ۲۵ درصد تبدیل بشوند و در سی سال آینده نیز به طوری که امیدوار هستیم ۳۵ میلیون هکتار تحت کشت قرار بگیرد وضع به صورت صحیحی در خواهد آمد. در این سی سال فکر می‌کنیم جمعیت ایران به بیش از چهل میلیون و شاید نزدیک چهل و پنج میلیون نفر برسد. این جمعیت را بگیرید و آن را تقسیم به ۳۵ میلیون هکتار بکنید و از هر هکتاری به حداکثر امکان استفاده تولید محصول کشاورزی بکنید، آنوقت است که برای یک خانواده کشاورز نو فرد فردِ اعضای آن خانواده کشاورز درآمدی حاصل خواهد شد که مطابق درآمد ممالک مترقی دنیا خواهد بود.


برای این کار چه باید کرد؟ در تمام نقاطی که در ایران امکان سدسازی هست باید مطالعه بشود و آن سدها ساخته بشود و اراضی زیر سد مورد استفاده کشاورزی با آخرین سیستم قرار بگیرد. برای ۳۵ میلیون هکتار کود شیمیایی کافی باید فراهم بشود. جایی که امکان ایجاد سد نیست باید بوسیله حفر چاه‌های عمیق آب زیرزمینی مملکت را آنهم به مقدار حساب شده خارج بکنیم و برای کشت و زرع استفاده بکنیم. حسابش دقیق است، حسابش حساس است. اگر آب را از مقدار مجاز بیشتر خارج بکنیم در واقع خیانتی است که به نسل‌های آتیه کرده‌ایم. مقدار بارندگی در مملکت تقریباً معلوم است. می‌دانیم که در سال چقدر از آسمان آب به روی این مملکت نازل می‌شود. این حساب‌ها را به خوبی می‌شود کرد. امیدواریم تا سی سال دیگر وسایل جدید فنی پیدا بشود. چیزی که به آن امیدواری زیاد هست شیرین کردن آب شور دریا برای زراعت است به قیمتی که اقتصادی باشد و امکان فراهم کردن فرآورده‌های زراعتی داشته باشد. باید در مبارزه با آفات آتی غفلت نکنیم، زیرا امروز مقدار معتنابهی از محصولات ایران بوسیله آفات از بین می‌رود. البته در دسته بندی محصولات باید بکوشیم. در تبدیل کردن مواد تولیدی کشاورزی به مواد خوراکی باید بکوشیم. این هم صنعت بزرگی است و برای بهتر رسیدن به تمام این هدف‌ها باید در ایجاد شرکت‌های تعاونی تولید، شرکت‌های تعاونی توزیع، شرکت‌های تعاونی مصرف حداکثر تلاش خود را انجام دهیم. هر نوع جامعه‌ای با هر سیستم حکومت امروز در دنیا بالاخره به این نتیجه رسیده است که برای تأمین رفاه و آسایش ملت غیر از اتخاذ سیستم تعاونی‌ها راه دیگری نیست. در این قسمت هم باید دولت بکوشد و هم خود مردم ایران کوشش کنند.


البته برای صنعت که جای خود را دارد ولی حتی برای پیشرفت کار زراعت نیز باید سعی بکنیم برق را به دهات ایران برسانیم. نقشه ایران پیش سر من است. میل دارم با هم نقشه ایران را مطالعه کنیم و امکانات این مملکت را در نظر بگیریم. با سرحدات این مملکت مسلماً شما ایرانی‌ها آشنا هستید. از جنوب شروع می‌کنم، یعنی از خرمشهر و کرانه‌های خلیج فارس و گواتر و از این طرف قسمت‌های بلوچستان، قسمت‌های سیستان، قسمت‌های خراسان، قسمت‌های گرگان، دشت سرسبز و مهمی در شمال ایران.


دشت گرگان به تنهایی موقعی که بهره برداری‌های صحیح و کامل از آن شد و خوشبختانه به مقدار قابل توجهی شروع شده است اهمیت بسزایی در تولیدات کشاورزی این مملکت خواهد داشت.


