مذاکره راجع به استوارنامه سیدضیاءالدین طباطبائی مجلس شورای ملی دوره قانونگذاری چهاردهم

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
نسخهٔ قابل چاپ دیگر پشتیبانی نمی‌شود و ممکن است در زمان رندر کردن با خطا مواجه شوید. لطفاً بوکمارک‌های مرورگر خود را به‌روزرسانی کنید و در عوض از عمبکرد چاپ پیش‌فرض مرورگر خود استفاده کنید.
مجلس شورای ملی مذاکرات دوره قانونگذاری چهاردهم مذاکره راجع به استوارنامه سیدضیاءالدین طباطبائی مجلس شورای ملی دوره قانونگذاری چهاردهم مجلس شورای ملی مجموعه قوانین دوره قانونگذاری چهاردهم


سیدضیاءالدین طباطبائی در سال های ۱۳۳۰ خورشیدی
سید ضیاالدین طباطبایی نخست‌وزیر دوره قانونگذاری چهارم ۱۲۹۹
یاران کودتای سوم اسفند آزادکنندگان ایران از راست: زمان‌خان، عبدالله میرزا، کاطم‌خان سیاح، علی‌خان ریاضی، حسن مشارالملک، اسفندیار غیاثوند، سیدضیا نخست‌وزیر، کلنل گلیروپ فرمانده سوئدی ژاندارمری، فتحعلی توپچی ثقفی، مسعود کیهان وزیرجنگ، خانبابا خان قلعه‌بیگی، رضا خان سردار سپه فرمانده قزاق
احمد شاه و کابینه سیدضیا - از راست: شاهزاده شهاب‌الدوله، کلنل کاظم خان، مودب‌الدوله سید ضیاء (پشت سر - چپ احمدشاه)، پهلوی احمد شاه با لباس رسمی شاهزاده نصرت‌السلطنه، پشت سر احمد شاه راست ماژور مسعود خان کیهان، میرزا محمود خان جم

- مذاکره راجع به استوارنامه آقای سیدضیاءالدین طباطبائی

۲- مذاکره راجع به استوار نامه آقای سید ضیاءالدین طباطبائی[۱]

رئیس- اعتبارنامه آقای سیدضیاءالدین مطرح است آقای دکتر مصدق

دکتر مصدق- من بیست سال است ملت ایران را ندیده‌ام به ملت ایران تعظیم می‌کنم و امیدوارم رشد ملی اینقدر باشد که نظم را در جلسه رعایت کنند من خیلی میل دارم که مطالب را سربسته بگویم و این نطقی را که من تهیه کرده‌ام دال برحمت مدعی است: تلفن هائی که به من رسید ملاقاتهایی که با من شد و هر کس هم که مرا ملاقات کرد مرا مجبور کرد که قبل از خواندن این نطق یک عرایضی بکنم اینطور شدت داده بودند که من در حزب توده هستم و با حزب توده بستگی دارم و به جهت بستگی با حزب توده با آقا سید ضیاءالدین مخالفت می‌کنم. من بیست و دو سال است که با ایشان مخالفم مخالفت امروز من چه دخلی با حزب توده دارد. از آقایان مخالفین حزب توده خواهش می‌کنم که مخالفت خود را پس بگیرند اگر پس نگیرند من در اینجا هیچ صحبت نخواهم کرد…

دکتر رادمنش- پس می‌گیرم.

دکتر مصدق- یکی بود؟

فداکار- بنده هم پس می‌گیرم.

دکتر مصدق- دفاع از وطن واجب عینی نیست واجب کفائی است اگر یک نفر حاضر شد که دفاع از وطن بکند از گردن دیگران ساقط می‌شود من می‌خواهم در راه وطن شربت شهادت را بچشم من می‌خواهم در راه وطن بمیرم من می‌خواهم در قبرستان شهدای آزادی دفن بشوم، من تا آخر عمر برای دفاع از وطن حاضر می‌باشم. در روزنامه رعد امروز دیدم که اقدامات آقای سید ضیاءالدین طباطبائی را به مدرک فرمان شاه قرار داده بودند که چون شاه فرمانی بایشان دادند ایشان هم اقداماتی نموده‌اند خواستم عرض کنم که کودتا در شب سوم حوت شد و فرمان شاه در ششم حوت بولایات مخابره شد پس فرمان شاه بعد از کودتا بوده و در نتیجه کودتا بوده. اگر فرمان شاه در اثر کودتا نبود چطور مدیر روزنامه رعد رئیس الوزراء می‌شد دیگر آدم با سابقه و یا قبول عامه‌ای نبود که ایشان بیایند و رئیس الوزراء بشوند! در آن فرمان بایشان مأموریت انجام ریاست وزرائی دادند کدام سابقه حم می‌کرد که رئیس الوزراء مردم را حبس بکند مردم را گرفتار بکند نیک و بد را با هم بسوزاند.

آقا یک روزنامه نویس بودند و فرمانده قوا نبودند، با چه وسیله قشونی که در تحت سرپرستی کلنل ایمانس انگلیسی بوده در تحت اختیار آوردند. اگر قشونی که در تحت اختیار داشتند بامر آقا بوده که آقا قرار داد را ملغی فرمودند وقتی که تلگراف آقا به شیراز رسید قنسول انگلیس گفت که مرده گربه را کسی چوب نمی‌زند، قرارداد مرده بود محتاج بموت نبود، قرارداد را کی بسته بود؟وثوق الدوله و سرپرستی کاکس که نظر استعمار داشت ولی همه مأمورین انگلیسی صاحب این نظر نیستند بنده مأمورین خوب از انگلستان دیده‌ام من مأمورین بسیار شریف و وطن دوست از انگلستان دیده‌ام من مذاکراتی در شیراز و در تهران با اینها دارم یک روزی ماژورهود قنسول انگلیس آمد به من گفت ما حکم داده‌ایم تنگستانی‌ها را بلند بکنند من حالم بهم خورد گفت شما چرا حالتان بهم خورد گفتم چون این صحبتی که کردید نه در نفع شما بود نه در نفع ما گفت توضیح بدهید گفتم شما از پلیس جنوب شکایت دارید و میگوئید که پلیس جنوب در شیراز منفور است پس وقتی که شما پلیس جنوب را مأمور بیشه تنگستان بکنید بر منفوریت آنها افزوده می‌شود تنگستانی‌ها اگر شرارت می‌کنند من تصدیق می‌کنم اگر بعضی از آنها راهزنی می‌کنند من تصدیق دارم اگر آنها را پلیس جنوب تنبیه کند آنها جزء شهدا و وطن پرست‌ها می‌شوند و من راضی نیستم ولی اگر من که والی هستم آنها را تنبیه کنم بوظیفه خودم عمل کرده‌ام و کار صحیحی کرده‌ام گفت توضیحات شما مرا قانع کرد شما کار خودتان را بکنید من از شما تشکر می‌کنم بعد از چند روز من تنگستان را امن کردم و ماژورهود آمد ازمن تشکر کرد این سابقه ایست که من با ماژورهود قنسول انگلیسی دارم با کلنل فریزر هم که امروز ماژرژنرال فریزر شده سابقه دارم آقای مؤید الشریعه که یکی از ملاکین شیراز است روزی که من استعفا داده بودم و هنوز شاه استعفای مرا قبول نکرده بود آمد به من شکایت کرد و گفت از پلیس جنوب شکایت دارم گفتم شکایت خودتان را بگویید گفت شب عید است و محصول من در اطراف شهر بلند است و آنجا می‌خواهند پلیس جنوب اسب دوانی بکنند من با پلیس جنوب هیچ مکاتبه رسمی نیمکردم ماژر ادریس میرزا که پسر وکیل السلطنه وکیل دوره اول بود او پلیس جنوب بود به کلنل فریزر پیغام دادم که آقای مؤیدالشریعه شکایت دارند که اراضی او بواسطه اسب دوانی از میان می‌رود و زراعت او خراب می‌شود کلنل به من پیغام داد بعد از اینکه اسب دوانی در آنجا تمام شد مقوم می‌فرستیم هر چه خسارت می‌شود می‌پردازیم من خیال کردم که کار بزرگی برای مؤید الشریعه انجام داده‌ام او را خواستم و باو گفتم او گفت مقصود من انجام نشد مقصود من این است که در این زمین اسب دوانی نشود اگر اسب دوانی بشود این عادت جاری خواهد شد و ملک من همیشه دچار این خسارت خواهد بود گفتم والله بیش از این از من کاری ساخته نیست روز بعد دعوتی تز پلیس جنوب رسید که مرا دعوت باسب دوانی کرده بودند من روی کاغذ خصوصی برای پلیس جنوب نوشتم در جائی که صاحبش راضی نیست اسب دوانی بشود و شما هم اجباری ندارید در زمین مردم که راضی نیست اسب دوانی بکنید من حاضر نمی‌شوم کلنل فریزر مرا پای تلفن خواست و گفت کاغذ شما یک درس بزرگی برای من بود و فردا می‌آیم پیش شما و آنچه را که نظر دارید انجام می‌دهم فردا آمد یکنفر را هم آورد و گفت این کیست گفتم این میرزا محمد خان زند نماینده قوام الملک است گفت دیگر نمایندة کیست گفتم نمایندةفرمانفرما هم هست گفت اگر این نماینده فرمانفرما بگوید که در سلطان آباد ملک فرمانفرما اسب دوانی بکنیم ضرری برای مالک نیست شما به اسب دوانی می‌آئید گفتم البته. با اینکه تمام دعوتها برای فردا منتشر شده بود و تمام چادرها زده شده بود جار زدند تمام دعوتها را جمع کردند و برای سه روز دیگر اسب دوانی را در سلطان آباد قرار دادند و از من دعوت کردند و بنده حاضر شدم اینهم یک سابقه کلنل شریف انگلیسی است که در شیراز دیدم دیگر از اشخاصی که من هرگز او را فراموش نمی‌کنم و هیچوقت مراحم او را و محبت‌های او را از نظر دور نمی‌کنم سرپرسی لرن رئیس الوزرای انگلیس است که حقیقتاً مرد بزرگی و وطن پرستی است که هر وقت مرا میدید و من راجع به مملکت خودم با او صحبت می‌کردم و در مصالح ایران با او نظریاتی می‌گفتم می‌گفت من بشما تحسین می‌کنم که شما وطن خودت را دوست داری حالا اینکه از انگلیسها من تمجید می‌کنم دول اتحاد جماهیر شوروی نگویند که من از جنبه بیطرفی خارج شده‌ام من یک کاری هم با رنشتن وزیر مختار دولت اتحاد جماهیر شوروی داشتم از شیراز که آمده بودم من وزارت مالیه را قبول نمی‌کردم چهار پنج ماه کار وزارت مالیه با کفالت می‌گذشت روزی که من بوزارت مالیه رفتم دیدم کسی کاغذی آورد گفت این را رنشتن داده که این را امضا کنید دیدم اجاره نامه بانک استقراضی است کابینه قوام السلطنه تصویبنامه‌ای صادر کرده بود که بانک استقراضی برای مدت سی سال باجاره تجارتخانه شوروی داده شود و نظر دولت شوروی این بود که چون انبار نداشتند این بانک را برای انبار اجاره بکنند این اجاره نامه را تنظیم کرده بودند آوردند که من امضا کنم من به مسیورنشتن پیغام دادم که می‌خواهم شما را ملاقات کنم گفت من فردا نهار منتظر شما هستم فردا رفتم در سفارت نهار که خوردیم گفت اجاره نامه را چرا امضا نکردید گفتم والله حقیقتش این است که من استنکاف از امضای اجاره نامه ندارم ولی این اجاره را برای خود شما صلاح نیمدانم گفت چرا گفتم مردم اینطور تصور می‌کنند که شما آنچه در نتیجه معاهده داده‌اید می‌خواهید از ما پس بگیرید شما در این معاهده از قرض گذشته خیلی چیزها به ایران دادید بناهای خودتان را به ایران واگذار کردید ولی این اجاره نامه که شما از ما می‌خواهید بگیرید وقتی عده‌ای از اتباع شما در آنجا مسکن کردند مردم ایران بشما خوش بین نخواهند بود و خواهند گفت که دولت شوروی آنچه را بما داده‌است تدریجاً می‌خواهند از ما پس بگیرد گفت حقیقتاً من هم با شما موافقم و من هیچ متوجه نبودم گفت اجاره نامه را پاره کنند وپس بگیرند من آمدم تصویب نامه را هم پاره کردم و امضا نکردم پس حقیقتاً مأمورین متفقین ما حقیقتاً بعضی‌هاشان بقدری خوب هستند که هر قدر بخواهیم اظهار تشکر کنیم کم است ولی البته مأمورین بدی هم داشتند که آنها مأمورین استعماری بودند مثل کاکس که آمد در ایران قرار داد وثوق الدوله را با انگلیس گذاشت نیمشود همه را پای هم گذاشت هر دولتی خوب دارد بد دارد البته نظریات آنها نظر دولتهای متفقین ما نیست نظریات متفقین ما جز خوبی و احسان چیزی نیست مأمورین آنها فرق می‌کند سیاست آنها فرق دارد یک مأموری شاید تصور کند که اگر ایران را بطور استعمار اداره بکنند برای دولت خودش خوب باشد یک مأموری هم شاید این نظر را داشته باشد که باید ایران روی پای خودش باشد و آزاد باشد و مملکت مستقلی باشد و در کار او هیچکس دخالت نکند البته ما کدام مأمور را می‌خواهیم و موافقت می‌کنیم با آن مأموری که آزادی و استقلال ما را محترم بدارد (صحیح است) قرارداد وثوق الدوله در یک موقع بدی گذشت در چه وقت بود وقتی که جامه ملل درست شده بود نظر جامعه ملل آیا این بود که بیایند دول را تحت الحمایه قرار بدهند و با آنها قرارداد ببندند؟! نه.

نظر جامعه ملل این بود که دول آزاد باشند مستقل باشند دول اختیارات خود را از دست ندهند و خودشان در هر کاری که می‌خواهند دخالت بکنند این نظر جامه ملل بود بود چه جهت داشت که قرارداد ملغی شد: یکی اینکه قرارداد راسرپرس کاکس با نظر دولت انگلیس نبسته بود و البته خود دولت انگلیس هم بعد متوجه شد که این کار خوبی نیست و بعد عدم رضایت ملت ایران. ملت ایران راضی نبود پس از آن بیانیه‌ای که دولت آمریکا داد که ما باید همیشه مرهون آن بیانیه باشیم و این بیانیه را من باید یکمرتبه دیگر برای اظهار سپاسگزاری در این مجلس بخوانم:تهران سفارت امریکا دولت ممالک متحد امریکا به شما دستور می‌دهد که نزد زمامداران ایران و اشخاص علاقه مند این موضوع را که دولت اتازونی از مساعدت نسبت به ایران امتناع ورزیده‌است تکذیب نمائید. آمریکا همواره علاقه خود را برای سعادت ایران بطرق بسیار ابراز و اظهار داشته نمایندگانی که از طرف دولت امریکا در کمیسیون صلح پاریس عضویت داشته‌اند مکرر کوشش و مجاهدت کرده‌اند که سخنان نمایندگان ایران را در کنفرانس صلح مورد استماع قرار دهند نمایندگان امریکا متعجب بودند که چرا مجاهدت آنها بیش از این به تقویت و مساعدت تلقی نمی‌شود لکن اکنون معاهده جدید (منظور معاهده ۱۹۱۹) معلوم داشت که به چه علت امریکائی‌ها قادر نبودند سخنان نمایندگان ایران را باصغا برسانند و نیز معلوم می‌گردد که دولت ایران در تهران با مساعی نمایندگان خود در پاریس مساعدت و تقویت کافی ننمود دولت امریکا معاهده جدید ایران و انگلستان را با تعجب تلقی می‌نماید.این هم بیانیه‌ای بود که در آن وقت دولت امریکا داده‌است پس وضع قرارداد این بود.

آنوقت آقا در بیانیه خود اینطور مرقوم فرموده‌اند که قرارداد را من ملغی کردم بنده از آقا سوال می‌کنم اگر آقا قبل از الغاء با نمایندگان انگلیس داخل در مذاکره شده بودند و الغاء کردند پس البته در یک کلیاتی مذاکره کردند که کودتا جزء آن بوده‌است. اگر خیر با نمایندگان انگلیس داخل مذاکره نشده بودند به چه ترتیب قرارداد را ملغی کردند قرارداد یک عقد دو طرفی است یعنی یک عمل دو طرفی است عقد است عقد محتاج بایجاب و قبول است اگر یکی از طرفین موافقت نکند فسخ قرارداد ممکن نیست از آقا تعجب می‌کنم که می‌گویند مذاکراتی نفرمودند چطور قرارداد را ملغی فرمودند چطور تصور فرمودند که دولت انگلیس ضعف پیدا کرده باشد و با الغاء قرارداد مخالفت بکند حالا موضوع قرارداد چیست:

ماده اولش می‌نویسد دولت انگلستان با قطعیت هر چه تمامتر تعهداتی را که مکرر در سابق برای احترام مطلق استقلال و تمامیت ایران نموده‌است تکرار می‌کند:

ماده دوم: دولت انگلستان خدمات هر عده مستشار متخصصی را که برای لزوم استخدام آنها در ادارات مختلفه بین دولتین توافق حاصل گردد بخرج دولت ایران تهیه خواهد کرد. ایرن مستشارها با کنترات اجیر و به آنها اختیارات متناسبه داده خواهد شد. کیفیت این اختیار بسته به توافق بین دولت ایران و مستشارها خواهد بود.

ماده سوم: دولت انگلیس به خرج دولت ایران صاحبمنصبان و ذخایر و مهمات سیستم جدید را برای تشکیل قوه متحدالشکلی که دولت ایران ایجاد آن را در نظر دارد تهیه خواهد کرد عده و مقدار ضرورت صاحب منصبان و ذخایر و مهمات مزبور بتوسط کمیسیونی که از متخصصین انگلیسی و ایرانی تشکیل خواهد گردید و احتیاجات دولت را برای تشکیل قوه مزبور تشخیص خواهد داد معین خواهد شد.

در واقع دو ماده مهم در این قرار داد است یک راجع به مستشاران است یکی راجع بقشون. اینهم موضوع قرارداد است. اگر آقا قرارداد را ملغی کرده بودند چرا بعد از اینکه رئیس الوزراء شدند قشون جنوب را به رسمیت شناخته و چرا اهمیت مستشار مالیه را که مرحوم مشیرالدوله پس از اینکه رئیس الوزراء شدند بعد از کابینه وثوق الدوله برای تفتیش نفت در کمیسیون انگلیس و ایران به لندن فرستادند ایشان به ایران رجعت دادند. همان قشونی که آقا در تلگراف خودشان مرقوم فرموده‌اند که در تحت امر ایشان بوده آقا را از این مملکت بیرون کرد و اگر در موقع تشریف بردن احتیاج بوجه نداشتند چرا از مالیه ایران وجه گرفته و اگر محتاج وجه بودند آقا بفرمایند در این بیست و دو سال با چه سرمایه تحصیل علوم کردند و با چه سرمایه املاکی جمع آوری کردند. اهالی یزد که کاغذ و تلگراف تا آنجا چند روز لااقل می‌رسد از ورود آقا چطور مستحضر شدند و آقا را که بعد از بیست و دو سال نسیاً منسیاً بوده از روی چه نظر انتخاب نمودند فقط یزدی بودن که برای مدرک انتخاب کافی نیست من اهل آشتیان هستم و از آشتیان یک رأی هم ندارم. از خواص آقا شنیده شد که دو میلیون تومان اهالی یزد برای تشکیلات حزبی آقا داده‌اند یزدی‌ها این تمول را از کجا آورده‌اند و این سخاوت محیرالعقول را برای چه بخرج داده اند! یا زیر بار این حرف نمی‌رویم ملت ایران بیدار است، ملت ایران باین حرفها فریب نمی‌خورد ملت ایران از زمامداران سیاست درخواست تجدید نظر دارد. در این سال که محصول ایران چند برابر سالهای قبل است در این سال که علامت خشکسالی آشکار است و باید آذوقه سال آتی تأمین بشود سیلوی ما دو ماه هم ذخیره ندارد ایرانی باید خانه خودش را اداره نماید. ایرانی حاضر نیست که رؤسای خودش را خارج کند و بجای آنها رؤسای خارجی بگمارد این است موضوع نطق من که چون جنبه تاریخی هم دارد نطقی را که تهیه کرده‌ام آنرا هم می‌خوانم.

دکتر مصدق- از دوره هفتم تقنینیه که من از سیاست دور شدم قریب ۱۶ سال می‌گذرد که اغلب در احمد آباد از دهستان ساوجبلاغ بفلاحت مشغول و خیالم ناراحت و از آتیه خود بی نهایت نگران بودم و گاه می‌خواستم که با پای خود به زندان قصر بروم و در آنجا روحاً و جسماً هر دو مقید بمانم تا اینکه در پنجم تیرماه ۱۳۱۹ بدون جهت و دلیل مرا چند روز در زندان موقت تهران محبوس و از آنجا به زندان بیرجند انتقالم دادند در عرض راه و در زندان دو مرتبه اقدام به خودکشی نمودم و پس از ۶ ماه تحمل سختی و مشقت از آنجا مرا به احمد آباد آوردند و تحت نظر مأمور شهربانی بودم تا شهریور ۱۳۲۰ که تمام مقصرین سیاسی خلاص شدند حکم آزادی منهم رسید و تصمیم گرفتم که در همانجا بمانم و در سیاست مداخله ننمایم انتخابات این دوره که شروع شد بمن نوشتند که دوری از اوضاع صلاح نیست اگر اهل طهران در هفت دوره اخیر نتوانستند بمن رأی بدهند در عقیده خود باقی هستند و چون می‌گویند انتخاب دوره ۱۴ تقنینیه آزاد است می‌توانند اعتماد خود را بمن اظهار نمایند درد اینست که از خدمت سرباز زنم و باز در کنج عزلت و انزوا بمانم اگر امور اجتماعی خوب نباشد امور انفرادی هم بد می‌شود پس لازم است که اول هر کس در اصلاح جامعه بکوشد و بعد امور انفرادی را اصلاح نماید در مقابل این منطق نتوانستم جوابی بدهم و مردد بودم که چه تصمیمی اتخاذ کنم چنانچه قبول نمی‌کردم می‌گفتند همه چیز این اشخاص از این مملکت و از این مردم است و امروز که موقع خدمت است خودخواهی مانع است که قبول خدمت کنند حالا هم که قبول کرده‌ام نمیدانم که با این اوضاع چه خدمتی می‌توانم بکنم اگر حرف حساب در این مجلس اثر نکند و اگر ما در سیاست عالیه مملکت آزاد نباشیم چون من عرض خود را ببرم و زحمت آقایان را فراهم نمایم معروف است که در استبداد صغیر مشیر السلطنه صدر اعظم محمدعلی شاه به مردم گفت شاه مجلس را مرحمت می‌کنند با این شرط که وکلا در سیاست دخالت ننمایند اگر غرض از مجلس آن است که وکیل مانع جریانات شود و با هر چه پیش آید بسازد و دم فرو بندد نه من تصور می‌کنم که تمام آقایان همچو وکالتی را نخواهند و قبول ننمایند و اگر وکیل آزاد است و می‌تواند در مصالح عمومی نظریات خود را اظهار کند وقتی که مصالح عمومی در پیش است از هیچ چیز نباید ملاحظه نماید و باید همه چیز خود را برای خیر و صلاح وطن بخواهد اگر وطن پرستی بد است چرا دول بزرگ هر چه خوب است برای وطن خود می‌خواهند و اگر دموکراسی خوب نیست چرا این رژیم را به تمام معنا در ممالک خود اجرا می‌نمایند اگر آزادی جرائد مضر است چرا در آن ممالک متعرض جرائد نمی‌شود اگر اخلاق خوب مستحسن نیست چرا در هر کجا که نفوذ دارند برای توسعه نفوذ خود مشوق مردمان بد اخلاقند مردمان با اخلاق کسانی نیستند که برخلاف مصالح جامعه قیام کنند آنها کسانی نیستند که نیک و بد را با هم بسوزانند و از حیثیات هموطنان خود بکاهند با کسی غرضی ندارند می‌گویند آنچه را که باید در نفع جامعه بگویند امیدوارم که ما نمایندگان دوره ۱۴پیروی این اصل باشیم و ثابت کنیم که ملت ایران طالب استقلال است و آن را بهیچ قیمتی از دست نمی‌دهد ملت می‌خواهد که خارجی از این مملکت برود و در امور مطلقاً دخالت نکنند و انتظار دارد که لفظاً و معناً استقلال او را محترم شمارند. و چون از مطلب نباید دور شد از مقدمه می‌گذرم و داخل موضوع می‌شوم.

شب سیم حوت ۱۲۹۹ سیم تلگراف شیراز و طهران قطع شد و قریب سه روز کرسی یکی از ایالات مهم از مرکز بی خبر بود و هر کسی این پیش آمد را بنوعی تعبیر می‌کرد تا اینکه پرده از روی کار برداشته شد و تلگراف سلطان احمد شاه باین شرح رسید از طهران بشیراز شب ششم حوت حکام ایالات و ولایات در نتیجه غفلت کاری و لاقیدی زمامداران دوره‌های گذشته که بی تکلیفی عمومی و تزلزل و امنیت و آسایش را در مملکت فراهم نموده ما و تمام اهالی را از فقدان یک دولت متأثر ساخته بود مصمم شدیم که به تعیین شخص لایق خدمتگذاری که موجب سعادت مملکت را فراهم نماید به بحرانهای متوالی خاتمه دهیم بنابراین باقتضای استعداد و لیاقتی که در جناب میرزا سید ضیاءالدین طباطبائی سراغ داشتیم اعتماد خاطر خود را متوجه بمعزی الیه دیده ایشان را به مقام ریاست وزراء انتخاب و اختیارات تامه برای انجام وظایف خدمت ریاست وزرائی بمعزی الیه مرحمت فرمودیم شهر جمیدی الاخر ۱۳۳۹ چون روز گذشته روزنامه رعد امروز در شماره ۱۰۶ دستخط شاه را منتشر نموده و آن را دلیل برائت مرتکب کودتا دانسته‌است تذکر می‌دهم که کودتا شب ۳ حوت واقع و دستخط شاه شب ششم حوت بولایات مخابره شده‌است و این دستخط در اثر کودتاست والا سابقه نداشت که یک مدیر روزنامه که نه طی مراحل اداری نموده و نه مقبولیت عامه داشته‌است یکمرتبه رئیس الوزراء بشود و دیگر اینکه در این دستخط اختیارات تامه برای انجام وظایف خدمت ریاست وزراء صادر شده و به آقا مأموریت نداده بود که مردم را حبس کند و نیک و بد را با هم بسوزاند چون من مردد بودم که شخص طرف اعتماد مدیر روزنامه رعد است با دیگری تصمیم گرفتم که در صورت اول تسلیم نشوم و خود را برای هر گونه پیش آمدی حاضر نمایم و پس از آنکه بوسیلة رئیس تلگرافخانه تحقیق و معلوم شد که مدیر روزنامه رعد است تصمیم غیر قابل تردید خود را اجراء نموده و تلگراف زیر را به شاه مخابره نمودم.

تلگراف مصدق‌السطنه به احمد شاه ۴ اسفند ۱۲۹۹

۶ حوت ۱۲۹۹ از شیراز

بعد از عنوان.

دستخط جهان‌مطاع تلگرافی بواسطه تلگرافخانه مرکزی زیارت شده در مقام دولتخواهی آنچه میداند بعرض خاکپای مبارک میرساند که این تلگراف اگر در فارس انتشار یابد اسباب بسی انقلاب و اغتشاش خواهد شد و اصلاح آن خیلی مشکل خواهد بود چاکر نخواست در دولتخواهی موجب این انقلاب شود و تاکنون آن را مکتوم داشته هرگاه تلگراف مزبور بر حسب امر ملوکانه و انتشارش لازم است امر جهانمطاع مبارک صادر شود که تلگرافخانه انتشار دهد.

بلافاصله بعد از مخابره این تلگراف بیانیه رئیس دولت و رئیس کل قواء رسید و مردم بیشتر بعدم صداقت گفته‌های آنها پی برده و عموم اهل شهر بر علیه حکومت جدید قیام نمودند بطوریکه فتح الدوله اهل طهران که در شیراز بود و تلگراف تبریکی به رئیس دولت مخابره نموده بود در خطر جانی واقع شده و قونسول انگلیس او را با خود نزد اینجانب آورد و تقاضای تأمین نمود و آقای سید ضیاء الدین طباطبائی هم چون از اوضاع شیراز مستحضر شد شب ۱۰ حوت این تلگراف را به من مخابره نمود.

تلگراف سیدضیاءالدین طباطبائی به مصدق‌السلطنه ۱۰ اسفند ۱۲۹۹

بعد از عنوان-

آگاهی یافته‌ام که تلگراف تصدی مرا به شغل ریاست وزراء انتشار نداده و گفته‌اید که از حدوث اشکالات احتراز نموده‌اید این خبر به اینجانب معلوم داشت که حضرتعالی از وضعیات بی اطلاع و افق طهران را همانطور تصور کرده‌اید که قبلاً دیده و عیناً مشاهده کرده‌اید نه چنین نیست دوری مسافت و بی اطلاعی از جریان حضرتعالی را از اطلاعات مفید محروم داشته‌است این حکومت جدیدالتشکیل که به اسلحه و آتش یک سر کرده و نماینده اقتدار قشونی است به کسانی که در معبر او ایجاد اشکالات نمایند جز مشت چیزی نشان نمی‌دهد و در لحظه واحد جان و مال و عائله اشکال کنندگان بعنوان رهیده صداقت آنها در معرض تهدید گذارده می‌شود و این زبری و خشونت نه برای مصالح شخصی است بلکه برای مصالح وطنی است که هر اقدامی را مجوز و مشروع می‌سازد بنابراین تصر اینکه قرائت دستخط اعلیحضرت اقدس همایون شاهنشاهی ارواحنا فداه محتمل است حدوث اشکالی را تولید کند بالمره فکری نارسا بوده‌است با کمال اقتدار و با نهایت نیرومندی لازم است وظیفه خود را ایفاء نمائید تشکیل این دولت وطنی و اصلاح کننده را هیچکس جز خیانت کار نمی‌تواند تردید کند آنهم فوراً تنبیه می‌شود من در اینجا تمام رجال پوسیده دروغین را توقیف کردم ندای اصلاحات داده و با تهور و جسارت قشونی که در تحت امر دارم هر مانع و مشکلی را بهیچ میشمارم حضرتعالی نیز اگر می‌خواهید نماینده چنین دولتی باشید با جسارت قدم برداشته اصلاحات را در خطه مأموریت خودتان شروع کنید و از تقویت بی نهایت اینجانب استفاده نمائید و باور کنید که اشخاص دانشمند و بیغرض را مجالی شایسته بدست آمده‌است و بی پرده همانطور که عادت من است بحضرتعالی سابقه می‌دهم که نسبت به شخص شما خوش بین و خیلی مایلم که از شما حضرتعالی شخص شایسته در اصلاحات فارس استفاده کنم بطور متقابل لازم است از صداقت و صمیمیت حضرتعالی آگاه کردم بنابراین منتظرم که خودتان برای خودتان تعیین تکلیف نمائید ولی در همین حال هم خود را از ذکر این نکته که باز یک شمه از صمیمیت و صداقت من است ناچار می‌بینم و آن است که انتخاب طریق جز صداقت و راست گفتاری برای اشخاصی که مرجع این سؤالات من می‌شوند مصلت نیست و موجب زیان خودشان می‌شود امیدوارم بنام وطن و بنام اصلاحات حضرتعالی از آن فاصله بعدی آغوش گشوده مرا برادرانه در بغل گرفته کمک و مظاهرت خودتان را به احترام منافع ملی بمن اهداء نمائید روش و منشور خودم در بیانیه‌ای که امر داده‌ام بولایات مخابره کنند لامحاله ملاحظه و از عقاید اینجانب آگاهی یافته‌اید

ریاست وزراء به این تلگراف جوابی ندادم و چون در بیانیه خود نوشته‌اید که قرارداد را ملغا نمودم عرض می‌کنم که در ۱۹ میزان ۱۲۹۹ که به ایالت فارس منصوب شدم و قرارداد انگلیس و ایران ملغا نشده بود نه خواستم بقشون جنوب رسمیت بدهم و با رمزکارگذاری کل بنادر این تلگراف را بمرکز مخابره نمودم:

اداره پلیس جنوب که از قرار مذکور سه هزار نفر است کتباً و شفاهاً با ایالات رجوعاتی داشته و دارند و در مواقع رسمی و اعیاد هم حاضر می‌شدند مستدعی است تکلیف معین فرمائید که روابط آنها از چه قرار باید باشد ۱۹/۲۶۳۰

میزان کابینه مرحوم مشیرالدوله تلگراف مرا بلاجواب گذارد و چون سابقه را تائید نکرد اینطور صلاح دیدم که بقشون جنوب رسمیت ندهم و با آنها رسماً مکاتبه نکنم و سلام رسمی را که آنوقت بیکی دو دفعه محدود نبود و در تمام اعیاد مذهبی انعقاد می‌یافت ترک کنم و آنها را نپذیرم ولی آقا که قرارداد را ملغا نموده بود معلوم نشد به چه دلیل قشون جنوب را به رسمیت شناخت و آنها را به موجب تلگرافی که قرائت می‌شود به طهران احضار نمود.

تلگراف رمز شب ۱۲ حوت از طهران به شیراز ایالت جلیله فارس- برای اطلاع حضرتعالی اعلام می‌دارد به فرمانده قشون جنوب امر شده‌است که یک ستون قشون با توپخانه به طهران اعزام دارند ۱۱ حوت ۱۳۰۱ سید ضیاءالدین طباطبائی ریاست وزراء.

