محاکمه محمد مصدق چهارشنبه ۱۸ آذر ماه ۱۳۳۲ نشست ۲۷

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
روز رستاخیز ملی ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ محاکمه محمد مصدق و سرتیپ ریاحی ۱۲ آبان تا ۱ دی ماه ۱۳۳۲

کیفرخواست دادستان علیه مصدق و سرتیپ ریاحی

مصاحبه فرماندار نظامی تهران درباره همدستی حزب توده با مصدق

بیست‌ و هفتمین جلسه محاکمه محمد مصدق و سرتیپ تقی ریاحی

چهارشنبه ۱۸ آذرماه ۱۳۳۲

بیست‌ و هفتمین جلسه محاکمه آقایان محمد مصدق و سرتیپ ریاحی ساعت سه و چهل دقیقه بعد از ظهر به ریاست آقای سرلشکر مقبلی در تالار آیینه سلطنت‌آباد تشکیل گردید و پس از قرائت صورت‌جلسه و اعلام رسمیت دادگاه، دادستان ارتش اجازه صحبت خواست.
رئیس: ولی خواهش می‌کنم زیاد از موضوع خارج نباشد.
اظهارات دادستان
دادستان: با نهایت احترام به عرض دادگاه محترم می‌رسانم، غرض از گرفتن وقت دادگاه در این موقع تقدیم نامه‌هایی است که واصل شده و همان طور که به کرّات به عرض رسانده‌ام، موظفم نامه‌های واصله را تقدیم کنم، تا در این پرونده ضبط گردد و قبل از تقدیم این نامه‌ها، به عنوان مقدمه توضیح مختصری را به عرض برسانم. در جلسه گذشته آقای مصدق مستند به نوشته یک مجله یا روزنامه‌ای چنین عنوان فرمودند که: "اظهارات دادستان ارتش در این دادگاه خیانت به ملت ایران است." اینجانب باید به عرض ایشان برسانم که هر اندازه ایشان سرسختی به خرج دهند، تصور می‌کنم بیشتر موجبات این موضوع فراهم می‌شود که ملت ایران بهتر معرفی شوند، زیرا به کرّات عرض کرده‌ام که وظیفۀ سنگینی به عهده من است و کوچکترین اظهاری را در این دادگاه بلاجواب نخواهم‌گذاشت و دادگاه محترم باید توجه فرمایند که در مورد صلاحیت، این آقای مصدق اظهاراتی کردند که ابداً مربوط به موضوع نبود. چون اظهاراتی کردند، به ناچار اینجانب نیز در مورد بیان کیفرخواست پاسخ‌های ایشان را دادم. حالا هم اختیار دست خودشان است. هر رویه‌ای که ایشان پیش گیرند، اینجانب پا به پای به دنبال ایشان خواهم‌رفت و بدیهی است قضاوت نهایی را ملت ایران و دادگاه محترم خواهندفرمود. به مناسبت موضوع به عرض می‌رسانم که این ملت ایران از دو طبقه اصلی خارج نیستند؛ یک طبقه که در اقلیت هستند، آن طبقه‌ای است که در این دادگاه عنوان اخلالگر به آنها داده‌شد و آقای مصدق چه تلویحاً و چه تصریحاً بیان داشتند که از این طبقه هیچ گاه بیمی نداشتند، بنده را با چنین ملتی سر و کاری نیست. طبقه دیگر ملت نجیب و شاه‌دوست و وطن‌پرست ایران هستند که این ملت افکارشان را در زمان حاضر به وسیله نامه‌هایی منعکس می‌کنند و از اینجانب خواستارند که به عرض دادگاه برسانم و یا افکارشان در روزنامه‌ها درج می‌گردد، به مناسبت بردن نام روزنامه‌ها، این توضیح را نیز باید به عرض برسانم که روزنامه‌ها هم چند طبقه‌اند: یک مشت روزنامه‌های فکاهی هستند که اینجانب را با مندرجات آنها سر و کاری نیست، بعضی از روزنامه‌ها بی‌طرف هستند، یعنی مثلاً جریان این دادرسی را بدون کوچکترین اظهار عقیده‌ای درج می‌کنند، دسته‌ای از روزنامه‌ها جریان این دادرسی را تحریف می‌کنند و دسته دیگر اندرزها و راهنمایی‌هایی می‌دهند و می‌کُنند و بعضی از روزنامه‌ها نیز با کنایه و اشارات جریاناتی را توصیف می‌کنند، در این جلسه به مناسبت این موضوع، اولاً اینجانب روزنامه کیهان را به شماره ۳۱۵۲ تاریخ ۱۷ آذرماه تقدیم دادگاه محترم می‌کنم، که این روزنامه سرمقاله‌اش اختصاص به این دارد که با نهایت تعجب می‌نویسند: "شاه چگونه حق عزل نخست وزیر ندارد، ولی نخست وزیر حق بستن مجلس دارد" و پس از توضیحاتی نویسنده نتیجه می‌گیرد که آقای مصدق حتی آیه‌ای از کلام‌الله مجید را تحریف کرده و نیز در این دادگاه گفته‌اند که: "آیه‌ای از کلام‌الله را پیغمبر فرموده" و چنین نتیجه گرفته‌اند که اساساً این طرز فکر محمد مصدق و این طرز گفتارش نشانه این است که مسلمان نیست، زیرا اشخاص مرتد و بی دین هستند که قائل وحی نمی‌باشند، یعنی آنها قائل به این نیستند که کتاب آسمانی ما، یعنی قرآن مجید، کلام خدا است، بلکه آنها مثل آقای مصدق می‌گویند این کلام، کلام بشر است و کلام پیغمبر است. به هر حال این یک اثر عمومی است که دادستان ارتش نیز این موضوع را صد درصد تأیید می‌نماید و صریحاً می‌گوید که محمد مصدق در این دادگاه گفت که: "پیغمبر در قرآن چنان فرموده" که این نشانه این است که (محمد مصدق: بفرمایید قرائت کنند) افکار این شخص، افکار آن چنان کسانی است که به وحی اعتقاد ندارند. این شماره روزنامه را تقدیم می‌کنم. (دادستان روزنامه را به منشی دادگاه داد) روزنامۀ شریک اتحاد ملی در شماره ۲۹۴ به تاریخ ۲۸ مرداد تحت عنوان "حقایق هیجان‌انگیز" از آیات کلام‌الله و فرمایشات حضرت علی علیه‌السلام و ائمه اطهار شواهدی درج کرده و دادرسان محترم دادگاه را برحذر داشته تا اینکه مبادا دور از حق و عدالت عملی انجام دهند، که اینجانب به احترام آن فرمایشات و آن هدایت‌های حکیمانه، این شماره را نیز تقدیم دادگاه می‌کنم، مورد استفاده قرار گیرد. جریده محترم شاهد به تاریخ ۱۸ در ماه تحت عنوان اینکه "جناب آقای دادستان ارتش، جدی می‌فرمایید!" گفتاری از عرایض اینجانب را درج کرده و چنین نتیجه گرفته‌اند که متن کیفرخواست اینجانب را کسانی اطلاع داشته‌اند. اینجانب باید صریحاً در این دادگاه به عرض برسانم که مبنای انجام وظیفه‌ام در وقایع ۲۵ الی ۲۸ مرداد و مرحله متمایز را طی کرده، یکی زمانی پرونده در مرحله تحقیق بوده و منجر به صدور کیفرخواست شده، در آن زمان استثنای اینجانب و بازپرس احدی یک شمه از محتویات پرونده اطلاع نداشته‌است، مگر اظهارات رسمی که خود اینجانب به مخبرین جراید می‌گفتم، یا به وسیله سخنگوی دولت اعلام می‌شده‌است، مرحله دوم انجام وظیفه در این دادگاه بوده‌است، اینجانب به کرّات عرض کرده‌ام که در این مرحله بازرسی شخصاً لیاقت انجام وظیفه سنگین را نداشته و ندارم، تمام گفتارهایی که به عرض می‌رسانم، منبع آن اطلاعات و مدارک و اسنادی است که به طرق مختلف هم‌وطنان من به من می‌دهند و مرا هدایت می‌کنند. این نامه‌هایی که واصل می‌شود، نکات بسیار جالب توجهی دارد که با نهایت دقت می‌خوانم و مورد استفاده قرار می‌دهم و به طور خلاصه هر چه که در این دادگاه می‌گویم، روی هدایت و رهبری ملت ایران است و بدیهی است هر چه می‌گویم، روی ایمان و اعتقاد قطعی خودم است.