امیدهایی داریم که در دشت گرگان گاز و نفت نیز پیدا بشود. سپس نوبت کرانه‌های مازندران و گیلان و قسمت‌های آذربایجان، کردستان، لرستان، قسمت‌های مرکزی، قسمت‌های اصفهان و فارس و کرمان می‌رسد. برای صنعتی کردن مملکت و در عین حال پیشرفت کشاورزی مملکت عنصر اصلی تولید برق خواهد بود. باز در این جا خداوند خواسته است که بهترین وسایل و بزرگترین امکانات تولید برق در ایران فراهم باشد. در خوزستان به تنهایی از راه گرفتن برق از رودخانه‌های عظیم این خطه و از استفاده از نفت و گاز امکان تولید هفت میلیون کیلووات ساعت برق هست. اینهمه برق چه امکاناتی به ما می‌دهد؟ اولی کشیدن برق به تمام نقاط این استان و به تمام دهات این استان. وقتی که این سدها ساخته بشود در زیر آن‌ها کشاورزی بسیار پیشرفته‌ای ایجاد خواهد شد. کشاورزی که مطابق این متد در زیر این سدها کار بکند یک کشاورز مرفهی خواهد بود که قدرت مصرف برق را به هر اندازه خواهد داشت، بخصوص که برق ارزان خواهد بود. اضافه بر رفاه و آسایشی که در خانه‌های روستایی این استان پیدا خواهد شد صنایع عظیمی می‌تواند در این استان ایجاد بشود. مثلاً یکی از صنایع مهمی که امروز در دنیا موجود است صنعت آلومینیوم است. امکان ایجاد صنعت آلومینیوم به مقدار بزرگ در ایران هست. از برق و گازهای طبیعی این استان می‌شود کود شیمیایی به مقدار فوق‌العاده‌ای ایجاد کرد. برقی که الآن ما می‌شناسیم و داریم امکان این را می‌دهد که شاید تا دو میلیون تُن آمونیاک تولید بکنیم. دو میلیون تُن آمونیاک را اگر تبدیل به کود شیمیایی بکنید می‌شود هشت میلیون تُن کود شیمیایی مختلف. برق‌های این استان را که مثلاً یکی از آن‌ها برقی است که از سد روی رودخانه کارون امکان به دست آمدن آن هست می‌شود بلافاصله به اکثر طرق بکشیم. در نزدیکی‌های اصفهان روی رودخانه زاینده رود امکان ایجاد سدی هست که این کار را خواهیم کرد. این سد کشاورزی این استان را تغییر خواهد داد و به نوبه خود تولید برق خواهد کرد. اگر ما از لحاظ فنی تصمیم بگیریم که ذوب آهن ایران در اصفهان یا حوالی اصفهان ساخته بشود این برق کمک فوق‌العاده‌ای به این کار خواهد کرد.


صنعت ذوب آهن مسلماً ایجاد کننده صنایع بیشمار دیگری خواهد شد.


صنعت آلومینیوم نیز کارگاه‌های متعددی را در این مملکت ایجاد خواهد کرد. صنایع پتروشیمی به مقدار غیر قابل پیش‌بینی (برای اینکه بقدری میدانش وسیع است که از حالا نمی‌شود پیش‌بینی کرد) ایجاد خواهد شد.


برق‌های این استان به هر سمتی که لازم باشد و برای هر صنعتی که ایجاد بشود کشیده خواهد شد. در رودخانه ارس با اشتراک همسایه شمالی خود مشغول ایجاد سدهایی هستیم که مآلاً اگر تمام امکانات را در نظر بگیریم روزی قابلیت تولید شاید یک میلیون کیلووات برق و آبیاری صدها هزار هکتار زمین زراعتی را خواهد داشت. نصف این برق به سمت ایران خواهد آمد، پس ما صنعت آذربایجان را بوسیله برق ارزان می‌توانیم راه بیندازیم. از حالا نقشه کمربندی شبکه برق البرز در مطالعه است. تأسیسات برق تهران تا قریب دو سال دیگر بقدری زیاد خواهد شد که در حدود ۲۷۰ هزار کیلووات به برق موجود تهران اضافه خواهد شد. می‌توانیم باز هم از گازهایی که در منطقه سراجه پیدا شده است مراکز نیروی دیگری در اطراف تهران ایجاد بکنیم و گاز سراجه را هم می‌توانیم از یک مسیری که مشغول مطالعه هستند به اصفهان برسانیم. این کمربند برق البرز که می‌تواند تا گرگان برود و اگر لازم باشد از این سمت به تهران و دومرتبه به سد سفید رود بسته شود و از آن طرف به تأسیسات برق آذربایجان متصل بشود امکان خواهد داد که دشت قزوین را مطابق آخرین متدهای فنی بوسیله حفر چاه‌های عمیق آبیاری کنیم.