وصول این تلگراف بر تأثرات عمومی افزود و هر کس که روزنامه‌های گلستان هفتم رجب ۱۳۳۹ و استخر ۲۴ حوت و سایر شورای مطبوعات ۲۵ حوت و عصر آزادی ۲۰ حمل ۱۳۰۰ را بخواند می‌تواند به وطن پرستی اهالی فارس و حقیقت افکار عمومی متوجه گردد اهالی روز به روز بر مقاومت خود افزودند و من بهیچیک از تلگرافات آقا جواب ندادم در نتیجه مذاکرات با آقای کلنل فریزر فرمانده کل قشون جنوب این تلگراف را به شاه مخابره نمودم از شیراز به طهران بعد از عنوان نظر به آثار پیش آمدهای محتمل الوقوع و کسالت مزاجی که بغتتاً عارض شده چاکر را از تحمل زحمت فوق العاده و مقاومت ممنوع می‌نماید و تا ورود آقای قوام الملک از محال ابوابجمعی خودشان بهر زحمت باشد حوزه ایالتی را مراقبت می‌نماید و بعد از ورود ایشان امر امر مبارک خواهد بود ۱۶ حوت ۱۲۹۹ شمسی.

غرض از آثار پیش آمدهای محتمل الوقوع که در این تلگراف نوشته شده همان خلع سلطان احمد شاه از سلطنت ایران است که برای من مثل روز روشن بود زیرا موقعی که شاه در لندن حاضر نشد در دعوت رسمی دولت انگلیس از قرارداد اسمی ببرد و آن را بشناسد به اینکه ناصرالملک به او گفته بود اگر مقاومت کند از سلطنت خلع می‌شود شاه وطن پرست بر مقاومت خود افزود و از قرارداد اسمی نبرد برای شاه چه بالاتر از اینکه امروز نامش به نیکی برده شود حوادثی که موجب بلندی نام می‌شود کم است و شاید در عمر کسی به این حوادث تصادف نکند خوشبخت کسانی که از این حوادث استفاده کنند و بدبخت کسانی که خود را مطیع پیش آمد نموده و با هر ناملایمی بسازند در سلسله سلاطین قاجار هفت نفر سلطنت نموده که از آن‌ها فقط دو نفر پادشاه نامی شده‌اند اول مظفرالدین شاه است که در سلطنت او آزادی نصیب ملت شد و بعد احمد شاه است که تن به اسارت نداد و از سلطنت گذشت ایکاش که این پادشاه جوان بخت به کودتا تسلیم نمی‌شد و زودتر مقام سلطنت را ترک می‌کرد. از شاه جوابی نرسید و معلوم نیست که با نظریات من موافقت می‌کند و مرا به ایالت فارس باقی می‌گذارد یا اینکه منتظر است قوام الملک از فسا بیاید و افکار عمومی را ساکت کند وبعد استعفای مرا قبول نماید چون احساسات روز بروز بیشتر و مردم آشوب طلب می‌خواستند از اوضاع سوء استفاده کنند و مقاصد خود را انجام دهند برای جلوگیری از اغتشاش در حوزه ایالتی و تحریکات متنفذین در ۲۴ حوت از اعیان شهر این پیشنهاد رسید:

شیراز ۴ رجب ۱۳۳۹ مطابق حوت ۱۲۹۹- بعد از عنوان- چون پاره‌ای بی نظمی‌ها در اطراف این ایالت شروع شده سارقین دست به کار هرزگی و شرارت زده در ظرف این چند روز چندین اتفاق غیر منتظر افتاده و ناامنی دارد انتشار پیدا می‌نماید و در این موقع بعضی هنگامه طلب‌ها ممکن است برای تأیید بی نظمی و بهم خوردگی به بعضی عملیات بپردازند لازم است تلگرافاتی که به تلگرافخانه فرستاده می‌شود در تحت نظر ایالت باشد استدعا می‌شود به ریاست تلگرافخانه مرکزی امر و مقرر فرمایید تلگرافاتیکه به نقاط گفته می‌شود قبل از اینکه به نظر کارگذاران حضرت اشرف عالی برسد مخابره ننمایند و تلگرافات مخل نظم اصلاح مملکت را توقیف فرمایند ابوالقاسم نصیرالملک – مؤید الملک- محمد باقر لطفعلی نوری- فضلعلی رئیس نظمیه و سه امضای دیگر.

پس از اینکه پیشنهاد مزبور اجرا شد آقای ماژرمید قونسول انگلس مرا ملاقات و اظهار نمود که آقایان سردار فاخر و مشارالدوله تلگرافی از طهران به شیراز مخابره نموده‌اند که به مقصد نرسیده من جواب دادم نظارت رئیس تلگرافخانه راجع به تلگرافاتی است که از شیراز به خارج مخابره می‌شود و در تلگرافاتی که از خارج به شیراز می‌رسد حق تفتیش ندارد و باید بلا درنگ آنها را به مقصد برساند معلوم شد که اظهارات من ایشان را متقاعد نکرد و بعد این مراسله را به من نوشتند.

تلگراف کنسول انگلیس ماژرمید به مصدق‌السلطنه

فدایت شوم واقعاً از زحمت دادن به حضرت اشرف خجالت می‌کشم اما چاره ندارم عرض شود که چند روز قبل خدمتتان عرض کردم که از قراریکه جناب وزیر مختار فرموده بودند بنا بود که آقای سردار فاخر و مشارالدوله یک تلگرافی کنند به جناب آقای حشمت الممالک آن وقت از ایشان پرسیدم که همچو تلگرافی رسیده‌است یا خیر چند روز که گذشت از جائی شنیدم که واقعاً رسیده بود ولی به آقای مزبور ندادندش حالا هم وزیر مختار سئوال می‌کند که تلگراف رسید یا خیر خدمت ایشان چه جواب بدهم اگر از جائی جلوگیری از دادن این بصاحبش شده باشد تا یک اندازه برای این حانب جواب دادن بوزیر مختار مشکل است چه کنیم دوستدار ماژرمید

من یقین دارم که آقایان مخابره کنندگان تلگراف با تقاضای آقای وزیر مختار انگلیس موافقت ننموده و تلگرافی به شیراز مخابره نکرده‌اند والا سهل بود که باسیم کمپانی که آنوقت دائر بود و تحت تفتیش ایالت هم نبود تلگراف دیگری مخابره کنند و قونسول انگلیس را از من مکدر ننمایند.

دو روز بیشتر بعید نمانده بود که چند نفر از اعیان من جمله مرحوم نصیرالملک که قبل از ایالت این جانب بعلت تقصیر سیاسی در حبس بود بملاقات من آمدند و پیشنهاد نمودند که روز اول سال سلام منعقد شود و نظریه خود را اینطور بیان نمودند که چون قشون جنوب را رسماً دولت شناخته‌است اگر سلام منعقد نشود مخالفتی است که با قشون جنوب و دولت هر دو می‌شود و ممکن است که دولت بقشون نامبرده دستوراتی دهد و بدبختیهای سابق ما باز تجدید شود اگر شاه استعفای شما را قبول کرد همه باید از قشون جنوب که قشون ایران شده اطاعت کنند و اگر ننمود شما می‌توانید باز نظریات خود را تعقیب کنید این بود روز اول حمل سلام منعقد شد و دویم حمل هم شاه استعفای مرا بموجب این تلگراف قبول کرد…

تلگراف احمد شاه به مصدق‌السلطنه در پذیرش استعفای وی ۲ فروردین ۱۳۰۰

از طهران به شیراز- بعد از عنوان- استعفای شما از ایالت فارس بتصویب جناب رئیس الوزراء قبول شد لازم است کفایت امور ایالتی را بقوام الملک تفویض نموده فوراً حرکت نمائید

چون شاه مرا بفوریت احضار نمود وظن قوی بود که آقای سید ضیاءالدین طباطبائی مرا توقیف کند متجاوز از چهل روز در قریه سیدان که تا شیراز دوازده فرسخ است ماندم و در این اثناء از آقای آرمتیاژ اسمیت کارتی رسید مشارالیه پس از انعقاد قرارداد وثوق الدوله بسمت مستشاری در مالیه ایران دخالت داشت کابینه مشیرالدوله که بعد از کابینه وثوق الدوله تشکیل شد از نظر اینکه قرارداد اجرا نشود او را بلندن فرستاد که شرکت نفت جنوب را تفتییش کند و آقای سید ضیاءالدین طباطبائی با اینکه قرارداد را الغا نموده بود آقای ارمتیاژ را برای تصدی شغل سابق بطهران احضار نمود و باز در وزارت مالیه دخالت داد مقصود آرمتیاژ از فرستادن کارت این بود که مرا ملاقات کند و منهم برای اینکه زمامداران وقت باین ملاقات محملی نبندند و آنرا پیراهن عثمان نکنند و بمن زحمت نرسانند امتناع نمودم. چون برای ورود آقای نصرت السلطنه قائم مقام من زمینه تهیه شده بود و در ۱۸ ثور ایشان وارد شیراز شدند دیگر صلاح ندانستم که در خاک فارس بمانم به قصد طهران حرکت نمودم و در قهیار که تا اصفهان هشت فرسخ است امنیه ناشناسی را دیدم که مرا از دستور دولت مطلع می‌کند و چنانچه از شهر خارج شوم بمرکز اطلاع می‌دهد که بواسطه عدم توقف من در اصفهان دستور بلا اجرا ماند این بود که از شهر گذشتم و در قریه گز دو سه فرسخ است تا اصفهان چند روز ماندم و از آنجا بابلدی که آقای غلامحسین بختیار سردار محتشم فرستاده بودند وارد چهارمحال شدم و چند روز بعد کابینه سیاه سقوط کرد در ۱۴ جوزای ۱۳۰۰ تلگرافی از قوام السلطنه رسید که مرا برای پست وزارت مالیه به شاه معرفی کرد پس از ورود بطهران آقای آرمتیاژ که خود را عضو وزارتخانه من می‌دانست بدیدن من آمد قیافه ایشان بقدری شریف و جذاب بود که می‌گفتم ایکاش منافع متعارضه بین ما نبود و می‌توانستم با ایشان همکاری کنم نه ایشان می‌خواستند که از مالیه ایران دور شوند و نه حب وطن بمن اجازه می‌داد که ورود ایشانرا در مالیه تصدیق کنم و قرارداد از بین رفته را تجدید نمایم کابینه قوام السلطنه هم که خواست ما را دست بدست دهد نتوانست شرح قضیه این است که می‌خواست اوراقی بامضای آرمتیاژ و من منتشر شود که سرمایه داران خارجی و داخلی بامضای ما دو نفر اعتماد کنند و آنها را خریداری نمایند و گره از کار وزارت جنگ که احتیاج مبرمی بوجه داشت بگشایند مرا بهیئت دولت دعوت نمود و با اینکه سردار سپه مایل بود اینکار بشود و در هیئت دولت هم بود که من از ایشان ملاحظه کنم امتناع نمودم و مدتی بعد که با ایشان در امور مملکتی مذاکره می‌شد به من گفت که از جواب شما در آن جلسه طوری عصبانی شدم که می‌خواستم همانجا با شما گلاویز شوم گفتم اگر می‌شدید در من اثری نیمکرد زیرا بهیچ قیمتی حاضر نمی‌شدم که مستشار انگلیسی در امور مالیه دخالت کند و قرارداد را تجدید نمایند.

چند ماهی کار وزارت مالیه بدون وزیر می‌گذشت و آرمتیاژ هم برای اینکه میخش محکم شود کار جدی نمی‌کرد و امور بکام دوستان می‌گشت بعد از آنکه آرمتیاژ مأیوس شد قصد حرکت نمود و روزیکه به بازدید او رفتم از من طوری پذیرائی کرد که هیچوقت فراموش نیمکنم و یقین دارم که اگر با او موافقت می‌کردم عشری از اعشار آن احترامات را به من نمی‌کرد اینجاست که باید به عظمت اخلاقی ملت انگلیس پی برد از آنچه گذشت معلوم شد که آقا در بیانیه خود قرارداد را الغا نمود و بعد آن را عمداً اجرا کرد آقا در تلگراف ۶ حوت می‌نویسد» با قشونی که تحت امر دارم هر مانع ومشکلی را بهیچ میشمارم«معلوم نیست این قشون به چه ترتیب تحت امر او در آمد بسیار مشکل است که کسی صاحب منصب نظامی نباشد و مرکز اتکائی هم نداشته باشد و قشونی که تحت سرپرستی اسمایس انگلیسی است مطیع خود کند و موقعی که وارد طهران شد قشون مرکزی مقاومت نکند و ساکت بماند و شاه هم تسلیم شود اگر این قشون تحت امر آقا بود چرا رئیس آن خود را در عرض آقا گذاشت و بیانیه‌ای مثل بیانیه خود آقا داد آیا می‌شود گفت که بکمک دسته قزاقی که تحت امر خارجی است انقلاب کنند وملت را براه راست دلالت نمایند؟ آیا بوسیله یک بیانیه پوک می‌توان انقلابی شد و یا اینکه دعوی اصلاحات کرد کدام آدم بی بصیرتی است که باین حرفها گول بخورد اگر فرمایشات آقا اساس داشت و اگر نظریاتشان در خیر مملکت بود چرا رجال وطن پرست را توقیف و حبس نمود؟ اشخاص وطن پرست ملت را حقیر نمی‌کند و به افکار عمومی احترام می‌گذارند تا در بروز حوادث آنها را پشتیبان خود کنند و هر کس که بملت خود احترام نکرد پشتیبان او جای دیگر است. باتکاء قواء خارجی قیام نمودن و بروی هموطنان تیغ کشیدن و آنان را توهین کردن و حبس نمودن کار وطن پرستان و آزاد مردان نیست. آقا را چه واداشت که پیرامون این عملیات برود و چه باعث شده بود که صالح و طالح را حبس کند در اصلاحات باید اشخاص بد را از کار خارج نمود و محاکمه و محکوم کرد اگر مقصود انقلاب بود خوب است آقا توضیح دهد که درایران زمینه برای چه انقلابی حاضر بود و با چه اشخاصی می‌خواست هادی انقلاب شود روزگار ثابت کرد که نه مصلح بود و نه انقلابی و مأمور بود کابینه محللی تشکیل دهد تا از ترس او مردم به سردار سپه ملتجی شوند و به او اهمیت بدهند تا او به مقصود خود برسد. هرگاه قانون مجازات عمومی در آن زمان بود آقا را من روانه دادگاه می‌نمودم چون قانون نبود و عقاب بلا بیان هم بیمورداست آقا مشمول فقره دهم از ماده ۱۲ قانون انتخابات است که – مقصرین سیاسی که بد ضد اساس حکومت ملی و استقلال قیام و اقدام کرده‌اند حق انتخاب شدن ندارند-

در آخر دورة ششم که انتخابات دورةشروع شده بود و دولت مداخله می‌کرد توسط مرحوم تیمورتاش از شاه وقت ملاقات خواستم و اظهار نمودم که اگر دولت می‌خواهد برخلاف مصالح مملکت اقدام کند و قراردادی منعقد نماید مثل اینکه وثوق الدوله از نظر گذشتن قرارداد در انتخابات دورة چهارم مداخله کرد البته انتخابات دورة هفتم هم باید آزاد نباشد ولی اگر شاه مقصودی غیر از صلاح مملکت ندارند خوب است که در انتخابات مداخله کنند تا نمایندگان حقیقی مملکت به مجلس وارد شوند و از مصالح عمومی دفاع نمایند شاه تیمورتاش را خواست و از او سؤال کرد که مگر در انتخابات مداخله نمی‌کند جواب داد نه پس از آن گفت دکتر مصدق را قانع کنید که جعلیات را تکذیب کند در اطاق تیمورتاش از انتخابات طهران که دخالت دولت اظهرمن الشمس بود مذاکره شد چنین اظهار نمود که در حضور اعلیحضرت غیر از آنچه گفتم چیز دیگری نمی‌توانستم بگویم بیائید با هم صلح کنیم و پست مشترکی که شش نفر از دولت و شش نفر از ملت باشند (مدرس- مشیرالدوله- مستوفی الممالک مؤتمن الملک- تقی زاده- دکتر مصدق) ترتیب دهیم و قضیه را باین طریق حل نمائیم چون راه حلی که مرحوم تیمورتاش پیشنهاد نمود بانظر من که آزادی انتخابات بود تطبیق نمی‌کرد انتخابات بهمانطوریکه دولت می‌خواست جریان خود را طی کرد.

معروف است که بعد از خاتمه انتخابات مرحوم مدرس از رئیس شهربانی وقت پرسید که در دورة ششم من قریب ۱۴ هزار رأی داشتم در این دوره اگر از ترس شما کسی به من رأی نداد پس آن رأیی که من به خودم دادم کجا رفت این است مختصری از تفصیل انتخابات آن دوره وادوار بعد طرز ورود آقا بعد از ۲۲ سال به ایران و اینکه فوراً از یزد انتخاب شدند ثابت می‌کند که آقا برای کاری مأمور هستند بسیار جای تأسف است که وعده‌های سهیلی و تدین راجع بعدم دخالت در انتخابات لباس عمل نپوشید در هر کجا هم که تحت نفوذ واقع نشدند انتقادات بسیار نمودند و ناموس مملکت را به باد دادند ای کاش این قبیل اشخاص یک روز اگر می‌شد شاگرد دبستان سید یزدی بودند شخص متوفی نقل می‌کرد که در زمان صدارت حاج میرزا حسین خان سپهسالار بامر ناصرالدین شاه کسی را می‌بردند بکشند در جواب سؤال سپهسالار گفتند که سید یزدی سارق است که از خانة ظهیرالدوله اشیاء مهمی سرقت کرده‌است سپهسالار او را خواست و گفت که چون تو اولاد رسولی تبه کن تا نزد شاه از تو شفاعت کنم سید یزدی گفت من دزدم ولی راستگو و صدیقم و تاکنون با کسی عهدی ننموده‌ام که از آن تخلف نمایم من از مرگ هراسی ندارم من می‌خواهم کشته شوم و کسی را بدروغ امیدوار نکنم من بدرستی و راستی ایمان دارم و خود را فدای عقیده می‌نمایم من نمی‌توانم عهدی ببندم که بعهد وفا ننمایم هرقد سپهسالار اصرار نمود اظهار ندامت نکرد ای کاش می‌گفت گوش دروغگو را باید برید تا صورة هم مصداق حقیقتی و من یشابه ابة فما ظلم باشد.

نظریات من در عدم صلاحیت آقا و طرز انتخابشان معلوم شد ولی ممکن است کسانی که از دورةدیکتاتوری انتقادات کلی نموده و باز خواهان آنند اینطور اظهار کنند که مملکت محتاج باصلاح است که خود گذشته هم کسی نیست پس باید با آقا موافقت نمود که ما را به شاه راه ترقی هدایت کند جواب آنها این است که جامعةرا با دو قوه می‌شود اصلاح کرد قوه اخلاقی که مخصوص پیغمبران و خوبان است و قوه مادی ما که از نیکان نیستیم پس آقا باید بگوید که با کدام قوه می‌تواند خو را بمقصود رساند آیا کسی هست بگوید مرکزی اتکاء آقا ملت ایران است خاطر دارم سرداد سپه رئیس الوزراء وقت در منزل من با حضور مرحوم مشیرالدوله و مستوفی الممالک و دولت آبادی و مخبرالسلطنه و تقی زاده و علاء اظهار کرد که مرا انگلیس آورد و ندانست با کی سرو کار پیدا کرد آنوقت نمی‌شد در اینباب حرفی زد ولی روزگار آن را تکذیب کرد و بخوبی معلوم شد همانکسی که او را آورد چون دیگر مفید نبود او را برد.

رضا شاه بزرگ و ولیعهد محمدرضا پهلوی در بازید از یک دبستان دخترانه و پسرانه، دبستان های ایران همه تا نخست‌وزیری مصدق در دوره هفدهم مختلط بودند
رضا شاه بزرگ و ولیعهد محمدرضا پهلوی در بازید از یک دبیرستان دخترانه
زنان ایل‌ها و عشایر در از برسر برداشتن حجاب از زتان تهران پیشی گرفته‌اند

دیکتاتور با پول ما و بضرر ما راه آهن کشید و بیست سال برای متفقین امروز با تدارک مهمان دید عقیده و ایمان و رجال مملکت را از بین برد املاک مردم را ضبط و فساد اخلاق را ترویج و اصل ۸۲ قانون اساسی را تغییر داد و قضاوت دادگستری را متزلزل کرد برای بقاء خود قوانین ظالمانه وضع نمود چون بکمیت اهمیت می‌داد بر عده مدارس افزود و بکیفیت عقیده نداشت سطح معلومات تنزل کرد کاروان معرفت باروپا فرستاد نخبه آنها را ناتوان و معدوم کرد اگر بتدریج که دختران از مدارس خارج می‌شدند حجاب رفع می‌شد چه می‌شد رفع حجاب از زنان پیر و بی تدبیر چه نفعی برای ماداشت. اگر خیابانها اسفالت نمی‌بود چه می‌شد و اگر عمارتها و مهمانخانها ساخته نشده بود بکجا ضرر می‌رسید من می‌خواستم روی خاک راه بروم و وطن را در تصرف دیگران نبینم خانه‌ای در اختیار داشت به از شهریست که دست دیگران است. این است کار سیاستمداران وطن پرست که کسی را آلت اجراء مقصود قرار می‌دهند و پس از اخذ نتیجه از بردن او بمردم منت می‌گذارد بر فرض که با هواخواهان این رژیم موافقت کنیم و بگوئیم دیکتاتور به مملکت خدمت کرد در مقابل آزادی که از ما سلب نمود چه برای ما کرد.

اگر موجب ارتقاء ملل حکومت استبدادیست دولت انگلیس و آمریکا روی چه اصلی حائز این مقام شده‌اند و اگر رژیم دیکتاتوری سبب ترقی ملل بود چرا دول محور از بین می‌روند هیچ ملتی در سایه استبداد بجائی نرسید آنها که دورة بیست سال را با این دوره که از آزادی فقط اسمی شنیده‌ایم مقایسه می‌کنند و نتیجه منفی می‌گیرند در اشتباهند زیرا سالها لازم است که بعکس العمل دورة ۲۰ ساله خاتمه داده شود. دیکتاتور شبیه به پدریست که اولاد خود را از محیط عمل و کار دور کند و پس از مرگ خود اولادی بی تجربه و بی عمل بگذارد پس مدتی لازم است که اولاد او مجرب و مستعد کار شوند یا باید گفت که در جامعه افراد در حکم هیچند و باید آنها را یکنفر اداره کند این همان سلطنت استبدادیست که بود مجلس برای چه خواستند و قانون اساسی برای چه نوشتند و یا باید گفت که حکومت ملی است وتمام مردم باید غمخوار جامعه و در مقدرات آن شرکت نمایند در اینصورت منجی و پیشوا مورد ندارد. اگر ناخدا یکی است هر وقت که ناخوش شود کشتی در خطر است و وقتی که مرد کشتی بقعر دریا می‌رود ولی اگر ناخدا متعدد شد ناخوشی و مرگ یکنفر درسر کشتی مؤثر نیست آقا اگر غمخوار این ملتند به ترقی و تعالی وطن معتقدند و نمی‌خواهند بعناوین هیچ و پوچ به آتش نفاق دامن بزنند باید خود را فوق دیگران بدانند و بگذارند که در سایه آزادی و جامعه خودش کشتی متلاطم را بساحل نجات رساند.

ما نمایندگان قبل از هر چیز باید به ایران نظر کنیم و منافع عموم را بر منافع شخصی خود ترجیح دهیم ما همه اهل یک مملکت و زاده یک وطنیم ما باید کاری کنیم که قواء مملکت صرف خیر و صلاح شود ما باید بدانیم که نفاق برای ما بسیار مضر و گران است یکوقتی از فرط نادانی و جهل در شیخی و متشرعی اختلاف داشتیم زمان دیگر در استبداد و مشروطه مباحثه نمودیم پس از آن اختلاف در آزادی و دیکتاتوری و بعد تغییر فرم بود اکنون باز برای اصلاح معنویات دچار تغییر کلاه شده‌ایم. آقا وقتی می‌توانند کار کنند که در مجلس را ببندند و یا آنرا قرق کنند و مثل ایام کابینه سیاه خرابه را تعطیل کنند با این مجلس که می‌خواهد ثابت کند طلیعه آزادیست کار آقا بسیار دشوار است بعقیده من باید از خود رفع زحمت کند و از مجلس برود و غیر از این را دیگری ندارد.

آنهایی که می‌گویند در نهم آبان ۱۳۰۴ من توانستم اوضاع وخیم بیست ساله را پیش بینی کنم و دیگران نتوانستند بیان واقع نیست من از جان خود گذشتم و همقطارانم از دادن یک رای نخواستند امتناع کنند باز من آتیه را می‌گویم خدا کند که این دفعه با من همراه باشند آقا مثل نهر کوچکی است که برود تیمس متصل شده باشد هر قدر که آب از نهر بیشتر برود بر توسعه نهر می‌افزاید و آب زیاد مساحت زیادی را فرا می‌گیرد اگر امروز با خاک می‌شود از عبور آب جلوگیری نمود اعتبارنامه ایشان که تصویب شد و حزب حلقه که بر شعبات خود افزود و قوت گرفت با توپ جدید الاختراع این جنگ هم نمی‌شود مقاوت کرد. اما امروز از آزادی مطبوعات صحبت می‌کند و از اصلاح معنویات که نمیدانم مقصودشان چیست سخن میراند ولی میخ خود را که محکم نمود زمینه دوره شوم دیگری را تهیه و جامعه را گرفتار خواهد کرد. چه ضرورت دارد که ما امروز خود را گرفتار کنیم و چه لزومی دارد که هموطنان را نگران نمائیم آقایان نمایندگان بیائید دورة بدبختی را تکرار نکنید بیائید به جامعه ترحم نمائید بیائید جوانان روشن فکر مملکت را دچار شکنجه و عذاب ننمائید بیائید علمداران آزادی را بدست میرغضبان ارتجاع نسپارید بیائید ثابت کنید که این مجلس خواهان عظمت و بزرگی ایران است.

رئیس- آقای نقابت.

نقابت- بنده باید مقدمه یک مطلب را اعلام کنم و آن این است که بین تیپ آقای سید ضیاءالدین و تیپ آقای دکتر مصدق یک تیپ ثالثی وجود دارد و آن تیپ ما هستیم ما هستیم و تیپ خودمان تیپ جوان و تحصیل کرده و تیپی که دارای دیپلم هستند- و تیپ وطن پرست. ما نه حق خودمان را به ایشان می‌دهیم نه به شما.

بعضی از نمایندگان- آقای دکتر مصدق هم خودشان تحصیل کرده هستند.

نقابت¬- اجازه بفرمائید وقتی که بنده عرض می‌کنم سه تیپ موجود است و برای یکی اوصافی ذکر می‌کنم این دلیل نمی‌شود که برای آن دو تیپ اوصافی وجود ندارد ولی اختلافی که بنده بیان می‌کنم اختلاف زمانی است. مسلکی است، فکری است نه اینکه در اصل وطن پرستی حضرت آقای دکتر مصدق السلطنه و آقای سید ضیاءالدین من تردیدی داشته باشم.

فرمند- وطن پرست پیر هم پیدا می‌شود.

نقابت- بهر صورت این مملکت یک روزگارهائی دیده و مراحلی را طی کرده و امروز مایه خوشوقتی است که یک مجلسی به تمام معنی آزاد ما مشاهده می‌کنیم. یک مجلسی است که همه کس می‌تواند عقاید و افکار خود را بگوید و هر نظری نسبت به اصلاحات دارد بیان کند در ادواریکه آقای دکتر مصدق بعنوان تاریخ بیان فرمودند بنده در آن ادوار محصل بودم باین جهت داخل در هیچیک از اجتماعات نبودم که بتوانم با زمان طی طریق کرده باشم ولی مطالعه می‌کردم بعد از بیست سال که سوابق و احترامات آقای دکتر مصدق در این مملکت محفوظ بود و همه کس نسبت بایشان علاقه داشت و یکی از علاقه مندان به ایشان خود من بودم برای اینکه من (در واکنس توسینل) تألیف ایشان را می‌خواندم و استفاده می‌کردم و ایشان را دوست می‌داشتم و از طریق علم با مؤلف آن کتاب ارتباط داشتم ولی اینطور فکر می‌کردم که یک روزی این مملکت بدبخت بایستی تمام افرادی را که در هر جای کشور دارد تمام قوائی را که در هر جا می‌تواند تهیه کند آن ذخائری را که از دستبرد حوادث برکنار مانده‌اند آن شخصیت‌ها که سیل حوادث خروشان نکرده اینها همه بایستی جمع شوند و ما هم دور علم آنها جمع شویم و بگوئیم آقایان شما هستند و ما هم هستیم و ایران هست (صحیح است) و بیائیم با هم کار کنیم بیائیم به درد این کشور بخوریم این فکر را داشتم بنده یکی از آنها هستم که به شهادت چند نفر از رفقا از زمانی که کابینه مرحوم فروغی متزلزل شد از آقایان خواهش کردم تمنی کردم که آقا شما و آقای قوام و غیرذلک همه با هم تشریک مساعی کنید و وارد شوید و بر علیه هم چیزی نگوئید و قوای یکدیگر را فلج نکنید این قوا بضرر مملکت تمام می‌شود و حالا هم ما باید استفاده کنیم از مجموع افکار شما شخصیت دکتر مصدق نایاب است. میلیونها خرج لازم است برای یک مملکتی یک دکتر مصدق ترتیب کند همینطور دیگری دیگری شخصیت‌های با احترام را باید حفظ کنیم امروز ما دچار قحط الرجال شده‌ایم امروز آقای دکتر مصدق از دخالت آقای سهیلی در انتخابات اظهار فرمودند همه گفتند صحیح است چرا این دولت هنوز سر کار است برای اینکه کسی را نداریم (بعضی از نمایندگان چرا داریم) برای اینکه در آن اعصار و ایام اگر می‌دانستند یک جوانی خوب حرف می‌زند خوب فکر می‌کند خوب مطالعه می‌کند او را خفه می‌کردند توی زندان می‌انداختند اگر کسی هم از این بلیات فرار کرده‌است بسلوک بملایمت بیک وضعیتی خودش را نجات داده این بود که ادوار نمی‌گذاشت رجالی باز بیاید رجل در زندگانی مبارزه در زندگانی زد و خورد در دنیای طوفانی پیدا می‌شود نه در زندگانی آسایش و راحتی در هر صورت ما امیدوار هستیم که از تمام رجالی که در گذشته داشتیم یا بعد می‌توانیم تهیه کنیم بنفع مملکت استفاده کنیم بنده اعلام موافقتم با اعتبارنامه آقای سید ضیاء الدین مبنی بر یک اصلی است که بدان اصل علاقه دارم و آن این است که قرارداد ایران و شوروی مصوبه مجلس شورای ملی مورخه ۲۳ قوس ۱۳۰۰ البته این قرارداد بعد از رفتن آقای سیدضیاءالدین است از ایران و مجلس تصویب کرد زیرا آن تاریخ که ایشان آمدند مجلس بود و وکلاء انتخاب شده بودند ولی وکلاء جرأت تجمع را نداشتند و تنها شاه تشکیل کابینه می‌داد ایشان وارد شدند مذاکرات ایشان با دولت اتحاد جماهیر شوروی توافق حاصل کرد بر روی این قرارداد و این قرارداد بدون اینکه یک کلمه از کلمات و عباراتش تغییر بکند با امضای آقای سید ضیاءالدین مبادله شد و متن آن هم موجود است این قرارداد بزرگترین خدمتی است به مملکت امروز هم دارای قدرت و اثر تاریخی است.

دکتر مصدق – در کابینه سردار منصور بود.

نقابت- عرض کردم این قرارداد با امضای رئیس دولتی که سید ضیاء بود امضا شد و مبادله شد بعد هم مجلس تصویب کرد آنروز مجلس نبود این قرارداد در ماده ۱ می‌نویسد که دولت شوروی از سیاست جابرانه‌ای که دولتهای مستعمراتی روسیه که بارادة کارگران و دهاقین این مملکت سرنگون شدند نسبت به ایران تعقیب می‌نمودند قطعاً صرف نظر می‌نماید. نظر بآنچه گفته شد و با اشتیاق باینکه ملت ایران مستقل و سعادتمند شده و بتواند آزادانه در دارائی خود تصرفات لازمه را بنماید دولت شوروی روسیه تمام معاهدات و مقاولات و قراردادها را که دولت تزاری روسیه با ایران منعقد نموده و حقوق ملت ایران را تضییع ملغی می‌نمود و از درجة اعتبار ساقط شده اعلان می‌نماید.

در فصل هشت می‌گوید دولت شوروی انصراف قطعی خود را از سیاست اقتصادی که حکومت تزاری روسیه در شرق تعقیب می‌نمود و بدولت ایران نه از نقطة نظر توسعة اقتصادی و ترقی ملت ایران بلکه برای اسارت سیاسی ایران پول می‌داد اعلان می‌نماید بنابراین دولت شوروی از هر نوع حقوق خود نسبت بقروض که دولت تزاری بایران داده‌است صرف نظر کرده.

دکتر مصدق- خارج از موضوع است

نقابت- آقا موقعی که بیانیة دولت آمریکا را می‌خوانید خارج از موضوع نیست اجازه بفرمائید عرض کنم بین دو دسته یک دستة دیگری وجود دارد استقلال فکر داریم اجازه بفرمائید حرف بزنیم.

دکتر مصدق- پس شما بگذارید آن دسته حرف خودشان را بزنند بعد وسطش را بگیرید.

نقابت- در این بین است که کاپیتولاسیون ملغی می‌شود کاپیتولاسیون یعنی قدرت قضائی ایران در دست خود ایران می‌افتد و این افتخار برای همیشه برای یک مملکت محفوظ ماند و خدمات دیگری که برای ایران پیش آمده‌است مجموع این قرارداد یک سلسله منافعی بوده‌است برای کشور ما البته تقاضا می‌کنیم مطالعه بفرمائید پس چون امضای بدوی او به امضای آقای سید ضیاءالدین است حکایت می‌کند که امضا کننده دارای روح موافق بوده و نسبت بخدماتی که در این قرارداد نسبت بمملکت میشده موافقت داشته‌است و بنده بهمین استدلال با وکالت آقای سیدضیاءالدین مخالفم اما جهات مخالفتی که بیان کردند این مخالفت را من از دو جهت مورد مطالعه قرار می‌دهم یکی از جهت سیاسی و یکی از جهت قضائی فرمودید که اشخاص را گرفتند حبس کردند چنین و چنان کردند کدام رئیس دولت است که در این بیست ساله اشخاص را بی جهت نگرفتند و حبس نکردند…

بعضی از نمایندگان- آقا این که دلیل نمی‌شود این صحیح نیست

نقابت- اجازه بفرمائید و بنده عرض می‌کنم بر فرض که این یک نفر کارها را هم کرده‌است بنده تعجب می‌کنم

رئیس- فعلا به این یک نفر دسترسی هست

دکتر مصدق- این را هم که می‌خواهند وکیل نکند.