نامه‌های واصله
در این موقع آقای سرتیپ آزموده، دادستان، نامه‌ها و تلگراف‌هایی که از طرف آقایان مجد مهیار – علی‌اکبر وزیری، وکیل رسمی دادگستری – حسینعلی باستانی – هادی ایلخانی و لطف‌الله واثقی و عده‌ای دیگر درباره آقای مصدق به ایشان رسیده‌بود، به دادگاه تقدیم کردند.
احضار دکتر صدیقی
رئیس: آقای دکتر صدیقی را به جلسه بیاورید.
سرهنگ بزرگمهر: جواب تیمسار دادستان را می‌خواهم بدهم. اجازه بفرمایند دو دقیقه صحبت کنم.
رئیس: حرف‌های شما را که آقای مصدق قبول ندارند.
سرهنگ بزرگمهر: بالاخره دادگاه که قبول دارد؟
در این هنگام دکتر صدیقی وارد جلسه شد.
رئیس: خوب بفرمایید.
اعتراض وکیل مدافع محمد مصدق
سرهنگ بزرگمهر: از بیانات مشروحی که تیمسار دادستان در کیفرخواست، بیان کیفرخواست و هر فرصتی که پیش آمده، نسبت به موکلم بارها بی‌دینی، بی‌ایمانی، تبهکاری و خیانت به کشور و ملت ایران را بیان داشته‌اند. اراجیف لسان سپهرها، امیر احتشامی‌ها، یوسف‌زاده‌ها را در اینجا بیان فرموده‌اند، که اگر فرصت باقی باشد، پس از مطالعه جزءجزء آن نامه‌ها، گو اینکه عده‌ای را مردم می‌شناسند، معهذا سعی خواهم‌نمود و همان طوری که شهود را در دادگاه جرح می‌کنند، اعمال آنها را برشمارم و این یک کار، هم شرعی و هم قانونی است. به موکلم منکرات بی حدی را نسبت دادند و حتی در یکی از جلسات دادستان محترم فرمودند: "یکی از این مجرمین را در روی نیمکت جانیان نشانیده‌ام." تیمسار دادستان فرموده‌بودند که دادستانی در وضع حاضر پناهگاه متهمین است. از این عبارت بوی انتقام و انتقامجویی برمی‌آید که با فرمایش خودشان تطبیق نمی‌نماید، به نظر بنده این نیمکت جای مقدسی است، به شرطی که حق از باطل جدا شود. اینجانب این نیمکت را نیمکت عدالت می‌دانم، نه نیمکت جانیان، زیرا چه بسا بی‌گناهانی روی این نیمکت بی‌جهت بنشینند و سپس با قضاوت صریح دادگاه و با اعتماد به شرافتمندی دادرسان محترم، با سربلندی و افتخار از این دادگاه بیرون روند. نسبت بی‌دینی و بی‌ایمانی مکرر داده شده‌است، نه یک بار، بلکه صد بار این حربه تکفیر، حربه تازه‌ای نیست که نسبت به موکل من به کار رفته‌باشد.
تاریخچه تکفیر
سرهنگ بزرگمهر: این حربه تاریخچه‌ای دارد و آن این است در حدود سال‌های ۱۲۹۴ تا ۱۲۹۵، وزیر عالیه و رئیس‌الوزرای وقت اداره تحدید تریاک را به "تومانیانس" نام در سال هشتصدهزار تومان اجاره دادند و چون معین نکرده‌بودند که چه مقدار باند رول باید به مستأجر داده‌شود، غوغا و جنجال بین مردم درگرفت و می‌گفتند که مستأجر از این معامله ممکن است چند برابر مال‌الاجاره استفاده نماید. روی اعتراضات مردم ماده الحاقیه‌ای به قرارداد اضافه شد و آن این بود، باند رولی که به او داده‌می‌شود، اولاً هشتصدهزار تومان معادل مال‌الاجاره که می‌باید می‌پرداخت و دویست‌هزار تومان برای مخارج اداری و چهارصدهزار تومان برای نفع احتمالی که اگر مستأجر نفع بپردازد، چهارهزار تومان تجاوز نکند و چنانچه بیش از یک‌میلیون و چهارصدهزار تومان باند رول برای سه قلم که شرح داده‌شد بخواهد، باید قرارداد دیگری راجع به تقسیم منافع بین دولت و او تنظیم شود. چند ماهی از این قرارداد گذشت و چون دولت قوی نبود، معتادین، تریاک را بی باند رول به هوا دود می‌کردند. گیرنده امتیاز که نفعی برای خود تصور نمی‌کرد، اجازه را فسخ نمود و دولت فسخ او را قبول کرد. پس از آن کمیسیون دیگری با وزیر مالیه دیگری که آن وقت در سر کار بود، مرکب از چهار نفر از اعضای وزارت مالیه تشکیل شد که به حساب مستأجر رسیدگی کنند. چون تا آن وقت مستأجر بیش از ۶۰۰هزار تومان باند رول نگرفته‌بود، گفته که اداره تحدید تریاک به طور امانی دست خود مستأجر باشد هر مدتی که توانست هشتصدرهزار تومان باند رول به کار ببرد، آن وقت اداره را به دولت واگذار نماید، که در حقیقت مثل این بود که دولت متعهد شده‌باشد که برای مخارج اداری و نفع احتمالی مستأجر، هشتصدهزار تومان دیگر باند رول به او بدهد و اداره هم بدون تعیین یک مدتی تا هر وقت که مستأجر توانست، هشتصدهزار تومان تریاک باند رول کند در دست او باشد و به این طریق ممکن بود که چند سالی اداره در دست او باشد و دولت از عایداتی که قبل از اجاره دادن به او می‌رسید، محروم شود. تمام این کارها در خفا و بدون اطلاع موکلم که آن وقت معاون وزارت دارایی بود، انجام می‌گیرد و موکلم مثل همیشه برای حفظ حقوق مردم قد بلند می‌کند و آن قدر مبارزه می‌نماید که آن چهار نفر رؤسای ادارات را محکوم می‌نماید و دست تومانیانس را از اداره تحدید تریاک کوتاه می‌کند. در همین اوان است که حربه تکفیر بی‌دینی بر علیه موکلم به کار می‌رود. تحت چه عنوان؟
