یادگار زریران
' | یادگار زریران از داستانهای پارتی |
' |
این یادگار را که زریران خوانند، بدان گاه نوشته شد که گشتاسپشاه با پسران و برادران و شاهزادگان و ملازمان خویش این دین پاک مَزدیَسنان را از هرمزد پذیرفت.
سپس ارجاسپ، سرور هیونان، آگاه شد که گشتاسپشاه با پسران، برادران و شاهزادگان و ملازمان خویش این دین پاک مزدیسنان رااز هرمزد پذیرفت. آنگاه ایشان را گران دشواری بود و بیدرفش جادوگر و نامخواست هزاران را با بیست هزار سپاه گزیده و به پیغامبری به ایرانشهر فرستادند. پس جاماسپ، پیشینیانسالار، زود اندرون اندرشد و به گشتاسپشاه گفت که «از ارجاسپ، سرور هیونان، دو فرستاده آمد که اندر همه کشور هیونان از ایشان نژادهتر نیست. یکی بیدرفش جادوگر و دیگری نامخواست هزاران است. بیستهزار سپاه گزیده با خود دارند و نامه به دست دارند و گویند که "ما را اندر پیش گشتاسپشاه هلید"».
گشتاسپشاه گفت که «ایشان را اندر پیش هلید». اندر شدند و به گشتاسپشاه نماز بردند و نامه بدادند. ابراهیم، بزرگ دبیران، بر پای ایستاد و نامه را بلند خواند. اندر نامه اینگونه نوشته شده بود که «شنیدم که شما خدایگان این دین پاک مزدیسنان را از هرمزد پذیرفتید و اگر که آن را بازننهید، نزد ما گران زیان و دشواری از آن شاید بودن. اما اگر شما خدایگان را پسند افتد و این دین پاک را بهلید و با ما همکیش شوید، آنگاه شما را به سروری پرستیم، آنگاه شما را سال به سال بس زر، بس سیم و بس اسب نیکو و بس تختگاه شهریاری دهیم؛ و اگر این دین را نهلید و با ما همکیش نشوید، آنگاه بر شما رسیم، غله تر را خوریم و خشکها را بسوزانیم و چهارپای و دوپای از کشور شما بَرده کنیم و شما را به بندِ گران و دشواری کار فرمائیم.»
پس گشتاسپشاه را -چون آن سخن ایشان شنوده شد - گران دشواری بود. پس آن تهمِ سپاه دلیر، زریر، چون دید که گشتاسپشاه ترسان شد، زود اندرون اندر شد و به گشتاسپشاه گفت که «اگر شما خدایگان را پسند افتد، من این نامه را پاسخ فرمایم کردن». گشتاسپشاه فرمان داد که «نامه را پاسخ کن». آن تهم سپاهبد دلیر، زریر، نامه را پاسخ چنان فرمود کردن که «از گشتاسپشاه، شاه ایران، به ارجاسپ، هیونانشاه، درود. نخست، ما این دین پاک را نهلیم و با شما همکیش نشویم و این دین پاک را از هرمزد پذیرفتیم و بـِنَهلیم و با شما دیگرماه انوش خوریم. آنجا به بیشه هوتُس و مَرغِ زردشتان که نه کوه بلند و نه دریای ژرف دارد، بدان دشت هامون نتیجه کار با اسبان تیزپی است. شما از آن سوی آیید تا ما از ایدر آییم و شما مارا ببینید. ما شما را ببینیم و به شما نشان دهیم که چگونه دیو به دست ایزدان نابود میشود».
ابراهیم دبیرانمِهِست نامه را مهر کرد و بیدرفش جادوگر و نامخواست هزاران نامه را بپذیرفتند و به گشتاسپشاه نماز بردند و برفتند.
... ناتمام.
توضیحات
یکی از آثار به جا مانده از زمان ساسانیان کتابی است به نام «یادگار زریر» یا در زبان پهلوی (پارسی میانه): «ایاتگار زریران». این کتاب دربارهی جنگ میان گشتاسپ و ارجاسپ تورانی و بیان دلاوریها و جنگاوریهای زریر و پسرش بَستور در این نبردها است.