در سواحل مازندران چاه‌های نیمه عمیق بوسیله برق بکار خواهد افتاد. وضع مملکت با رسیدن برق به دهات و برق ارزان برای صنایع و کشاورزی بکلی تغییر خواهد کرد. سیاست ما در آتیه این خواهد بود که تمام فرآورده‌هایی که مورد مصرف عمومی است بقدری تولید بشود که قیمت آن به حداقل امکان در دسترس مردم برسد، مثلاً در آتیه شما شاهد تنزل فاحش قیمت برق خواهید بود. کشاورزی ایران طوری باید ترقی بکند که محصول به سی تُن در هکتار برسد تا روزی به خواست خدا به ۴۰ و ۴۵ تُن نیز برسد. آنوقت است که قیمت شکر یا قند تمام شده کارخانجات ایران بقدری تنزل خواهد کرد که شما خواهید توانست در آتیه قند را به خیلی ارزانتر از قیمت فعلی مصرف کنید. با وسایل آبیاری و رساندن کود شیمیایی به مزارع برنجکاری با وجودی که درآمد کشاورز برنجکار به مراتب از حالا بالاتر خواهد رفت روی ازدیاد تولید، قیمت برنج مسلماً به قیمت‌های بین‌المللی خواهد رسید، و شما برنج را به خواست خداوند به قیمتی باز هم ارزانتر مصرف خواهید کرد.


وارد تمام جزییات متأسفانه نمی‌شوم، زیرا وقت زیاد لازم است، ولی اساس سیاست این است که قیمت این مواد مورد مصرف عمومی که البته مصرف کننده آن اکثریت مردم هستند پایین تر بیاید. ما از دو سال پیش به فکر تأمین منافع کارگر ایران افتاده‌ایم. نه فقط قوانین کار ایران را ما اگر لازم باشد تکمیل می‌کنیم، بلکه ابتکاری کرده‌ایم که از لحاظ قانونی شاید در کمتر نقطه‌ای از دنیا سابقه داشته باشد، یعنی کارگر ایرانی را در سود ویژه کارخانجات تا ۲۰ درصد شریک کرده‌ایم. این منظور فقط یک کمک اضافی و مالی به کارگر نیست، در این امر ما می‌خواهیم به احترام شرافت ذاتی کارگر نشان بدهیم که وجود او، قدرت بازوی او، مورد استفاده استثماری نیست و اگر در جایی کار می‌کند فقط به عنوان یک مزدور خالی نیست. او با سهیم شدن در منافع یک حصّه‌ای برای خودش قایل می‌شود. فکر می‌کند که در کاری که انجام می‌دهد بطریقی شریک است، نه فقط از لحاظ زحمت بلکه از لحاظ احترام گذاشتن به کار او و به شخصیت او. البته در وضع او گشایش مالی حاصل می‌شود. روز اول که این پیشنهاد را کردم عده زیادی ترسیدند و گفتند در این مملکت دیگر چطور سرمایه‌گذاری جرأت بکند و تشویق بشود که سرمایه گذاری بکند در صورتی که در سود کارخانه‌اش کارگر وارد می‌شود. این کارگر فردا در طرز کار کارخانه اظهار نظر خواهد کرد و بکلی سیستم کار بهم می‌خورد. این کار تابحال در کارگاه‌های متعددی عمل شد. خوشوقتم بگویم که همان کسانی که روز اول اینطور اظهار وحشت می‌کردند امروز نه فقط حرفی نمی‌زنند بلکه معترفند که به مراتب فرآورده‌های کارخانه بالا رفته و ضایعات کمتر شده است، و اگر کارگر استفاده بیشتری می‌برد این به ضرر کارفرما نیز تمام نشده است.