رساله دکتر چیست؟
سرهنگ بزرگمهر: آقای محمد مصدق در ماه مه ۱۹۱۴ رساله دکترای حقوق خود را به زبان فرانسه تحت عنوان "وصیت در حقوق اسلامی مذهب شیعه چیست؟" به ضمیمه یک مقدمه در باب مدارک حقوق اسلامی تهیه می‌فرمایند و در شهر نوشاتل به اونیورسیته تقدیم می‌شود، که در همان سال هم در پاریس طبع و در اروپا منتشر شده‌است. این رساله برای خارجیان حاوی اطلاعات جامع و سودمندی راجع به دین حنیف اسلام و مذهب جعفریه اثنی عشریه می‌باشد، که متأسفانه در اینجا می‌خواهند تخطئه نمایند. این رساله به وسیله سه نفر از شاگردان خود جناب آقای محمد مصدق در عقرب ۱۳۰۲ ترجمه می‌گردد و این هدیه‌ای بود که به سپاس زحمات استادی موکلم، تقدیم جامعه نموده‌اند. این آقایان عبارتند از: دکتر متین دفتری، علی معتمدی، نصرالله انتظام. موکلم در صفحه اول رساله دکترای خود عبارتی به شرح زیر دارد؛ (ناطق این عبارت را به زبان فرانسه خواند) که از طرف آقایان مترجمین چنین ترجمه شده‌است: "حضرت محمد (ص) در سن ۴۱ سالگی خود را پیغمبر، یعنی مبعوث خداوند، اعلان و معرفی فرمود." عین رسالۀ ترجمه شده را به ریاست دادگاه تقدیم می‌کنم، تا در پرونده خود ضبط شود. (در این موقع آقای سرهنگ بزرگمهر به طرف میز رئیس رفت و یک جلد رساله آقای مصدق را تقدیم رئیس دادگاه نمود) برای شاگرد کلاس دوم دبیرستان هم جز این معنی مفهوم دیگری نیست، ولی خواهان و استفاده‌کنندگان از معامله تریاک در آن وقت روزنامه درخشان که فقط یک شماره از آن برای همین کار اختصاصاً منتشر شد، در ترجمه آن تحریف کرده و چنین نوشته که: "محمد (ص) در سن ۴۱ سالگی خود را نماینده خدا پنداشت" و حربه تکفیر و نیز افترا و اتهام به روی موکلم باز می‌شود و او را مهدورالدم می‌خواند. بی‌نظران می‌دانستند که این تکفیر مربوط به تأنی است که در نتیجه خلع ید از مستأجر تحدید تریاک تاجر مبدل شده‌است. (محمد مصدق: حالا هم مال خلع ید دو سال پیش است) حالا باید گفته‌شود که ملحد امری است باطنی که با خدا سر و کار دارد، زیرا درگاه خداوندی جایی نیست که افترا و اتهام در آن راه داشته‌باشد، خدای قادر و متعال حاضر و ناظر نیک و بد اعمال ما است، جایی که حاتم ازلی و قاضی مطلق خدا است، به نویسندگان این نامه‌ها اجازه داده نمی‌شود که در این کار خطیر دخالت کنند. سهل است، امر باستی را حربه‌ای هم قرار بدهد و وقتی که در آغاز کیفرخواست خوانده می‌شود: "چون رویه و نحوه انجام وظیفه شخص غیر نظامی ردیف یک بر اساس متزلزل ساختن قانون اساسی و سست کردن ایمان و اعتقاد مردم از مذهب رسمی کشور، یعنی مذهب اسلام و طریقه حقه جعفریه اثنی عشریه" الی آخر، به خوبی معلوم می‌گردد که اینجا نیز مثل گذشته حربه تکفیر به کار رفته‌است. به طور کلی رویه و نحوه عملی است که حالت مستمر داشته‌باشد، یعنی یک عملی در ظرف مدت طولانی تکرار شود و ادامه پیدا کند تا بتواند مستند و مدرک و اعمال بعد شود و اثبات یک رویه و نحوه محتاج مقدمه طولانی است، برای اینکه ثابت نمایم که موکلم نسبت به دین حنیف اسلام مؤمن می‌باشد، یک لایحه قانونی که به شماره ۲۵۱۰، ۸ / ۲ / ۳۲، تحت عنوان لایحه قانونی متمم لایحه قانونی مطبوعات راجع به حمایت از دین و مراجع تقلید تحت سه ماده اکنون ارائه می‌دهم:
ماده یک: هرگاه در روزنامه یا مجله و یا هرگونه نشریه دیگر، مقالات یا مطالب توهین‌آمیز و افترا و یا برخلاف واقع و حقیقت، خواه به نحو انشا یا به طرز نقل نسبت به شخص اول روحانیت درج شود، مدیر روزنامه و نویسنده، هر دو مسئول، هر یک به سه ماه تا یک سال حبس تأدیبی محکوم خواهندشد و رسیدگی به اتهام تابع شکایت مدعی خصوصی نیست.
ماده دو: دادستان شهرستان به محض مشاهده روزنامه یا مجله یا هر نشریه دیگر، فوراً آن را توقیف و از انتشار آن تا صدور حکم قطعی جلوگیری خواهدنمود. سایر مقررات مطبوعات در این مورد جاری است.
ماده سه: وزارت کشور دادگستری فرهنگ مأمور اجرای این لایحه قانونی می‌باشند. در این لایحه قانونی تعقیب متهم با شکایت خصوصی شروع نمی‌شود، بلکه دادستان شهرستان موظف به تعقیب جزایی می‌باشد.
اگر این سند قانونی قابل قبول نیست، بحثی ندارم و مثل معروفی که گفته‌اند: "ای قانون به نام تو چه جنایت‌هایی که نمی‌کنند." در این مورد باید عرض کنم: "ای مذهب جعفریه اثنی عشریه به نام توجه اتهاماتی که نمی‌زنند." شعر شیخ‌الرئیس ابوعلی سینا را به یاد می‌آورم که گفت:
کفر چو منی گزاف و آسان نبود
محکم‌تر از ایمان من، ایمان نبود
در دهر چو من یکی و آن هم کافر
پس در همه دهر، یک مسلمان نبود
عبادت برای عوام‌فریبی!