رضا شاه بزرگ آخرین پیچ راه‌آهن سراسری ایران را می‌بندد
رضا شاه بزرگ در واگن راه‌آهن سراسری ایران
رضا شاه بزرگ و ولیعهد به هنگام بودن راه‌آهن ایران را کنترل می‌کند

نقابت- حضرتعالی استاد قضائی هستند ایشان را در بیست و سه سال قبل مجرم میدانید حالا اساساً این شخص مجرم هست یا نیست بنده در این قضیه وارد نمی‌شوم شما میفرمائید در بیست و دو سال قبل فلان زید را توقیف کرده یا حبس کرده آنوقت مرور زمان جزائی برای آن قائل نیستند در صورتیکه مرور زمان جزائی ده سال است پس عنوان مخالفتی که در این قسمت فرمودند قابل توجه نیست یک نکتة دیگری فرمودند که مگر کس دیگری نبود که رئیس الوزراء بشود که یک نفر مدیر روزنامه بشود بنده عرض می‌کنم مدیر روزنامه می‌تواند همه کاره بشود مدیر روزنامه آدم کوچکی نیست آدمی است که تمام هستی خودش را می‌گذارد تا جوهر ذاتی خودش را بروز بدهد و بنده هیچ مدیر روزنامه را نمی‌شناسم که دارای ثروت استکاهی باشد پس حیث مدیریت روزنامه بحثی بر ایشان نیست از اینکه می‌فرمایند آدمی نبود من همین مطلب را بهش اعتراض دارم و همیشه قرار بر این بوده‌است که یک اشخاص بزرگی را بنا به سابقه بنا به سیره انتخاب می‌کردند برای ریاست وزرائی برای وزارت یا برای سایر مشاغل در صورتیکه اشخاص هم که ارزش داشته باشند می‌توانند تمام مشاغل را طی کنند و کافی است که لیاقت خودشان را ابراز کنند و رنگ سیاسی مخالف با آن کار هم نداشته باشند شرحی آقای دکتر راجع بخوبی و بدی مأمورین خارجی فرمودند که مورد بحث ما نیست البته درتمام جاها مأمورین خوب هست مأمورین بد هست ما باید وظیفه خودمان را تعقیب کنیم و باید تعقیب از یک اصولی کنیم و اگر برخورد ببد کردیم تسلیم نشویم و با او مقاومت کنیم فرمودند که قرارداد یک عقد دو طرفی است چطور شد که از یک طرف ملغی شد آقای دکتر البته تصدیق می‌فرمایند که قرارداد وقتی در یک کشوری رسمیت دارد که بتصویب مجلس شورای ملی برسد و آن قرارداد گذارا که مجلس تصویب نکرد فقط مانده بود یک عملی یک تعهد اخلاقی از طرف دولت یک تعهد اخلاقی که به تعهد قضائی تلقی می‌شود زیرا دولت غیر از یک فرد عادی است دولت یک دستگاهی است که تعهدش امضایش یک اعتباراتی دارد و تاحدی این را باید در نظر داشت که آبروی امضا کننده از بین نرود و بالاخره این گرفتاری اخلاقی را دولت دارد و باید طوری کرد که آبروی امضا کننده نرود معذلک این قرارداد که از طرف دولت شده بود مجلس هم تصویب نکرد آنوقت آن کسی که پایه این قرارداد را لغو می‌کند و بعد یک همچو قراردادی هم که بین ایران و شوروی امضا می‌کند حق دارد بگوید من لغو کردم این را هم نمی‌شود بحثی کرد که چرا ایشان کرده‌اند فرمودند که آقا با چه سرمایه رفتند به اروپا و زندگی کردند خیلی تعجب است این فرمایش ایشان در ظرف این بیست سال دراین مملکت و در سایر ممالک در اثر آزادی تجارت و کورانهائی که بوده‌است اشخاصی بوده‌اند که با صفر یا هیچ با فکر و عمل شروع کرده‌اند و میلیونها هم ثروت جمع کرده‌اند این هیچ مربوط به بحث ما نیست که چرا توانسته‌است یک کسی در خارجه بماند فقط این ایراد را باید بکنند که چرا یک کسی که در خارج زندگی کرده‌است زیر دست و پا نیفتاده‌است و چرا به اعمال پست وادار نشده و چرا توانسته‌است زندگی کند خیلی‌ها توانسته‌اند زندگی می‌کنند بسیاری از خانواده‌ها در این مملکت بوده‌اند که میلیونها ثروت داشته‌اند و حالا به فقر افتاده‌اند و اشخاصی هم بوده‌اند که هیچ نداشته‌اند و حالا دارای ثروت هستند بنابراین از این جهت ایرادی بر ایشان نیست فرمودند یزدی این تمول را از کجا آورده‌اند که با هم در امور مالی کمک بکنند بنده تصور نمی‌کنم که اینها محتاج بجواب باشد فقط این را باید عرض کنم البته شهر یزد و کرمان یا جای دیگر با داشتن زراعت و تجارت مخصوصاً یزدیها که فوق العاده در هوش و ذکاوت و پشت کار وهمه چیز معروف هستند البته می‌توانند نسبت بیک کسی که عقیده دارند ثروتی جمع آوری کنند فرمودند که در جریان حبس و تبعید بیرجند آقای دکتر چندبار قصد خودکشی داشتند البته همانوقت که این ترتیب پیش آمد ما خیلی متأسف بودیم (صحیح است) که چرا یک نفر از رجال عالیمقام مملکت ما را اینطور آزار می‌کنند ولی همینقدر که فرمودند قصد خودکشی داشتم یک خلجانی برای من تولید شد زیرا قصد خودکشی یک قصد طبیعی نیست و در وقت مخصوص این حال پیدا می‌شود فرمودند که اگر وکیل آزاد نباشد که عقاید و افکار خودش را بگوید چرا باید قبول وکالت بکند البته این تشخیص است که ممکن است آقای دکتر بدهند که آزاد نیستند در بیان عقاید ولی ما آزادیم در بیان عقاید و حرف خودمان را می‌زنیم ولو به ضرر ما تمام شود فرمودند که در شب ششم حوت که تلگراف شاه به شیراز مخابره شد و اعلام شد ریاست وزرائی آقای سیدضیاءالدین ایشان تصمیم گرفتند که اگر این سیدضیاء همان سید ضیاء مدیر روزنامه باشد مخالفت بکنند و تلگراف کردند بدون فاصله که فارس زیر بار نمی‌رود و اغتشاش خواهند کرد این بیان قابل اعتراض است زیرا یک والی یا یک رئیس اداره ولو هر سمتی داشته باشد وقتی که یک حکومت مرکزی تلگرافی می‌کند باید آقا اطاعت بکنند حالا فرمودند که در فارس اغتشاشاتی می‌شد و بعد هم آثاری در این خصوص پیدا شد کاغذی من جمله رئیس نظمیه بوالی نوشت که آقا اقداماتی بکنید و عملیاتی بکنید این‌ها می‌فهماند که عادت ولات سابق یکقدری بر این بوده‌است که در تولید اغتشاش انگشت کرده‌اند تلگراف اعتراض آمیز رئیس دولت وقت را خطاب به خودشان قرائت کردند در صورتیکه آن تلگراف خیلی عبارات جالب توجه و بسیار با صمیمیت بوده‌است بنده در آن عبارات سوئی نمی‌فهمم که شما اصلاحات را شروع کنید و به پشتیبانی من امیدوار باشید و همچو کنید و همچو کنید این را ما دلیل می‌گیریم برنظریات صادقانه صاحب این تلگراف نه اینکه یک استفاده عکسی از یک مطلبی در نظر بگیریم که منطقاً جایز نیست فرمودند که یک سید یزدی اقرار بدزدی کرد و اقرار بدروغگوئی نکرد و استحکام خودش را نشان داد ایکاش می‌گفت که یک مجازاتی هم برای دروغگو معین کنیم که گوشش را ببرند بنده خیال می‌کنم که این عبارت تلمیح دارد و یکی از صنایع بدیعی است که گوش دروغگو را ببرند خوب ما موافقت می‌کنیم که گوش دروغگو را ببرند اما آن مطلبی که منظور آقا است خارج از موضوع ماست فرمودند که آقا بفرمایند که با قوه اخلاقی می‌خواهند کار بکنند یا با قوةمالی آقا هم یک وکیلی هستند در این مملکت مثل سایر وکلا اگر فکر ایشان یک دیریکسیون صحیحی پیدا کرد اگر فکر ایشان یکطوری تنظیم شد که با اوضاع امروز متناسب بود و یکعده هم همفکر پیدا کردند که پیروی از فکرشان بکنند می‌کنند والا فلاو این مطلب هم درباره بنده و هم آقای دکتر و همة آقایان جاری است زیرا امروز غیر از بیست سال قبل است امروز مملکت بوسیله برق و رادیو مسافرت آمدن و رفتن بطوری ارتباط با دنیای متمدن پیدا کرده که دارد هم سطح می‌شود آن افکاری که بیست سال پیش بود مثلاً شاید یک روزی آقای دکتر اینجا تشریف می‌آوردند و قسم بکلام الله می‌خوردند که راست می‌گویند خیلی تأثیر می‌کرد اما اگر امروز این کار را بکنند هیچ تغییری حاصل نمی‌شود یعنی همان فکری که هست برای اینکه این بیان راست است یا غیر راست باقی بماند وضعیت اخلاقی امروز اینطور است ما جوانهای تحصیل کرده داریم که اینها به اروپا رفته‌اند و هرکدام دارای قدرت اراده هستند و دارای رشد و بلوغ و نبوغی هستند منتها گم کرده بودیم و حالا در حکومت روشن امروز پیدا می‌شوند و ایشان بمن ایراد خواهند کرد و خیال می‌کنند که بنده بعنوان طرفداری کی تیپی این بیان را می‌کنم بلکه منظورم بیان یک حقیقتی است و بعنوان اینکه میل ندارم که یک عنصری که در بیست و دو سال قبل کنار رفته امروز بعد از بیست و شش سال بیاید دعوا کنند وقت ما را هم تلف کنند ما هم کار داریم ما هم میگوئیم بیائید کار بکنید هر دو پدر ما هستید اگر خوب کار کردید نگاهتان می‌داریم و اگر نه بیرون می‌کنیم شرحی در معایب دیکتاتور فرمودند که دیکتاتور آمد همچو کرد همچو کرد همه اینها صحیح است و این یک بحث علمی است که جایش مجلس شورای ملی نیست باید خدمت آقای دکتر برسم سند و کتاب آن را ارائه بدهم که در مملکت چطور دیکتاتور بوجود می‌آید اگر هوای یک درخت و اسبابش مقتضی بوجود آوردن کرم باشد یک کرمی از آن درخت تولید می‌شود که آن درخت را خشک می‌کند همینطور در یک مملکتی که غرض و مرض حکمفرما شود خیانت در یک ملتی بروز بکند دروغ و رشوه در کار باشد هیچکس بوظیفه خودش عمل نکند آنوقت افراد همه عصبانی می‌شوند و بجان هم می‌افتند و آنوقت دیکتاتور پیدا می‌شود بنابراین این دیکتاتور مولود آقای سیدضیاءالدین نبود این دیکتاتور مولود این درخت است که کرم بجانش افتاده بود واقعاً باید از روی انصاف صحبت کنیم و حمله بهمدیگر نکنیم زیرا همین حملات است که ایجاد دیکتاتور می‌کند الان این مملکت در آتش بدبختی و بیچارگی دارد می‌سوزد و دولت ندارد فرماندار ندارد استاندار ندارد استاندار شما مثل استاندار مازندران است مثل آن استانداری است که معروف به فسق و متجاهر به فسق است باز هم نگاهش داشته‌اند انواع و اقسام بدبختیهای دیگر هست در این موقع باز ما بیائیم با هم معاوضه کنیم خوب نیست اینها است که ایجاد دیکتاتور می‌کند و الا در بدی دیکتاتور ما اختلافی نداریم ایشان می‌گویند سیدضیاء کرد ما میگوئیم دستگاه کرد و ما باید امروز رعایت این معایب و مفاسد را بکنیم حالا ایشان اختلاف کلاه گرفتند که ایجاد اختلاف کلاه می‌شود من هم به آن موافقم یعنی عادت است یعنی لباس پوشیدن در یک جامعه عادت است یک کسی اینجا به آقای آشتیانی ایراد می‌کرد که شما در روز افتتاح آمده بودید اینجا ولی کراوات نزده بودید وحال آنکه ژاکت پوشیده بودید و همه این ایراد را میکرند در صورتی که این‌ها عادات است و یک مطالبی نیست که سالب آزادی بشود و مرتفع می‌شود و اتهام سیاسی هم ندارد و اینکه فرمودند ایشان با یک نهری متصل هستند این را بنده نمیدانم که حقیقت این است یا نه و تصور می‌کنم که اگر آقای دکتر دلیلی دارند بفرمایند و الا این بیان ایشان را هم بنده محمول به همان بیانات قبل میدانم که آن جریانات فارس و آن تلگرافات و آن جریانات به آمور پر پر آقای دکتر صدمه زده‌است بنده با این استدلالی که کردم مستقلا بدون اینکه طرفدار این باشم یا آنطرف آرزوی استدلال با ایشان موافقم.

رئیس- آقای سیدضیاءالدین.

سیدضیاءالدین طباطبائی- خدا را شکر که زنده ماندم تا در روزهای محنت وطن ندای هموطنان را شنیده جان بی مقدار خود را در طبق اخلاص نهاده تقدیم نمایم. پس از بیست و سه سال غربت از ایران، پس از بیست و سه سال غزلت و انزوا و آوارگی امروز افتخار دارم در این محوطه‌ای که خاطره‌های شیرین و تلخ و فراموش نشدنی از آن دارم حضور پیدا کنم. امروز اگر تیرهای تهمت، بدنامی، افترا، ناسزا به من پرتاب می‌شود افسرده نیستم زیرا سی و هفت سال پیش با پدر همین اسعد (اشاره برئیس مجلس) با برادر همین اسعد و با هزاران آزادیخواهان دیگر در همین محل از دهانه‌های توپ گلوله بر سر ما می‌بارید و ما تحمل کردیم و امید خود را از آتیه ایران سلب نکردیم بطوریکه آقایان میدانند بیست و سه سال بود از ایران دور بودم و خیال مراجعت را نداشتم پس از وقایع شهریور دوستانم از تهران وولایات بمن مراجعه کردند و تقاضا نمودند که بایران برگردم خودداری کردم شش ماه یکسال دو سال گذشت بالاخره چون که همیشه جوانمرد بودم و جوانمردی را صفت خود و آباء و اجداد خود می‌دانستم دیدم سرزمینی که مرا تربیت کرده، بزرگ کرده، من باو قرض داشتم و در حداقل دعوت دوستانم را باید بپذیرم این بود که به ایران مراجعت کردم پس از مراجعت به ایران در خیال این نبودم که وکیل شوم یا وزیر شوم یا رئیس الوزراء شوم یا رئیس مجلس شوم هیچکدام از اینها نبود در ۲۳ سال قبل که رئیس الوزراء و فعال مایشاء ایران بودم اگر می‌خواستم اگر مایل بودم این درجه فهم و ادراک در من بود که با این و آن بسازم و در همان مسند باقی باشم ولی من نخواستم به قیمت خرابی ایران به قیمت محو یک ملتی زمامدار شماها باشم این بود که طالب نبودم و ترک کردم و رفتم پس از ورود من به ایران در تهران شنیدم اهالی یزد مرا بسمت وکالت مجلس شورای ملی انتخاب کرده‌اند تعجب کردم زیرا چنانچه عرض کردم قصد اشغال مقامی را نداشتم گفتم بعد از ۲۳ سال می‌روم ایران مملکت محنت زده خود را به بینم اگر توانستم خدمتی می‌کنم اگر نتوانستم خدمتی بکنم یا در ایران می‌مانم یا چنانچه ۲۳ سال از این مملکت دور بودم باز هم مراجعت می‌کنم، خبر وکالت بنده از یزد مرا تکان داد و نمی‌خواستم قبول کنم زیرا بکسی ننوشته بودم و از هیچیک از رفقا و دوستان خودم یا اهالی یزد تقاضا نکرده بودم در همین حال دچار یک محظوری شدم و آن این بود که ۳۲ سال قبل اهالی یزد پدر مرا بسمت وکالت مجلس شورای ملی انتخاب کردند ۲۴ سال پیش هم خود من وکیل شدم که وقایع کودتا پیش آمد این مرتبه سوم بود اخلاقا نمی‌توانستم باهالی یزد بگویم که من شانه خود را از زیر بار مسئولیت خالی می‌کنم اصرار اهالی یزد و تلگراف متوالی که بمن مخابره کردند و اصرار دوستانم باعث شد که من وکالت را قبول کردم بعلاوه یک دلیل دیگری هم داشت در ۲۴ سال پیش روزی که از خود گذشتم و وجود خو را مؤثر در نجات و استقلال ایران قرار دادم روز خطر بود امروز هم روز خطر بود چونکه خطر را دیدم آمدم اینجا بایستم برای اینکه اگر بتوانم بملت خودم بوطن خودم بایران عزیز خدمت بکنم و چنانچه عرض کردم مدعی هستم وجود من مؤثر در سیاست و استقلال ایران بود و عنقریب بفاصله چند دقیق آقایان خواهند شنید (خطاب به آقای دکتر مصدق) اگر صدای بنده یکقدری بلند است برای اینکه حضرتعالی بشنوید) از دو ماه باینطرف شنیده شد که با اعتبارنامه من مخالف هستند دوستان من نگران بوده و من هم نگران بودم ولی نگرانی من از این بود که اعتبارنامه من با سکوت و خاموشی بگذرد و مجبور شدم از یکی از دوستانم خواهش کنم با اعتبارنامه من موافقت کند زیرا اگر مخالف نمی‌شد یک حقایقی را نمی‌توانستم بگویم ممنونم از صمیم قلب که این زحمت را حضرتعالی و بعضی از آقایان دیگر از من رفع فرمودید چرا منتظر چنین روزی بودم زیرا ۲۳ سال سکوت کردم هر دشنامی، هر ناسزائی هر تهمتی هر افترائی را قبول کردم و حاضر نشدم برای وجاهت خود برای تبرئه خود اسراری را فاش کنم که مصالح عالیه ایران را بخطر اندازم ۲۴ سال تحمل ۲۴ سال صبر کافی بود آقای دکتر مصدق السلطنه بزرگترین فداکاری من در دوره زندگانی من این بود که سکوت کردم و آنچه را می‌دانستم نگفتم و پرده حقایق را پاره نکردم و آقایان بعضی می‌گویند چرا در عرض مدت بیست سال که از ایران دور بودم سکوت کردم در روزهائیکه بدبختیهای ایران را دیدم چرا صدای خود را در نیاوردم اکنون دلیلش را بجنابعالی و آقایان عرض می‌کنم تا چهار سال پنجسال بعد از کودتا تمام جراید، مجلس شورای ملی و جوانها، پیرها روشن فکرها تاریک فکرها همه از اوضاع راضی بودند شکایتی نبود پیش آمد کودتا سبب خوشبختی و اصلاحاتی که در مملکت شده بود مایه امیدواری آتیه بود من در مملکت خارجه بودم جز ایرانیانی که به اروپا برای تحصیل یا گردش می‌آمدند کسی را نمی‌دیدم همه اظهار مسرت از پیش آمدها می‌کردند و بعضی هم یا راست یا دروغ اظهار تأسف می‌کردند که دست شما از بازیگری در بازیهای ایران کوتاه شد این احساسات مردم و ملت بود این ترتیب باقی بود تا زمان رژیم تغییر سلطنت تا آن تاریخ دلیل نداشت که من در ممالک خارجه بوده از وطن خودم و اوضاع خارجه حرفی بزنم از ۳۰۵ تا ۳۱۰ باز آثار ظاهریه خوب بود و اگر در معنی و باطن بعضیها ناراضی بودند لکن بطور کلی طبقات هیئت اجتماعیه راضی بودند و مخصوصاً سالی در حدود دویست نفر محصل و جوانها باروپا می‌آمدند آمدن این جوانها نتیجه ثمره نخلی بود که من کاشته بودم می‌دیدم خیلی خوب هر سال جوانها می‌آیند تحصیل می‌کنند هر سال چند صد نفر جوان می‌آیند چه می‌کنند!

پس دلیل نداشت تا سنه ۱۰ شکایتی بشود اما از سنه ۱۰ به بعد که دیکتاتوری در ایران تشکیل شد وضع مملکت بجائی رسیده بود که اگر در پاریس یک روزنامه فرانسوی در سطر بر ضد شهریار ایران می‌نوشت فردا دولت مناسبات خود را با ملت فرانسه قطع می‌کرد سفارت ایران را از پاریس احضار می‌کرد و سفارت فرانسه را از ایران بیرون می‌کرد آن رعبی که طهران را گرفته بود در نیتجه یک وضعیاتی که حالا نمی‌خواهم بگویم دیگران را هم فرا گرفته بود در یک همچو موقع من کجا می‌توانستم چیزی بگویم یا صدای خود را در بیاورم یا بنویسم و وقتی که نوشتم به چه وسیله‌ای به ایران بفرستم و یا وقتی که فرستادم چند صد نفر که کاغذهای من می‌رسد به آن‌ها بمحبس نیفیند پس من اگر این کارها را نکردم خدمتی کرده‌ام به ایران اما راجع به آقای دکتر مصدق و اظهاراتی که فرمودند من انتظار نداشتم که ایشان در ضمن صحبت از یک حدودی که محاورات رجال سیاسی آنها را قبول کرده‌اند خارج شوند و من منتظر نبودم که یک چیزهائی را بمن بگویند که من یک چیزهائی را بر خلاف میل خودم عرض کنم و بجناب آقای رئیس مجلس اطمینان می‌دهم که آنچه را عرض می‌کنم بقصد اسائه ادب نیست و اگر یک حقایقی بخودی خود وقیح است تقصیر من نیست آقای دکتر را بنده میدانم و سابقه هم دارم با من غرض شخصی داشتند جز غرض شخصی چیز دیگری نبود این غرض شخصی ایشان در جای خود باقی است ولی ایشان یک نکته را فراموش کردند فرمودند وقتیکه اینجا تشریف آوردند فرمودند که ۲۰ سال بود از ملت ایران دور بودند این هم صحیح است به این معنی خیال می‌کنند که هنوز مردم ایران را با عوام فریبی می‌شود اغفال کرد غافل بودند که در این مجلس شورای ملی عناصر مشخص و ممیزی هستند که اعمال فداکارانه را از اظهارات عوام فریبانه جدا می‌کنند این یک حقیقتی است آقای دکتر مصدق السلطنه یک اختلاف اساسی است و آن این است که من از بدو زندگی خودم عوام فریب نبوده‌ام و عوام فریبی را بزرگترین خیانتی بهیئت اجتماعیه میدانم اگر آقای دکتر مصدق السلطنه و امثال ایشان عوام فریب نبودند و حقایق را بمردم می‌گفتند ایران سرنوشت دیگری پیدا می‌کرد در جنگ بین المللی در سنه ۱۹۱۴ که مخاطراتی متوجه ایران شد فقط سید ضیاءالدین بود که در روزنامه‌ها اعلام کرد نباید ایران با روس و انگلیس جنگ بکند و از در ستیزه درآید. بی عدالتی‌های آنها را تحمل کند و صبر کنند و منتظر روز بهتری شوند شما و امثال شما ای آقای دکتر مصدق السلطنه برای وجاهت خودتان، برای اموال خودتان، برای منفعت خودتان که از مستوفی گری و خرید خالصه و از کاغذ سازی و از چه و از چه جمع کردید و نتوانستید آنها را حفظ بکنید صدای تان را در نیاورید حقیقت را بمردم نگفتید مردم را گمراه کردید وایران را به آن جنگ به آن ویرانی و فلاکت و ادبار انداختید روزهائی که جنگ تمام شد آقای مصدق السلطنه ایران ویران ایران سرگردان ایران گرسنه جز شما چند نفر وجهای نالایق چیز دیگری نداشت بلی آقای مصدق السلطنه در دوره‌های پیش هیچکس جز من از همه چیز نگذشت در مقابل هوچیها و نادانان (ولی امروز دوره عوام فریبی دوره اغفال دوره سکوت گذشته‌است) آنروز در نتیجه نتوانستند مرا یاری بکنند. البته هر کس آزاد است تمام اهالی مملکت تمام برادران من از دوست و دشمن همه آزاد کسانیکه بی غرض هستند کسانیکه مدعی هدایت افکارند قبل از اتخاذ تصمیم از من توضیح بخواهند از من علت و موجبات اصول را بپرسند پس از آنکه شنیدند اگر قانع شدند واضح می‌شد اگر قانع نشدند آنوقت حق دارند که فحش بدهند ناسزا بگویند هر نسبتی که می‌خواهند بدهند آقای دکتر مصدق السلطنه یکی از افتخارات من این بود که مقدماتی را فراهم آوردم که روزنامه نویس رئیس الوزراء بشود و ایران را از دست شما سلطنه‌ها و دوله‌ها نجات پیدا کند، بلی آقای مصدق السلطنه بلی قربان این سید ضیاءالدین بود که شماها را بچنگ آورد چند سال بود از استبداد نمی‌گویم در همین دوره مشروطه همین مردم بدبخت اسیر چند تا سلطنه‌ها و دوله‌ها بودند دیگر سایر مردم وزن نداشتند، کوچک، روزنامه نویس بودند این را من شکستم این خدمت را من به ایران کردم و شماها را لرزاندم که چطور یک روزنامه نویس رئیس الوزراء یا بعقیده شما صدر اعظم ایران می‌شود ای خاک بسر اشخاصیکه این فرصت را دادند و این بی قابلیتی خود را فراهم آوردند. اما راجع به محبوسین اولا کسی حبس نشد آقای مصدق السلطنه تحت نظر قرار گرفتن و حبس شدن دو مطلب است کسی حبس نشد تحت نظر قرار گرفت حالا فرض کنیم حبس شد (دکتر مصدق- استغفرالله) شما میفرمائید استغفرالله دعوا نداریم (یک نمکی هم در مجاورت باشد بد نیست) در مملکت ایران از قبل از مشروطه و پس از مشروطه حبس کردن مردم یکی از امور عادی بود در دوره سابق حکام ولایات یا وزراء در طهران مردم بیچاره را حبس می‌کردند خود حبس کردن بخودی خود با آنکه بر خلاف قانون بود و غلط بود امری بی سابقه نبود چیزی که بی سابقه بود این بود که سلطنه‌ها و دوله‌ها و ملک‌ها و ممالک‌ها را بگیرند این را تصدیق می‌کنم (خنده حضار) پیدایش این سابقه با بنده‌است وتمام مسئولیت آنرا هم به عهده می‌گیرم واگر چند صد نفر از من رنجیده شدند و افسرده شدند هزارها ایرانی بدبخت که قرون متوالیه در محبس این دوله‌ها. مله‌ها. سلطنه‌ها، ممالک‌ها با هزار ذلت و بدبختی روزگار میگذرانیدند فهمیدند که می‌شود دوله‌ها و ملک‌ها و سلطنه‌ها را هم گرفت ملتفت شدید آقای دکتر مصدق السلطنه و اما اینکه اینها چرا حبس شدند رئیس الوزرای وقت چنین تشخیص داد که برای مصالح عالیه مملکت و یک مقتضیاتی که بعد خواهد شنید یک عده‌ای بدون اینکه بجان آن‌ها بحیات آنها به مال آنها تعرض شود در یک نقاطی تحت نظر قرار گیرند اگر جنابعالی میفرمائید بد و خوب را با هم گرفتند مقصود دشمنی و عداوت نبود نخواستم مال کسی را ببرم چنانچه نبردم جز یکعده از کسانیکه سیاست مملکت را فلج می‌کردند و کارها را اداره نمی‌کردند و جز منفی بافی و عوام فریبی کار دیگری نمی‌نمودند آنها را دستگیر کردم در آنموقع دو موضوع مهم در پیش بود آقای مصدق السلطنه (بنده متأسفانه حافظه‌ام خوب نیست از این جهت است شما را بهمان اسم سابق خطاب می‌کنم) دو موضوع مهم بود که برای حیات ایران و برای استقلال مملکت ایران تأثیر مهمی داشت یکی مسئله ارتباط با ممالک متحده شوروی و یکی مسئله قرارداد ایران وانگلیس این دو موضوع، این دو مسئله، این دو نکته، آلت بازی دسائس رجال تهران از دوله و ملک و سلطنه شده بود سه سال بود نمایندگان مجلس شورای ملی متعاقب عقد قرارداد انتخاب شده بودند غالبشان هم در طهران بودند این وکلاء جرأت نداشتند مجلس شورای ملی را باز کنند سیلسیون تهران هم جرأت نداشتند حرف بزنند چرا؟ گفتند خوب اگر مجلس شورای ملی از شد قرارداد را قبول کنیم یا رد کنیم کو آن مردی که قبول کند کو آن مردی که رد کند پس بهتر این است که مجلس شورای ملی نباشد با دولت سویت شوروی که سه سال است بما پیشنهاد کرده‌است که ما همسایه هستیم دوست هستیم عهدنامه به بندیم کو مردی که جرئت داشته باشد بگوید به بندیم و کو آن مردی که بگوید ما نمی‌بندیم پس بهتر این است که هیچ نشنویم و صدامان در نیاید این آقایانی که توقیف شدند حبس نشدند و تحت نظر بودند بطوریکه میدانند قبل از ریاست وزرائی من بود ولی مسئولیت آن واقعه را من به عهده می‌گیرم شانه خالی نمی‌کنم.

آیین گشایش توتل کندوان در حضور رضا شاه بزرگ
رضا شاه بزرگ دانشکده پزشکی دانشگاه تهران را می گشاید
رضا شاه بزرگ و ولیعهد خود سربازخانه‌ها را بازرسی می‌کنند

چرا شانه خالی نمی‌کنم زیرا آنموقع آقای سردار سپه که بعد اعلیحضرت پهلوی شدند در کارها ما با هم مشاوره می‌کردیم و آنچه من می‌گفتم ایشان می‌کردند حالا که ایشان دور هستند من سزاوار اخلاقیم نیست که ایشان را مسئول بدانم نه! مسئولیت را خود من بعهده می‌گیرم وخودم را برای خاطر جنابعالی تبرئه نمی‌کنم حالا چرا؟ بعد صحبت می‌کنم واما اینکه می‌خواستم جنابعالی را بگیرم حبس کنم (دکتر مصدق- تحت نظر می‌خواستید بگذارید) نه جنابعالی را بواسطه خیانتی که کردید می‌بایستی حبس کنم برای اینکه شما مجرم هستید شما می‌خواستید تمام عشایر فارس را بشورانید و اشرار را به شورش تحریک کردید شما خواستید اردو کشی بکنید خواستید برادر کشی بکنید. شما مجرم بودید شما جانی بودید ولی چرا ترتیب اثر ندادم برای این که روحیه و قدرت فکری شما را می‌دانستم فکر شما فلج بود می‌دانستم با تمام فعالیت تان هیچ کاری نمی‌توانید بکنید و یک چیز دیگر هم بود که نخواستم این افتخار را بشما بدهم که بواسطه حبس شما شخصیتی برای شما قائل شوم (دکتر مصدق- پس تلگرافات برای چه بود) تلگرافات را برای این کردم آقای دکتر مصدق السلطنه من فعال ما یشاء بودم در آن موقع در ایران از شما بزرگترها- گردن کلفت ترها را گرفتم به حبس انداختم شما را نخواستم حبس بکنم شما را هم می‌توانستم. (دکتر مصدق- نتوانستید) نه اشتباه می‌کنید بشما تلگراف کردم که من برای ایران کار می‌کنم دست بدست هم بدهیم و این مملکت بدبخت را نجات بدهیم و منتظر بودم اول بجای اینکه شخصیت روزنامه رعد و کوچکی جسمی سیدضیاء را در نظر بیاورید عرایض او را تمنای او را التماس او را که بنام ایران است بشنوید و او را هدایت کنید راهنمائی کنید باین جهت آن تلگراف را کردم که اتفاقاً در عرض این ۲۲ سال این تلگراف برای جنابعالی یک سندی شد شما می‌خواستید کسب وجاهت بکنید این است که تلگراف سید ضیاءالدین پس از ۲۰ سال در این مملکت نشان داده‌اید (دکتر مصدق- تلگرافات دیگر هم هست) یکی اش را نشان بدهید(دکتر مصدق- بین خودمان باشد پس خلاصه پس از اینکه جنابعالی این تلگرافات را کردید آن اقدامات را کردید) چون من نمی‌خواستم برادرکشی بشود و این هم برای جنابعالی جای مسرت است که تمام اهل ایران هیچ جا با من مخالفت نکردند جز سرکار تمام اهل ایران هیچ جا مخالفت نکردند. سکنه این مملکت از ولایات دهات، ایلات، عشایر همه اقدام مرا و حکومت مرا تبریک گفتند. (دکتر رادمنش- بجز آذربایجان و گیلان) آنوقت گیلان در تحت تشکیلات مختلط اشغال شده بود آقای دکتر رادمنش قسمت گیلان در اظهار فکر خودش آزاد نبود آقای دکتر رادمنش. (دکتر رادمنش- اینجا مجلس روضه خوانی نیست زنگ رئیس ایشان حق ندارند به دکتر مصدق حمله بکنند یعنی چه)(زنگ رئیس).

