چشم مهر فخر شیرازی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو


عشق و رندی بود و مستی از ازل تقدیر ما بر نتابد پنجهٔ تقدیر را تدبیر ما




آنچه را دست قضا بر لوح امضاء نقش کرد چون تواند محو کردن خامهٔ تصویر ما




ما هوس ناکان رخ عشقش کی آرائیم کی ننگ دارد حسن او از غازهٔ تذویر ما




بعد از این ما و سر کوی جنون در عاشقی گر نگیرند از جهالت عاقلان زنجیر ما




در دل سختت ندانم از چه تاثیری نکرد گریهٔ بیگاه و گاه نالهٔ شبگیر ما




سر نپیچم از کمندت گر زنی ما را به تیغ میبری بیهوده رنج اندر پی تسخیر ما




ای کمان ابرو کمند زلف را بگشا گره چونکه آسان نیست کرد صید دگر نخجیر ما




چون صلاح کار ما اندر خرابی دیده اند در خرابی کوش و بگذر ای دل از تعمیر ما




نیست بالاتر گنه زین هستی پستی گرای در بر جانان چه میپرسی تو از تقصیر ما




آنکه دارد بر سگان کوی سلمی چشم مهر گو خدا را پیش ایشان کم مکن توقیر ما




فخر اگر دم در کشد شاید ز شرح اشتیاق دیگر این مطلب کجا و قوت تقریر ما


M rastgar ‏۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۱۱:۴۳ (UTC)