سرهنگ بزرگمهر: منقول است که به شیخ مرتضی انصاری رحمةالله علیه گفته‌بودند: آن قدر که تو عبادت می‌کنی، می‌گویند عوام‌فریبی می‌کنی. گفت: مردم هم برای خدا عبادت می‌کنند، بگذار بگویند عوام‌فریبی است. اینک در محضر دادگاه از قرآن مجید آیه‌ای می‌آورم و تلاوت می‌نمایم و عین معنی آن را می‌خوانم تا دانسته‌شود فقط دعای با سلام کافی است و به هیچ کس اجازه داده نشده‌است جز آن گوید و جز آن کُند، آیه شریفه به شماره ۹۳ از سوره النساء؛ (آقای سرهنگ بزرگمهر آیه مزبور را از روی قرآن مجید تلاوت کرد و سپس گفت:) یعنی: "برای اهل ایمان چون در راه خدا برای جهاد کفار بیرون روید، در کار دشمن و دوست تحقیق و جستجو کنید و به آن کس که به اظهار اسلام شما سر تسلیم فرود آورد، نسبت کفر ندهید. برای اینکه از متاع ناچیز دنیا چیزی غنیمت برید، که نزد خدا است غنایم بسیار از او هر نعم بخواهید، اسلام شما نیز اول امر همچنین اظهار و تسلیمی بیش نبود، تا وقتی که خدا مطاع نور ایمان بر شما منت گذاشت، پس شما باید تحقیق کنید و به هوس و طمع بر جان و مال او کسی را مخفر نسبت ندهید، که خدا به هر چه کنید، کاملاً آگاه است." خداوند متعال در قرآن کریم از اینکه اگر کسی گفت من مسلمانم، فقط به صرف اظهار، مسلمانی او قبول می‌شود و نهی می‌کند که نسبت کفر و بی‌دینی نباید داد و این نسبت چون از طرف خداوند متعال نهی شده، نسبت‌دهندگان خود کفر می‌نمایند. جایی که خداوند فقط اظهار را امر می‌فرمایند که باید قبول شود، دیگر جای حرف و بحثی باقی نمی‌ماند. اینها احکام خدا است که قانون است، نه بشود تغییر داد و نه تصویب‌نامه و نه بخشنامه و نه آیین‌نامه. چقدر عظمت دارد جز این آیه که می‌فرمایند: "به حرص و طمع در جان و مال او کسی را به کفر نسبت ندهید که خدا به هر چه کنید کاملاً آگاه است." به نظر بنده خیال می‌کنم با آن دلایل و شواهد و نص صریح آیه شریفه، دیگر جایز نیست که حربه زنگزده تکفیر به روی موکلم رها شود و مطمئن هستم به ملعبه کردن دین و مذهب و ایمان، خاتمه داده خواهدشد. دیگر عرضی ندارم.
دادستان: اجازه بفرمایید بنده جواب ایشان را بدهم.
رئیس: قدری تأمل بفرمایید. بنده چند کلمه عرض دارم.
دادستان: ایشان مطالبی فرمودند که باید جواب بدهم.
رئیس: بسیار خوب. اجازه بدهید بنده چند کلمه عرض کنم، بعد شما صحبت بفرمایید.
دادستان: بسیار خوب.
اظهارات رئیس دادگاه
رئیس: در پاسخ سرکار سرهنگ بزرگمهر، اولاً اینکه اظهار داشتید دادستان موکل شما را مجرم خطاب نموده، البته خود بهتر می‌دانید که دادستان روی اسناد و مدارک و تحقیقاتی که برای ایشان ایجاد ایمان و عقیده و اثبات نموده، کیفرخواست صادر کرده و موکل شما را مجرم تشخیص داده‌است و مجرم خطاب می‌نماید. حال اگر به عنوان دیگری موکل شما را خطاب کند، نباید گفت نقض عقیده ایمان و کیفرخواست خود را نموده‌است، ولی این دادگاه تشکیل یافته که به مدارک، اسناد، قراین و اظهارات دادستان و دفاعیات متهمین و وکلای مدافع رسیدگی نموده، حق را از باطل مفروز و قضاوت نماید، که امیدوارم در این راه خداوند بزرگ دادرسان را هدایت و از انحراف از عدالت مصون دارد. اما در پاسخ توضیحات مشروح راجع به امور دیانتی و عقیدتی موکل شما، چنانچه مکرر تذکر داده‌شده و متأسفانه معلوم می‌شود مثل اینکه یا آقایان نشنیده یا متوجه نگردیده‌اند، این امور در مورد ما نحن فیه ، یعنی جریانی که از ۲۵ الی ۲۸ واقع شده و موجب تشکیل این دادگاه گردیده نه تنها دخالت ندارد، بلکه به کلی خارج از موضوع است و امروز نیز برای اینکه باز توهم نشود، از ابراز حقایق و بیانات متهمین و وکلای مدافع آنها جلوگیری می‌شود. تمام بیانات تاریخی، سخنرانی‌های عرفانی و روحانی شما گوش داده‌شد، ولی باز متذکر می‌شوم که خارج از موضوع دادگاه و موجب تضییع وقت دادگاه و تاخیر دادرسی و روشن نمودن تکلیف متهم یا متهمین خواهدبود، که امیدوارم این تذکر برای بعدها باز مورد توجه و نظر متهمین و وکلای محترم مدافع آنها قرار گرفته و دادگاه را به تکرار مجدد مجبور ننمایند.
اظهارات دادستان
دادستان: بنده موظفم از ریاست محترم دادگاه بی‌نهایت تشکر کنم، که لحظه به لحظه ایمانم به مقام ارجمندشان بیشتر می‌شود، ولی یک نکته را به عرض مبارکشان می‌رسانم و آن این است که این متهم موصوف و منظور، یعنی آقای محمد مصدق وضع خاص و بی‌نظیری دارد. اگر ملاحظه می‌فرمایند جسارتاً اینجانب مزاحم می‌شوم و وقت دادگاه را تضییع می‌کنم. به کرّات عرض کردم، به من تحمیل می‌کنند و چون تحمیل می‌کنند و چون واقفم که اگر جوابگویی نکنم، چه بسا اذهانی مشوب شوند و حقایقی مکتوم بماند، این است که به حکم اضطرار اجازه می‌گیرم، ولی سعی می‌کنم که بسیار کوتاه و مختصر یکی دو موضوع را به عرض دادگاه محترم برسانم.