(رئیس- اینجا صحبت بین الاثنین نکنید هر کسی حرفی دارد بعد حرف بزند) اما مسئله کودتا آقای دکتر مصدق السلطنه قضایا را باید تفکیک کرد. یکی صورت ظاهر امر است یکی صورت باطن امر است صورت ظاهر امر این است که دسته‌ای از قوای قزاق بتهران وارد شدند در شب دوشنبه شهر تهران را اشغال کردند و سه روز بعد من رئیس الوزرای ایران شدم یعنی اعلیحضرت مرحوم احمدشاه معین الملک را فرستاد بمنزل من و مرا دعوت کرد و من رفتم بقصر فرح آباد و پس از دو ساعت مذاکره دستخط ریاست وزراء را با اختیارات نامه بمن تفویض کرد راجع بقضایای تا ساعت ریاست وزرائی من شما فرصت داشتند در عرض این ۲۰ سال سئوال کنید توضیح بخواهید از مرحوم احمدشاه از فرمانده قوای قزاق و از افراد صاحبمنصبان قزاق سئوال کنید و شما سئوال نکردید و در مجلس شورای ملی هم وکیل بودند از اعلیحضرت پهلوی که سردار سپه و وزیر جنگ بودند و شما هم در این پارلمان بودید و بدفعات هم نطق فرمودید و نطقتان را من خواندم می‌بایستی بپرسید چرا نپرسیدید؟ آنچه من مطلعم این است، صورت ظاهرش این است که میفرمائید من مسبب این اوضاع هستم و من این اوضاع را فراهم کرده‌ام و چنانچه اخیراً فرمودید یعنی در آخر مذاکرات خودتان فرمودید با تحریک و دست دیگران من این کار را کردم برخلاف اظهار شما و بسیاری با آنکه چند ماه بعد از کودتا وقتی که آقای سردار سپه وزیر جنگ ما بودند اعلامیه منتشر کردند و مسئولیت کودتا را بعهده خود گرفتند و چون در آنموقع شما آن اعلامیه را در تهران دیدید و خواندند نمی‌بایست دیگر از من سؤال بکنید ولی بعلت آن اظهاری که کردم آن مسئولیت را بعهده می‌گیرم برای اینکه بدانید چرا من مسئولیت را بعهده می‌گیرم وضعیات قبل از کودتا را باید درنظر بیاورید مملکت ایران در تحت اشغال قشون اجنبی بود در بعضی از ایالات ما یک تشکیلاتی بود که با حکومت مرکزی مشغول جنگ و ستیز بود و در همانموقع خزانه مملکت خالی بود در همانموقع عده افراد قشونی و ژاندارمری و امنیه و نظمیه در ایران چهل هزار نفر بود حقوق آنها هشت ماه و ده ماه عقب افتاده بود چندین صد نفر و چندین هزار نفر مهاجر از گیلان و مازندران آمده بودند که می‌بایست از خزانه دولت زندگانی کنند و چون در خزانة دولت پولی نبود همه ماهه وزراء و رئیس الوزراهای ایران باید سفارت انگلیس ملتجی شده برای دویست هزار تومان ماهیانه باسم موراتوریم گدائی بکنند و این دویست هزار تومان را بین این و آن تقسیم کنند عدلیه و نظمیه و امنیه و ژاندارمری هشت ماه مواجبشان عقب افتاده بود تمام تشکیلات هیئت اجتماعیه مختل شده بود شاه مملکت تازه از اروپا برگشته بود بواسطه این وضعیات و بواسطه خبر رفتن قشون انگلیس از ایران هراسان بود و مرحوم احمدشاه می‌خواست ایران را ترک کند و مراجعت کند و وقتی گفته شد که چرا مراجعت می‌کنید گفت من در امان نیستم اگر قشون انگلیس برود چگونه می‌توانم در پایتخت خودم که قشون و پلیس و ژاندارم ده ماه مواجب نگرفته زندگانی کنم و اگر متجاسرین بمن هجوم کنند چکنم احمدشاه مرحوم بسفارت انگلیس ملتجی شد از وزیر مختار انگلیس تقاضا کرد که برای اینکه او بتواند در ایران بماند قشون انگلیس حرکت خودش را از ایران به تعویق اندازد مستر نرمان وزیر مختار انگلیس پس از مخابره با لندن بشهریار ایران جواب داد که چون مجلس مبعوثان انگلستان بودجه این قشون را تصویب نمی‌کند قشون نمی‌تواند در ایران بماند احمدشاه گفت حالا که قشون نمی‌تواند در ایران بماند احمدشاه گفت حالا که قشون نمی‌تواند بماند من می‌روم گفتند نباید بروی گفت حالا که نباید بروم پس در طهران گرسنه، طهران بیچاره، تهران خواب آلود، دوله‌ها و ملکها و سلطنه‌های غفلت کار و سیاسیون نادان همه خواب بودند و سرنوشت ایران در اوقیانوس تلاطم و بدبختی واژگون بود آنوقت بود که سید ضیاءالدین، همان سیدضیاءالدینی که در بهار جوانی در ۱۸ سالگی خون خود را وقف ایران کرده بود و اکنون ۳۸ سال زیادی زندگانی می‌کند آن سید ضیاءالدین آن روز بفکر شماها بود بفکر زن و بچه شماها به فکر شهر طهران به فکر مملکت بفکر ایران افتاد از خودگذشت بالاخره رئیس الوزراء شد تمام اسرار کودتا را نمی‌توانم بشماها بگویم ادراک آقای دکتر بزرگتر از آنست که حقایق دیگری را بفهمد هر روز محکمه علیای عدالت ملی تشکیل شد اول کسی که برای محاکمه حاضر شود سیدضیاءالدین است آنچه می‌گویم مدرک دارم خلاصه رئیس الوزراء شدم اولین اقدام من تلگرافی بود به مرحوم مشاورالممالک سفیر کبیر ایران در مسکو که بدون تأمل عهدنامه شوروی را امضاء کند اولین اقدام من این بود. (دکترمصدق- آه آه) دومین اقدام من الغای قرارداد ایران و انگلیس بود میفرمائید این قرارداد ملغی بود تصدیق می‌کنم عملا ملغی بود ولی یک وضعیت بغرنجی ایجاد کرده بود که افراد را خسته و وضعیت را فلج کرده بود ما ۶۰۰ هزار لیره پول داشتیم در بانک شاهنشاهی از بابت منافع عقب افتاده کمپانی نفت جنوب و این ششصد هزار لیره آنوقت شاید دو ملیون تومان می‌شد در هر حالیکه دولت ایران برای صد هزار تومان باید از سفارت انگلیس گدائی بکند بانک شاهی این پول را نمی‌داد در خزانه هم پول نداشتیم از گمرک نیمتوانستیم چیزی بگیریم چونکه وسیلة نبود تا هم دولت حرف می‌زد می‌گفتند آقا تکلیف قرارداد را معین کنید یا بگیرید یا بدهید قرارداد اگر عملی نشده بود ولی یک بغرنجی بود یک مانعی بود که اولا افکار عمومی را متزلزل داشت هیچکس نمی‌دانست قرارداد هست یا نه وکلاء نمی‌دانستند به مجلس شورای ملی که می‌روند آقا قرارداد را قبول کنند یا رد کنند من آمدم اینرا الغا کردم و اما اینکه فرمودید آیا از لرد کرزن مشاوره کردم و استیذان کردم این نکته بین خود ما است این نکته را دوله‌ها و ملک‌ها و سلطنه‌ها نمی‌فهمند این نکته را یک مدیر روزنامه می‌فهمد بدون مشاوره با دولت انگلیس بدون استیشار با سفیر انگلیس و لرد کرزن من با مسئولیت خودم این قرارداد را الغا کردم یعنی من مدیر روزنامه ملغی کردم که معلوم شود می‌شود کرد بهمین جهت لرد کرزن از من رنجید تا هفت حمل یعنی یک ماه و سه روز حکومت مرا نشناخت و خدا میداند چه اندازه همین رنجش لردکرزن تأثیری داشت در بودن و نبودن من در ایران این را من نمیدانم خدا میداند اما اینکه این چه نوع کودتائی بود آقای دکتر. حکومت ملی یعنی چه؟ حکومت ملی مرکب است از قوة مقننه و قوة قضائیه و قوه مجریه قوة مقننه وجود نداشت پارلمانی نبود سیاست مشروطیتی نبود.

دکتر مصدق السلطنه- مستشارمالیه که آوردید نفرمودید.

سید ضیاءالدین- صبر کنید جوابش را عرض می‌کنم. مجلس شورای ملی وجود نداشت پس از تعطیل دورة سوم وکلاء کرسی خودشانرا ول کردند و مملکت را به پیش آمد واگذار کردند تا آن روزی که من رئیس الوزرای ایران شدم. تمام رئیس الوزراءها و دولت‌های شما را سفارت روس و انگلیس تصویب و تشکیل می‌داد تنها رئیس الوزراء و دولتی که بشهادت خدای متعال بدون مداخلة سفارت اجنبی تشکیل شد دولت من بود بله دوله‌ها و ملک‌ها و سلطنه‌ها نمی‌فهمند این نکته را یکنفر مدیر روزنامه می‌فهمد هر کسی را بهر کاری ساختند میل آن را بر سرش انداختند اعلیحضرت مرحوم احمدشاه مرا احضار فرمود و دستخط هم بمن داد و اختیارات تام هم بمن داد حالا داخل این بحث نمی‌شوم که این مقدمه را من چیده بودم یا دیگران چیده بودند بعقیدة حضرتعالی صحیح بود یا غلط نتیجه اش را به بینیم چه بود؟ (دکتر مصدق- قرار بود) شما فارس را بر ضد من شوراندید قوم خویش‌های مرا فرار دادند شما و امثال شما در طهران دسائس کردید شما مسئولید در پیشگاه خدا در پیشگاه تاریخ در پیشگاه ملت ایران من جز اینکه جان بدهم چه می‌کردم نتیجة کودتا چه بود؟ چهل هزار نفر قشون پراکندة ایران از ژاندارمری و قزاق و پلیس و امنیه در تحت ادارة یک سرباز لایق که اسمش رضاخان میرپنج بود جمع شدند اداره شدند امنیت در مملکت فراهم شد طهران از خطر گذشت شاه راضی شد بماند خود شاه هم که مرعوب بود دید در طهران هم قوه هست در طهران هم کسانی هستند که جرأت دارند بگویند که ما زنده هستیم و می‌خواهیم زنده باشیم ما نمی‌خواهیم تسلیم شویم با این ارادة ما و از جان گذشتگی ما شاه ایران هم جرأت گرفت فقط وقتی که دستخط ریاست وزراء را بمن داد از من قول گرفت پس از اینکه امنیت در مملکت مستقر شد وسائل مسافرت او را باروپا فراهم کنم من هم وعده دادم و بعد نتوانستم و همانکه نتوانستم بین بنده و آن مرحوم بهم خورد بیچاره مرحوم احمدشاه در نتیجة بی قابلیتی و عدم لیاقت دوله‌ها و ملک‌ها و سلطنه‌ها قبل از تشکیل کابینة اینجانب و پس از آنکه از سفارت انگلیس مأیوس شد تلگرافی بدربار انگلستان و بمقامات عالیه مخابره نمود که اگر ممکن است احضار قشون انگلیس را از ایران به تعویق بیندازند جوابی نیامد کودتا بپا شد پس از آنکه امنیت برطرف شده تجدید شد پس از آنکه امضای عهدنامة شوروی شد یک مسئلة بغرنج و غامضی بین ما و همسایة که مناسبات تاریخی سیاسی اجتماعی اقتصادی ما را بیکدیگر مربوط ساخته و سه هزار کیلومتر با هم هم سرحد هستیم حل شده و روابط حسنه ایجاد گردید در طهران و مملکت یک آسایش فکری برای همه ایجاد شد یک کار دیگری هم کردم که آنرا فراموش کرده بودم و حالا در نتیجه تذکر آقای دکتر یادم آمد و از تذکر آقای دکتر خیلی خوشحال شدم زیرا من آنرا فراموش کرده بودم و آن مسئله پلیس جنوب بود بطوریکه میدانید پلیس جنوب را چند سال قبل از من داده بودند و پس از آنکه من رئیس الوزراء شدم یکی از اقداماتم این بود که بوزیر مختار انگلیس اظهار کردم من نمی‌توانم پلیس جنوب را در تحت ادارة افسران انگلیسی قبول کنم و باید متحمل بشود و منضم ژاندارمری ایران گردد ژنرال فریزر را بطهران احضار کردم (آنوقت ماژور فریزر بود) و جلسة در هیئت وزراء تشکیل دادیم و مذاکره کردیم و اصولی را با هم موافق شدیم که پلیس جنوب تسلیم ایران بشود و از بابت مخارج گذشته قبول کردند که دولت انگلستان از ایران فعلا ادعائی نکند ولی ژنرال فریزر گفتند کی این اردو را تحویل خواهد گرفت آیا افسرهای طهرانی شما که دیروز همدست آلمانها بودند؟ گفتم نه. من از دولت سوئد پنجاه نفر صاحبمنصب برای ایران احضار کرده‌ام که تشکیلات ژاندارمری ایرانرا منظم کنند و به آقای علاء که در همانموقع در لندن بودند در این بابت تلگرافاً دستور دادیم که برود باستکهلم و با دولت سوئد داخل مذاکره بشود. گفت خوب حالا تا وقتی که صاحبمنصب‌ها بیایند ما چه بکنیم بین بنده و ماژرفریزر موافقت حاصل شد عدة صاحبمنصبان انگلیسی که دویست نفر بودند به چهل نفر تنزل یابد و تا مدت یکسال درخدمت دولت ایران باشند و مطیع او امر وزیر کشور باشند و بمجرد اینکه صاحبمنصبان سوئدی به ایران آمدند صاحبمنصبان انگلیسی لوازم خودشانرا بگیرند و بروند زیرا اگر هم خود ژنرال فریزر آن تکلیف را بمن نمی‌کرد من نمی‌دانستم ولی چون تشکیلات آنها طرز مخصوصی بود من نمی‌توانستم ولی چون تشکیلات آنها طرز مخصوصی بود من نمی‌توانستم یک قوة که در آن موقع امنیت جنوب را عهده دار بود و اگر چه جنابعالی ملاقات رسمی با آنها نمی‌کردید ولی تشریف داشتن جنابعالی در فارس به تکیة آنها بود پس من پلیس جنوب را منحل کردم.

دکتر مصدق- احضار فرمودید

سیدضیاءالدین- منحل کردم و ثلث یا نصف آن را هم باصفهان احضار کردم ودر اصفهان ماندند.

دکتر مصدق- به طهران احضار فرمودید.

سیدضیاء- خیر باصفهان احضار کردم و چنانچه گفتم علاقة من در انحلال پلیس جنوب چه بود؟ گذشته از اینکه باستقلال و سلامت مملکت ما لطمه وارد میاورد. در بدو امر که ما با دولت همجوار شوروی دارای مناسبات حسنه شده بودیم نمی‌خواستیم در ایران دولت یک تشکیلاتی را داشته باشد که در تحت ادارة افسران یک مملکتی باشد که در آنموقع با دولت شوروی دارای مناسبات حسنه نبودند و همدیگر را نشاخته بودند.

دکتر مصدق السلطنه- پس چرا بطهران احضار کرده بودید!

سیدضیاء- عرض کردم کی آمدند بطهران عرض می‌کنم تازه هم به طهران احضار کرده باشم از وظایف من است وقتی که شما رئیس الوزراء شدید احضار نکنید من بودم کردم بشما هم مجبور نیستم توضیح بدهم بشما هم اجازه نمی‌دهم که در شئون رئیس الوزرائی من داخل بحث شوید و از من استیضاح کنید که چرا آنرا خوردید؟ چرا آن کار را کردید؟ میلم بود بجنابعالی هم توضیح نمی‌دهم جنابعالی از اوامر شهریار ایران سرپیچی کردید من بشما چیزی نگفتم حکم دولت مرکزی را دور انداختید (دکتر مصدق- پاره کردم) من چیزی نگفتم خلاصه موفقیت حکومت من در انحلال پلیس جنوب موفقیت شایانی بود و از ماژور فریزر که در آن قضیه با من کمک و مساعدت کرد امتنان دارم و از دولت انگلیس و حکومت هندوستان که در انحلال پلیس جنوب با من مساعدت کردند و حتی وعده دادند از بابت مصارف گذشته چیزی در آنموقع مطالبه نکنند امتنان دارم اقدام دیگر من در آنموقع شروع باصلاحات داخلی و جلوگیری از دزدی و افراط مالیه برای من نهایت مسرت است که ایرانیها می‌توانند بگویند که یک روزی یک دولتی داشتیم که دزد نبود و دزدی نکرد این افتخار مال شماها است مال ملت است زیرا من فرزند این مملکتم چونکه فرمودید دیگران محرک من بودند باید این را بگویم روزی نمایندة کمپانی نفت جنوب آمد پیش من و از من تقاضا کرد که امتیاز نفت شمال خشتاریا را باو بدهم گفتم من نمی‌توانم گفت چرا؟ گفتم بدو دلیل دلیل اول اینکه مطابق عهدنامة ایران با حکومت شوروی امتیازاتی را که حکومت شوروی بایران مسترد داشته ما حق نداریم بهیچ دولت اجنبی دیگری بدهیم دیگر اینکه دادن امتیاز از حقوق من نیست و از مختصات مجلس شورای ملی است صحبت هائی شد حرفهائی زد پس از آنکه دید نمی‌تواند مرا قانع کند زبانی گشود که بمذاق من خوش نیامد جواب دادم آقای مسترفلان من حاضر هستم برای مصالح عالیه ایران و انگلیس منافع کمپانی‌های انگلیسی را فدا کنم و چنین هم کردم و اینجا هم خدا میداند تا چه اندازه این اظهار من در بودن و نبودن من در ایران تأثیر کرد امتیاز راه شوسه طهران به قم را که یک کمپانی انگلیسی سالها بود اشغال کرده بود الغاء کردم و ژنرال‌های انگلیسی و کلنل‌های انگلیسی که برای قرارداد بطهران آمده بودند از طهران بیرون کردم.

دکتر مصدق- شما انگلیسی‌ها را عاجز کردید.

سیدضیاء- اگر عاجز نکرده بودم آقای دکتر مصدق السلطنه مستر نرمان شریفترین وزیر مختار انگلیس در ایران از خدمت وزارت خارجة انگلیس خارج نمی‌شد بله کردم خلاصه تا بوده‌ام خیلی کارها کرده‌ام حالا که نمی‌خواهم تمام آنها را اینجا عرض کنم با اینکه هر چه عرض می‌کنم خارج از موضوع منست ولی هر چه تاکنون عرض کرده‌ام بس است کوتاه کنیم من این کارها را کردم و تا بودم به آقای سردار سپه وزیر جنگ وقت با کمال وداد با هم کار می‌کردیم و من شخصاً از ایشان گله‌های شخصی ندارم اگر اختلافاتی هست در نظریات سیاسی است من پس از آنکه از ایران حرکت کردم… یک مقتضیاتی پیش آمد که آنهم از اسرار کودتا است که من بودن خود را در ایران برای مصالح ایران مقتضی ندیدم با طیب خاطر ایران را ترک کردم کسی مرا بیرون نکرد اگر اطلاعی ندارید بشما می‌گویم روزی که من از طهران حرکت کردم شش هزار ژاندارم در تحت امر من بود در طهران قوة قزاق نبود قزاقها را به قزوین و منجیل مراجعت داده بودیم در تحت امر سردارسپه هزار و هشتصد یا دو هزار نفر افراد مرکزی بودند در همان موقع من قادر بودم هر چه می‌خواستم بکنم کسی مرا بیرون نکرد و طرد نکرد و این هم یک اسراری است که من فقط میدانم و مجبور هم نیستم بشما توضیح بدهم من از ایران رفتم ولی اقدامات سه ماهة من روحی در ایران دمید که تا ده سال بعد از من ایران در عداد ملل زندة دنیا بشمار آمد هر چه در ایران امروزه دیده می‌شود مولود کودتا است اگر در طرح اساسی کودتا من بانی بودم اما در وقایع ناگوار نه حاضر و نه شرکت داشتم، در انتخابات دورة پنجم اهالی طهران مرا بوکالت انتخاب کردند رأی دادند پس از اینکه دیدند من وکیل می‌شوم همین آراء حومة که امروز جنابعالی را باینجا آورد آوردند در آراء انتخابیه و نگذاشت من اکثریتی حاصل کنم پس جنابعالی آقای دکتر فعلا موضوع را بمیان آوردید موضوع سلطنت را بمیان آوردید شما بعد از ۲۳ سال از مرحوم احمدشاه مدافعه می‌کنیددر صورتیکه شما همان کسی بودید که در همین تریبون آنچه فحش و ناسزا و بی احترامی بود باحمدشاه کردید در نطقتان کردید (دکتر مصدق- کی؟) دیشب در نطقتان دیدم و بعد اینجا آنچه توانستید مدح و تملق و چاپلوسی از والاحضرت پهلوی کردید (دکتر مصدق- کی؟) در صورتی که علاء و تقی زاده مخالفت خودشان را اظهار کردند بدون اینکه تملقی بگویند (پس از مجلس شما رفتید چکمه پوشیدید و نتیجة همین چکمه پوشی شما این بود که داماد شما برادر زادة شما که مجرم ترین رئیس الوزراءهای این مملکت بود (دکتر مصدق- بمن چه؟) شما می‌خواستید دختر خودتانرا بفرستید بوسیلة دخترتان باو نصیحت کنید.

بلی همان داماد شما که جوانهای این مملکت را به محبس کشید قوة قضائیة این مملکت را محو کرد (دکتر مصدق- هوچی گیری نکنید) قوة قضائیه را در اجرائیه مداخله داد) اینها یک حقایقی است که باید گفته شود اینها را کسی فراموش نمی‌کند باقی می‌ماند بگذارید باقی بماند شالوده سعادت ایران ته ریزی شده بود ولی من سردار سپه را رئیس الوزراء نکردم من ریاست وزراء را بایشان ندادم من ایشان را بپادشاهی برنگزیدم. تمام ملت تمام مملکت خدمات او را تا پنجسال بعد از حرکت من تقدیر می‌کرد و امروز هم مقتضیات مملکت را مناسب نمیدانم که یک قضیة که چند سال پیش در غیبت من پیش آمده و امروز شما برای دشمنی من وعوام فریبی خودتان تجدید می‌کنید امروز ما در مملکت مواجه با یک بدبختیهائی هستیم با یک بیچارگی هائی هستیم با یک مصائبی هستیم و فقط سزاوار است از قضایائی بحث کنیم که مجریت مرا ثابت کند نه اینکه کی شاه بود و چطور بود و چطور رفت اینکه مصائب بیست ساله را ذکر می‌کنید و مرا مسبب بدبختی‌های ایران میدانید مثل این است که مسئول شهادت حسین ابن علی در صحرای کربلا حضرت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله باشد زیرا اگر پیغمبر اسلام را نیاورده بود بنی امیه هم پیدا نمی‌شد معاویه هم پیدا نمی‌شد. حسین ابن علی هم کشته نمی‌شد به همان اندازه که جد اکرمم پیغمبر مسئول فجایع کربلا است من هم مسئول فجایع بیست ساله هستم مطلبی را فرمودید ولی جرأت نداشتید و جرأت نکردید وقایع را روشن بگوئید و اشاره کردید ولی من جرأت دارم و با جرأت می‌گویم (دکتر مصدق- البته!) گفتید کودتای انگلیسی بود و این کودتا را انگلیسها کردند قضیه خیلی مضحک است انگلستان برای اجرای قرارداد کودتا نکرد برای الغای آن چرا کودتا می‌کند بشنوید مردم تعجب کنید سه سال قرارداد امضا شد آنچه من مطلعم آنچه من اطلاع دارم در هیچ تاریخی هیچ سفارت انگلیس بدولت ایران فشار نیاورد که این قرارداد را اجرا بکند می‌خواست اجرا بکند می‌خواست اجرا نکند وقتی که دولت انگلیس برای اجرای آن نمی‌خواهد کودتا کند برای الغایش چرا کودتا بکند؟ پس مطلب چیست؟ باید مدیر روزنامه بود تا این مسائل را فهمید باید از مردم بود تا این حقایق را دانست باید از طبقة اشراف ملک و دوله و سلطنه نبود باید کسی باشد که تمام دورة زندگانی خودش فکرش صرف جمع مال از طرق غیر مشروعة مستوفی گری و خالصه خوری نباشد تا بتواند بفهمد چگونه یک از جان گذشته می‌تواند بیک مملکت خدمت بکند و یک کاری بکند که عقول ناقصه ادراکات ناقصه از قوة درک آن عاجز است. خیر آقا! این کودتای انگلیسی نبود انگلیسی‌ها پیش بین هستند انگلیس‌ها سیاست سه ماهه ندارند اگر انگلستان می‌خواست سیاست سه ماهه داشته باشد کار انگلستان چند قرن پیش مثل کار امروز ما شده بود نخیر این یک کودتای انگلیسی نبود (دکتر مصدق- پس چه بود؟) فداکاری سیدضیاءالدین بود حالا این اظهارات من شما را قانع نکرد حقایق دیگری هست که من نگفتم و نمی‌گویم اگر می‌خواهید بدانید محکمة علیای عدالت ملی را تشکیل دهید من برای محاکمه حاضر هستم (دکتر مصدق- تعلیق بامر محال میفرمائید) من مسئولیت مسبب بودن وقایع سوم حوت را بعهده می‌گیرم در مقابل خدا در مقابل تاریخ در پیشگاه ملت ایران از این کودتا برای خودم بهرة نبردم جز یک مزاج علیل نه دزدی کردم نه کسی را کشتم دستم بخون کسی آلوده نشد مال کسی را نبردم خانة کسی را خراب نکردم فقط یک عده کسانیکه معتاد نبودند در تاریخ زندگانی خودشان حبش بشوند تحت نظر گرفتم در آن روزهای تاریک تنها من و فقط من بودم که از خود گذشتم و ایران را ازخرابی و تجزیه نجات دادم. از این اظهارات قصدم تحریک آقایان نمایندگان نیست برای تصویب اعتبارنامة من علاقة شخص من محرک بودن و نبودن در مجلس نیست و کسانیکه بمن محبت یا بی لطفی دارند فقط باید وجدان خود را حاکم عرایض من و وقایع تاریخی قرار بدهند من طالب مقام نیستم طالب شهرت نیستم طالب راحتی و جمع مال نیستم دو ماه پیش بمن تکلیف شد سفارت امریکا و ریاست هیئت اعزامیه را به ممالک خارجه قبول کنم من نکردم اگر پول می‌خواستم بواشنگتن می‌رفتم اگر شهرت می‌خواستم به واشنگتن می‌رفتم اگر مقام و عیش و راحتی و ذوق ملک و ملک و دوله و سلطنه داشتم بواشنگتن می‌رفتم من اینجا ماندم و اینجا هم می‌مانم برای ایران.

خلاصه من چه باشم چه نباشم امیدوارم آقایان وکلای ملت وضعیات بدبخت مملکت خودمان را تشخیص بدهند کوشش من در افتتاح مجلس برای من یک حقیقتی بود فقط این بود که مجلس ناقص را از نبودنش بهتر می‌دانستم از لحظة اول مصمم شدم اتحاد و اتفاق خودم را نشان بدهم با هیچ اعتبارنامة مخالفت نکردم نه اینکه اعتبارنامه‌ها و انتخابات تمام مراحل قانونی و حقیقی خود را طی کرده بود نه برای این نبود! برای این بود که موقع مملکت را مناسب با تعویق افتتاح مجلس ندیدم این دو روزه در روزنامه برداشتند به آقایان وکلای ملت حمله کردند که چرا اعتبار نامه‌ها را اینطور تصویب کردید و یک نسبت‌های ناسزائی باکثریت دادند خواهش می‌کنم از فحش روزنامه‌ها افسرده نشوید شما یک وظیفة نمایندگی دارید من چه در مجلس باشم چه در مجلس نباشم خواهان مجلس هستم و کوشش خواهم کرد شماها را در مقابل دشمنان مجلس مدافعه کنم من عظمت و استقلال فکر مجلس را خواهان هستم زیرا تمام مظهر قدرت ملی با این مجلس است آقایان نمایندگان این ایام بدترین ایام تاریخ ایران است این ایام بهترین ایام تاریخ ایران است این دورة ایمان است این دوره دورة بی ایمانی است این عصر عصر دانش و خردمندی است این عصر عصر نادانی و بی خردی است این فصل فصل روشن است این فصل فصل تاریکی است بهار امید در پیش است زمستان ناامیدی در برابر عفریت بدبختی دامن نیستی را گسترده و فرشتة سعادت پرو بال خود را گشوده چرا؟ زیرا همه چیز داریم و هیچ نداریم هیچ نداریم و همه چیز داریم. از آنچه گفتم و شنیدید و گوش هم داده‌اید شاید تباین و تناقص تشخیص دهید بنظر من اگر تباینی باشد در عقول و افهام است اگر تناقضی باشد در سنجش و ادراک است و اگر اختلافی باشد در تشخیصات است همه میدانید جرا این ایام بدترین ایام تاریخی ایران است اکنون به بینید چگونه این ایام بهترین ایام تاریخی ایران است اگر ماها اگر ایرانیان اگر کسانی که سرنوشت این مردم بدبخت را در دست گرفته‌اند با فداکاریهای خود با از خودگذشتگی‌های خود با خداشناسی و مردم دوستی خود و اخلاص و چشم پوشی‌های خود قدم هائی بردارند آنوقت است که ما می‌توانیم بگوئیم این ایام بهترین ایام تاریخ ایران است اگر مفهوم اضمحلال را بدانیم اگر روزهای تاریکی که برای نسل آتیه در پیش است بنظر آوریم نسلی که هنوز از کتم عدم بعرصة وجود نیامده و جز ذلت و ادبار و فلاکت میراثی برای وی تهیه نشده با دیدة عبرت بنگریم و با یک تکان خود را از لعنت و سرزنش ابدی رهائی بدهیم اگر با اخلاص و ایمان به خدا قرض خود را بملتی که ما را پرورش داده ادا کنیم آنوقت است که با شیرینترین وجهی روشنی و بهار سعادت ایران را در پیش خود دیده با جلوه ترین صفحات تاریخ ایران را بوجود آورده‌ایم پس هر چه هست در ماست آقایان اگر شماها فداکاری بکنید بجای چشم‌های اشکبار در آتیة نزدیکی با لب‌های خندان پیشانی‌های گشوده سیمای متبسم ایرانیان را نگریسته همدیگر را یکدیگر را شادباش خواهید گفت آنوقت است که آثار اهتزازات فکر روشن ایرانی، شعشة الهامات الهی جلوة تجلیات معرفت انسانی، شعله عشق خدا پرستی، یعنی مردم دوستی نتیجة اخلاص خدمتگزاران با تقوای ملت و ارزش واقعی دوستان صمیمی ایران را ملاحظه و مشاهده خواهیم کرد آمین یا رب العالمین.

دکتر معظمی- بنده با کفایت مذاکرات مخالفم من پیشنهاد تنفس می‌کنم.

فاطمی- صحبتی که در مجلس است راجع به اعتبارنامة آقای سیدضیاءالدین بود مخالف با اعتبارنامه شخص آقای دکتر مصدق بوده و آقای دکتر رادمنش و فداکار مخالفت خودشانرا پس گرفتند بنابراین باید یکنفر مخالف صحبت کند و چون مخالفی نیست توضیحی که ایشان دارند باید بدهند.

یکنفر از نمایندگان- پیشنهاد کفایت مذاکرات شده‌است.

فاطمی- اجازه بفرمائید مطلبی را که آقای دکتر مصدق می‌خواهند بفرمایند.

دکتر مصدق- یک کلمه می‌خواهم توضیح بدهم.

رئیس- بفرمائید.

دکتر مصدق- بنده خیلی متأسفم که فرمایشات آقا بیک حماسه سرائی بیشتر شبیه بود تا بیک صحبت هائی که باید در مجلس بشود ایشان نسبت برجال بزرگ ایران نسبت برجال وطن پرست… (در این موقع بعلت بروز احساسات و تظاهراتی از طرف تماشاچیان که مخالف نظم مجلس بود آقای رئیس جلسه را ترک و موقتاً در این وقت (یکساعت و نیم بعدازظهر) جلسه بعنوان تنفس تعطیل وپس از نیمساعت مجدداً تشکیل گردید)

رئیس- آقای نبوی.

حسن نبوی- آقایان تصدیق میفرمائید که الان مدتی از وقت معمول گذشته و مذاکرات هم دراین موضوع ناتمام مانده‌است اگر اجازه میفرمائید امروز جلسه ختم شود و جلسه موکول بفردا شود (صحیح است)

- بقیه مذاکره و تصویب استوارنامه آقای سیدضیاءالدین طباطبائی

۲- بقیه مذاکره و تصویب استوارنامه آقای سیدضیاءالدین طباطبائی[۲]

دختران دوره قاجار
یک خانواده در دوره قاجار
رضا شاه بزرگ و ولیعهد بر روی عرشه کشتی ساخت ایران

دکتر مصدق - قبلاً از آقایان هموطنان تقاضا می‌کنم که رعایت نظامات مجلس را بفرمایند و برای هر کس چه خوب بگوید و چه بد بگوید دست نزنند و ابراز احساسات نفرمایند مجلس باید منظم باشد که ما بتوانیم مقصود خودمان و وظیفه خودمان را ادا کنیم ملاحظه بفرمائید دیروز در اثر آن اظهار احساساتی که شد مجلس برهم خورد و ما نتوانستیم جلسه را تمام کنیم. مقصود خودمانرا بپیایان برسانیم (صحیح است) چون شنیدم بعضی از آقایان می‌خواهند که راجع بجرمی که آقای آقا سید ضیاءالدین بمن نسبت دادند صحبت کنند و با ایشان مخالفت نمایند بنده لازم است عرض کنم که بمصداق الکلام بجز الکلام هر چه در این قبیل موضوعات بردباری شود نتیجه بیشتر است مردم بحضرت سید الشهداء (ع) چرا معتقدند برای اینکه او در راه آزادی صدماتی کشید و جان خود را فدای امت کرده بابی انت و امی یا ابا عبدالله پس متهم که سگ آستان حضرتم باید بآقا و مولای خود تأسی کنم و برای خیر این مردم و برای آزادی این جامعه هرگونه فحش و ناسزا بشنوم مگر نبود که مدرس در همین مجلس سیلی خورد مگر نه این است که مقام مدرس در این جامعه بواسطه مشقاتی که دید مگر نه این است که شربت شهادت چشید منهم دست کم از او ندارم و خود را برای هر کاری آماده نموده و بطوری که عرض کردم آرزومندم بدرجه شهادت نایل شوم. آقا دو قسمت از نطق مرا که تصور نمودند منطقی ضعیف است مورد بحث قرار دادند.