زریر نام برادر گشتاسپ بود و هر دو پسر لُهراسپ بودند. لهراسپ در اصل به صورت «اَئووَرتَهاسپه» بوده به معنای دارندهی اسپ تندرو. ائوورته همان است که به صورت اروند (رود تندرو) و الوند درآمده است. ائوورتهاسپه به صورت لورتهاسپ و لرهاسپ و سپس لهراسپ درآمده است. لهراسپ چون به سن پیری رسید خود را بازنشسته کرد و کشورداری را به پسران خود سپرد. گشتاسپ شاه شد و زریر فرمانده ارتش. در شاهنامه چنین آمده است:
چو گشتاسپ را داد لهراسپ تخت --------- فروآمد از تخت و بربست رخت
در زمان شاهی گشتاسپ، زرتشت پیامبر بر او درمیآید و او را به دین خود میخواند. که در واقع دین زرتشت اصلاحاتی در دین آریایی مزداپرستی بود. گشتاسپ دین او را میپذیرد و دیگران را نیز به دین زرتشت دعوت میکند از جمله ارجاسپ تورانی را. اما ارجاسپ از پذیرش دین زرتشت سرباز میزند و چنین پاسخ میدهد:
که ای نامور شهریار جهان -------------- فروزندهی تاج شاهنشهان سرت سبز باد و تن و جان درست ------------- مبادت کیانی کمرگاه سست شنیدم که راهی گرفتی تباه --------------- مرا روز روشن بکردی سیاه بیامد یکی پیر مهتر فریب ---------------- ترا دل پر از بیم کرد و نهیب سخن گفتنش از دوزخ و از بهشت --------------- به دلت اندرون هیچ شادی نهشت تو او را پذیرفتی و دینش را -------------- بیاراستی راه و آیینش را برافگندی آیین شاهان خویش ----------------- بزرگان گیتی که بودند پیش رها کردی آن پهلوی کیش را -------------------- چرا ننگریدی پس و پیش را
سپس جنگی درمیگیرد و زریر در این جنگ به دست یک تورانی به نام «بیدرفش جادو» کشته میشود. بخش گشتاسپنامه در شاهنامه که سرودهی دقیقی توسی است در واقع بر پایهی نسخهای از «یادگار زریران» است و فردوسی آن را بر اثر خوابی که دید و در آن خواب دقیقی از وی درخواست کرد، در شاهنامهی خود گنجاند. البته دکتر ذبیحالله صفا معتقد است که دقیقی از شاهنامهی منثور ابومنصوری استفاده کرده نه یادگار زریران اما آن شاهنامهی منثور خود بر پایهی یادگار زریران بوده است.
صورت فعلی یادگار زریران به زمان ساسانیان برمیگردد و کتابی است به نثر. در سال ۱۹۳۲ م. / ۱۳۱۱ خ. امیل بنونیست (Emile Benveniste)، استاد فرانسوی زبانهای ایرانی کهن، ثابت کرد که این کتاب در اصل به صورت نظم حماسی و متعلق به دوران اشکانیان بوده و در زمان ساسانیان پس از افزوده شدن توضیح و تفسیرهایی به صورت نثر درآمده است. سپس خود به بازیابی و بازسازی صورت اصلی آن پرداخت و موفق شد پس از چند سال کوشش شکل اصل آن به صورت شعرهای شش هجایی را بازسازی کند. گویا خود این شکل اشکانی نیز از روی منظومهی دیگری در زمان هخامنشیان سروده شده است.
به نوشتهی دکتر ذبیحالله صفا، اهمیت یادگار زریران در این است که واسطهی میان منظومههای حماسی پشتها و حماسههای پارسی است و نشان میدهد که اندیشهی ایجاد منظومههای پهلوانی از دورهی یشتها همواره در ایران وجود داشته است. دکتر صفا متن حماسی یادگار زریران را در شمارههای ۶ تا ۱۰ سال اول مجلهی سخن منتشر کرد. این هم نمونهای از این برگردان:
بَستور، پسر خردسال زریر، به کینخواهی پدر به رزم میرود و چنین میگوید:
رزم ایران بینم / و این که آن سپهبد دلیر / پدر من زریر / زنده است یا مرده / پیش خدایگان بازگویم / پس ویشتاسپ شاه / گفت تو مشو! / چه تو اَپورناکی [=نابالغ] / و پرهیز رزم [=روش دفاع] ندانی / و تیر ندانی افکند / و خیونان [=تورانیان] ترا کُشند / آنگاه خیونان دو از من برند [=زریر و بستور] / ...
اما بستور به پنهانی / به آخور سردار گفت / ویشتاسپ فرمان داد / آن اسپ که زریر را بود / به بستور دهید / آخورسردار اسپ زین فرمود کردن / و بستور برنشست / و اسب فراز هِلید / و دشمن بکشت / تا بدان جایگه رسید / که پدر مرده را بدید / و گفت ای پدر نامور! / خون تو که ریخت؟ /... / کام تو همه آن بود / که کارزار کنی / اما اینک کشته افتادهای / چون مردم بیتخت / و این موی و ریش تو / از باد بیاشفته است / تن پاکت خسته و خاک بر گردنت نشسته است / من اکنون چه میتوانم کرد؟ / اگر فرود آیم / و سر تو بر کنار گیرم / و خاک از سرت بسترم / از آن پس، بر اسپ / نشستن نتوانم /...
(نقل از کتاب کیانیان ترجمهی ذبیحالله صفا)
منابع
- درباره یادگار زریران: سعید عریان، یادگار زریران: متون پهلوی، ۱۳۷۱.
- متن از: بهار، مهرداد: پژِوهشی در اساطیر ایران، پاره نخست و دویم، چاپ سوم، نشر آگه، تهران ۱۳۷۸.
پیوند به بیرون
پانویس
- گشتاسبشاه: نام فرمانروای بلخ در زمان زرتشت، پیامبر ایرانی، است.
- هیونان: هونها از اقوام آسیای میانه.
- نژاده: اصیل
- انوش: خوراکی که بیمرگی آوَرَد. غذایی است بهشتی.