ملاحظه و مضایقه نکنید
دادستان: در چند روز قبل از سرکار سرهنگ بزرگمهر به مناسبتی استدعا کردم که مبادا در دفاعیاتی که می‌فرمایند هیچ گونه ملاحظه‌ای از لحاظ شخص من بکنید (سرهنگ بزرگمهر: صحیح است) و حتی به ایشان عرض کردم اگر شما چندین روز متوالی به شخص من ناسزاگویی بکنید، یقین داشته‌باشید که تنها کوچکترین گله‌ای نخواهم‌داشت، بلکه خوشوقت هم می‌شوم که با نهایت آزادی دفاع می‌فرمایید، (سرهنگ بزرگمهر: صحیح است) ولی بیانات امروز ایشان منتهای تأثر را در من ایجاد نمود، زیرا به نحوی ایشان فرمایشاتشان را از اظهار فرمودند که چون باز هم زبان من صریح است، چون ایشان حجب و نزاکت دارند و بنده ندارم، بنده فارسی گفتار ایشان را به عرض می‌رسانم. ایشان فرمودند که بنده هم عامل امپریالیسم انگلیس و امریکا یا روسیه هستم و حربه زنگ زده استعمار را در این دادگاه براق و تیز نموده‌ام. حال من از ایشان می‌پرسم شما که به آن مذهب عالی اعتقاد دارید که می‌گوید ولو اینکه کسی ادعای مسلمانی کرد، او را نامسلمان نخوانید، چگونه شما به خود اجازه می‌دهید که یک افسری را که هیچ مقصود و غرضی جز انجام وظیفه ندارد و شاید خودتان بهتر از هر کس به رویه و روش او آشنا باشید، او را عامل امپریالیسم می‌خوانید؟ درست است که شما وکیل تسخیری محمد مصدق هستید، ولی وظیفه سربازی شما حکم می‌کند که پیروی از تز مصدق ننمایید. این بیان شما هیچ نیست، جز حربه مصدق. در یکی از جلسات گفتم و مجبورم تکرار کنم که مصدق هیچ حربه‌ای نداشت و ندارد، جز اینکه بگوید در کشور ایران یک فرد وطن‌پرست هست، آن هم مصدق است و هر کس نفسش در آید، این مردِ عوام‌فریبِ حیله‌گر می‌گوید عامل امپریالیسم است. این گناه برای مصدق نابخشودنی است و چون این دادگاه به این گناه رسیدگی نمی‌کند، اینجانب به همین اندازه اکتفا می‌کنم. این مرد و وکیل مدافعش می‌خواهند تشنج ایجاد کنند. این افسر صریح می‌گوید من دست‌نشانده خارجی هستم، (سرهنگ بزرگمهر: هرگز تیمسار) در عین حال خود را مسلمان می‌خواند. این افسر وکیل تسخیری چون علاقه به شعر دارد، بنده هم باید به ناچار بگویم: "آنچه که عیان است، چه حاجت به بیان است". مصدق خود می‌گوید قرآن را پیغمبر گفته، (محمد مصدق: کی گفتم؟ کجا گفتم؟ چرا دروغ می‌گویی؟) (خنده حضار) بنابراین من می‌گویم مسلمان نیست. مصدق در این دادگاه گفت اصولی از قانون اساسی را قبول ندارد (محمد مصدق: بله) و گفت: "از کشورهای خارجی سند می‌آورم." (محمد مصدق: حالا هم می‌گویم) این اصل قانونی را قبول ندارد و چون از ۲۵ تا ۲۸ مردادماه برای به هم زدن اساس حکومت و سلطنت مملکتی همکاری نکرد، به دشمنان اسلام (محمد مصدق: بله)

از ریاست محترم دادگاه تقاضا می‌کنم این جزوه‌ای که تقدیمشان کردند، ابداً نگاه نکنید. (خنده حضار) سه، چهارهزار از این نسخه، همین نسخه در این اواخر طبع و توزیع کرده‌اند کاغذش پیدا است، از حروف جایش پیدا است. عمل مصدق برخلاف مذهب اسلام است. عمل مصدق از ساعت یک صبح روز ۲۵ مرداد، برخلاف مذهب اسلام است. بی خود سرکار سرهنگ بزرگمهر به خود زحمت ندهند. کیفرخواست صحیح است و چون نویسنده آن به آن اعتقاد دارد، محمد مصدق را در نیمکت جانیان نشانده‌است. روز اول دادستان این دادگاه گفت طوری انجام وظیفه خواهم‌کرد که مصدق صریحاً تمام مندرجات کیفرخواست را اقرار کند، کما اینکه جزء به جزء اقرار نموده و در این شک و تردید نیست و اگر روزی گفتارهایش در این دادگاه مورد بررسی عارف و عامی قرار گیرد، همه کس به خوبی درک خواهدکرد که چگونه کلمه به کلمه کیفرخواست را تأیید نموده، پس استدعا می‌کنم سرکار سرهنگ بزرگمهر توجه بفرمایند که من متهم نیستم. من دادستانی هستم که انجام وظیفه می‌کنم. ایشان نباید مرا عامل خارجی بخوانند. (سرهنگ بزرگمهر: هیچ وقت) ایشان باید توجه داشته‌باشند از نحوه گفتار من نسبت به موکلشان نباید سرمشق گفتار ایشان نسبت به من قرار گیرد، زیرا همان طوری که ریاست محترم دادگاه بیان فرمودند، دادستان اگر ایمان به گفتارش نداشته‌باشد، اساساً دادستان نیست. (محمد مصدق: همین طور هم هست) من آقای مصدق را تا آن لحظه‌ای که رأی دادگاه مبنی بر برائت در ماده‌اش صادر نگردد، جانی می‌شناسم و جنایتکار می‌دانم و اصرار می‌کنم که محکوم به اعدام گردد، (محمد مصدق: انشاءالله) (خنده حضار) ولی وکیل مدافع او نمی‌تواند به من بگوید: تو هم جانی هستی و تو هم باید محکوم به مرگ شوی. اینها از الفبای قضایی است و استدعا دارم آقای سرکار سرهنگ بزرگمهر به این موضوع توجه فرمایند. دیگر عرضی ندارم.

چیزی نفهمیدم
سرهنگ بزرگمهر: تیمسار ریاست محترم دادگاه راجع به امپریالیسم و عامل خارجی و این قبیل چیزها اصلاً اینجانب چیزی نمی‌فهمم. خواهش می‌کنم بفرمایید توضیح بدهند و روشن کنند. چون بنده تکذیب می‌کنم.
رئیس: به کلی برای دادگاه بی‌تأثیر است و بی‌موضوع است که توضیح سرکار و به بیانات ایشان، به موضوع دادگاه تأثیری ندارد و فعلاً ده دقیقه تنفس می‌دهیم.

ساعت پنج و سی‌وپنج دقیقه جلسه به عنوان تنفس تعطیل شد.

تشکیل مجدد جلسه
مقارن ساعت شش بعد از ظهر مجدداً جلسه دادگاه تشکیل شد و رئیس دادگاه خطاب به مأمورین محافظ گفت:
رئیس: آقای دکتر صدیقی را بیاورید.