۱- یکی راجع به مدیر روزنامه رئیس الوزراء نباید شود از این اظهار من نظرم این نبود که اشراف مملکت باید همیشه رئیس الوزراء باشند بلکه نظر من این بود که یک مدیر روزنامه که طی مراحل ننموده و تجربیاتی حاضل نکرده‌است نمی‌تواند در رأس مملکت واقع شود امروز چراغهای اداری و امور سیاسی بقدری پیچیده و درهم است که در هر رشته‌ای از علوم اشخاصی باید متخصص باشند روزی بود که در جامعه بشری یکنفر کارها را می‌کرد ولی امروز که درجه تمدن باوج ترقی رسیده برای هر شعبه‌ای از شعب یک علم اشخاص متخصص لازم است نمی‌توان باور کرد که یک مدیر روزنامه بدون طی مراحل از امور اداری و سیاسی طوری بهره مند باشد که بتواند برای مملکت مفید واقع شود و هیچ مثالی بهتر از کار خود آقا نیست که دو ماه تاب نیاورده و راه فرار را پیش گرفت هیچکس نمی‌تواند ادعا کند ایران که سالها از آزادی و دموکراسی دور بود از دولت انگلستان جلوتر برود اگر در انگلستان یک مدیر روزنامه می‌تواند بدون طی مراحل بمقام نخست وزیری برسد ما هم حرفی نداریم که مدیران جرائد هر یک بنوبه چندی نخست وزیر باشند.

۲- موضوع دیگر نطق من که مورد حمله آقا واقع شد مخالفت اهالی فارس بود که آقا فرمودند در تمام مملکت کسی با من مخالفت نکرد و فقط اهالی فارس بواسطه تحریکات دکتر مصدق بمن سر فرود نیاوردند و مخالفت نمودند.

من خیلی متأسفم که آقا نخواستند و یا نتوانستند درک کنند که این مقامی که من در جامعه دارم از این مخالفت دارم آرمیتاژ اسمیت که شما او را آوردید برای چه خواست مرا به بیند برای چه در چهارمحال که بودم وزیر شدم برای چه آرمیتاژ مدتی منتظر شد که با من همکاری کند برای چه من در دوره پنجم تقنینیه از تهران انتخاب شدم ایراد بزرگی که بولات دیگر بود همین بود که تسلیم شدند و مصالح ملی را نتوانستند بگویند.

آقا فرمودند که من بسلطان احمدشاه بد گفته‌ام من هیچوقت بایشان بد نگفته‌ام و فقط ایرادی که داشتم این بود تسلیم کودتا شد و بمن تلگراف نمود که بفوریت حرکت کنم تا اینکه مرا گرفتار پنجه بیرحمی شما کند من وقتیکه تلگراف شما رسید همانطور که گفتم تصمیم گرفتم که با سوابق بدی که شما داشتید اگر رئیس الوزراء شما بودید مخالفت کنم.

پس از اینکه معلوم شد شما رئیس الوزائید بآقای شیخ مرتضی محلاتی حجه الاسلام شیراز پیغام دادم که دیگر من نمی‌توانم در این ایالت بمانم و علت هم این است که بدولت جدید التشکیل عقیده ندارم ایشان جواب دادند که بشما ایمان و عقیده داریم و با شما هستیم تا هر کجا که بتوانیم. آقا میدانند که اهل فارس چرا بمن معتقد بودند من دراروپا بعد از کابینه قرارداد وزیر عدلیه شدم از راه فارس بایران آمده و در شیراز بواسطه درخواست اهالی ماندم اول نمی‌خواستم که قبول خدمت کنم اهالی از این نظر که مرا بدرآمدهای آنجا تطمیع کنند پیشنهاداتی نمودند و در سال ۱۱۶ هزار تومان برای من قلمداد نمودند و گفتند که یکماه درآمد ایالت مساوی با یک سال حقوق وزارت است. من از این پیشنهادات تعجب نمودم و بکلی از قبول کار امتناع نمودم و چون اهالی مرا شناخته و آنهائی که بمن می‌خواستند این وجوه را برسانند تعهد نمودند که نه خودشان جیزی بگیرند و نه بمن چیزی بدهند من در شیراز ماندم و شما می‌توانستید از اهل آنجا سئوال کنید که آنهائی که وجوه مشروعی بمن داده‌اند کیانند من از آقا سئوال کردم که اگر شما احتیاج نداشتید چرا موقع فرار از خزانه مملکت دست برد نمودید و اگر احتیاج داشتید در این ۲۳ سال از چه ممر تحصیل نمودید و از چه محلی سرمایه هنگفتی که دارید بدست آوردید آقا باین سئوال من که جواب نداد مکدر هم شد و مرا جانی خطاب کرد خوب است آقا بفرمایند که مستوفی بودن چه عیبی برای من می‌شود.

من در دوره استبداد ده سال مستوفی بودم خوب است بفرمایند که آن مستوفی‌ها تماماً در عرض سال چه مبلغ بمالیه خسارت میرساندند و بعضی از رؤسا امروز یا همین وزرائی که در انتخابات امسال دخالت نمودند بقدر یکقرن مداخل آنها بجیب نزدند به تمام رؤساء امروز می‌شود ایراد گرفت و نه بهر کسی که مستوفی بوده‌است می‌توان بد گفت هر کس در جامعه مقامی دارد من اگر خالصه هم خریده باشم دزدی نکرده‌ام و از مالیه مملکت چیزی بجیب نزده‌ام مگر در این سالهای اخیر مردم املاک خالصه نخریدند مگر دولت برای اینکه املاک آباد شود خالصجات را بمردم انتقال نداد با اینحال از آقا خواهانم که آن خالصه ایکه من از دولت خریدم و آن مبلغی که من از این راه بدست آوردم تعیین کنند.

من از آقا سئوال کردم که چرا مردم را حبس نمودید جواب دادند که مردم را حبس نمودم و تحت نظر گذاردم و بالاخره گفتند که رئیس الوزراء بودم و هر چه می‌خواستم می‌نمودم اگر یک رئیس الوزرائی می‌تواند در مجلس چنین اظهاری بکند من حاضرم که حرف خود را پس بگیرم. آقای باید بفرمایند برا ی چه مردم را گرفتند و تقصیر آنها چه بود و از اینکار چه نظر داشتند.

من از آقا سئوال نمودم که اگر شما قرارداد را الغاءکردید قشون جنوب را برای چه برسمیت شناختید و آرمیتاژ اسمیت را بچه دلیل مجدداً بوزارت مالیه آوردید در مورد اول بقدری مذاکراتشان مبهم بود که نه من بلکه احدی از فرمایشات آقا جیزی درک نکرد و در مورد دویم بالصراحه فرمودند در این باب نمی‌توانم توضیحاتی بدهم اگر یک رئیس الوزراء در یک چنین قضیه حیاتی مملکت نتواند توضیح دهد ملت باید او را سنگسار نماید.

روزنامه ایران شماره ۲۵۵۷ هشتم مهرماه ۱۳۲۲ در تحت عنوان پیشواز ورود آقای سیدضیاءالدین بتهران می‌نویسد.

آقای سیدضیاء الدین طباطبائی از احساسات حسن ظن عمومی نسبت بایشان شرح مبسوطی ایراد نمودند و از احساسات دوستان و معتقدین خود اظهار مسرت و تشکر نموده و در پاسخ آقای سید مصطفی طباطبائی این نکته را نیز اضافه کردند که تا عمل نه بینید بکسی اعتماد نکنید و باز در همین جا فرمودند ما اگر توانستیم معنویات خود را اصلاح کنیم به شما اطمینان می‌دهم که در انجام امور پیروز و موفق خواهیم شد. راجع باعمال آقا شرح مبسوطی روز گذشته عرض شد که آقا در عمل امتحانات بسیار بدی دادند ولی راجع باصلاح معنویات که از ایشان توضیح خواستم جوابی ندادند آیا ممکن است زمامداری صاحب مرام باشد و نسبت بمرام خود توضیحاتی ندهد و مردم را از عقیده و فکر خود مستحضر ننماید. من هر چه خواستم بفهمم که مراد آقا از اصلاح معنویات چیست چیزی نفهمیدم. جامعه باید بخدمات وطن پرستانه و اشخاص بزرگ مملکت قدر بگذارد و آنها را تقدیر کند و اشخاص وطن پرست را تشویق نماید تا آنها بتوانند به مملکت خدمت کنند.

دیروز در این مجلس آقا بتمام رجال وطن پرست که دوله‌ها و سلطنه‌ها و ملک‌ها بودند بد گفت و آبروی آنها را برد و برای آنها چیزی باقی نگذاشت مجلس جای این نیست که کسی برخیزد و باشخاصی که سالهای متمادی با صداقت رفتار کرده‌اند توهین کند اگر شما بآن اشخاص معتقد نبودید چرا این اندازه آنها را دعوت کردید (صحیح است) اگر آقای مؤتمن الملک برای ریاست مجلس بد است جرا از ایشان مکدر شدید که قبول نکرد و چرا بآقائی که در مجلس تشریف دارند و به شخصیت‌های مهم توهین می‌کنند پیشنهاد ریاست نکردید شما که چنین شخصی را در مجلس دارید چرا عقب مؤتمن الملک رفتید (صحیح است) و چرا بمن پیشنهاد ریاست نمودید اینها یک چیزهائی است که برای مجلس شورای ملی بسیار بد است مجلس شورای ملی باید با مملکت یکی باشد مجلس شورای ملی باید فرقی بین خود و ملت نگذارد مجلس باید خود را از ملت بداند (صحیح است) مجلس باید با ملت یکی باشد و بجامعه خدمت نماید (صحیح است) مجلس باید با ملت یکی باشد و بجامعه خدمت نماید (صحیح است) آن مجلس شورای ملی که از ملت جدا باشد و باین اباطیل معتقد شود مجلس شورای ملی ایران نیست.

رئیس – آقای سید ضیاء الدین

سید ضیاءالدین – بنده دیروز نتوانستم تمام عرایض خودم را عرض کنم (بعضی از نمایندگان – حالا بفرمائید) اطاعت می‌کنم چون که یکی از آقایان به بنده فرمودند که دیر شده‌است و باید مجلس را ختم کنیم و ازاین پیش آمد هم متأسفم و هم مسرور متأسفم از اینکه وقت مجلس دو روز باید راجع به اعتبارنامه من ضایع شود و مسرورم که این پیش آمد سبب شد که یک حقایقی را که دیروز مجال نشده‌است حالا عرض کنم اولاً دیروز آقای دکتر فرمودند یک کلمه فرمایشی دارند و بنده منتظر نبودم که یک خطابه مرقوم فرمایند و جون این انتظار را نداشتم خطابه ننوشتم و حالا مجبور هستم که از حفظ مطالبی را که یادداشت کرده بودم عرض کنم قبل از شروع در جواب فرمایشات آقای دکتر یک توضیحی باید عرض کنم فرمودند بتمام دوله‌ها و ملک‌ها و سلطنه‌ها اهانت کرده‌ام بنده اطمینان می‌دهم به جناب عالی که قصدم این نبوده‌است و اگر در این موض یک توضیحی دادم سببش اهانتی بود که حضرت عالی به روزنامه نویسها و مدیر روزنامه نویس و طبقه غیر دوله‌ها و سلطنه‌ها فرمودید و امروز آمدید اصلاح کنید خراترش کردید فرمودید که یکنفر روزنامه نویس باید کارپر اداری داشته باشد و در دوایر کار کرده باشد تا بتواند رئیس الوزراء بشود الحمدلله که هستند امروز در مجلس کسانی برخلاف بیست سال پیش که میدانند کلمانسو که فرانسه را در بزرگترین جنگها نجات داد یک روزنامه نویس بود و در کار دولتی نبود مستوفی هم نبود در هیچیک از امر اداری هم تخصص نداشت تحصیلاتش در طب بود ولی خدا به او یک قریحه داده بود که یک رجال سیاسی شد یکی از بزرگترین خطبای فرانسه در مدت جهل سال کلمانسو بود این کلمانسو در هیچ اداره سابقه نداشت (دکتر مصدق – وکیل بود) استدعا می‌کنم بین عرایض بنده فرمایشی نفرمائید بگذارید که بنده عرایض خودم را عرض کنم بنده دفعه اول است که به پارلمان آمده‌ام شما که سابقه دارید در پارلمان باید پارلمانی بودن به بنده یاد بدهید (صحیح است) دیروز فرمودید که یک روزنامه نویس نمی‌تواند رئیس الوزرا بشود مگر اینکه سابقه کار ادارات دولتی داشته باشد (دکتر مصدق طی مراحل عرض کردم) (رئیس – آقا تذکر می‌دهم) بنده یا جواب آقا را باید عرض کنم یا عرایض خودم را باید عرض کنم (بعضی از نمایندگان – خطابتان بما باشد) پس بنده فرمایشات جنابعالی را نمی‌شنوم بهر حال بنده می‌خواهم این مطلب در این مملکت حل شود که هر کس که لیاقت داشته باشد می‌تواند رئیس الوزراء بشود خواه دوله، خواه سلطنه، خواه تاجر، خواه بزرگ خواه حمال (صفوی – خواه روزنامه نویس) ریاست وزرائی ارث نیست وزارت ارث نیست این اهانت ایشان به عالم مطبوعات همان مطبوعاتی که اجازه داد که آقای دکتر بیایند اینجا و به اسم ملت حرف بزنند بمطوبوعات توهین شد. وقتی که من آمدم روزنامه نویس شدم شما و امثال شما این را یک کار مبتذلی می‌دانستید حتی در تحت تأثیر عقاید امثال شما پدر مرحومم به من گفت ای خدا کار من بکجا رسیده‌است که پسر من باید روزنامه نویس باشد ولی من اهمیت مطبوعات را می‌دانستم و نویسندگان را همدوش انبیا و بزرگان و مربی بشر و مربی هیئت اجتماعیه می‌دانستم آقای دکتر اگر اسائه ادبی نسبت بملک‌ها و دوله‌ها و سلطنه‌ها شد از این جهت بود ولی بنده انکار نمی‌کنم و تقدیر می‌کنم در مملکت ایران رجال باشرف و حقیقت و خدمتگذاری بودند که دارای لقب ملک و دوله و سلطنه بودند مثل مرحوم ناصرالملک مرحوم مستوفی الممالک مرحوم مشیرالدوله آقای مؤتمن الملک آقای ضیاءالملک که از دیروز سر ملک به بنده با نظر بی لطفی نگاه می‌کنند بنده ایشان را از اشخاص شریف میدانم و با اینکه ضیاءالملک هستند ایشان را شخص شریفی می‌دانستم و قصد توهین نبود و بین محبوسین هم آنهائی که محبوس بودند عرض نکردم که خائن بودند عرض نکردم بی شرف بودند عرض نکردم بد بودند عرض نکردم خوب بودند بنده آنها رامحاکمه نکرده بودم و کسی را که محاکمه نکرده بودم نمی‌توانم در باره شان قضاوت کنم و فقط عرض کردم که یکنفر رئیس الوزراء در ۱۲۹۹ که قانون مجازات عمومی در این مملکت وضع نشده بود و حبس کردن مردم این مملکت برای وزیر و کدخدا و حاکم یک امر عادی بود بنده نظر بمسئولیت خودم مقتضی دیدم که یکعده را که کارهای مملکت را فلج می‌کردند آنها را تحت نظر قرار بدهم ولی البته بنده روزی که آنها را تحت نظر قرا دادم یک عده‌ای را بند ه اینطور کردم و اقرار هم می‌کنم پیش از این که رئیس الوزراء بشوم این کار را کردم با اینکه اعلیحضرت پهلوی سردار سپه اینجا نیست از جوانمردی من دور است که او را متهم کنم و بگویم او کرد خیر بنده ک ردم یکعده را من اسم بردم و یکعده را گفتم هر کسی را که خودتان تصور می‌کنید بگیرید و یکعده را خودتان آزاد بکنید از جمله مرحوم سردار معظم که یکماه و نیم بعد از کودتا بدون اطلاع من ایشان را در تحت نظر قرار دادند پس از آن بنده مقتضی دانستم که ایشان را بگویم تشریف ببرند بقم برای زیارت (دکتر مصدق – مدرس) همان مدرس مرحوم تشریف بردند بقزوین در قزوین آزاد بودند از اهالی قزوین تحقیق کیند با کمال آزادی آنجا بودند بنده کسی را حبس نکردم ولی همان مدرس را کشتند و شما حرف نزدید دیگران را کشتند شما استیضاح نکردید باز تکرار می‌کنم:

داماد شما برادرزاده شما اساس عدلیه ایران را بر هم زد داماد شما مجرم ترین رئیس الوزرای ایران بود پنجاه و سه نفر آزادی طلب ایران را به محبس انداخت و کشت شما حرف نزدید شما استیضاحی نکردید شما سئوالی نکردید نرفتید بگوئید داماد من نکن ول کن خودت را بکش و مردم را نکش من حبس کردم بقول شما به اسم خودم در تحت نظر قار دادم من رئیس الوزرای مسئول بودم سرنوشت ایران در دست من بود من اگر برای نجات یک مملکتی عمداً یا سهواً تشخیص بدهم که یک عده از رجال مملکت در تحت نظر قرار بگیرند ولی کسی را نگفتم اذیت کنند کسی را نگفتم بکشند و برای غرض شخصی تحت نظر قرار ندارم و این برای من جرمی نیست عرض کردم قانون مجازات عمومی آنوقت در ایران نبود هیچ قانونی نبود که یک رئیس الوزرائی اجازه نداشته باشد یک عده را تحت توقیف قرار بدهد (نراقی – قانون اساسی بود) عرض کردم ضمن عرایض بنده فرمایشی نفرمائید قانون اساسی بود ولی از اول مشروطیت هر روز هزارها ایرانی در اقطار ایران حبس می‌شدند و کسی حرف نمی‌زد من بدعتی نکردم من سابقه ایجاد نکردم امری بود واقع همه می‌کردند ولی دیگران می‌کردند برای دزدی برای غارتگری برای بردن مال مردم برای خراب کردن خانه مردم ولی من برای غرض شخصی نکردم آقایان مصالح عالیه مملکت.

من که از جان خودم می‌گذرم آیا باید اندیشه داشته باشم که ده نفر بیست نفر سی نفر دو ماه با کمال احترام با منتهای رفاهیت در تحت نظر باشند انصاف بدهید ولی عرض کردم پس از من کشتند تلف کردند انژکسیون زدند چه که نکردند چرا استیضاح نکردید چرا سئوال نکردید فرمودید حضرتعالی بر ضد سلطان احمد شاه مرحوم صحبتی نفرمودند و برله اعلیحضرت پهلوی آقای سردار سپه وقت بیانی نفرمودید دیروز انکار کردید متأسف هستم که امروز عین نطق شما را برای کمک با حافظه شما برای شما می‌خوانم مجله آینده‌است پس از فرمایشاتی که میفرمائید میفرمائید عرض کنم بطوری که تشخیص دادم حضرتعالی با بنده غرض شخصی ندارید. تمام اظهارات شما و تمام کارهای شما مربوط بغرض شخصی بوده‌است و تملق و چاپلوسی شما حتی مخالفت تان با مرحوم سلطان احمدشاه برای غرض شخصی و تملق و چاپلوسی از سردار سپه برای غرض شخصی بود (خنده بلند دکتر مصدق) پس از مقدمه میفرمائید اما نسبت بسلاطین قاجاریه من کاملاً مأیوسم زیرا خدماتی به مملکت نکردند که من امروز بتوانم در واقع و نفس الامر دفاع کنم بچه دلیل؟ این معلوم می‌شود که غرض شخصی است یعنی اگر احمدشاه برحسب تقاضای من شما را احضار نمی‌کرد لایق سلطنت ایران بود و چونکه کرد لایق نیست در صورتیکه دیروز فرمودید مرحوم مظفرالدین شاه چه بود، مرحوم احمدشاه چه بود اما راجع به آقای سردار سپه راجع به سردار سپه میفرمائید اما رضاخان پهلوی که من به ایشان عقیده مندم ارادتمندم ایشان از وقت زمامدارای خوشان یک خدماتی به امنیت مملکت کرده‌اند د و باین ملاحظه بنده مایل به ایشان هستم بجه دلیل متمایل به ایشان هستید برای حفظ خودم برای حفظ کسب خودم و خویشاوندان خودم موافق بودم با زمامداری ایشان برای چه؟ برای اینکه من چه می‌خواهم آسایش می‌خواهم امنیت می‌خواهم مجلس می‌خواهم و در حقیقت از پرتو وجود ایشان تمام این جیزها را در این دو ساله اخیر داشته‌ایم و مشغول کارهای اساسی بوده‌ایم این سردار سپهی که بشما امنیت داد آسایش داد شما را در کسب و کار خودتان آزاد گذاشت کی بشما داد جز سید ضیاء الدین اگر او بد است سید ضیاء الدین هم البته بد است اگر او خوبست چرا سید ضیاءالدین بد است پس جرا او خوبست و سید ضیاء الدین بد است اگر غرض شخصی نباشد دلیلش چیست شما که رضاخان را نمی‌شناختید این یک سربازی بود مانند هزاران سرباز بدبخت دیگر همین رضاخان بود که در جنگ‌های گیلانات برادر زنش کشته شد همین رضاخان بود که با چهارهزار نفر قزاق در قزوین افتاده بود و پس وامانده نان و گوشت قشون هندی را چهارماه به او می‌دادند کجا بودید آنجا سید ضیاء الدین او را آورد بشما معرفی کرد چه شد که او خوب بود سید ضیاء الدین بد بو اگر او خوب بود که من هم باید خوب باشم تا وقتی که او بود که منهم خوب بودم خدمت هم می‌کرد امنیت هم که داد پایتخت شما هم از خطر مصون ماند حالا در مقابل خدماتی که کردیم در مقابل خطراتی که از زن و بچه و مال شما بدور کردیم پاداش نمی‌خواهیم تقدیر نمی‌خواهیم این جا شما فرمودید از خدمتگزاران مملکت باید تقدیر کرد چرا از من تقدیر نمی‌کنید جرا فحشم می‌دهید جرا ناسزا می‌گوئید یک بام و دو هوا که نمی‌شود آقا اما راجع به (آرمیتاژ اسمیت) من که قرارداد را الغا کردم چرا او را بخدمت وزارت مالیه آوردم یعنی پس از الغاء قرارداد ایران و انگلیس من باید تمام مناسبات خود را با انگلستان قطع کنم بنده آرمیتاژ اسمیت را کنترات نکردم او کنترات شده بود کابینه مرحوم مشیرالدوله آرمیتاژ اسمیت را شخص شریف و ایران دوستی تشخیص داده بود از طرف دولت مشیرالدوله مأمور لندن شد برای تصفیه اختلافاتی که بین کمپانی ایران و انگلیس بود مرحوم آرمیتاژ اسمیت رفت و مأموریت خودش را انجام داد پانصد ششصد هزار لیره خوب یادم نیست دعاوی دولت ایران که کمپانی نفت نداده بود بکمپانی نفت ثابت کرد چند سال بود که برگشت بایران و از تصادف بنده رئیس الوزراء بودم و چونکه بنده قرارداد خود را با انگلیس لغو کرده بودم باید او را به پس گردانی از تهران بیرونش کنم و تمام مناسبات خودم را با انگلستان قطع کنم او برای دولت ایران کنترات شده بنده هیچ مانعی نمی‌دیدم بدون اینکه باو اختیاراتی بدهم او مانند یکنفر مستشار همانطور که یکنفر بلژیکی بود یک نفر فرانسوی بود همانطور که بواسطه موقعیت و وضعیت جنگ بین المللی که از جای دیگر نتوانستیم بیاوریم برای اینکه حضرتعالی پس از بیست و چهار سال از بنده استیضاح کنید نمی‌دانستم آقای دکتر آرمیتاژ اسمین والله که خود حضرتعالی هم دیدید و دلیل ایران دوستی آرمیتاژ اسمیت این است که خواست با شما و دیگران صحبتی بکند که اگر می‌تواند به ایران خدمتی کند بماند و اگر نمی‌تواند برود چنانچه رفت آرمیتاژ اسمیت اگر به ایران آمده بود یکی از رجال شریف و بزرگ انگلستان بود نیامده بود باین مملکت که چند سالی بماند و سالیانه یک مبلغی از دولت ایران حقوق بگیرد بعد از اینکه از این جا رفت یکی از بزرگترین رجال و سکرتر ژنرال کمیسیون رپراسیون پاریس شد و تمام بزرگان اروپا می‌آمدند در کمیسیونی که او منشی کلش بود کار می‌کردند و بعد از پنج شش سال هم که آنجا کار کرده رفت بهندوستان و یک مأموریت مهمی پیدا کرد و من خیلی متأسف هستم که شما نتوانستید از وجود آرمیتاژ اسمیت از اطلاعات او در ایران دوستی و برای مملکت خودتان استفاده کنید.

اما آیا من چگونه زندگانی کردم یک سابقه ایست در مجلس شورای ملی که من بسهم خودم اگر سابقه‌ای قبول شود اعتراضی نخواهم داشت و آن این است که برای تصویب اعتبارنامه یک وکیل ملت برای اینکه بدانند صلاحیت دارد او یا نه از او می‌پرسند که چطور زندگانی می‌کردی جنابعالی حق دارید از من راجع به اعمال دوره ریاست وزرائیم سوال کنید ولی جنابعالی حق ندارید که از من بپرسید که پس از بیست و سه سال که از ایران دور بوده‌ام چگونه زندگی میکرده‌ام ولی اینرا بآقایان توضیح می‌دهم نه بشما بنده هیچ دوره از ادوار عمرم بقدر دو مورد بی پول نشدم یکی موقعی بود که رئیس الوزرای ایران بودم قبل از اینکه رئیس الوزرای ایران بشوم مخارج روزنامه و اداره و اجزای من ماهی چهار پنجهزار تومان خرج داشتم ولی روزیکه رئیس الوزرای ایران شدم این عایدات را نداشتم که رئیس الوزرای ایران باشم و از خزانه مملکت و سعی خودم پول پیدا کنم و روزنامه منتشر کنم پس از سه ماه که در این مملکت فعال مایشاء بودم و هر کاریکه می‌خواستم بکنم و بحمدلله کاری نکردم که موافق از روی شما سنگسار بشوم از این جهت برای فلج شدن آرزوی شما متأسف باشم یا نباشم نمیدانم پس از سه ماه از این مملکت حرکت کردم مرحوم احمدشاه برحسب تقاضای سردار سپه از خزانه مملکت بیست و پنجهزار تومان پول بمن داد زیرا می‌دانست که من دیناری ندارم من بسردار سپه گفتم که من خانه شخصی دارم و مطبعه دارم بعد از حرکت من این مبلغ را قبول می‌کنم باین شرط که در هیئت وزراء قبول شود اگر هیئت وزراء قبول نکردند مطبعه و خانه مرا ضبط کنند سردار سپه جواب داد خدمات شما باین مملکت زیاد است بیائید سفارت اسلامبول را قبول کنید گفتم قبول نمی‌کنم و من رئیس الوزرا نشدم برای این که برای خودم کاری پیدا کنم اصرار کرد و من قبول نکردم ولی برای اینکه امروز که از ایران می‌روم برهنه و گرسنه نباشم آنهم نه برای خودم برای اینکه رئیس الوزرای ایران بودم این بیست و پنجهزار تومان را قبول کردم پس از ورود به اروپا دو سه سالی زندگی کردم و خرجیم تمام شد بطهران نوشتم خانه که چهارسال قبل از کودتا خریده بودم در خیابان نادری او را فروختند و برای من فرستادند بودند اشخاصی که در اروپا آمدند و اینها سختی زندگانی مرا دیدند با من کمک کردند و اسامی آنها را یک روزی منتشر می‌کنم زیرا که امروز هنوز امنیت کافی را در این مملکت نمی‌بینم که کسانی که در آن روزها بدبختی سید ضیاءالدین باو کمک کردند بشما معرفی کنم از فرانسه از آلمان از سویس از ایتالیا ماشین هائی خریدم و بایران فرستادم از ایران از مطبعه روشنائی قالی می‌خریدند و برای بنده می‌فرستادند تاجر قالی شدم (رئیس الوزرای ایران مسیو روحانی تاجر قالی شده بود) یک روزی احمد شاه معروف، من را در اروپا دید گفت شنیدم که بافغان می‌روی چرا؟ گفتم برای اینکه نمی‌خواهم تسلیم اراده شاه و وزیر یا شاه امروز بشوم ترجمه می‌کنم حمالی می‌کنم و تسلیم اراده کسی نمی‌شوم کار برای من ننگ نیست و ننگ نبود بیست و سه سال از مملکت خودم دور بودم سردار سپه سفارت رم را بمن داد قبول نکردم خودم را تنزل ندادم خودم را کوچک نکردم برای مقام رئیس الوزرا نشدم در سنه ۱۹۳۱ میلادی مؤتمر اسلامی کنکره اسلامی در فلسطین تشکیل شد مرا دعوت کرد خرج سفر مرا هم فرستاد پس از آنکه وارد شدم مرا دید و مرا شناخت مرا منشی کل مؤتمر اسلامی کردند. رئیس کمیته اجرائیه کردند. نایب رئیس کنگره کردند ولی من متإسف بودم که چرا در موقعی که مملکت من محتاج به خدمات من است من در مملکت خودم نباشم.

در سنه ۱۹۳۴ یک قطعه زمین بایر بی آب و علفی در فلسطین خریدم زیرا تجارت قالی را هم در فلسطین می‌کردم اتفاقاً تاجر بدی هم نبودم از منافع خودم هم راضی بودم. خدا چنین خواسته بود که در هر کاری داخل شوم در ضمن عمل یک بصیرتی پیدا کنم و اتفاقاً آنوقتی که رئیس الوزراء ایران شدم بصیرت پیدا کرده بودم زیرا مدت ده سال در تمام جریانات سیاسی و اقتصادی مملکت وارد بودم. مدرسه چه چیز است؟ انسان می‌رود کتاب می‌خواند. من در مدرسه آفاق و انفس بودم. در آنموقع فرستادن پول از ایران مشکل بود. (آقایان آنچه عرض می‌کنم خارج از موضوع نیست. چون بیست و چهار سال در این مملکت نبوده‌ام برای هر سال یک ساعت. بیست و چهار ساعت حق حرف زدن دارم یک جلسه نمی‌خواهید بماند برای جلسه دیگر چون این اظهارات لازم است) فرستادن پول از ایران مشکل بود، اسعار خارجی مشکل بود، روزی با قونسول ایران آقای مکرم نورزاد که در سویس بودند صحبت کردم گفتند عریضه به اعلیحضرت پهلوی عرض کنید گفتم من عریضه عرض نمی‌کنم یک توضیحاتی بشما می‌دهم اگر شما خواستید جزء راپورت وزارت امور خارجه عرض کنید ایشان با کمال شجاعت و جوانمردی قبول کردند بنویسند و راپورت بدهند و نترسند که از قصر سعدآباد کله اروپا با اشعه نامرئی کنده شود. راپورت داد که سید ضیاءالدین چنین می‌گوید اعلیحضرت پهلوی هم محبت کرده اجازه دادند که از عایدات مطبعه بنده دو هزار لیره برای من بفرستند (در این موقع آقای دکتر مصدق آب خواستند آقای سید ضیاءالدین لیوان آبی که روی کرسی خطابه بود شخصاً برای ایشان آوردند) دو هزار لیره تلگرافی برای بنده ارسال شود. من حقیقتاً خیلی خوشحال شدم زیرا برای آن زمین بایری که خریده بودم (گرچه اعتبار من در آنجا بیش از ایران بود و اعراب مسلم با بنده کمک کرده بودند) محتاج به پول بودم و با رسید این دو هزار لیره خوشحال شدم. سال بعد به طمع افتادم و دوباره اجازه خواستم این مرتبه اعلیحضرت اوقاتشان تلخ شد (گفته‌اند در دیگ باز است حیای گربه کجا است) و فرمودند دارائی سید ضیاءالدین را دولت بخرد. محرمانه بماند خوشحال شدم ولی بروی خودم نیاوردم گفتم خیلی خوب دولت بخرد پس از آنکه امر فرمودند دولت بخرد آمدند کارخانه حروف ریزی و سایر مؤسسات مرا به صد و هشتاد هزار تومان تقویم کردند ولی کلمه گرمتر از آنها چونه زدند و گفتند این را به صدو چهل هزار تومان قبول کنید به شرط اینکه لیره را هشت تومان قبول کنید و بالاخره یک سال طول کشیده و لیره را هم دوازده تومان حساب کردند و چهار هزار لیره ضرر کردم و بروی خودم نیاوردم و بالاخره هشت نه هزار لیره برای من فرستادند و من از این سخاوت بزرگانه اعلیحضرت همایونی در مورد خودم حق دارم ممنوع باشم. بهرحال این پول را گرفتم و آن ملک را آباد کردم ملک عظیمی شد. فعلاً ساعتی صد و ده متر کرپ آب دارد و سالی هم چند هزار لیره (فعلاً کاغذی است ولی امید است که بعدها طلا بشود) عایدی دارد. روزها از پنج صبح تا هشت بعد از ظهر خودم بیل می‌زدم (با آن بیل زدن حال هم حرف می‌زنم) بیل می‌زدم، کار می‌کردم زراع شدم و اتفاً را زراعت هم تخصص پیدا کردم و البته این کار همه کس نیست (خنده نمایندگان) این بود زندگانی بنده که در ظرف مدت بیست و چهار سال از مملکت دور بودم (و حالا چونکه تبسمی با هم مبادله کردیم از شما نمی‌پرسم چگونه زندگانی کردید و از کجا آوردید (ابوالقاسم امینی – اغلب وکلا و همه مردم ایران میدانند از کجا آورده‌اند) یک نکات دیگری را که دیروز نتوانستم زیاد توضیح بدهم امروز اضافه می‌کنم راجع به کودتای انگلیسی که انگلیس‌ها کودتا نداشتند گذشته از آن هیچ شخص منصفی نمی‌تواند تصور بکند انگلیس‌ها در موقعی که اصولاً روابط سیاسی با ممالک اتحاد شوروی نداشتند و حتی در بعضی از نقاط دنیا در جنگ و ستیزه با شوروی‌ها بودند در ایران کودتا کردند برای اینکه یک مملکت دولت شوروی را برسمیت بشناسد دقت کنید آقا انگلستان هنوز در آن تاریخ دولت شوروی را نشناخته بود و هیچ دولتی از دول عالم غیر از آلمان با شوروی مناسباتی نداشت و از نقطه نظر کاپیتالیست دنیا در آن روز نزدیک شد بدول سویت یک جرمی بود.