به هر صورت این کارفرما باید بداند که غیر از یک محیط صمیمیت که در کارخانه باید حکمفرما باشد محیط جبر و زور و اکراه برای هیچکس فایده‌ای ندارد. برنامه‌های دیگری که برای رفاه کارگران و همچنین برای رفاه همه ملت ایران داریم این است که شرایطی فراهم بشود که یا خانه‌های سازمانی یا شرکت‌هایی و تشکیلاتی پیدا بشود که خانه‌هایی بسازند و به کارگران و سایر افراد مملکت ایران به اقساط مناسب بفروشند.


بیمه‌های اجتماعی ما باید از هر حیث تکافوی احتیاجات مردم ایران را بکند. این بیمه‌های اجتماعی فعلاً در امر کارگری است. ولی اجتماع مترقی ایران لازم خواهد داشت که بیمه‌های اجتماعی در هر قسمتی و به هر طبقه‌ای سرایت بکند و هر فرد ایرانی از وقتی که به دنیا می‌آید تا آن روزی که چشم از این دنیا بر می‌بندد یک طوری خودش را تحت سایه و حمایت بیمه‌های اجتماعی محفوظ بداند و مشمول بیمه‌های مرض، اتفاقات، تصادفات، تصادمات و بیمه‌های سالخوردگی بشود. یک فرد ایرانی در اجتماع مترقی آینده ایران موقعی که سالخورده می‌شود نمی‌تواند مثل حیوانی برود در یک گوشه‌ای کز بکند تا موقعی که مرگ اون را خلاص بکند. البته در قسمت‌های دولتی بازنشستگی داریم، ولی افراد دیگر ملت ایران که کارمند دولت نیستند باید به یک طریقی بیمه بشوند و ایام کهولت و پیری خود را در رفاه و آسایش بگذرانند. برای انجام تمام این کارها ما احتیاج به یک مادر متبحر و متخصص داریم. برای این کار آموزش و پرورش ایران باید بکلی زیر و رو بشود. فرزندان این مملکت برای ایجاد این وضعی که برای شما تشریح کردم باید آماده و مجهز باشند، چون بیشتر این کارها جنبه فنی و تخصصی خواهد داشت. مدارس حرفه‌ای ایران باید به مقدار فوق‌العاده زیادی تکثیر بشود. مدارس حرفه‌ای، مدارس تخصصی توسعه یابد. البته مدارس علمی نیز به جای خود اهمیت خود را خواهد داشت، برای اینکه یک چنین اجتماع مترقی احتیاج به عالم هم دارد. سعی می‌کنیم در دانشگاه‌های ایران به بهترین وجهی فرا گرفتن این علم را امکان پذیر بکنیم. دانشگاه تهران باید از هر جهت تکمیل بشود. دانشگاه‌های دیگر ایران نیز بتدریج باید تمام دانشکده‌های لازم را داشته باشند و ما بتوانیم افراد دانشگاه دیده‌ای را که برای اداره امور مملکت لازم هستند در داخله مملکت خودمان تربیت کنیم. البته من با رفته به خارج برای تحصیلات عالیه علمی بخصوص برای دوره‌های تکمیلی مخالف نیستم بلکه آن را مفید و لازم می‌دانم، چون دیدم ممالک خارجی و آشنا شدن بخصوص با تکنیک جدید برای اجتماع آینده ماه کمال ضرورت را دارد. به هر صورت آینده ما به خواست خداوند طوری درخشان است که آنی از فراهم کردن تمام وسایل رسیدن به آن آتیه نباید غفلت بکنیم. با وجود تمام اطمینانی که به اتحادیه‌های سیاسی خود داریم تا روزی که در دنیا خلع سلاح مطمئنی انجام نشود و با توجه به اینکه گاهگاهی نیز علامت ضعف و فتوری در سازمان ملل متحد می‌بینیم و همچنین گاهی جسارت‌هایی را نسبت به مملکت خود می‌شنویم باید آنی از تقویت لازم قوای دفاعی خود غفلت نکنیم. با اطمینان به اینکه شما ملت نجیب ایران همیشه در تحت حفاظت پروردگار باریتعالی بوده‌اید و با پیروی از دین مبین اسلام و توجهات ائمه اطهار می‌دانم که آتیه شما کاملاً تضمین شده است.. فقط خطاب من به شما برای رسیدن به آن این است که بگویم: به پیش!