بلافاصله آقای دکتر صدیقی در جلسه حضور یافت و رئیس دادگاه خطاب به ایشان اظهار داشت:
رئیس: خواهشمندم توضیحاً دادگاه را روشن فرمایید روز ۲۸ مرداد منزل آقای مصدق رفته‌اید یا خیر؟ و تا چه ساعتی آنجا بوده‌اید؟
دکتر صدیقی: خاطر ریاست محترم دادگاه استحضار دارد که من در دولت جناب آقای محمد مصدق نخست وزیر، وزیر کشور بودم، به طور معمول بنده چنان که اشارتاً دیروز به عرض ریاست محترم دادگاه رسانیدم، روزها تا ساعت سه و گاه تا ساعت پنج و نیم در وزارت کشور می‌ماندم. در روز چهارشنبه ۲۸ مردادماه ۱۳۳۲ در ساعت یک بعد از ظهر، ساعت اداری چنانکه معمول است منقضی شد، ولی من تا ساعت سه وربع کم در وزارت کشور ماندم. پس از آنکه در ساعت مذکور به من اطلاع رسید که بعضی از ادارات و مواضع دولتی را اشغال نموده‌اند، من به خانه جناب آقای مصدق نخست وزیر رفتم. در ساعت ۳ بعد از ظهر به خانه جناب معظم‌له رسیدم. علت رفتن من به آنجا این بود که من وزیر کشور دولت ایشان بودم. به خانه ایشان رفتم ببینم چه می‌فرمایند و من تعهد چه وظیفه‌ای را می‌توانم چنان که در آن ساعت وظیفه من بود، اجرا کنم. در ساعت مذکور که به آن خانه رفتم، اوضاع و احوال شهر تهران چنان که لابد به عرض ریاست محترم دادگاه رسیده‌است، خوب نبود. در ساعت مذکور من به جای اینکه به خانه خود بروم و ناهار بخورم، به خانه جناب آقای مصدق رفتم، به دو ملاحظه؛ یکی ملاحظه اداری و رعایت وظیفه همکاری، دیگر به علت آنکه در آن وقت اوضاع مشوش و مضطرب بود و از حیث اخلاقی نیز موظف بودم با رئیس دولتی که متجاوز از بیست ماه و هشت روز همکاری می‌کردم، برای انجام دادن وظیفه اخلاقی خود و اینکه نگویند: ببین آن بی‌حیثیت را که هرگز نخواهددید روی نیک‌بختی، که چون روز سختی رسید، از معرکه گریخت.
از همان تیرِ تفنگ و توپ
دکتر صدیقی: هنگامی که من از وزارت کشور حرکت می‌کردم، در حدود دو ساعت بود که در وضع خیابان‌های مجاور وزارت کشور آشفتگی ظاهر و آشکار بود، با وجود این من در واقع از میان تیرِ تفنگ و توپ گذشتم و برای تعهد اخلاقی و اداری که داشتم، به خانه مذکور رفتم. ساعت پنج و نیم بعد از ظهر این روز بود که پس از وقوع چند امر که هنگام مقتضی به عرض ریاست محترم دادگاه در صورت امر ایشان خواهدرسید، به اتفاق چند تن دیگر که قبل از من در آن خانه بودند، از خانه جناب آقای مصدق خارج شدیم و به منزل دیگر رفتیم و شب در آن محل ماندیم. جناب آقای محمد مصدق اظهار فرمودند که: من حقاً رئیس دولت هستم، ولی عملاً ریاست من عملیت ندارد. و می‌خواستند همان شب خود را به حکومت نظامی معرفی نمایند و در آن خانه نمانند. پس از تفکر، فسخ عزیمت فرمودند و صبح روز پنجشنبه بیست‌ونهم در ساعت ۵ صبح به خانه جناب آقای مهندس معظمی، وزیر پست و تلگراف و تلفن رفتند. من و آقای دکتر شایگان به همراه ایشان به آن خانه وارد شدیم و آنجا ماندیم، جناب آقای مصدق مصمم بودند که بر اثر خبری که در رادیو منتشر شده‌بود، خود را به حکومت نظامی معرفی کنند. به وسیله آقای مهندس معظمی به آقای شریف‌امامی تلفن فرمودند. ایشان به آن خانه آمدند. جناب آقای مصدق با آقای مهندس شریف‌امامی مذاکره کردند و گفتند: من مایلم خود را به حکومت نظامی معرفی کنم. قرار شد که آقای مهندس شریف‌امامی با تیمسار زاهدی ملاقات کنند و مطلب را با معظم‌له در میان گذارند و پس از آنکه حکومت نظامی، یعنی ساعت مقرر حکومت نظامی آغاز شد، به فرمانداری نظامی بروند. قرار بود که ساعت پنج و نیم بعد از ظهر آن روز به آقای مهندس شریف‌امامی تلفن شود و ایشان مذاکره منظور را به عمل آورند و اقدام مقتضی برای رفتن جناب آقای مصدق معمول دارند. لکن یک ربع به ساعت پنج و نیم بعد از ظهر مانده‌بود، یعنی ساعت پنج و ربع، که مأمورین کارآگاهی به خانه مادر جناب آقای مهندس معظمی وارد شدند و معلوم شد که قصد بازداشت ایشان و کسانی را که در خدمت ایشان بودند، دارند و ما همگی پس از وسیله‌ای که مأمورین کارآگاهی فراهم کردند، به فرمانداری نظامی، یعنی عمارت شهربانی کل رفتیم.
در خانه محمد مصدق چه خبر بود؟
رئیس: ممکن است آنچه در خانه آقای محمد مصدق تا ساعتی که از آنجا خارج شدید به وقوع پیوست برای استحضار دادگاه بیان فرمایید؟
دکتر صدیقی: در ساعت سه بعد از ظهر که من به خانه جناب آقای مصدق وارد شدم. جمعی از آقایان نمایندگان دوره هفدهم مجلس شورای ملی و جناب آقای مهندس معظمی در آنجا حضور داشتند و به اتاق‌های مختلف آمد و شد می‌کردند و از وقایع خارج از خانه استخبار و استطلاع می‌نمودند. در حدود ساعت سه و نیم بعد از ظهر بود که، عذر می‌خواهم که فراموش کردم که آقای حسین فاطمی هم از جمع وزرا در آن ساعت در آن خانه بودند. در حدود ساعت سه و نیم بعد از ظهر بود که در اتاق معاون جناب آقای نخست وزیر، یعنی اتاقی که معمولاً خودش می‌نشست، چون خود معاون در آن موقع نبود، صدای رادیو بلند شد و معلوم شد که اداره بی‌سیم و رادیو را اشغال کرده‌اند. از همین ساعت صدای تیر و توپ از اطراف شنیده می‌شد و همواره رو به شدت می‌رفت. در حدود ساعت چهار و ربع بود که جناب آقای مصدق با ریاست ستاد تیمسار سرتیپ ریاحی به وسیله تلفن صحبت کردند و این تیمسار محترم در تلفن به جناب آقای مصدق گفتند که: تیمسار سرتیپ فولادوند پیش شما می‌آیند و مطالبی اظهار می‌کنند. نزدیک ساعت ۵ بعد از ظهر بود، شاید ده دقیقه کمتر از پنج، تیمسار سرتیپ فولادوند به خانه جناب آقای مصدق وارد شد و اظهار کردند که: من برای این مطلب به خدمت شما آمده‌ام که دستور دهید تیراندازی را موقوف کنند و اعلامیه‌ای منتشر کنید که ترک تیراندازی و مقاومت بشود. جناب آقای مصدق فرمودند: ترک تیراندازی را چند دقیقه قبل از آمدن شما دستور داده‌ام و حالا هم مجدداً به مأمورین داخل خانه اطلاع می‌دهم که از تیراندازی خودداری کنند. تفسیر اقدام قبلی جناب آقای مصدق این بود که آقای مهندس رضوی پارچه سفیدی را که به روی تخت‌خواب جناب آقای مصدق بود، برداشته و گفتند: در وضع و حال فعلی تیراندازی بی‌ثمر و موجب اتلاف نفوس است. حضار مجلس این مطلب را تصدیق و تأیید کردند و پارچه سفیدی بیرون برده به سربازان دادند تا آن را بالای بام برافرازند. پس از مذاکره‌ای که با تیمسار سرتیپ فولادوند به عمل آمد و امتناع جناب آقای مصدق که: من اعلامیه‌ای در این باب ندارم که بدهم و اعلامیه موضوعی ندارد، بالاخره ایشان با مشورت ۴ نفر از آقایان نمایندگان دوره هفدهم که در منزل معظم‌له بودند، قرار بر این گرفت که شرحی بنویسند و در مقابل اصرار و تأکید تیمسار فولادوند به ایشان بدهند. آقایان مهندس رضوی و دکتر شایگان و نریمان و مهندس زیرک‌زاده چند سطری روی کاغذ نوشتند و برای جناب آقای مصدق و حضار خواندند و آن را امضا کردند و به تیمسار سرتیپ فولادوند دادند. در ساعت چهار بعد از ظهر بود که بعد از شدت تیرباران به اطراف خانه، یعنی به جانب شمالی و غربی و جنوبی و از بام خانه به پایین، آقای حسین فاطمی وارد اتاق شدند و اظهار کردند که: به خانه من خبر داده‌اند که حسین فاطمی را کشته‌اند و اهل خانه من به شدت مضطرب و مشوش و ناراحت هستند و من برای آرام کردن آنها به خانه خود می‌روم. پس از این بیان خداحافظی کردند و از خانه بیرون رفتند. تیراندازی از طرف سربازان و مأمورین داخل خانه متوقف شد، ولی با وجود آنکه دو پارچه سفید سربازان برافراشته‌بودند، همچنان رو به شدت می‌رفت و به اطراف اتاق مسکن جناب آقای مصدق و حضار مجلس می‌خورد.