مظفرزاده – کراسین آنوقت لندن بود.

سید ضیاءالدین – آن روز یک جرمی بود و بواسطه چنین جرمی که رجال دولت ایران در مدت ۳ سال پیشنهادات حکومت مسکو و دولت اتحاد جماهیر شوروی مورد توجه قرار ندادند بین رجال ما بودند کسانی که خواهان آن قرارداد بودند از جمله مرحوم مشیرالدوله مرحوم مستوقی الممالک ولی مقتضیات طوری بود که نمی‌توانستند پس از استعفای وثوق الدوله اگر قبول بکنیم هر رئیس الوزرائی را وزیر مختار انگلیس آورده پس باید قبول کنیم که قبل از کودتا بنده هم مستر نرمان یک کودتای دیگری کرد رفت پیش مشیرالدوله خواهش کرد و التماس کرد که آقای مشیرالدوله شما مرد شریفی هستید بیائید رئیس الوزرائی ایران بشوید و من حاضرهستم همانطور همراهی باش ما بکنم و مرحوم مشیرالدوله آمد قبول کرد و رئیس الوزراء شد و شش ماه هم رئیس الوزراء بود و وضعیت قرارداد هم همانطور بود که قبلاً بود او یک شخص شریفی بود ولی البته جرأت یک کارهائی را نداشت و گفت مربوط بمن نیست مربوط بمجلس شورای ملی است خواهید گفت چرا مربوط به مجلس شورای ملی است چیزی مربوط به مجلس شورای ملی است که مجلس شورای ملی تصویب کرده باشد وقتی که دولتی یک قراردادی را با دولت خارجی می‌بندد یک دولتی هم باید او را الغاء کند.

دکتر مصدق – نمی‌تواند.

سید ضیاءالدین – من کردم من کردم

بعضی از نمایندگان – باید مجلس بکند.

سید ضیاءالدین – من الغاء کردم اجازه بفرمایید از آقای دکتر جلال عبده که یکی از متخصصین حقوقی هستند سئوال بکنیم که یک قانونی را که مجلس شورای ملی تصویب نکرده و یک دولتی خودسرانه وضوع کرده‌است (بعضی از نمایندگان – قانون نیست قرارداد است) یک دولتی خودسرانه می‌تواند لغو بکند و الغاء بکند یا نه؟

دکتر عبده – صحیح است می‌تواند.

سید ضیاءالدین – پس تصدیق کردند که نظریه من صحیح است.

بعضی از نمایندگان – تصدیق نکردند.

سید ضیاءالدین – خلاصه تصدیق نکردند ولی من کردم و شد کابینه مرحوم مشیرالدوله نه الغاء کرد و نه اجراء کابینه آقای سپهدار نه الغاء کرد نه اجراء بنده آمدم بدون اندیشه ولی با یک ذره و یک خردل جرأت و جسارت گفتم که من الغاء می‌کنم یک قدری اوقاتشان تلخ شد سراین قضیه که دولت و ملت ایران نباید جنگ بکنند و البته قبلاً باید یک مشاوره‌ای بشود ولی خوشبختانه چون من روزنامه نویس بودم نزاکت سرم نمی‌شد من در کاریر اداری نبودم روزنامه نویس معتاد است که فکر خودش را بنویسد و بگوید خلاصه معقول نبود که دولت انگلیسدر ایران یک کودتائی بکند برای اینکه حکومت شوروی را دولت ایران بشناسد حالا که گذشته‌است آن موقع تمام سفارتخانهای اجنبی و مرحوم احمدشاه و هیئت وزرای من با من مخالف شدند که چرا من سفیر کبیر روسیه رونشتین را در ایران پذیرفتم و خیالاتی هم پیش خودشان کرده بودند همانطور که جنابعالی خیال کردید که انگلیس‌ها مرا آوردند بعضی‌ها هم خیال می‌کردند که بنده با رونشتین می‌ساختم و اینجا بلشویکی می‌شد الحمدلله آنموقع تصادفی پیش آمد که دواکستریمس بر ضد بنده شد خلاصه دولت انگلیس برای شناختن حکومت سوویت در ایران کودتا نکرد و بطوریکه آقایان اطلاع دارند مملکت ایران اولین کشور در دنیا بود که دولت شوروی را برسمیت شناخت از طرف دیگر من در تمام مدت ریاست وزرائی خود تقاضاهای نامشروع مقامات انگلیس را رد کردم مثلاً بطوریکه دیروز گفته شد من حاضر نشدم امتیاز نفت شمال را بانگلیس‌ها بدهم. در تمام مدت ریاست وزرائی من انگلیسها از کمک بمن در انجام وظایف خود خودداری کردند و حتی خواهش مرحوم سلطان احمدشاه را مبنی بر اینکه قوای انگلیس تا مدتی در ایران بماند رد نمودند و یک ماه بعد از کودتا قشون انگلیس از ایران خارج شد و ۴ ماه بعد از کودتا دیگر قشون اجنبی در ایران نبود (بعضی از نمایندگان – احتیاجی نداشتند) احتیاجی نداشتند ولی روزی که از ایران رفتم قشون اجنبی در ایران نبود ولی روزی که من آمدم قشون اجنبی را آوردید امروز مملکت ایران در تحت اشغال قشون اجنبی است ولی اگر سید ضیاءالدین بود اینطور نمی‌شد.

طباطبائی – اگر روزنامه نویسها هم بودند.

سید ضیاءالدین – باز شاید اینطور نمی‌شد (دکتر مصدق البته!) خواهش می‌کنم عرایض بنده را قطع نکنید هر چه بیشتر مداخله کنید زحمت آقایان زیادتر می‌شود خواهش می‌کنم برای همان تبسم لطیفی که مبادله نمودیم ساکت باشید و دیگر فرمایشی نفرمائید. اگر من در ایجاد کودتا با انگلیس‌ها همکاری کرده بودم و یا اصولاً انگلیسها مسبب کودتا بودند طبعاً من ناچار نمی‌شدم که ایران را پس از سه ماه ترک کنم آقای مصدق السلطنه فرمودند که کودتای من با حکومت ملی تباین داشته‌است. بطوریکه دیروز گفتم در ایران حکومت ملی در آن موقع وجود نداشت که کودتای من با آن تباین داشته باشد زیرا آنچه حکومت ملی را ازحکومت استبدادی متمایز می‌کند همانا وجود قوه مقننه‌است که در آن موقع ۳ سال بود در ایران تعطیل شده بود. آقای مصدق السلطنه فرمودند چرا من اصلاً کودتا کردم. من در موقعیکه کودتا کردم که ایران سرتاسر دست قشون اجنبی بود و وضعیت مملکت طوری بود که پادشاه مملکت خود را در پایتخت در امان نمی‌دانست مگر آنکه ارتش انگلیس از او حمایت کند و چون این تقاضا از طرف انگلیسها رد شد مرحوم سلطان احمدشاه مصمم شد باروپا برود و پس از کودتا که از این تصمیم خود خواهی نخواهی صرفنظر کرد مذاکره این بود که پایتخت ایران را از تهران به اصفهان تبدیل کنند و خدا میداند اگر این پایتخت تبدیل می‌شد بر سکنه این شهر و ایالات شمالی و دهات و قراء و مردم مسکین چه می‌گذشت. آقای مصدق السلطنه فرمودند چرا من بعضی اشخاص را تحت نظر قراردادم. اشخاصی را که من تحت نظر قرادادم همان اشخاصی بودند (بیشتر نمی‌گویم همین اندازه می‌گویم) که قادر به حل معضلات نبودند عیب دیگری نداشتند قادر بحل معضلات نبودند این حداقلی است که با کمال نزاکت می‌گویم زیرا قسمتی از آنها مرحوم شده‌اند و چون کسی حاضر نیست بیش از این حق ندارم درباره آنها حرف بزنم. آنها وطن پرست بودند ملت و مملکت خودشان را هم دوست داشتند و خدمت هم می‌خواستند بکنند ولی به علت بعضی از اسباب قادر بحل معضلات نبودند و من نمی‌توانستم که روزی ۱۰ ساعت خود را در موقعیکه زمامدار بودم به پچ و پچ با آنها بگذرانم و مملکت در بدبختی بسوزد. رفتم در اطاق نشستم و در حقیقت خود من هم یکی از محبوسین بودم. روزی بآقای حاج محتشم السلطنه که در حبس بودند پیغام دادم آقای محتشم السلطنه من هم محبوس هستم با فرق اینکه آن محبوسین دیگر روزی هشت ساعت می‌خوابیدند من بدبخت روزی ۲۰ ساعت کار می‌کردم پس من هم محبوس بودم این اشخاص بلاتکلیف بلااراده در مقابل وقایعی که استقلال ایران را بخطر انداخته بود مات و مبهوت مانده بودند و قادر باتخاذ تصمیمی نبودند این آقایان مانع کار بودند و من می‌خواستم کار کنم بنابراین چاره‌ای نداشتم جز اینکه آقایان را برای مدتی خنثی کرده قرارداد شوروی را منعقد نموده قرارداد انگلیس را لغو نمایم و دست باصلاحات داخلی بزنم این آقایان در نهایت احترام نگاهداری شده بودند و در تمام مدت زمامداری و ریاست وزرائی من یک مو از سر هیچکدام از این آقایان کم نشد. پس از رفتن من باروپا بسیاری از آقایان کشته شدند بدون اینکه آقای مصدق السلطنه ولو کوچکترین سئوال را راجع به علل از بین بردن این آقایان از مسبب قتل آنها کرده باشند مرحوم مستوفی الممالک در یک مورد از رضا شاه تقاضا کرد یکی از همان آقایانی که من تحت نظر قرارداده بودم در آن موقع در محبس بود از زندان آزاد کند ولی جنابعالی آقای دکتر در مورد هیچیک از آقایانی که در زمان کودتا تحت نظر قرار گرفته بودند و بعداً از طرف شاه و وزیر عدلیه داماد جنابعالی مورد تعقیب واقع شدند ترتیب اثر ندادید نه فقط از شاه خواهش نکردید حتی بداماد خودتان هم نگفتید که داماد جان برادرزاده جان بیا ول کن و نگذار در موقع ریاست وزرائی تو یک عده جوانان این مملکت را در محبس شکنجه دهند از این گذشته موضوع اصلاحیت من برای وکالت مجلس شورای ملی بعلت اینکه مسبب کودتا بودم یک نتایج خطرناکی را ممکن است برای مملکت پیش آورد اگر من بدلیل اینکه مسبب کودتا بوده‌ام صلاحیت وکالت مجلس شورای ملی را نداشته باشم پس تمام تشکیلات و تأسیسات نتیجه از کودتا می‌بایست مورد تجدید نظر واقع شود و با علاقه‌ای که ماها به حفظ اساس سلطنت فعلی داریم گمان نمی‌کنم که صلاح ما و مملکت ما باشد نه فقط از نظر سیاست داخلی بلکه از نظر سیاست خارجی زیرا تصمیم مجلس شورای ملی در عدم صلاحیت اینجانب بوکالت مجلس شورای ملی ممکن است از طرف اجانب اتخاذ سندی بشود و قانونی بودن تشکیلات و تإسیسات اجرائیه و مظهر اعظم آن که مقام سلطنت است مورد تزلزل واقع گردد. آقای دکتر مصدق السلطنه در سنه ۱۳۰۴ با استقرار سلطنت پهلوی مخالفت نمودند و چون دکتر در حقوق هستند می‌بایستی کاملاً متوجه باشند که از لحاظ حقوق بین المللی چنانچه مخالفت ایشان با اعتبارنامه من مورد تصویب مجلس شورای ملی قرار بگیرد طبعاً پایه سلطنت قبلی را تزلزل کرده‌اند. بنده فعلاً عرایض خودم را همین جا خاتمه می‌دهم فقط یک چیزی می‌گویم آقایان شماها وجدان خودتان را باید حاکم قضایا قرار بدهید و حب بمن و بغض بمن را مطمح نظر قرار ندهید قبول اعتبارنامه بر صلاح ایران است و رد اعتبارنامه من هم شاید بر صلاح ایران باشد زندگانی من بر صلاح ایران است مرگ من هم شاید بر صلاح ایران باشد.

رئیس – آقای فرمند فرمایشی داشتید؟

هاشمی – مورد ندارد.

طباطبائی – آقای فرمند اجازه داشتند باید ایشان حرف بزنند.

رئیس – آقای فرمند بفرمائید.

فرمند – چون مسئله سیاست خارجی مطرح است بنده قبلاً می‌خواهم از نقطه نظر سیسات خارجی عقیده شخصی خودم و سیاست خودم را بعرض مجلس شورای ملی برسانم. ما امروز با متقین محترم خودمان اتفاق جنگی داریم و وحدت کامل داریم (صحیح است) ما ایرانیها عموماً بهر سه دولت معظم بیک نظر محبت و بیک نظر سیاسی می‌نگریم و اینجا اگر قضایای سیاسی مطرح می‌شود از نظر تاریخی است و این قضایای تاریخی در روزنامه‌های خود آن ممالک مطرح شده و گفته شده‌است این است که اگر یک صحبتی پیش بیاد که یک گوشه داشته باشد این را از نقطه نظر تاریخ باید گرفت نه اینکه خیال کرد یک سوء نظری در کار است. امروز ما وکلا باید قضاوت کنیم که این آقای سید ضیاءالدین که باید وکیل مجلس شورای ملی بشود این شخص کودتا را انجام داده خودش گفت که کودتا را من کردم در چند دقیقه پیش فرمودند که آقای رضاخان سردار سپه موقعیکه قزاقخانه بودند ایشان بیانیه صادر کرند که کودتا را من کردم بعد در این قسمت در هر دو تردید برای ما حاصل شد که اولی و دومی کدام صحیح است. بعد این قضیه مطرح شد که این کودتا آیا با توافق نظر خارجی بوده‌است یا نه و این قضیه حل نشد و امروز ما باید اطلاع داشته باشیم که این قضیه قضیه‌ای بوده‌است که با سیاست خارجی ارتباط داشته یا نداشته‌است؟ این در رأی ما و در قضاوت ما ارتباط دارد. بنده یک عقیده‌ای دارم باار عمومی که در مجلس خصوصی هم بعرض آقایان رساندم. افکار عمومی شهر تهران یک افکار عمومی خیلی دقیق و خیلی حساس است (صحیح است) پایتخت ما افکار عمومی شان کمتر می‌شود که بغلط برود. بدبختانه در شهرهای دیگر ما افکار عمومی خیلی شدتش کم است و قوتش کم است و متکی بضعف اراده‌است از این اکار عمومی این شهر که پایتخت ایران و ملت ایران است استفاده نمی‌کنید در صورتیکه وطن پرستی شان سست نشده‌است و فقط بواسطه توسریهائی که خورده‌اند روحیه شان سست شده‌است. این است که ما امروز وظیفه مندیم که اطلاع حاصل کنیم بر اینکه آیا این وکیل محترم و این همکاری که می‌خواهیم برای خود به پسندیم و با خود همقطار کنیم آیا اسباب دست بوده‌است یا نبوده است؟

فاطمی – تعلیق به امر محال می‌کنید.

فرمند – بلی تعبیر بامر محال نیست آقا (بعضی از نمایندگان بفرمائید بفرمائید) بنده مجبورم برای روشن شدن تاریخ عرض کنم و این عرض بنده راجع بسیاست خارجی و مخالفت با آقای سید ضیاءالدین نیست ما می‌خواهیم روشن بشود این قضیه برای اینکه وکلای امروز خیلیشان جوان هستند و وارد قضایای سابق نیستند بنده در آنوقت در سیاست داخل بودم و می‌دانستم که چه جریاناتی بوده‌است و اگر آقایان اجازه بفرمایند بنده مفصل این قضایا را عرض کنم (بفرمائید. بفرمائید) مقدمات کودتا را اجازه بفرمائید عرض کنم برایتان در اواخر پائیز ۱۲۹۹ بنده با میرزا اسمعیل نوبری که یکی از انقلابیون دوره مشروطه و همیشه یک شخص انقلابی بود و آقایان تبریزیها مخصوصاً آقای دکتر شفق آن مرحوم را می‌شناسند. ایشان یکنفر وطن پرست حقیفی ایران بود مخصوصاً از آن وطن پرستهائی که بنده باشان کاملاً معتقد بودم در رشت متجاسرین بقول مرحوم مشیرالدوله آمده بودند بندر پهلوی و از آنجا هم جاده‌ها را قطع کرده بودند و مساعی کرده بودند و آمده بودند تا به ۶ فرسخی قزوین و قشون انگلیس هم در آنوقت در قزوین بود و اجازه مبارزه نداشت بآنها امر به عقب نشینی قشون انگلیس در قزوین شده بود بنده و مرحوم میرزا اسمعیل نوبری وارد شدیم بقزوین و تمام مإمورین دولت فرار کرده بودند از ترس متجاسرین که به ۶ فرسخی قزوین رسیده بودند و منتظر بودند وارد شهر بشوند ما وارد تهران شدیم و قزوین بکلی خلاص شده بود از قشون انگلیس و مأمورین دولت. در ضمن کابینه مشیرالدوله در تهران تشکیل شده بود و یکعده قزاق فرستاده بود بآنجا که وقتیکه ما میإمدیم بتهران آنها را دیدیم که می‌رفتند بقزوین و جلوی متجاسرین را بگیرند. آنها رفتند و جلوی متجاسرین را هم گرفتند در قزوین و البته یک امر سیاسی که مرحوم مشیرالدوله اعمال کردند این بود که میانه میرزا کوچک خان و متجاسرین را بهم زدند و میرزا کوچک خان را بطرف خودشان کشیدند و متجاسرین را هم نگذاشتند که از قزوین باینطرف بیایند مرحوم میرزا اسمعیل نوبری و بنده وارد تهران شده بودیم و در تمام جریانات این شهر تهران وارد شدیم. سه جریان کودتا در تهران بودکه آقایان شاید اطلاع داشته باشند. یک جریان همان مرحوم مدرس است در تهران و یک جریان دیگر مربوط به نوبری بود که یک شخصی بود در آن موقع که او را مرحوم میرزا اسمعیل نوبری خلعش کرد و آن شخص استراتویسکی است. یک روز در بنده منزل که آقای میرزا اسمعیل نوبری تشریف داشتند یک کسی آمد و با ایشان صحبت کرد بعد رنگ و رویشان پرید و فرمودند دو ساعت دیگر می‌آیم ولی وقتی که برگشتند خیلی گرفته و پکر بنظر می‌رسیدند و بعد اشخاصی که آنجا بودند آنها رفتند و مرحوم میرزا اسمعیل نوبری فرمودند که استراتویسکی بمن می‌گفت یعنی در جای مناسبی رفتیم که استراتویسکی بمن می‌گفت که راجع به سیاست خارجی انگلیس‌ها مشغول و در فکر یک کودتائی هستند شما بیائید من قزاقخانه را در تحت نظر شما قرار می‌دهم و شما که یک نفر انقلابی هستید بیائید و کودتا بکنید میرزا اسمعیل نوبری جواب داده بود که من بدست خارجی مخصوصاً بدست نظامی انقلاب نمی‌کنم و اگر بخواهم انقلاب کنم بدست یک افرادی انقلاب می‌کنم که وزن پرست و انقلابی باشند. چون خودش وطن پرست بود بوطن پرستها اهمیت می‌داد و می‌گفت با کارد و طپانچه انقلاب تا پیش ببریم من بدست یکنفر خارجی و یک قشونی که بعداً معلوم نیست در تحت اختیار من هست یا نه و مطیع من خواهد بود یا نخواهد بود انقلاب نمی‌کنم و قبول هم نکرده بود. بعد آمده بودند و صحبت کرده بودند که این ممکن است برود یک نفر دیگر را پیدا بکند، یک شخص دیگری که بمقام ریاست علاقه داشته باشد او این کار را می‌کند و گفت که من باید بروم مرحوم مشیرالدوله را از این امر آگاه کنم. مرحوم مشیرالدوله در این وقت نخست وزیر بود وقت گرفت و رفت منزل مشیرالدوله آقای نوبری که خدا رحمتشان کند و بمرحوم مشیرالدوله گفت مرحوم مشیرالدوله فرمود که ما با انگلیسها در مذاکره هستیم که یک ماده از قرارداد را لغو کنیم و آن ماده‌ای است که مربوط به صاحبمنصبان قشونی و نظمیه‌است و از یک مملکت خارجی برای ایران مستشار بیاوریم ولی هنوز مذاکرات ما تمام نشده‌است.

دیدیم قضایا اینجوری است و ایشان خیال کودتا کرده‌اند اطلاع داریم و ایشان فرمودند که من خیلی خوشوقت هستم که شما مرا مستحضر کردید این بود که فوراً اقدام کردند و گویا سردار همایون را در قزاقخانه گذاشتند و دست آنها را از آنجا کوتاه کردند و یک عده زیادی را هم بجاهای دیگر گذاردند و از آن خیالی که استراتویسکی در سرش پخته بود جلوگیری کرد. مرحوم مدرس را هم که البته شنیدید که وارد بودند و یک کمیته‌ای بود در ایران باسم کمیته آهن که آنها هم مشغول بودند و در صدد کودتا بودند و البته آقایانی که آن زمان بودند اطلاع دادند که کودتا بدست کمیته آهن اجرا شد و مکرر این لقب را شنیده‌اند آنهائی که سنشان اقتضا دارد و آن موقع در سیاست بودند (فاطمی – همه سنشان اقتضا دارد) حالا موضوع می‌رسد به کودتای سوم حوت کودتای سوم حوت از نقطه نظر سیاست خارجی می‌توان گفت مداخله‌ای بوده‌است و در روزنامه‌های خارجی هم نوشته شده‌است که ژنرال آیرن ساید در اینکار مداخله داشته‌است و این را روزنامه‌های اروپا البته میدانید که بی ربط نمی‌نویسند در آنموقع نوشته و خود ما ایرانیها هم در آن زمان شنیدیم و بحد شیاع رسید که ژنرال دیکسن که مستشار وزارت جنگ بود و کلنل اسمیت که برای ژاندارمری استخدام شده بود این شخص و آقای سید ضیاءالدین را گفته‌اند (البته ممکن است تهمت باشد) که ۵ یا ۶ مرتبه مسافرت کرده‌اند بقزوین و البته مقدمه کودتا از قزوین فراهم شد و قزاقها در میدان جنگ بودند یک مقداری و یک مقداری در قزوین بودند و بیشترین میدان جنگ مبارزه با متجاسرین در رشت بوده و سردار سپه رضاخان هم در همان موقع در فرونت بود. این مقدمات که ما می‌شنیدیم همگی انتظار یک انقلاب کودتائی در تهران را داشتیم و آن شبی که قزاقها وارد شدند البته آقا سید ضیاء الدین میدانید و ما شنیدیم که آقای سید ضیاءالدین در شاه آباد عمامه شان را به کلاه تبدیل کرده بودند و با قزاقها وارد طهران شدند.

در اینجا بیک نقطه حقوقی و قضائی برمی‌خوریم که در آن شب ایشان در قزاقخانه بودند و همه ایرانیها ایشان را در قزاقخانه دیده بودند که مشغول کار هستند و تا روزیکه می‌فرمایند رئیس الوزراء شدند… چون می‌فرمایند که احمد شاه از روی استیصال می‌خواست فرار کند برود اصفهان برای اینکه متجاسرین نیایند ایشان را رئیس الوزراء کردند در آن زمان اینها را ما نشنیدیم که چنین باشد جور دیگر شنیدیم که احمد شاه معتقد شده بود که یک حکومت مقدری باید باشد و صحبت روی این بود صحبت اصفهان رفتن و تغییر پایتخت دادن نبود. ما شب خوابیده بودیم که صدای توپ بلند شد و آقای صید ضیاءالدین و رضاخان مشغول شدند بگرفتن مردم و توی خانه‌های مردم فرستادن و اسلحه بیرون آوردن و در ضمن چادر و اسلحه بیرون آوردن بسیاری از اشیاء را قزاقها بجیب زدند و در آن موقع بود که سه روز طهران بی حکومت بود و یک عده در این شهر در این مدت دو سه روز آقای سید ضیاءالدین یا قزاق‌ها هر کار که می‌خواستند می‌کردند و از خانه مردم اسباب می‌کشیدند اسلحه می‌کشیدند و آن سه روز ایشان رئیس الوزراءنبودند و رضاخان هم سمتی نداشته و یک صاحبمنصبی بود. این موضوع حالا از نظر حقوقی برای ما اهمیت دارد زیرا این موضوع که برخلاف شئون ملی و حکومت ملی عمل شده‌است در آن دو سه روز بوده‌است. بعد هم ما نمیدانیم که آیا احمدشاه به میل و رغبت و با آزادی تمام این فرمان ریاست وزرائی ایشان را داد یا اینکه مجبورش کردند و ترساندند. این را نمیدانیم و در این موضوع هم شک هست باید حل شود و روشن شود. او که مرحوم شده‌است و وزیر دربارش هم که مرحوم شده‌است و ما نمی‌توانیم حل کنیم که این حکم ریاست وزرائی ایشان از طرف احمدشاه برغبت داده شده یا اینکه جبراً گرفته شده و غصب کرده شده (صحیح است) ممکن است بگوئیم که ایشان رئیس الوزراء بودند برای مدت سه ماه ولی اگر به زور شده باشد آن سه ماه ریاست وزرائی را ایشان غصب کرده‌اند باید قضایا را روشن کنید تا بفهمیم چه جور باید رأی بدهیم و حالا هم گذشته‌است اگر چنانچه ایشان شجاعت اخلاقی بخرج بدهند و قضایای گذشته را از روی صداقت بیان کنند ممکن است کار وکالت ایشان در خطر نیفتد ولی از طرف دیگر مقام اخلاقی ایشان و صداقت ایشان را ما معتقد خواهیم بود. (خنده نمایندگان)… بلی آقایان بخندید بلی. ایشان فرمودند که من وقتی که رئیس الوزراء بودم یک عده را توقیف کردم یک عده از دوله‌ها و سلطنه‌ها را توقیف کردم ولی آنها را توقیف نکرده بودند بلکه حبس کرده بودند البته در زنجیر و کند نگذاشته بودند ولی در حبس بودند و علت این امر هم بواسطه گرفتن پول بوده‌است چون خود ایشان نوشته بودند که این زالوها را باید رویشان نمک پاشید تا خونهائی را که خورده‌اند پس بدهند از طرف دیگر یک عده از آزادیخواهان روزنامه نویسها را هم که اینطور دفاع از روزنامه نویسها می‌کنند گرفته بودند و حبس کرده بودند از آن جمله آقای دشتی که از رفقای خودمان هستند در حبس ایشان بودند و روزنامه نویس هم بودند و مدرس هم در حبس ایشان بود خلاصه یک عده در حدود ۱۰۰ یا ۱۵۰ نفر در حبس ایشان مدندند و عجب این است که یک نفر روزنامه نویس و آزادیخواه را گرفته بود و حبس کرده بود و این چیزی نبود جز برای اینکه این آزادیخواهان برضد ایشان بودند و ایشان را کابینه سیاه می‌دانستند و شخص ایشانرا مرتبط با مقامات خارجی می‌دانستند و ایشان می‌خواستند باین وسایل که اعمال کرده بودند قدرت خودشان را باین مملکت تحمیل کنند چنانکه این اشتباه را هم کرده بودند که با نظامی در ریاست مملکت نشستن کار مشکلی است چون قدرت دست نظامیها بود و هر ساعت ممکن بود برخلاف ایشان عمل کنند و البته این اشتباه را کرده بودند و در آنوقت ایشان تاریخ نخوانده بودند و درست نفهمیده بودند که بدست نظامی نمی‌شود انقلاب کرد انقلاب باید بدست اشخاص باشد که معتقد و با ایمان باشند نه با افراد نظامی اینها انقلاب نمی‌توانند بکنند اینها روح انقلاب را می‌کشند و اتفاقاً همینطور هم شد و این روح انقلاب در آن موقع در ایران خاموش شد و متجاسرین که آمده بودند ویک روح انقلابی در ایران ایجاد شده بود.

اقبال – بلندتر بفرمائید.

رئیس – یک قدری بلندتر صحبت بفرمائید تا همه آقایان بشنوند.

فرمند- پس حالا بر آقا است که برای ما یک توضیحات مفصلی بدهند و ما را قانع کنند که آیا خودشان شخصاً مسبب بوده‌اند؟ و این موازین قانونیش چه بوده‌است که ما بتوانیم رأی بدهیم دیروز در مباحثاتی که شد ایشان اینطور فرمودند که عهدنامه دولت شوروی و ایران در دوره ریاست وزرائی ایشان امضاء شده و ایشان فرمودند که من تلگراف کردم برای اینکار بنده علم و اطلاع دارم که این کار را مرحوم مشیرالدوله در زمان کابینه خودش تلگراف کرده و تلگراف را هم فرستاده‌است به تلگرافخانه آستارا و اکنون هم دوسیه این کار در وزارت خارجه ما هست در وزارت خارجه ما هم اگر نباشد در وزارت خارجه مسکو هست که مشیرالدوله تلگراف کرد بمشارور الممالک که شما مطابق ۲۳ ماده براونینگ که آمده بود اینجا و پیشنهاد کرده بودند بدون مراجعه دوباره به تهران این قرارداد را به بندید و مشاورالممالک بواسطه این تلگراف قرارداد را بعد از چند روز منعقد ساخت و روی اصول که حکم امضایش را داد یک ماه بعد مرحوم لرد کرون یک اعتراضی کرده بود بمشیرالدوله و در روزنامه‌های آن زمان هم نوشته شد که مشیرالدوله در تأسیس و انعقاد این قرارداد سیاست ابلهانه بکار برده‌است «را فولیش پولیتیکس آف مشیرالدوله» یعنی سیاست ابلهانه مشیرالدوله و این را دیروز مخصوصاً آقای نقابت خواستند بگویند که این روابطی که بین ایران و روسیه برقرار شده بود این کار را آٌای سید ضیاء الدین کرده‌است ولی البته ایشان نکردند بعداً کابینه مشیرالدوله سقوط کرد بعد کابینه سپهدار که کابینه مجلل بود به وجود آمد و سپهدار یک جلسه در دربار کرد از آن ملکها از آن دوله‌ها از آن سلطنه‌ها و از آن ممالک‌ها در آنجا دعوت شدند تبلیغاتی کردند که چون آنوقت مجلس نبود آنها در آنجا بگویند که این قرارداد نباید بشود ولی آنها گفتند که این قرارداد باید بشود مخصوصاً مرحوم مشیرالدوله نطق کرد که صلاح مملکت در این است که این قرارداد تصویب شود مرحوم حاج میرزا یحیی دولت آبادی و چند نفر دیگر پس این قرارداد عملاً بسته شده بود فقط جریان امضاء که در وزارت خارجه بود و تشریفات آن باقی مانده بود این معنی یعنی قرارداد با شوروی را بنده اینطور حس کردم که جرا دو روز است اینجا خیلی اصرار می‌کنند اول آقای نقابت بعد هم آقا خودشان و این معنی را بنده اینطور استنباط کردم برای اینکه گفته شود ما با شوروی آنوقت حسن نظر داشته‌ایم ما ایرانی‌های وطن پرست هوچی گری کمتر کرده‌ایم ولی امروز بنده می‌خواهم هوچی گری کنم در سیاست خارجی این جنگ که تمام می‌شود و بعد از جنگ افکار نوینی ایجاد بشود و با اشخاص نوینی تماس داشته باشیم و سیاست خارجی را طرح کنیم (نمایندگان – صحیح است) چرا؟ برای اینکه هر زمان یک مقتضیاتی دارد اگر ما بگوئیم که هر زمان ملک‌ها و سلطنه‌ها برقرار باشند غلط است و اگر هم بخواهیم بگوئیم همان رجال سیاسی که مورد نارضایتی مردم است هی بیایند هی بروند این جز این که سوء تفاهماتی تولید می‌کند چیز دیگری نیست (نمایندگان صحیح است) ما بین ما و متفقین باید یک رویه روشنی اشخاص خوبی – اشخاص روشن فکری و اشخاص غیر مشکوکی ما بین ملت ایران و متفقین رابط باشند، عامل باشند در کارهای دولتی ما، آقای آقا سیدضیاءالدین این را دیروز فرمودند که من فرار را نمیدانم چه طور شد مگر خدا میداند توضیح نفرمودند که چطور شد رفتند برای اطلاع آقایان عرض می‌کنم که بنده یک چیزی شنیدم و بعرض میرسانم و آن این است که وقتی که اینجا کودتا شده‌است آرمیتاژ اسمیت موافق بوده‌است با کودتا و ژنرال دیکسن که مستشار وزارت جنگ ما در آنزمان بوده‌است مخالف بوده با کودتا و وقتیکه کودتا می‌شود ژنرال ویکسن بقدری عصبانی می‌شود از این پیش آمد که به بغداد مسافرت می‌کند و در بغداد با سرپرس کاکس ملاقات می‌کند در بغداد یا در جای دیگر بوزارت خارجه انگلستان از این پیش آمدی که در ایران شده‌است شکایتها می‌کند و بعد آقای آقا سید ضیاءالدین فرمودند بواسطه کارهای من یک گوشه زدند که دوباره استدعا می‌کنم توضیح بدهند که مستر نرمان سفیر انگلیس در آنزمان تبدیل یافتند برای این بوده که با ایشان موافق بودند یا مخالف بنده که این مستر نرمان چرا آمده بود و چرا احضار شد برای اینکه این کودتا در اینجا پخته شده بود بدون اینکه وزارت خارجه انگلستان از این معنی اطلاع داشته باشد یک خبری داشتند ولی جزئیات آنرا اطلاع نداشتند و مستر نرمان وقتیکه خبر می‌دهد در وزارت خارجه انگلستان مورد تعجب شده‌است که این چه اوضاعی است در صورتی که نقشه دیگری در کار بوده‌است و آن نقشه مربوط بوده بشخص نصرت الدوله این قضیه یک بند و بست محلی بوده‌است باین واسطه مستر نرمان مورد ایراد واقع می‌شود و بعد احضار می‌شود بوزارت خارجه انگلستان و خارج می‌شود و البته این جیزهائی است که ما شنیده‌ایم و تصور نمی‌کنم اگر صحیح باشد از ما مستور بدارند چون این یک قضایای تارخی است مال ۲۲ سال پیش است در این روز و زمانه نشده‌است و امروز تأثیری در سیاست ما ندارد ولی در احساسات ما تأثیر دارد عرض دیگر من این است که دیروز اینجا در پس تریبون آقای سید ضیاءالدین بقدری حملات شدید بآقای دکتر مصدق و رجال پیش از کودتا و امثال مستوفی الممالک و دوله‌ها و ملک‌ها که من از این بابت خیلی متأثرم من از جوانی در انقلاب و هوچی گری بوده‌ام آقای سید ضیاءالدین خودشان میدانند به بنده بر نمی‌خورد و هیچ متأثر نمی‌شوم توی اشراف هم پدرسوخته ترین اشخاص و بدترین اشخاص پیدا می‌شوند همینطور که در طبقات دیگر پیدا می‌شوند یکی از آن دوله هائی که فرمودند و ایشان در آن وقت یکی از دوستان سیاسی ایشان بودند آقای وثوق الدوله‌است که امروز پیش ما از تمام دوله‌ها نجس تر و کثیف تر هستند و آن دوله روح اکثر جوانان آندوره را خراب و فاسد کرد بلکه روح آقای سید ضیاءالدین را هم که خیلی وطن پرست بود تا وقتیکه بآن دوله رفاقت نکرده بود بین دوله‌ها هم بسیار آدم بد هستند و اگر بنده روزی رئیس انقلاب شوم یکعده از دوله‌ها را بدار می‌زنم جرا آقای آقا سید ضیاءالدین این کار را نکردند ایشان چند مرتبه گفتند من فعال مایشاء بودم ای آقای فعال مایشاء اقلاً می‌خواستید بدهاشان را بدا بزنید چرا این دوله‌های بد ما را بدار نزدید اگر چند تا را بدار زده بودید اقلاً ما هم پاک شده بودیم (خنده نمایندگان) عرض کنم بنده خیلی خوشوقت می‌شوم اگر یک روزی بخواهند و بتوانند افراد فاسد را بدار بزنند و بنده معتقدم که صد نفر از افراد فاسد را بدار بزنند و صدو یکمی را که بنده باشم و بنده خودم را فاسد میدانم بدار بزنند آنقدر واجب میدانم که تا وقتی اشخاص فاسد را یکی پس از دیگری بدار نزنند این دستگاههای مملکت این مجلس این دولت این شاهنشاه و تمام تشکیلات ما بیک پول سیاه نمی‌ارزد این اشخاص فاسد را باید از بین برد آقای آقا سید ضیاءالدین می‌بایست در آنموقعی که کودتا کردند آن دوله‌ها را بدار بزنند چرا نزدند؟ (ملک مدنی – شاه مملکت را مستثنی کنید ایشان مصونیت دارند) امینی – مقصودشان تشکیلات دربار است) (مرآت اسفندیاری – هر خائنی را باید از بین برد) (زنگ رئیس)

رئیس – آقایان تمنا می‌کنم انتظامات را حفظ کنید.

فرمند – مقصود بنده شخص شاه نیست مقصود بنده اینجا دولت است و نگفتم که از بین ببرید و باید حتماً دار بزنید بنده مقصودی ندارم (صفوی اینطور نیست ما شاه را دوست داریم آقا شاه مقدس است شاه در مملکت مشروطه مقدس است و مسئول نیست ما شاه خودمان را دوست داریم) (زنگ ممتد رئیس)

رئیس – آقای صفوی من بشما اخطار می‌کنم اخطار نظامنامه)

فرمند – بنده احترام شاه را دارم احترام همه را دارم آن ۵ رکن را که بنده عرض کردم ارکان ۵ گانه‌است که در مجلس خصوصی گفتم اینها را عرض کردم که باید تشریک مساعی کنند و کار کنند و افراد فاسد را از بین ببرند.

رئیس – تمنا می‌کنم آقای فرمند که در مذاکراتتان خارج از موضوع نشوید.

فرمند – اینجا از فلاحت و صناعت و همه چیز صحبت شد حرفی نزدید ولی از اینکه گفته می‌شود اشخاص فاسد و خائن را باید محاکمه نموده و پس از محکومیت دار بزنند هیاهو می‌شود چرا باید بگویند مردم را دار بزنید حرف می‌زنید.

ملک مدنی – قبل از تحقیق که مردم را دار نمی‌زنند.

مرآت اسفندیاری – بگذارید حرف بزنند

روحی – بفرمائید آقا بفرمائید

مجد ضیائی – بنده اخطار نظامنامه دارم ماده ۱۱۰ نظامنامه را بطریق زیر قرائت نمودند

  • ماده ۱۱۰ – ناطق باید از موضوع مباحثه خارج نشود چنانچه خارج شود رئیس او را متذکر می‌سازد و اگر ناطق مزبور بخواهد توضیحاتی بدهد که او از موضوع خارج نشده‌است یا آنکه خارج از موضوع شدن دلایل دارد در این باب اجازه داده نخواهد شد.

رئیس – (خطاب بآقای مجد ضیائی) دستور داده شدو خارج از موضوع صحبت نفرمایند.

ملک مدنی – چرا همه را در یک ردیف قرار می‌دهید بی جهت که نباید اشخاص را بدار زد. (زنگ ممتد رئیس)

رئیس – دعوت بسکوت

نمایندگان – آقا بفرمائید بفرمائید.

فرمند – مقصود بنده و نقطه نظرم انقلاب بود بنده در اینجا که قسم خواهم خورد بنده نگفتم که بدون محاکمه کسی را دار بزنند در انقلابات هم محاکمه دارند بنده هم نخواهم گفت که بدون محاکمه کسیرا دار بزنند در تمام مؤسسات ما در تمام ادارات در تمام طبقات اشخاص فاسد هستند و ما باید با این فاسدها مبارزه کنیم عرض کنم آخرین عرض بنده نسبت به آقای آقا سید ضیاءالدین این بودکه دیروز وقتیکه ایشان گرم صحبت شدند بنده یک حالت روحیه از ایشان مشاهده کردم که هنوز ایشان بمقام ریاست وزرائی نرسیده‌اند با یک حالت نخوت و غروری صحبت می‌کنند که بنده وحشت کردم برای اینکه این مثل معروف است که آدم مارگزیده از ریسمان می‌ترسد آن دوره پهلوی بقدری ما را ترسانده‌است که یک کسی اگر یکقدری تند حرف بزند ما فوراً می‌ترسیم (خنده نمایندگان) (نقابت – با این ترس می‌خواهید انقلاب بکنید۹ و یک جسارتی هم می‌خواهم بکنم بآقا و آن این است که ایشان خیلی بفکر خودشان معتقدند و بعضی اوقات هم بفکرهای خود استناد می‌کنند بنده آن کتاب شعار ملی ایشان را خوانده‌ام بنده تصور می‌کنم که اگر سه نفر از علماء انتخاب شوند آن کتاب را مطالعه کنند و فرمایشات ایشان را که دیروز جوربجور و متناقض صحبت کردند تحت مطالعه علمی قرار بدهند تصور می‌کنم که آن چند نفر علما رأی بدهند که فکر آقای آقا سید ضیاء الدین موازنه ندارد و افکار عجیب و غریبی ابراز می‌دارند ولی واضحح است که ایشان مطالعات زیادی دارند و حافظه بسیار خوبی دارند اما اینها حل و عقد نشده‌است در مغز آقای آقا سید ضیاء الدین بنده تصور می‌کنم که اگر سه نفر از علماء این کار را بکنند با بنده هم عقیده می‌شوند (یکی از نمایندگان – یکی از علماء خودتان باشید) البته این یکقدری بی ادبی است نسبت بآقا ولی عقیده بنده این است ممکن است ایشان هم بنده را دیوانه تصور بکنند ولی این عقیده بنده‌است این است که از آقایان استدعا می‌کنم که با یک دقت کاملی رأی بانتخاب ایشان بدهند بنده از ایشان کاملاً وحشت دارم و می‌ترسم که روزی بمقامی برسند همان عمل را بکنند که سردار سپه کرد و ما باید خیلی محتاط باشیم برای اینکه بچه‌ای که دم سماور می‌رود دفعه دوم احتیاط می‌کند ما اگر به آزادی علاقه داریم باید با احتیاط باشیم نسبت به رأی دادن به آقای آقا سید ضیاءالدین.

رئیس – آقای آقا سید ضیاءالدین.

سید ضیاءالدین – بنده خیلی متأسف هستم از اینکه مرعوبیت این ۲۰ ساله طوری افرداد و اهالی این مملکت را ترسانده که حتی وکیل ملت هم نمی‌خواهد از همکار خودش صدای رسائی بشنود اگر من بلند حرف زدم برای این بود که آقای دکتر بتوانند بشنوند (یکنفر از نمایندگان حالا هم بلند بفرمائید) بنده در ۲۳ سال پیش آقای ضیاء الملک وکیل شدم ولی به پارلمان نیامدم و زندگانی پارلمانی نداشتم ولی در اروپا خیلی پارلمان دیدم کرسی خطابه که قدما و پیشینیان اسمش را منبر می‌گذاردند یک محل و مکانی است آزاد هر کس هر حرفی که می‌زند نباید طوطی وار یک حرفهائی را بگوید حرف زدن دو صورت دارد یکوقت طوطی وار است و یکدفعه هم از روی فهم است و از روی عقیده و سنجش و همینطور که فرمودید بعضی اوقات بواسطه موازنه نبودن ملکات. و اتفاقاً هر چه خوشبختی برای بشر در ادوار تاریخی پیش آمده‌است از آن ملکات نبوده‌است که موازنه داشته باشد و این یک حقیقتی است که شما باید بدانید حیوانات هم ملکات عقلیه شان موازنه تام دارد و من خیلی مسرور می‌شودم که اگر ملکات عقلیه من صد در صد موازنه نداشته باشد و الا با حیوانات فرقی ندارم.

فرمند – پس عرض بنده را تصدیق فرمودید (خنده نمایندگان)

سید ضیاءالدین – بلی برای اینکه کاملاً فهمیدم که موازنه عقلی چیست موازنه عقلی آن است که آدم از حرف زدن بترسد عقل من اینطور موازنه ندارد که بترسد چون کسیکه حرف می‌زند مطابق آداب ملت و ریا نمی‌کند خوش آمد نمی‌گوید معتقدات خود را از روحش می‌گوید با زبان روح حرف می‌زند اینطور است و کسیکه از از او می‌ترسند او را واجد موازنه ملکات عقلیه نمی‌پندارند برویم سر صحبت خودمان روابط با روسیه را فرمودید بنده عرض نکردم که پس از اینکه رئیس الوزراء شدم از اینجا عهدنامه فرستادم بمسکو و گفتم امضاء کنند بنده گفتم پس از اینکه رئیس الوزرا شدم دستور دادم که عهدنامه شوروی را امضاء کنند آقای فرخ در آنموقع در وزارت خارجه بودند مسبوقند اسناد و مدارک هم موجود است در زمان مشیرالدوله مشاور الممالک مأمور مسکو شده‌است که بروند ببینند دولت سویت که دو سه سال بود می‌خواست با ایرانیان مناسباتی داشته باشد از روی چه اساس و مبانی می‌خواهد با ایران دوستی پیدا کند مشاورالممالک رفت بمسکو و این عهدنامه را که ملاحظه میفرمائید در مقابل ملت ایران در مقابل تاریخ در مقابل شماها می‌گویم دولت سوویت با طیب خاطر نوشتند و بما تقدیم کردند بنمایندگان ما دادند آنها فرستادند بطهران در تهران ۶ ما ۷ ماه خواندند و کسی نگفت که محال است نه مرحوم مشیرالدوله و نه مرحوم سپهدار بآنها نمی‌خواهم ایراد بکنم نمی‌خواهم اعتراض بکنم وطن پرست بودند ولی نگفتند این را سید ضیاءالدین گفت من گفتم، آقای ضیاءالملک چرا گفتم؟ زیرا بیش از هر ایرانی می‌دانستم که چقدر زندگانی ملی، اقتصادی و سیساسیمان منوط است به حسن تفاهم با شوروی (نمایندگان – صحیح است) فهمیدید آقا من می‌دانستم و امروز هم معتقدم دشمنهای من در تهران و ایران هر چه می‌خواهند بگویند ولی من معتقدم افسوس می‌خورم که بیانیه‌ای که من ۲۴ سال پیش منتشر کردم و دیروز هم در روزنامه منتشر شد امروز نیست که بخوانم (یکی از نمایندگان - آقای دکتر دارند) (در آینموقع آقای دکتر مصدق بیانیه را بآقای سیدضیاءالدین دادند) تشکر می‌کنم آقا. بنده سیاست خارجی حکومت خود را در ۲۳سال قبل اعلام داشتم (اما سیاست خارجی ما در اینجا نیز یک تغییر اساسی لازم است لازم است یک سیاست شرافتمندانه بر مناسبات با ممالک خارجه حکومت داشته باشد) این بود مرام من (در ایام هیچ مملکتی بدون ارتباط با جامعه ملل نیمتواند زندگی بکند بعد از جنگ بین المللی که مبانی تشکیلات جدید دنیا روی اصول تعاون و دوستی شده‌است اصول مزبوره در وطن صلح جوی ما بیش از سایر نقاط قابل اتحاد است ملت ما انسان دوست است نسبت بجمیع ملل خارجه صمیمی و رفیق و شفیق است ملت ما ملت ایران وارث حکم و اندرزهای اعصار و قرون متوالیه‌است ما با دولت شوروی که ۳۰۰ کیلومتر با او هم سرحد هستیم باید با او بهترین دوستی‌ها را برقرار کنیم و از هر اقدامی که سوءظن آنها را برقرار کند احتراز کنیم لازم نبود انگلیس کودتا بکند. برای اینکه من این حرف را بزنم درعین حال هم مناسبات ما با هر یک از دول خارجه نباید مانع از حسن مناسبات دوستی با سایرین گردد و از هر اقدامی که سوءظن آنها را جلب می‌کند احتراز کنیم و باید با دولت انگلستان هم بهترین و صمیمی ترین مناسبات را ایجاد کنیم و از اقدام که مورد سوءظن انگلستان است پرهیز کرد این است ایرانی بودن هر کس غیر از این باشد خیانت بایران کرده‌است باید عامل حسن تفاهم بین روسیه و انگلستان بشویم و اگر روزی خدای نکرده بین آنها سوءتفاهم شد ما با حالات بچگانه و رفاقت بازی این عقول ناقص و ادرکات منکره خیال نکنیم ما می‌توانیم مسکو یا لندن را گول بزنیم ما باید صاف و روشن باشیم (نمایندگان – صحیح است) هر کس غیر از این بکند خیانت باین مملکت کرده‌است. باز بیانیه (دکتر مصدق – بملت امر می‌کند) خواهش کرده بودم که بین عرایض بنده چیزی نفرمائید شکایت خودتان را بعد بگوئید آقای رئیس خواهش می‌کنم بفرمائید که خلاف نکند (بنام همین دوستی کاپیتولاسیون را که مخالف استقلال یک ملت است الغاء خواهم نمود اتکاء من در این تصمیم وعده بود که از زبان لنین در پطروگراد شنیده بودم پیش از اینکه عهدنامه منعقد بشود لنین در پطروگراد آمد وقتیکه او آمد من آنجا بودم او گفت که کاپیتولاسیون را الغاء می‌کنم و من بآنها ایمان داشته‌ام و او باعث این بیانیه شد من یقین داشتم که لنین و رؤسای انقلاب روسیه بوعده خود وفا خواهند کرد ایمان من بوعده آنها سلب شد که من در اعلامیه خودم این را گنجانیدم والا من زوری نداشتم قوه‌ای نداشتم تکیه من به آزادیخواهی با انقلابیون روسیه بود (و برای موفقیت در این مقصود و اینکه اتباع خارجه از عدالت تام بهره مند بوده حقوق خود را بتوانند حقاً دفاع نمایند ترتیبات و قوانین مخصوصه با محاکم صلاحیت داری وضع و ایجاد خواهد شد تا همه نوع وثیقه داشته باشند برطبق اصول فوق الذکر اعلام می‌دارم که بعضی از امتیازاتی که در گذشته باجانب داده شده‌است باید اساساً مورد تجدید نظر واقع گردد ما باید به تمام همسایگان بنظر دوستی نگریسته و با همه آنها مناسبات حسنه همجوارانه داشته باشیم و روابط مودت و تجارت را محکم کنیم هیچ ملتی هرقدر قوی و نیرومند باشد نباید آزادی ما را محدود نماید (نمایندگان – صحیح است) آقایان کسیکه این بیانیه را می‌دهد ممکن است، افق عادت و اخلاق تهرانیان ملکات عقلی او موازنه نداشته باشد اگر موازنه داشت ۲۳ سال برای گفتن چنین چیزی آواره نمی‌شد تصدیق می‌کنم موازنه نداشته‌است شاید حالا موازنه پیدا شده باشد (خنده نمایندگان) و هیچ ملتی هر قدر هم نیرومند باشد نباید آزادی ما را معدوم کند (ما آزادیم و آزاد باقی خواهیم بود بنام همین اصول و بخاطر همین اصول است که الغاء قرارداد ایران وانگلستان مورخه اوت ۱۹۱۹ اعلام می‌دارم (دکتر کشاورز اینها را همه شنیده‌ایم) به بنده حمله نکنید به آقای ضیاءالملک می‌خواستید بفرمائید پس آقا عهدنامه با شوروی افتخار امضایش با بنده‌است (فرمند – امضایش بلی) خواهش می‌کنم با علاقه‌ای و با موازنه‌ای که هست به بنده تبریک بگوئید (خطاب آقای رئیس) سئوال بفرمائید که مذاکرات کافی است یا نه والا بنده یکساعت دیگر باید صحبت بکنم (بعضی نمایندگان مذاکرات کافی است).

مهندس فریور – بنده مخالفم با کفایت مذاکرات و باید دلیلش را عرض کنم اولاً یکنفر که پشت تریبون صحبت می‌کند هیچکس حق صحبت ندارد.

طباطبائی – پس شما صحبت نکنید (خنده نمایندگان)

نقابت – آقای طباطبائی شما که همیشه اخطار می‌گردید در یک جلسه سریو خواهش می‌کنم مسخرگی نکنید.

طباطبائی – تو مسخره هستی احمق.

سید ضیاءالدین – آقایان به بنده می‌نویسند مذاکرات را کوتاه کن بنده عرض می‌کنم برای صحبت کردن حاضرم اگر حاضر هستید صحبت می‌کنم اگر حاضر نیستید رأی بگیرید به کفایت مذاکرات.

نمایندگان – بفرمائید آقا.

سید ضیاءالدین – بقول انگلییها لیتل ناولج (Little Knowledge) همیشه باعث بدبختی است و انسانرا گمراه می‌کند انسان باید یا اطلاعات کافی داشته باشد یا نداشته باشد ژنرال ویکسن با ۶ و ۷ نفر صاحبمنصبان انگلیس پس از امضاءقرارداد از طرف دولت انگلیس بطهران آمدند برای تهیه زمینه اجرای قرارداد ژنرال ویکسن و سایرین که در آن موقع بودند تنها کسانی بودند که علاقمند باجرای قرارداد بودند و البته گذشته و اول کسیکه برخلاف کودتا قیام کرد ژنرال آیرنساید بود او هم گفت سید ضیاء الدین موازنه عقلی ندارد بدون اجازه و بدون مشاوره و بدون استیذان از لرد کرزن قرارداد را الغاء می‌کند این طرف و آن طرف نشست و برضد بنده تحریکات کرد بنده مجبور شدم بایشان پیغام دادم و از ایشان خواهش کردم که در طهران تشریف نداشته باشند و اتومبیلی هم فرستادم و خواهش کردم که از مملکت ایران تشریف ببرند این کار هم بنده کردم علت رفتن ایشان به بغداد این بود رسیدن ایشان به بغداد چون که از بغداد هل و گل کل نباید بفرستند شروع کردند تحریکات کردن که فلانی ملکات عقلیه اش موازنه ندارد و فلانی یک کارهای بی سابقه کرده‌است و بنا کرد با این و آن ملاقات کردن و کسانی را باخوشد موافق کرد و با د سته‌های آنجا ملحق شد و برضد بنده اقدام کرد و تلگرافاتی به لندن کرد که فلانی مناسبات بین ایران و انگلیس را بهمزده‌است بنابراین رفتن ایشان از ایران بامر بنده بوده‌است البته این را هم بنده باید بگویم که ایشان در مدتی که اینجا بودند با کمک افسرهای ایرانی یکسال در زمان آقای وثوق الدوله زحمت کشیدند مطالعاتی کردند راجع بطرز اداره قوای تأمینیه ایران و یک راپرت خیلی مفصل در آن موقع نوشتند و نمیدانم آقای عامری یا آقای فرخ که در آن موقع در وزارت امور خارجه بودند این را خوانده‌اند یا نه از نقطه نظر صلاحیت کشوری زحمت کشیده‌اند و مطالعات کرده‌اند که اگر آقایان بدست بیاورند در موقعی که می‌خواهند بودجه مملکت را تصویب بکنند در قسمت تأمینیه کمک خواهد کرد با تقدیر از خدمات ایشان و حق خدمتی که بایران داشتند ولی چون می‌خواستند بامورات داخلی ما شرکت بکنند و مداخله نمایند بنده بایشان گفتم تشریف ببرید اما کلنل اسمایلز و آیرنساید از جمله صاحبمنصبانی بودند که در تعقیب قراداد آمده بودند بایران یک پیرمرد شصت ساله و یک آدم خوبی بود این آمد بطهران ایرنساید بنده او را در بادکوبه دیدم و قتیکه رئیس هیئت اعزامیه ایران بودم از باتوم آمد برود بایران ایران را نمی‌شناخت ولی بواسطه علاقه‌ای که بخیام و ادبیات ایران داشت یه محبتی نسبت بایران داشت بنده پس از مراجعت از فقفازیه او را در تهران دیدم بمن گفت بنظر من قرارداد در نظم و وضعش ملاحظات لازم نشده و قابل اجراء نیست و من نمی‌توانم یک جیزی را که معتقد نیستم مبادرت کنم ولی چون رفت نزد مرحوم مشیرالدوله و اجازه خواست برگردد مرحوم مشیرالدوله به ژنرال ویکسن و صاحبمنصبان انگلیسی و کلنل اسمایلز فرموده بودند که شما باشید تا مجلس باز شود و تکلیف قرارداد معلوم شود دولت ایران هم مواجب آنها را می‌داد و ایشان هم بودند در نتیجه جنگی که متجاسرین با قوای قزاق کردند و قوای قزاق شکست خوردند و پراکند هشدند و آمدند بقزوین قشون انگلیس آنجا بود و این چهارهزار قزاق بدبخت (که گمان می‌کنم اگر من یا هر ایرانی برای نجات اینها از بدبختی یک اقداماتی کردیم و آن اقدام هم اگر چه برخلاف قانون بود ولی برای مصالح مملکت بود این یک مبحثی است که مورد تأمل است که آیا جایز بود یا نه نمی‌توان بدون مطالعه حکم کرد) این ثزاقها آمدند در اطراف تزوین حیران و سرگردان بودند رئیس کل قوا سردار همایون شد و قشون انگلیس که در اطراف قزوین بودند برای اینکه یک صاحبمنصبی باشد رابط بین قشون انگلیس و این قوای قزاق از طرف کابینه مرحوم مشیرالدوله کلنل اسمایلز تعیین شد و ضمناً قرار شد که مراقبتی بکند در اداره امور قزاق خانه باین شکل که یک شورائی تشکیل دادند برای امور قزارخانه قزوین چون قزاقهای قزوین لخت و عریان بودند در زمیتسان کفش و لباس نداشتند کلنل اسمایلز کفشهای کهنه سربازهای انگلیسی و لباسهای مانده سربازان هندی را از این طرف و آن طرف جمع می‌کرد و می‌آورد باین قزاقها و سربازهائیکه جنگ کرده بودند و رشادت کرده بودند می‌داد و چون این کارها را می‌کرد و این خدمت‌ها را می‌کرد یک شورائی تشکیل شد از طرف وزارت جنگ این‌ها عبارت بود از سه نفر یکی زمان خان مرحوم که نمی‌دانم اسم خانوادگی او چه بوده است(یک نفر از نمایندگان – بهنام) و یکی ماژور مسعودخان و یکی هم کلنل کاظم خان مرحوم و رئیس اداره قزاق خانه امیر موثق نخجوان بود یعنی رئیس اداره قزاق خانه قزوین نه طهران و در طهران هم که ۵۰۰ قزاق بود در آذربایجان و زنجان و کردستان حالا یادم نیست پنج هزار نفر یا شش هزار نفر بوده در قزوین چهار هزار نفر زیرا چنانچه میدانید در۱۹۱۱ که اولتیماتوم روس و انگلیس را قبول کردیم و شوستر را از ایران بیرون کردیم در تعقیب آن قوه قزاق که پانصد یا هزار تا بود بعد تبدیل یافت به یک دیویزیون دوازده هزار نفری و این دیویزیون بهمین کیفیت که عرض کردم تقسیم شد این چهار هزار قزاق که در قزوین گرسنه و وامانده بودند هیچکس در فکر آنها نبود در دهات قزوین پراکنده بودند نان و آبی بآنها نمی‌رسید پولی از تهران نمی‌رسید خزانه خالی بود ماهی دویست هزار تومان سفارت انگلیس باسم مزاتوریوم بعد از سالها التماس و گدائی بدولت ایران می‌داد آنهم بقدری بود که در دوایر ایران صرف شود دیگر چیزی بقزاقخانه نمی‌رسید ماژور مسعودخان و کاظم خان که می‌آمدند به طهران می‌رفتند بادارات دولتی پیش وزیر پیش رئیس الوزراء کسی بحرف اینها گوش نمی‌داد و هر چه اینها می‌گفتند که قزاقها گرسنه هستند نان و لباس ندارند غذا ندارند کسی بحرف اینها گوش نمی‌داد کسی جواب نمی‌داد پس از آنکه از همه کس مأیوس می‌شدند می‌آمدند پیش من که چه باید کرد منهم فکر می‌کردم که چه باید کرد می‌رفتم پیش رئیس الوزراء وقت مرحوم سپهدار خودش می‌گفت اگر پولی هست بدهیم بقزاقها پول نبود سفارت انگلیس هم موراتوریوم را یکماه می‌داد دو ماه نمی‌داد اینها می‌گفتند سفارت انگلیس اشکال تراشی می‌کند سفارت می‌گفت شما تکلیف را تعیین کنید قرارداد را تصویب می‌کنید شما را هم تحت تأثیری قرار نمی‌دهیم شما مجلس را باز بکنید سفارت انگلیس می‌خواست که مجلس باز شود از وثوق الدوله خواست ولی نکرد از مرحوم مشیرالدوله خواست ایشان هم باز نکردند چون ایشان انتخابات را درست نمی‌دانستند از مرحوم سپهدار خواست ایشان نمی‌توانست بازکند چونکه ایالات مملکت صورت دیگری پیدا کرده بود. یک کاغذی است که دیروز بدست بنده افتاد کاغذی است که مستر نرمان وزیر مختار انگلیس برئیس الوزراء وقت نوشته دانستن این حقایق لازم است برای اینکه معلوم شود آیا این کودتای انگلیسی است یا کودتای سید ضیائی یا سردار سپهی باید حقایق معلوم شود (عین کاغذ را بطریق زیر قرائت نمودند)


تلگراف مستر نرمان وزیر مختار انگلیس به سپهدار رئیس‌الوزرای ایران ۱۱ بهمن ۱۲۹۹

سفارت انگلیس تهران

۱۳۳۹-۱۹۲۱

۲۱ جمادی الاولی ۳۱ جتویری

فدایت شوم در خصوص مذاکراتیکه دیروز بعمل آمد جناب اجل مستر نرمان از دوستار خواهش کرده‌اند که بحضرت اشرف اطلاع دهم که نظر باهمیتی که لندن بافتتاح تسریع مجلس شورای ملی می‌دهد جناب معزی الیه نمی‌تواند بحضرت اشرف در اتخاذ مسلکی که سبب تعویق افتتاح مجلس شورای ملی خواهد شد رأی بدهند جناب معزی الیه میداند که اگر چنین رأی می‌دادند از طرف دولت انگلیس مورد اعتراض شدید واقع می‌شدند ایام شوکت مستدام باد. - اسمات