به این آقایان رحم کنید
دکتر صدیقی: تیمسار سرتیپ فولادوند در بیانات خود که بسیار آمیخته با وحشت و اضطراب بود، گفتند: جناب آقای مصدق شما اگر به خود رحم نمی‌کنید، به ساکنان خانه و کسانی که در این اتاق هستند رحم کنید. جناب معظم‌له در پاسخ گفتند که: من مانع خروج آقایان نیستم و به آقایان گفته‌ام که از اینجا خارج شوند، من در اینجا می‌مانم و مایلم که در همین جا کشته شوم. تیمسار سرتیپ فولادوند پس از آنکه کاغذ را گرفتند، به خارج رفتند. تیراندازی دائماً تزاید می‌یافت و بالاخره در ساعت پنج و نیم بعد از ظهر بود که حضار همگی برخاستند و جناب آقای مصدق را از روی تخت‌خواب بلند کردند و با خود از اتاق بیرون بردند. دیگر عرضی نیست.
هر چه گفتند صحیح است
رئیس: آقای محمد مصدق اظهارات آقای دکتر صدیقی را تأیید می‌فرمایید یا خیر؟
محمد مصدق: اگر عرض کنم بنده آن روز هیچ نفهمیدم چه گذشته، خلاف عرض نکرده‌ام، ولی هر چه ایشان گفتند، صحیح است.
اطلاعی نداشتم
رئیس: آقای دکتر صدیقی خواهشمندم بفرمایید هنگام شنیدن پیام رادیو و همچنین ابلاغیه تیمسار فولادوند از جریان انتصاب تیمسار سپهبد زاهدی به نخست وزیری و فرمان عزل آقای محمد مصدق استحضار حاصل فرمودید یا خیر؟
دکتر صدیقی: موضوع انتصاب تیمسار زاهدی به مقام نخست وزیری را صبح روز پنجشنبه بیست‌ونهم در خانه مادر جناب آقای مهندس معظمی شنیدم، لکن درباره فرمان عزل به هیچ وجه نه فرمانی دیده و نه از صدور آن استحضار پیدا کردم، جز آنچه که باید به صداقت عرض کنم که افواهاً در عصر روز ۲۷ مرداد در تهران شایع شده‌بود من به هیچ وجه اطلاع دیگری از صدور فرمان حاصل نکردم.
رئیس: ممکن است توضیحاً دادگاه را روشن فرمایید با وجود اطلاع افواهی در روز بیست‌وهفتم از انتصاب تیمسار سپهبد زاهدی، یعنی سرلشکر زاهدی وقت و سپس اعلامیه رادیویی که در حوالی ساعت سه و نیم بعد از ظهر روز بیست‌وهشتم در منزل آقای محمد مصدق و همچنین ساعت چهار و ربع بعد از ظهر به وسیله تلفن رئیس ستاد ارتش به آقای محمد مصدق و سپس آمدن سرتیپ فولادوند و اظهاراتشان، استنباط نفرمودید که رئیس دولت جدیدی در کار است و مقتضی ندانستید در این خصوص استمزاجی از آقای محمد مصدق که طبق اظهار خودتان گفته‌بودند که: "قانوناً من نخست وزیرم و عملاً دولت من ساقط شده" بکنید؟
فرمودید چیز مهمی نبود
دکتر صدیقی: در ساعت پنج و نیم صبح روز یکشنبه ۲۵ مرداد، من به خدمت آقای نخست وزیر رسیدم و چون در ساعت چهار و بیست دقیقه صبح همان روز به وسیله رئیس شهربانی از وقوع حوادثی اطلاع حاصل کرده‌بودم، برای اطلاع بیشتر با اتومبیل رئیس شهربانی که برای آمدن خود به خانه جناب معظم‌له خواسته‌بودم، به خدمتشان رسیدم. در حیاط خانه جناب آقای مصدق از چند تن که در آنجا جمع بودند، سؤال کردم: چه اتفاقی افتاده‌است؟ به من گفتند: می‌خواستند کودتایی بکنند و آوردن نامه‌ای را بهانه کرده‌بودند به عنوان فرمان اعلیحضرت همایون شاهنشاهی. من چون به خدمت جناب آقای مصدق رسیدم، سؤال کردم که: جریان واقعه ساعت یک صبح چه بوده‌است؟ ایشان در حضور آقای حسین فاطمی که قبل از من به خدمتشان رسیده‌بودند، فرمودند: کودتایی در شرف وقوع بود و از آن جلوگیری به عمل آمد. از جناب معظم‌له پرسیدم که: موضوع نامه و یا فرمان چه بود؟ فرمودند: چیزی نبود. و اطلاع من بنابر این از اینکه فرمان اعلیحضرت همایون شاهنشاهی صادر شده‌بود یا نشده‌بود، همین بود که به عرض ریاست محترم دادگاه رسانیدم، بنابراین آنچه را افواهاً شنیده‌بودم، از مقوله همان شایعات دانستم، که مدتی بود به صور و انحاء مختلف می‌شنیدیم و در بعضی از روزنامه‌ها می‌خواندم. لکن سؤال ریاست محترم دادگاه درباره قرائت فرمان نخست وزیری تیمسار زاهدی در ساعت سه و نیم بعد از ظهر، به هیچ وجه در خانه جناب آقای مصدق نه به اطلاع بنده رسید و نه هیچ کس از آن خبردار شد، زیرا وقتی ما رادیو را صدایش را شنیدیم، جز صدای هیاهو و کشمکش و بعداً صدای صفحه سرود شاهنشاهی، چیزی به گوش ما نرسید و طبیعی است که اصغای مطالب رادیو برای ما استمرار نداشت که بتوانیم از آنچه در رادیو می‌گویند، استحضار حاصل کنیم. در تلفنی که تیمسار ریاحی به جناب آقای مصدق کردند، آنقدر که من اطلاع حاصل کردم، به هیچ وجه اشارتی به انتصاب تیمسار زاهدی به مقام نخست وزیری نبود.