آقای رئیس این را ملاحظه بفرمائید مرحوم سپهدار قبلاً خواست مجلس را بازکند چرا مجلس باز نشد وکلائی که در تهران بودند نتوانستند همدیگر را راضی کنند که چطور مجلس را باز کنند عذرشان چه بود: عذرشان قرارداد انگلیس عذرشان چه بود؟ عذرشان پیشنهادات صلح طلبانه حکومت شوروی عذرشان چه بود؟ عذرشان موازنه ملکات عقلیه این عذرشان بود سپهدار آمد التماس کرد بیائید بالاخره گفتند نمی‌شود با این کابینه باشد با کابینه دیگر کابینه دیگر تشکیل شد مرکب از آقای حاج محتشم السلطنه وزیر امور خارجه و مرحوم ممتازالدوله و ممتازالملک اینها سه چهار نفر بودند همه اش را فکر کردند که کی وزیر باشد کی نباشد بعد از این که چندین ماه فکر کردند که چه باید بکنند گفتند خوب حالا که وزیر شدیم جرا مجلس باز شود اول باید یک مطالعاتی بکنیم و زمینه را حاضر کنیم بعد مجلس شورای ملی باز شود در همین حال بود در همین احوال بود که مملکت بی تکلیف بود درهمان موقع بود آقای ضیاءالملک: که در طهران چهار نقشه کودتا بود کیها در کار بودند لازم نیست بنده بجنابعالی عرض کنم آن کسی که موفق شد شما خودتان اور ا می‌شناسید و می‌بایستی همان موقع بشناسید و جلوگیری کنید نه اینکه بعد از بیست و سه سال از من بپرسید کی بوده‌است. در همان موقع بود که کسی که واقف بجریان وضعیات بود، کسی که خون داشت و کسی که می‌دانست مملکت در چه پرتگاهی است و بکجا می‌رود یک فداکاری باید بکند. آمدند به بنده گفتند که وضعیات قزاق اینطور است اگر اینطور نشود اینطور می‌شود چه می‌شود، چه می‌شود که اینهم از اسرار خود بنده‌است که هیچ الزامی هم ندارم بکسی توضیح بدهم، الزامی ندارم آمدیم رفتیم پیش آقای سپهدار مذاکراه کردم گفت انگلیسها بما پول نمی‌دهند چه کنم؟ گفتم ما می‌رویم مذاکره می‌کنیم بلکه بشما پول بدهند رفتم پیش مسترنرمان از ایشان خواهش کردم و گفتم وضعیت اینطور است، وضعیت خراب است شما یک ماه دیگر، دو ماه دیگر هم بما پول بدهید ایشان گفتند می‌دهیم بشرط اینکه بدوائر دولتی داده شود گفتم چطور؟ مگر به کی می‌دهند؟ گفت این مهاجرینی که آمده‌اند بطهران پولها به آنها داده می‌شود و ماحاضر نیستیم گفتم پس مهاجرین که مستأصل هستند بیچاره هستند چه بکنند؟ گفت خود دولت، خود مردم با اعانه به هموطنان خودشان چیزی بدهند و کمک کنند رفتیم با مرحوم سپهدار صحبت کردیم گفت نمی‌شود کسی به اینها اعانه نمی‌دهد بالاخره با سپهدار مذاکره کردیم و بنده مرحوم سپهدار را راضی کردم باین ترتیب که اگر دولت انگلیس راجع به مراتوریوم چیزی دادند یک قسمت از آنرا بقزاقخانه بدهید ایشان هم قبول کردند ولی از چاه درآمد توی چاله افتاد بالاخره بعد از مذاکرات زیاد حاضر شدند که پنجاه، شصت هزار تومان بقزاقخانه بدهند در این قسمت هر چیزهائی است که لازم نیست عرض کنم (خدا بیامرزد اموات همه را) مرده‌اند لازم نیست اسم ببرم این پنجاه هزار تومان را هم که به قزاقخانه دادند حالا سردار همایون می‌خواهد همه را صرف پانصد نفر قزاق طهران بکند و بقزوین چیزی ندهد خلاصه ایشان را راضی کردم که دو ثلث برای طهران و یک ثلث برای قزوین داده شود خلاصه بیست یا سی هزار تومان بود که بقزوین رسید قزاقها فهمیدند که این کار را کی کرده‌است فهمیدند، تشخیص دادند این تشخیص آنها سبب شد که در مراجعت شان در آتیه به بنده مراجعه کنند این وضعیت همینطور ادامه پیدا کرد ماه آینده بیشتر شد ماه سوم که ماه کودتا بود بنده گفتم که باید صد هزار تومان داده شود آقای سپهدار اگر این مبلغ را بقزاقخانه ندهند من قبول نمی‌کنم و باید از آن پولی که دولت انگلیس به مراتوریوم می‌دهد صد هزار تومانش را به قزاقخانه بدهند و بالاخره اینکار را هم کردند و در همانموقع هم بود که سردار همایون مجبور شد نظریه بنده را قبول کند زیرا بین او و مرحوم سپهدار بهم خورد و اگر من باو مساعدت نمی‌کردم در مقام خودش باقی نمی‌ماند بعد باو گفتم که از این صد هزار تومانی که گرفته می‌شود بهره پسری به قزوین و بهره دختری به طهران باید داده شود خلاصه گویا شصت هزار تومان به قزوین دادند و در همان موقع بود که اعلیحضرت سلطان احمدشاه مرحوم خیال حرکت از طهران را داشت و مذاکره تخلیه طهران بود در این مطالعه بودند که در موقع تخلیه طهران چه دسته قوائی با شاه به اصفهان و شیراز برود به ژاندارم اطمینان نبود زیرا هشت ماه بود که حقوق نداشت به پلیس هم اطمینان نبود صد نفر قزاق گارد شهریار ایران هم در فرح آباد گرسنه بود ششماه هم بود که مواجب دربار نرسیده بود و حتی بقال و عطار هم که چند ماهی باعتبار مرحوم موثق الدوله نسیه می‌دادند دیگر حالا نمی‌دادند در آنموقع بود که یک کسی که موازنه ملکات عقلیه نداشت به مرحوم احمدشاه پیشنهاد کرد که از این قزاق‌های متلاشی که در قزوین هستند پانصد نفر را بیاورید به طهران که در رکاب همایونی باصفهان حرکت کند و شاه این پیشنهاد را پسندید و راضی شد و دستور هم داد و البته یک چیزهایی شد که این جزئیات را هم من ملزم نیستم به کسی بگویم در موقع خودش خواهم گفت و خواهم نوشت اینجا یک کلیاتی را می‌گویم چون مصالح عالیه مملکت در نظر من اهمیتش بیشتر است تا تصویب اعتبارنامه من این یک چیزهائی است که مربوط بایران است در موقع خودش البته یک حقایقی را خواهم گفت حالا برای رفع سوء ظن حضرت عالی (چون همیشه حضرت عالی را یک شخص پاک و درستی می‌دانستم) و چیز بفهمید و قصدتان غرض شخصی نیست با ک مال مسرت این اطلاعات را دادم در صورتی که اگر آقای دکتر می‌خواستند بایشان نمی‌دادم دسته ایشان هم مانعی ندارد که بمن رأی ندهند چونکه شما را بی غرض میدانم هر سئوالی دارید بفرمائید تا حدودی که بتوانم جواب عرض می‌کنم خلاصه این پیشنهاد تصویب شد و حکم احضار قزاق برای این منظور به طهران به امضای سردار همایون با آنکه مخالف بود و یک اظهاراتی می‌کرد که اگر اینها بیایند به طهران با من چه می‌کنید (این هم یک چیزهائی است که مربوط به کسانی است که یکیش حالا بوده‌است و یکی هم از بلاد ما دور است و شایسته نیست که بنده بگویم و بآن‌ها بربخورد) خلاصه حکمش را داد و قرار بود که محرمانه باشد و قوای قزاق قرار بود هفصد نفر حرکت کنند از آن پولی که صد هزار تومان از دولت داده شده بود بقزاقخانه و هفتاد یا هشتاد هزار تومان آن بقزوین فرستاده شد که خرج تدارکات ضروری قزاقها شد و بیست هزار تومان هم در صندوق ماند و از این جریانات در قزاقخانه قزوین سه نفر مسبوق بودند کاظم خان و مسعودخان و رضاخان زمانخان مرحوم خبرنداشت بموجب امر حرکت کردند و آمدند ولی بجای هر صد نفر دو هزار نفر حرکت کردند ساعت سه بعد از نصف شب جمعه قبل از کودتا آنها حرکت کردند. این را هم بگویم که یک هفته پیش از حرکت آنها هر روز از قزوین می‌رفتند بیرون بعنوان مانور و برای اینکه سوء ظمن قشون انگلیس را جلب نکنند اینکار را می‌کردند و کلنل اسمایلز مخصوصاً چند شب پیش به طهران حرکت کرد و موقعی که او آمد مانور روزشان را بشب تبدیل کردند و به طرف طهران حرکت کردند پس از حرکت آنها سیم بین قزوین و طهران هم قطع شد ژنرال آیرن ساید صبح فهمید که یکعده قزاق از قزوین دور شده و مخابرات به طهران هم قطع بود آدم فرستاد پیش این افراد آنها هم حکم طهران را باو ارائه دادند و کلنل آیرن ساید هم اغفال شد و قزاق وارد کرج شد، دو روز پیش از کودتا من رفتم بشاه آباد جلسه تشکیل شد در شاه آباد از بنده و آقای رضاخان میر پنج و از آقای احمدآقا خان که آ“وقت گویا سرهنگ بود و از آقای ماژر مسعودخان و از آقای کاظم خان من آنها را دیدم چه دیدم و چه صحبت کردم و چه تصمیم گرفتیم از اسرار ما است ولی یک چیزی را بشما می‌گویم و آن این است که ما پنج نفر قسم خوردیم که بایران خدمت کنیم و قسم خوردیم قدمی برخلاف مصالح ایران برنداریم و بعد آن وقایع شد بنابر این نسبت کودتا باجانب از روی کمال بی اطلاعی است بنده بآقایان اطمینان می‌دهم هر از خود گذشته‌ای هر کاری می‌تواند بکند هر کس از خودش بگذرد معرفت هم داشته باشد لیاقت هم داشته باشد، اطلاع هم داشته باشد، ابتکار هم داشته باشد روابط هم داشته باشد همه کار می‌تواند بکند دیگران اگر در کودتا موفق نشدند شاید حسن ن یت شان از من بیشتر بوده‌است ولی اگر وسائل و اطلاعاتشان از من بیشتر بود موفق می‌شدند چرا ما این کودتا را کردیم؟ با ما پنج نفر مملکت خود را در خطر دیدیم مرجعی نبود که باو مراجعه کنیم و برای نجات ایران از پرتگاه نیستی یاری اور بطلبیم اگر ما می‌دانستیم در مقابل این خدمتگزاری قوانینی در مملکت هست که ما را محکوم باعدام خواهد کرد باز ما می‌کردیم زیرا اگر ما محکوم می‌شدیم یک ملتی را زنده کرده بودیم بلی آقا مملکت برای قانون نیست قانون برای مملکت است اگر مراکز قانون و مظاهر قانون نمی‌خواهند بوظیفه خودشان عمل کنند سه سال در طهران بمانند و مجلس شورای ملی را باز نکنند و شاه مملکت هم بخواهد برود و وزراء و دیگران هم سرگردان و حیران باشند نمی‌توان پنج نفر از خود گذشته را ملامت کرد که چرا شما یک کاری کردید و در نتیجه آن کار شما خطر استقلال را از ایران دور کردید و به ایران زندگی و حیات و استقلال دادید همه کار را خوب کردید ولی یک کار را بد کردید و چهارصد نفر را تحت نظر قرار دادید ای خدا یک قدری ملکات عقلیه ما را یک کاریش بکن. حمله به دکتر بنده در عین این که از بی لطفی و غرض شخصی آقای دکتر نسبت بخودم واقف بودم هیچگاه بخودم اجازه نمی‌دادم که از طریقه ادب خارج شوم شما اگر منصف بودید و البته هستید تصدیق میفرمائید که اول ایشان به بنده توهین کردند(دکتر مصدق – چه عرض کردم؟) فرمودید مأمور اجنبی هستید و این را حق نداشتید به بنده بفرمائید قبل از اینکه توضیح از من بشنوید. بنده که حرف نزده بودم شما اول نطق کردید بنده که عرض نکرده بودم در ضمن عرایضم هم عرض کرم شما آزادید که هر نظری را از من توضیح بخواهید ولی ننگین ترین نسبت‌ها را بمن دادید با کمال بی شرمی نه از من نه از جد من نه از خدمات من. نه از ملت من خجالت نکشیدید (خدا سزای شما را بدهد) و مرا متهم کردید به یک نسبتی همان خون در من است که شما افتخار دارید بدیانت آن و بآن خون مفتخر هستید سیسد ضیاءالدین اجنبی پرست نمی‌شود (دکتر مصدق – استغفرالله) سزای شما با همان حسین ابن علی (ص) که اسمش را در این جا بردید اگر من بایشان بی احترامی کردم برای این بود که ایشان شایسته احترام نبودند ولی حق نداشتند به من چیزی بگویند قبل از اینکه از من توضیحی بخواهند اول باید بپرسند جواب بشنوند بعد مرا به هر نسبتی که بخواهد نسبت بدهند شما از رجال سیاسی نیستید (دکتر مصدق – بحد شیاع رسیده بود)

رئیس – آقای دکتر مصدق خواهش می‌کنم رعایت بفرمائید.

دکتر مصدق – چرا بایشان نمیفرمائید توهین نکند.

رئیس – بایشان هم گفتم و استدعا می‌کنم هر کدام از آقایان که میل دارند مخالف یا موافق بفرمایند اینجا صحبت کنند ولی دو نفری با هم صحبت مکنید (صحیح است)

سید ضیاءالدین – یک کاغذ دیگری هم راجع به آقای مصدق السلطنه والی فارس از وزیر مختار انگلیس به مرحوم سپهدار نوشته شده‌است. پس از کابینه آقای مشیرالدوله آقای مصدق السلطنه متزلزل شدند که شاید سپهدار ایشان را معزول کند و آقای نصرت السلطنه یا کسی دیگر را بجای ایشان بفرستد آقای مصدق السلطنه بوسیله قونسول انگلیس از وزیر مختار انگلیس این منظور را تلگراف می‌کند و وزیر مختار انگلیس هم از رئیس الوزراء تقاضا می‌کند که ایشان را ابقاء بکند(دکتر مصدق – بنده جداً تکذیب می‌کنم) این کاغذ سفارت انگلیس است این را بنده ننوشته‌ام

نامه وزیر مختار انگلیس مستر نومان به رئیس‌الوزرا سپهدار درباره مصدق‌السلطنه ۴ نوامبر ۱۹۲۰

(سفارت انگلس ۴ نوامبر ۱۹۲۰ - فدایت شوم پس از استعلام از صحت مزاج و تقدیم ارادت زحمت می‌دهد که از قرار تلگرافی که قونسول انگلیس مقیم شیراز مخابره کرده‌اند آقای مصدق السلطنه از سقوط کابینه قبلی و تشکیل کابینه جدید قدری مضطربند که مبادا این کابینه در مواقع لازمه همراهی و مساعدت مقتضی از ایشان ننماید و گویا خیال استعفا دارند از قرار راپرتهائی که از قونسول انگلیس شیراز می‌رسد حکومت معظم له در شیراز خیلی رضایت بخش بود اگر حضرت اشرف صلاح بدانند بد نیست که دوستانه تلگرافی بمعزی الیه مخابره فرموده خواهش کنید که بحکومت خود باقی بوده و از این خیال منصرف شوند. ایام شرکت مستدام باد – مستر نومان)

مهندس فریور – این کاغذ دلیل خواهش ایشان نیست.

دکتر مصدق – این توهین است اجازه بفرمائید مطابق نظامنامه توضیح عرض کنم.

رئیس – بعد بفرمائید.

سیسد ضیاءالدین طباطبائی – قصدم از این اظهار اهانت بایشان نبود یک چیزی دیروز فرمودند که او سبب این اظهار شد فرمودند من در سلامهای رسمی افسران پلیس جنوب را بار حضور نمی‌دادم (دکتر مصدق – همینطور است) بنده عرض کردم این صحیح است ولی حکومت و ایالت شما در تحت حمایت پلیس جنوب بود (دکتر مصدق – بهیچوجه) و بنده می‌خواستم عرض کنم که شما نمی‌توانستید بگوئید که در فارس بودید و با کنسول انگلیس آشنائی نداشتید و رابطه نداشتید (دکتر مصدق – بسیار دوست بودم) پس در ضمن دوستی یک اظهاری کرده‌اید به قونسول انگلیس (دکتر مصدق – ابداً) این مراسله سفارت انگلیس است. .

بعضی از نمایندگان – دو مرتبه بخوانید آقا.

سید ضیاءالدین طباطبائی – می‌خوانم «فدایت شوم پس از استعلام از صحت مزاح و تقدیم ارادت زحمت می‌دهد که از قرار تلگرافی که قونسول انگلیس مقیم شیراز مخابره کرده‌اند آقای مصدق السلطنه از سقوط کابینه قبل و تشکیل کابینه جدید قدری مضطربند که مبادا این کابینه در مواقع لازمه همراهی و مساعدت مقتضی از ایشان ننماید و گویا خیال استعفا دارند و از قرار راپرتهائی که از قونسول انگلیس بوده اگر حضرت اشرف صلاح بدانند بد نیست که دوستان تلگرافی بمعزی الیه مخابره فرموده خواهش کنید که بحکومت خود باقی بوده از این خیال منصرف شوند ایام شوکت مستدام باد. – مسترنرمان» (مهندس فریور – تاریخ این کاغذ را بفرمائید) ۴ نوامبر ۱۹۲۰ – ۲۲ صفر ۱۳۳۹ –

آقای ضیاءالملک اشاره فرمودند به مستر نرمان بنده لازم میدانم فقط یک چیزی را عرض کنم که مستر نرمان از کودتا اطلاعی نداشت، شرکت هم نداشت، واقف هم نبود فقط یک تقصیر داشت و آن این بود که می‌توانست این وقایع را پیش بینی کند ولی نتوانست پیش بینی کند حالا چرا نتوانست پیش بینی کند و چه موجباتی مانع پیش بینی او شد این هم یکی از اسراری است که مربوط بخود بنده‌است و در نتیجه این اغفال شدن مورد مؤاخذه دولت انگلیس واقع شد و از خدمت وزارت خارجه استعفا داد حالا چه شد که این را به ریش نرمان چسباندند اصل نکته اینجا است. پس از رفتن من آقایانی که محبوس و تحت نظر بودند آمدند بیرون اول گفتند که سید ضیاءالدین ده میلیون برده یا سه میلیون برده و فلان ولی بعداً فهمیدند که این موضوع نبوده‌است من چیزی نبرده‌ام غارتی نکرده‌ام دزدی نکرده‌ام خوب گفتند چه تهمت دیگری بزنیم وسیله دیگری نبود گفتند که این کار بدست اجنبی بود و من نمی‌فهمم که انسان برای چه اجنبی پرست می‌شود یا برای خدا یا برای خرما، من که هم خدا داشتم هم خرما را، من که در سه ماه زمامداری خود به مال کسی بجان کسی تعرض و تخطی نکردم چه لازم بود که اجنبی پرست شوم؟ اجنبی پرست بشوم که در مقابل چه چیز ببرم؟ این حقیقتش است خلاصه مطالب گفتنی خیلی است آقا فرمودند که روزنامه نویسها را هم توقیف کردید بنده نمی‌خواهم بیشتر عرض کنم اصراری هم ندارم که یک مطالبی را فرمودید و بنده هم خواستم توضیحاتی بدهم. و باز هم عرض می‌کنم قبول اعتبارنامه من بر صلاح ایران است رد اعتبارنامه منهم شاید برصلاح ایران باشد البته آقایان در قضاوت خود مختارید.

رئیس – آقای دکتر مصدق توضیحی دارید بفرمائید.

دکتر مصدق – از بیاناتی که آقا فرمودند وضعیت دولت آن روز را بخوبی روشن می‌کرد آن روزی که بنده شیراز وارد شدم دولت تا یک اندازه برای فرستادن یک مإموری به شیراز مستأصل بود چند نفر کاندید بود در طهران که می‌خواستند به شیراز بروند و هر کدام از دولت یک تقاضاهائی داشتند و یک مهماتی و یک قوائی می‌خواستند که بتوانند این مأموریت را انجام بدهند که من وارد شیراز شدم اهالی به تلگرافخانه رفتند و از دولت خواهش کردند که اگر حاکمی می‌خواهید بفرستید فلانی است و باید بماند دولت هم مرا خواست و من بدولت گفتم من که فعلاً وارد فارس شده‌ام من مردم را می‌خواهم اگر با من موافقت کردند این جا می‌مانم و هیچ احتیاج به قوا ندارم قوای من قوای ملی است اگر اهالی با من موافقت کردند با من می‌مانم و الا نمی‌توانم قبول کنم و به طهران می‌آیم پس از مراجعت از تلگرافخانه جماعتی نزد من آمدند اول نماینده قوام الملک گفت قوام الملک سالی دو هزار تومان می‌دهد نماینده سردار عشایر گفت دو هزار تومان هم سردار عشایر می‌دهد نصر الملک گفت من بیست هزار تومان می‌دهم و بعداً که حساب کردند جمعاً صدو شانزده هزار تومان شد گفتند با این وضع شما چرا می‌خواهید بروید طهران؟ اگر بروید طهران حقوق یکسال شما باندازه یکماه این جا نمی‌شود گفتم شما عجب اشتباهی کرده‌اید شما میگوئید که ما حاکمی می‌خواهیم که عدل و انصاف داشته باشد و با مردم بعدالت رفتار کند و از مردم چیزی نخواهد و این پولهائی که بمن می‌دهید خودش مسبب نا امنی می‌شود من منظورم چیز دیگری است اگر شما تعهد می‌کنید که نه از مردم چیزی بگیرید و بمن هم چیزی ندهید من می‌مانم و قبول می‌کنم و اگر نه من می‌روم و آنها تعهد کردند که نه چیزی بدهند و نه چیزی بگیرند و از این جهت من ماندم و در آن وقت که دولت ماهی سیصد و شصت هزار تومان از خارجی می‌گرفت البته نمی‌توانست که قوائی بفارس بفرستد ولی من در ظرف یکی دو ماه بطوری امنیت را برقرار کردم بدون اینکه خرجی بکنم و هیچ استمدادی از دولت بخواهم که مردم با کمال خوشی زندگی می‌کردند و همه هم هوی خواه من بودند، من یک آدمی بودم با مسلک کابینه مرحوم مشیرالدوله با مسلک من موافق بود ولی با سپهدار که با مسلک من یکی نبود نمی‌توانستم کار بکنم پس از اینکه مرحوم مشیرالدوله رفت من دیدم که بحکم کی باید اطاعت بکنم همانطور که آقا وقتی آ‚دند روی کار من متمرد شدم همانطور ممکن بود نسبت تمرد بمن داده شود این بود که واقعاً نمی‌خواستم در در آنجا بمانم در تمام شهر شهرت پیچید که من می‌روم البته همه مردم متزلزل شدند و اینهم محل تردید نیست که قونسول هر محلی راپرت و گزارش محل خودش را بمرکز می‌فرستد بنده این کاغذ را تکذیب نمی‌کنم ولی بر فرض اینکه این کاغذ صحیح باشد واقعاً بنده از قضاوت آقا تعجب می‌کنم که جقدر زحمت کشیده‌اند و برای اهانت بمن مدرکی بدست آورده‌اند واقعاً جا دارد تعجب کنم قونسول انگلیسی که باید راپرتهای خودش را بمرکز بدهد باید یک جنین جیزی بنویسید چرا؟ برای اینکه قونسول انگلیس علاقمند به تجارت خودشان بود و بنده وقتی وارد شیراز شدم راه بوشهر تا آباده بکلی نا امن بود و من در ظرف چهل روز این راه را امن و نظم کردم و از کسی در هیچوقت و در مدتی که آنجا بودم یکشاهی نگرفتم. (صحیح است) اگر یک کسی می‌خواست برای من یک کبک بفرستد بنده تعمد داشتم که ده تومان به آوردنده بدهم که بعد او دیگر نفرستد من تعمد داشتم که نفرستد و مرا مرهون خودش قرار بدهد قبل از من قرار بود که صولت الدوله ایلخانی بشود و از او شصت هزار تومان می‌خواستند و چون او این وجه را نمی‌داد ایلخانی هم نمی‌شد بعد از آنکه من والی شدم صورت الدوله را آوردم بشهر و ایلخانی کردم بعد از آنکه من این کار را کردم سپهدار کاغذی نوشت و تعرض کردند که جرا بدون اجازه مرکز صولت الدوله را ایلخانی کرده اید؟ جواب گفتم که جای اعتراضی در این باب نیست قانونی در این مورد در مملکت نیست سابقه هم حکم می‌کند که والی فارس ایلخانی را معین کند و عادت هم بر این بوده‌است اگر شما تصور می‌کنید که در این کار من بهره‌ای برده‌ام خیر من دیناری در این کار بهره نبرده‌ام و این کار را فقط برای حفظ امنیت و مصلحت مملکت کرده‌ام و او را به ایلخانی گری معین کرده‌ام من نظری غیر از امنیت فارس ندارم. البته قونسول انگلس چه میخواست؟می‌خواست که تجارتشان برقرار باشد هر وقت پولی می‌خواستند از آباده به بوشهر مجبور بودند که یک مبالغی خرج کنند و یک مبالغی بدهند تا اینکه این پول را بانک شاهنشاهی بتواند حمل کند ولی وقتی که من رفتم آنجا از کسی دیناری نگرفتم و عدل و انصاف را پایه حکومت خود قرار دادم البته امنیت برقرار شد با این ترتیب همه مردم خواهان من بودند و قونسول انگلیس هم برای حفظ منافع تجاری خودشان خواهان من بود من اگر حالا هم به فارس بروم همه مرا می‌خواهند برای اینکه بآنها من خدمت کرده‌ام (صحیح است) کیست که در فارس مرا نخواهد(صحیح است) آنها مرا می‌خواهند و من هم آنها را دوست دارم برای انیکه بآنها خدمت کرده‌ام و واقعاً خیلی غریب است از آقای آقا سید ضیاءالدین که زحمتی کشیدند و واقعاً ریششان را سفید کردند که یک همچو سندی را پشت تریبون آوردند.

عده از نمایندگان – مذاکرات کافی است.

رئیس – عده از آقایان پیشنهادی کرده‌اند برای کفایت

فریور – بنده با کفایت مذاکرات مخالفم اجازه میفرمائید توضیحات خودم را عرض کنم؟

ملک مدنی – بنده پیشنهاد کفایت مذاکرات ک رده‌ام باید قبلاً توضیح بدهم.

رئیس – بفرمائید.

ملک مدنی – بنده که پیشنهاد کفایت مذاکرات کرده‌ام برای این است که دو جلسه‌است در اطراف اعتبارنامه آقای سید ضیاء الدین صحبت شده‌است و تمام مطالب بعقدیه بنده معلوم شده‌است و جای ابهامی باقی نمانده و همه آقایان میدانند که مملکت هم انتظار دارد که هر چه زوردتر مجلس شورای ملی کارهای مقدماتی خودش را انجام بدهد و آماده بودن خودش را برای کار بحضور اعلیحضرت همایونی اعلام کند تا یک دولتی بیاید که این خرابیهائی که همه روزه این جا گفته می‌شود بیاید و اصلاحات را شروع کند مردمی که ما را انتخاب کرده‌اند و آمده‌ایم این جا و مجلس را باز کرده‌ایم برای این نبوده‌است که بیائیم اینجا کنفرانس بدهیم و خطابه بخوانیم بین دو نفر از رجال مملکت در اطراف اعتبارنامه اختلاف پیدا شده این هم در همه جای دنیا معمول است که بین اشخاص اختلاف عقیده و اختلاف سلیقه پیدا می‌شود یک مطالب کافی و شافی آقای دکتر مصدق بعنوان اعتراضاتشان فرمودند و آقای سید ضیاء الدین هم جواب فرمودند و قضاوت آنهم با مجلس شورای ملی است و آقایان و بنده معتقدم که مصلحت مملکت و انتظار مردم و جهات داخلی و سیاسی بالاخره اقتضا می‌کند که این مذاکرات کافی باشد و بیش از این ادامه پیدا نکند بنده روی خیر و صلاح مملکت که بنظرم رسید این پیشنهاد را کردم و امیدوارم که آقایان هم موافقت بفرمایند که مذاکرات کافی شود و رأی باین موضوع گرفته شود که بلکه زودتر مجلس را برای کار حاضر کنیم و مملکت را در واقع از این بی تکلیفی خلاص کنیم (صحیح است)

رئیس – آقای فریور

فریور – این که بنده با کفایت مذاکرات مخالفم علتش این است که خدا میداند می‌خواهم مجلس تمام این عواملی را که لازم دارد برای قضاوت در این موضوع بدست بیاورد و بدست آوردن این عوامل از لحاظ پرنسیپ خیلی مهم است البته از لحاظ حب و بغض اشخاص یا عوامل طرفینی بنده این را عرض می‌کنم بنده خودم بالله عضو هیچ حزبی نیستم بحث در این موضوع از لحاظ پرنسیپ خیلی مهم است و این مذاکراتی که تا بحال شده‌است اغلب در حاشیه بوده‌است نه در متن صحبت در این شد که کودتائی شده‌است فقط این مطلب معلوم شد که مسبب کودتا برحسب اقراری که خود آقای سید ضیاء الدین صریحاً فرمودند (که مسبب کودتا من بوده‌ام) ایشان بوده‌اند و دو مطلب اینجا باقی ماند که خدا میداند برای من روشن نشده‌است جون من بیانات موافق و مخالف را یادداشت می‌کنم و بعد می‌سنجم هنوز عقیده برای خودم نتوانسته‌ام ترتیب بدهم می‌خواهم این عو امل را بفهمم و عقیده برای خودم ترتیب بدهم بنظر بنده دو مطلب لاینحل است یکی اینکه این کودتا بدست خارجی بوده‌است یا نه و جواب مطالبی که آقای ضیاء الملک فرمودند داده نشد که اینقسمت حل شود یکی اینکه از همه مهمتر است این است که بفرض اینکه این کودتا مفید بوده و بفرض این که این کودتا بدست خارجی نبوده‌است و بدست ایرانی بوده‌است و بفرض اینکه این کودتا به منفعت این مملکت بوده‌است باید تشخیص داد که آیا این کودتا را این قیام برعلیه حکومت را مجلس که مرکز مشروطیت ایران است باید برسمیت بشناسد و قبول کند یا نه؟ (صحیح است)

چند نفر از نمایندگان – رأی بگیرید بکفایت مذاکرات.

رئیس – رأی می‌گیریم بکفایت مذاکرات آقایان موافقین قیام فرمایند (عده بیشتری قیام نمودند) تصویب شد. پیشنهادی است رسیده‌است قرائت می‌شود:

  • امضاءکنندگان زیر از مجلس شورای ملی درخواست مینمائیم که برطبق ماده ۹۰ نظامنامه در مورد اعتبارنامه آقای سید ضیاءالدین طباطبائی رأی مخفی گرفته شود. دکتر محمد مصدق – غلامعلی فریور – دکتر رضا زاده شفق – جواد عامری – ابوالقاسم صدر قاضی – ابوالقاسم نراقی – فداکار – ابوالقاسم امینی – فرمند – دکتر رادمنش – دکتر کشاورز – رحمن قلی خلعت بری – حبیب الله دری – پروین گنابادی – شهاب فردوس – غلامحسین رحیمیان – میرصالح مظفرزاده

رئیس – چون بعضی از آقایان از ترتیب رأی گرفتن مخفی اطلاع ندارند این است که ترتیب جریان آن خوانده می‌شود که آقایان مستحضر شوند.

(آقای جواد مسعودی (منشی) بشرح ذیل قرائت نمودند)

بهر یک از آقایان دو مهره داده می‌شود یکی سفید یکی سیاه سفید علامت قبول سیاه علامت رد بعد از اینکه اعلام شد که رأی می‌گیریم آقایان تشریف می‌آورند پای کرسی نطق اول یک مهره تفتیشیه از آقایان منشی‌ها می‌گیرند یکی از آن دو مهره‌ها هر کدام را که می‌خواهند بدلخواه میندازند توی ظرفی که در روی کرسی نطق است و آن مهره دیگر نزد خود آقایان باقی می‌ماند و بعد تشریف می‌آورید بالا مهره تفتیشیه را می‌اندازند توی ظرفی که اینجا است و بعد یکی از آن دو مهره دیگر که پهلوتان باقی مانده‌است می‌اندازند در ظرفی که بالا است و بعد بجای خودتان تشریف می‌برید.

بعضی از نمایندگان – دو مرتبه توضیح بدهند آقا.

رئیس – آقای فاطمی

فاطمی – غالب آقاین میدانند که بهر یک از آقاین دو مهره داده می‌شود یکی سیاه و یکی سفید بعد آقایان تشریف می‌برند پشت تریبون رأی اصلی خود را در ظرفیکه روی کرسی نطق است می‌اندازند و یک مهره تفتیشیه بگیرند و آن یک مهره که در دست آقایان مانده‌است و رأی زیادی است بدون اینکه کسی به بیند می‌اندازند توی آن کیف چرمی که بالا روی میز منشی‌ها گذارده شده‌است و بعد آراء شماره می‌شود و نتیجه معلوم می‌شود (صحیح است)

رئیس – آقای طباطبائی

محمد صادق طباطبائی – ترتیب رأی مخفی اینطور نیست که گفته شد دو تا کیسه چرمی می‌آورند پیش هر یک از آقایان اول آقایان رأی خود را در کیسه اول می‌اندازند و بعد مهره که باقیماند ه‌است می‌اندازند در کیسه که بعد می‌آورند و بعد آن رأی اصلی شماره می‌شود و نتیجه معلوم می‌شود.

رئیس – آقای طوسی.

طوسی – این ترتیبی که آقای مسعودی خواندند ترتیب رإی گرفتن با ورقه‌است در محل نطق برای رأی با مهره دو کیسه میگردانند اولی برای رأی دومی برای آن مهره که زیادی است.

رئیس – آقای اقبال.

اقبال – اولاً بنده پیشنهاد می‌کنم این آقایان مستخدمین مجلس بروند بیرون که رعایت نظم و ترتیب بشود و یکنفر از منشیان مجلس یا یکی از پیشخدمت‌های مجلس که طرف اعتماد است کیسه‌ها را بگردانند البته خود آقا سید کمال بهتر است کیسه اول که می‌آوردند رأئی است که باید داده شود هر کدام را که آقایان میل دارند مهره سفید علامت مثبت و قبول است و مهره سیاه علامت رد و کیسه دوم برای مهره زیادی است که نزد آقایان باقیمانده‌است.

رئیس – آقای رفیع.

حاج آقا رضا رفیع – بنده تصور می‌کنم برای تمام این موارد در نظامنامه پیش بینی شده‌است هر یک از آقایان یک فرمایشاتی فرمودند و مطلب حل نشد اجازه بفرمائید ماده نظامنامه خوانده شود.

دکتر مصدق – اجازه میفرمائید بنده ماده نظامنامه را بخوانم؟

رئیس – بفرمائید.

دکتر مصدق – ماده ۸۹ می‌گوید:

  • در صورتیکه ده نفر از نمایندگان تقاضا نمایند اخذ رأی علنی با اوراق باید در محل نطق بعمل آید (بعضی از نمایندگان – این ترتیب رأی با ورقه است۹ اجازه بفرمائید ماده ۹۰ هم که ترتیب رأی مخفی است عطف بهمین ماده‌است و همین ترتیب را مقرر داشته‌است بعداً ماده می‌نویسد بشرط این که این تقاضا کتباً نوشته و امضاء شده باشد اسامی امضاءکنندگان یک یک خوانده شده و حضور آنها در مجلس معین می‌شود و ترتیب اخذ رأی از این قرار است هر نماینده پس از آنکه یک مهره تفتیشیه از یکی از منشیان گرفت ورقه رأی خود را در ظرف رأی که در محل نطق است انداخته مهره را در ظرفی که در روی میز منشیان دست راست است می‌اندازند و بعد شماره اوراق و مهره‌های تفتیشیه موافق ماده قبل بعمل آمده و تطبیق می‌شود بعد در ماده ۹۰ می‌گوید در تمام مواقعی که اخذ رأی علنی با اوراق ممکن یا حتمی القبول است هرگاه پانزده نفر از اعضاء کتباً تقاضا نمایند باید رأی مخفی گرفته شود. بعد از آن در ماده ۹۱ می‌گوید اخذ رأی مخفی بترتیبی است که در باب اخذ رأی علنی با اوراق در محل نطق ذکر شده ولی درعوض اوراق مهره‌های سفید و سیاه استعمال می‌شود مهره سفید علامت قبول و مهره سیاه علامت رد است منشیان مهره‌های رای را در یک ظرف ریخته و بطور آشکار شماره نموده و مهره‌های سفید را از سیاه جدا می‌نمایند و از همین قرار مهره‌های تفتیشیه را می‌شمارند) بطوری که ملاحظه می‌فرمائید همانطور که دستور رای گرفتن اشاره شد در نظامنامه هم به همین ترتیب پیش‌بینی شده‌است و اختلافی ندارد.

رئیس - آقای بهبهانی

بهبهانی - این موادی که قرائت فرمودند همه سابقه داریم و در سوابق عمل مجلس هم بوده‌است ولی عملا زمان آقای موتمن‌الملک و سایر روسای مجلس ایطور بود وقتی که پیشنهاد رای مخفی از طرف پانزده نفر از آقایان می‌شد دو کیسه می‌آورند از طرف پانزده نفر از آقایان می‌شد دو کیسه می‌آوردند اولی برای زای است و دومی برای آن مهره که زیادی است که باید پس بدهند پس این ماده اینطور که نوشته شده عملا لغو شده‌است و بنده یادم هست که وقتی رای را در ظرف پشت تریبون می‌انداختند سیاه و سفید طرفها معلوم می‌شد و این ترتیب مخالف آن نظر اساسی بود که می‌خواستند رای اشخاص کاملا مخفی باشد بعد با تصویب مجلس شورای ملی این ترتیبی که بنده عرض کردم قرار شد و سابقه آن در آرشیو مجلس هم هست اگر بخواهید مراجعه کنید.

فداکار - در گذشته عمل غلط خیلی شده‌است عمل غلط موجب نقض نظامنامه نمی‌شود.

بهبهانی - مجلس عمل غلط نمی‌کند. عمل غلط تو می‌کنی.

هاشمی - همین ترتیبی که آقای بهبهانی فرمودند و سابقه عمل هم بوده‌است عمل بفرمائید.

رئیس - آقای مسعودی

جواد مسعودی - این که بنده قرائت کردم ترتیبی است که از آخرین دفعه‌ای که رای مخفی با مهره گرفته شده‌است از صورت مجلس ۱۷ دی ماه ۱۳۰۶ در دوره ششم سفحه ۳۱۱۷ مجله مذاکرات مجلس استخراج شده‌است و کاملا هم رعایت مقررات نظامنامه بعمل آمده‌است.

بعضی از نمایندگان - یک مرتبه دیگر خوانده شود. (بشرح سابق قرائت شد)

رئیس - البته آقایان کاملا ترتیب رای دادن را توجه فرمودند (سحیح است) بنابراین رای می‌گیریم بگزارش شعبه مبنی بر نمایندگی آقای سیدضیاءالدین طباطبائی. عده حاضر ۸۶ نفر (اخذ رای بعمل آمده و پس از شمارش ۵۷ مهره سفید و ۲۸ مهره سیاه شمرده شد)

رئیس - عده حاضر ۸۶ نمایندگی آقای سیدضیاءالدین باکثریت ۵۷ رای تصویب شد.

منبع