مفاد اعلامیه چه بود؟
رئیس: ممکن است موضوع و مفاد اعلامیه‌ای که از طرف چند نفر اعضای نهضت ملی در منزل آقای محمد مصدق به وسیله سرتیپ فولادوند به عنوان دولت وقت فرستادند، دادگاه را مستحضر فرمایند؟
دکتر صدیقی: با ذکر یک مقدمه کوچک، چون همه حضار در اتاق جناب آقای نخست وزیر ساکن نبودیم و دائماً در اتاق‌های مختلف و حتی به حیاط خانه آمد و شد می‌کردیم و پس از آنکه اعلامیه نوشته‌شد، به وسیله آقای مهندس رضوی قرائت شد، طبیعی است بنده مفاد آن اعلامیه را به نحو کامل به خاطر ندارم. اما آنچه به یاد من مانده‌است، این است که عرض می‌کنم: "چون جناب آقای محمد مصدق خود را نخست وزیر قانونی می‌دانسته‌اند، دستور حفظ انتظامات داده‌اند. اکنون که قوای انتظامی از اختیار ایشان، با اطاعت امر ایشان، چون درست خاطرم نیست، خارج شده‌است معظم‌له این خانه را بلادفاع اعلام می‌کند." باز هم تکرار می‌کنم به مقام ریاست دادگاه، که این یک گواه ناقصی است از آنچه در آن اعلامیه بوده‌است. من طبیعی است که بعد از چندین ماه و با عدم توجه در آن موقع به تعبیر عبارات آن اعلامیه نمی‌توانم طابق النعل بالنعل آنچه بوده‌است، اینجا به عرض ریاست دادگاه برسانم، اما آنچه درباره اعلامیه دولت فرمودید، این شرح که نوشته‌شد، به هیچ وجه عنوان اعلامیه دولت نداشت و امضاکنندگان آن هم ۴ تن از نمایندگان دوره ۱۷ مجلس شورای ملی بودند که سمتی در دولت جناب آقای نخست وزیر نداشتند و صدور این اعلامیه با موافقت و رضا و قبول جناب آقای مصدق بود که به عنوان اعلامیه دولت ...
سرتیپ فولادوند چه گفت؟
رئیس: ممکن است توضیحاً تصریح فرمایید که از مفاد پیام و صحبت سرتیپ فولادوند و اینکه از طرف چه مقامی حامل آن پیام نزد آقای محمد مصدق بوده چیزی استنباط نفرمودید؟
دکتر صدیقی: تیمسار سرتیپ فولادوند به هیچ وجه ذکری از شخص یا مقامی در مذاکره خود با جناب آقای نخست وزیر مصدق نکردند، صحبت از مقابله دو دسته در برابر یکدیگر بود و متوقف ساختن تیراندازی و عنوان مطلب از طرف ایشان اول بار در خانه جناب آقای مصدق فقط ترک تیراندازی بود نه چیز دیگر.
رئیس: آیا به نظر جنابعالی مفهوم اعلامیه آن چهار نفر وکلای مستعفی دوره هفدهم، چون آقای مصدق خود را نخست‌وزیر قانونی می‌دانستند، در جنابعالی و سایر حضار ایجاد این فکر را نکرد که لامحاله در مقابل ادعای یک نخست‌وزیر با فرمانی ایشان خود را نخست وزیر قانونی می‌دانسته‌اند، ولی زمام امور دست دیگری است. (محمد مصدق: قانونی می‌داند)
دکتر صدیقی: البته استماع فعل می‌دانستید، مقتضی معنایی است که تیمسار ریاست محترم دادگاه به آن اشاره می‌فرمایند، لکن چنانچه به عرض رساندم، این پیام با اعلامیه در ساعت ۵ بعد از ظهر تسلیم تیمسار سرتیپ فولادوند شد و پس از آن تا زمان خروج ما از خانه جناب آقای مصدق، اوضاع و احوال نه آنچنان بود که مقام فحص و بحث و گفتگو درباره نخست وزیری ایشان یا شخص دیگر بشود و چنانچه عرض کردم آنچه به نظر ما می‌رسید و من خود قسمتی از آن را در شهر تهران در بالای عمارت وزارت کشور شاهد و ناظر بودم، حرکت جماعتی بود با وسایل ارتشی و دادن شعارهایی عبارت از تکریم و تمجید نسبت به اعلیحضرت شاهنشاهی و به هیچ وجه صحبت از نخست‌وزیر دیگری در میان نبود و واقعاً باید عرض کنم که صحبت انتصاب تیمسار زاهدی را به مقام نخست وزیری، همان طور که قبلاً به عرض ریاست محترم دادگاه رسانیدم، در خانه مادر جناب آقای مهندس معظمی در صبح روز پنج‌شنبه ۲۹ مرداد ...
از مصاحبه هم اطلاع نداشتید؟
رئیس: ممکن است توضیحاً بفرمایید از مصاحبه‌ای که تیمسار زاهدی قبل از روز بیست‌وهفتم با نمایندگان مطبوعات خارجی کرده‌بودند و حتی عکس فرمان شاهانه در بعضی از روزنامه‌های داخلی نیز انتشار یافته‌بود و گویا روزنامه داد و همچنین عکس فرمان اعلامیه نخست وزیر سرلشکر زاهدی که در روز بیست‌وهشتم قبل از ظهر در تمام شهر انتشار یافته و محققاً شهربانی، فرمانداری نظامی، استانداری تهران و سایر مقامات اطلاعاتی وزارت کشور، شهربانی و غیره از آن استحضار داشته‌اند، به استحضار وزیر کشور وقت و نخست وزیری و سایر اشخاصی که آن روز در منزل آقای محمد مصدق بودند، نرسیده‌بود؟
دکتر صدیقی: بنده فرمان انتصاب تیمسار زاهدی را به نخست وزیری، در روزنامه‌ها یا روزنامه‌ای که اشاره فرمودید، رؤیت نکردم. از دایره اطلاعات شهربانی که یگانه مرجعی است که گزارش‌های لازم به وزارت کشور می‌فرستد، در این باب هیچ گزارشی دریافت نکردم و همان طور که به عرض ریاست دادگاه رسانیدم، اطلاعات من در حدود آن ساعاتی بود که قبلاً مذکور افتاد.
رئیس: جلسه ختم می‌شود. جلسه فردا ساعت ۹ صبح خواهدبود.
ساعت ۷ بعد از ظهر جلسه دادگاه ختم گردید.