محاکمه محمد مصدق سه‌شنبه ۲۶ آبان ماه ۱۳۳۲ نشست ۹

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
روز رستاخیز ملی ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ محاکمه محمد مصدق و سرتیپ ریاحی ۱۲ آبان تا ۱ دی ماه ۱۳۳۲

کیفرخواست دادستان علیه مصدق و سرتیپ ریاحی

مصاحبه فرماندار نظامی تهران درباره همدستی حزب توده با مصدق

نهمین جلسه محاکمه محمد مصدق و سرتیپ تقی ریاحی

سه‌شنبه ۲۶ آبان‌ماه ۱۳۳۲

جلسه صبح امروز
ساعت نه و چهل‌وپنج دقیقه بامداد امروز جلسه دادرسی آقایان محمد مصدق و سرتیپ ریاحی در تالار آیینه سلطنت‌آباد تشکیل شد. پس از قرائت صورت‌جلسه، رئیس دادگاه خطاب به دادستان گفت:
رئیس: تیمسار دادستان صحبت کنید.
دادستان: با نهایت احترام به عرض می‌رساند قبل از ادامه عرایضی که در جلسه قبل عرض کردم و مربوط به بیان کیفرخواست است، چون بازماندگان شهدای روز ۲۸ مردادماه مراجعه می‌نمایند و از اینجانب خواستار می‌شوند که به نمایندگی آنها در این دادگاه نظامی انجام وظیفه کنم، بی‌مناسبت نمی‌داند که با اجازه ریاست دادگاه مواد ۸۷ و ۸۸ و ۸۹ قانون دادرسی ارتش قرائت شود. اینک از سرکار سرهنگ پورآذر خواهش می‌کنم مواد مزبور را قرائت کنند. (مواد مزبور قرائت شد) ملاحظه می‌فرمایند که به استناد این مواد قانونی دادگاه‌های نظامی به جنبه عمومی جرایم رسیدگی می‌کنند و ملاحظه می‌فرمایید دعاوی خصوصی باید در دادگاه‌های دادگستری رسیدگی شود و تا موقعی که دادگاه نظامی نسبت به جنبه عمومی آن معلق می‌ماند و بدیهی است پس از صدور رأی قطعی دادگاه نظامی نسبت به جنبه عمومی مدعیان خصوصی می‌توانند رونوشت رأی صادره از دادگاه نظامی را دریافت نموده، در دادگاه‌های دادگستری طرح دعوای خصوصی نمایند. این نکته‌ای بود که جهت استحضار بازماندگان شهدای ۲۸ مرداد لازم دانستم به عرض برسانم و بدیهی است دادستان ارتش در این دادگاه نظامی وظیفه خود را از لحاظ جنبه عمومی به نحو شایسته تا آنجا که مقدور است و ایجاب می‌نماید و قانون حکم می‌کند، انجام خواهدداد. اینک به عرض می‌رساند در جلسه گذشته کیفرخواست بیان می‌شد، یعنی مطالب مندرج در کیفرخواست تشریح می‌گردید و موضوع صحبت بر سر این بود که متهم ردیف یک در تحقیقات گفته‌است که: "رئیس وقت ستاد ارتش، یعنی متهم ردیف دو، را احضار می‌نمایم و به او می‌گویم در نظر دارم وقتی که سعدآباد می‌رفتم ۴ تانک بزرگ در سعدآباد بود و سؤال کردم آیا بعد از تقسیم گارد شاهنشاهی به تیپ‌های مختلف، تانک‌ها باز هم در آنجا نیست؟" رئیس ستاد ارتش گفتند: "تانک‌ها در اختیار وزارت دفاع ملی است" و متهم ردیف یک در دنباله این بیانات می‌گوید: "من کاملاً مطمئن شدم که در آنجا این تانک‌ها نیست." روز گذشته به عرض رسانیدم که هر کلمه از گفتار متهم حاکی از سوءنیت و مؤید مجرمیت است و در جلسه گذشته توضیح داد که متهم ردیف یک ماه‌ها بوده‌است که به سعدآباد نمی‌رفته و اساساً تماس مستقیمی با اعلیحضرت همایون شاهنشاهی نداشته. در روز ۲۴ مرداد با این بیان صریح جای تردید باقی نمی‌ماند که متهم ردیف یک رضایت نداده و نمی‌داده که چهار تانک در محلی باشد که مقر اعلیحضرت همایون شاهنشاهی و بزرگ ارتشتاران فرمانده است، از این اظهار متهم نکته حساس دیگری که مستفاد می‌شود، اینکه چگونه متهم در روز ۲۴ مرداد در حالی که همواره تکیه کلامش مردم بوده، از همان مردم وحشت داشته؟ زیرا کسی که تکیه‌گاهش مردم باشد و کسی که توکل به خدا داشته‌باشد، تا این اندازه نباید در روز ۲۴ مرداد مضطرب باشد که حتی خود می‌گوید ساعاتی چند که رئیس ستاد ارتش به ملاقاتش نمی‌رود، متوحش می‌شود و به افکار دور و درازی می‌رود، تا اینکه رئیس ستاد ارتش به ملاقاتش می‌رود و از نگرانی و اضطراب بیرون می‌آید. در کیفرخواست مطرح است که در روز ۲۴ مردادماه، شب یک‌شنبه بیست‌وپنجم، او می‌دانسته به اصطلاح او کودتایی می‌شود و از مجموعه تحقیقات باید گفت او می‌دانسته که در شب ۲۵ مردادماه فرمان عزلش به او ابلاغ می‌گردد. خاطر دادرسان محترم به طور قطع مستحضر است و این سابقه ذهنی را دارند که چندین روز قبل از روز ۲۵ مردادماه روزنامه‌های وابسته به دستجات چپ راجع به اینکه قریباً کودتایی می‌شود، به طور تفصیل مقالات می‌نوشتند و انتشاراتی می‌دادند. در یکی از این جلسات دادگاه متهم ردیف یک در میان موضوعی چنین گفتند و خطابشان به ریاست محترم دادگاه بود. گفتند: "آخر عقل هم خوب چیزی است." این جمله را اینجانب در این مورد تذکار می‌دهم، واقعاً عقل هم خوب چیزی است. فرض این است که عده‌ای می‌خواسته‌اند کودتا کنند. مفهوم کودتا هم در تمام دنیا معلوم است چیست. روزنامه‌های پایتخت همه روز مقاله می‌نویسند که قریباً کودتا می‌شود، حتی نام کودتاکنندگان را نیز می‌برند، فرض این است و گفتار متهم ردیف یک از این قرار است که در شب ۲۵ مردادماه کودتا کرده‌اند. اگر صحیح است، تردید ندارد که کودتاکنندگان همه دارای قوه عاقله نبوده‌اند و این موضوع بسیار حساس است که وقتی در روزنامه می‌نویسند کودتا می‌شود و همه کس می‌خواند، لابد زمامدار وقت نیز آن روزنامه را خوانده‌است. صرفنظر از اینکه زمامدار وقت صریحاً در تحقیقات می‌گوید که از سایر منابع اطلاع داشته که کودتا می‌شود. در اینجا هم این سؤال پیش می‌آید که چگونه این زمامدار وقت نشست و ساعت‌شماری کرد که کودتا شود؟ اگر ملاحظه می‌فرمایید، در کیفرخواست هر جا که نام کودتا برده‌می‌شود، واژه دروغی هم اصطلاح می‌شود. بنا به همین استدلال منطقی است و اگر گفتار متهمین را مورد توجه قرار دهیم، باید گفت در زمان ما نه منطقی وجود دارد، نه عقلی و نه هیچ اصلی، به هر جهت به نظر دادستان ارتش کودتایی که می‌گویند شب ۲۵ مرداد انجام شد، چون در زمان آقای محمد مصدق حتی الفاظ هم جابجا شدند و در زمان ایشان حتی الفاظ هم معنی خود را ندارند، ما باید از اینکه می‌گویند شب ۲۵ مرداد کودتا شد، این معنی را درک کنیم که پس از فرمان عزل و پس از اینکه متهم رسید فرمان را داد، خود متهم کودتا کرد، یعنی حامل دستخط را نه تنها دستگیر و زندانی کرد، بلکه یک سلسله اعمال که در این دادگاه ارائه خواهدشد، انجام داد که همه مبنی بر مجرمیت او و همه دلیل بر تأیید کیفرخواست تقدیمی است. متهم ردیف یک در ضمن تحقیقات صریحاً اعتراف می‌کند که: "در نظر داشتم به شاه ضرب‌الاجل داده‌شود که اگر در مدت کوتاهی استعفا نکردند، به ایران تشریف بیاورند و اگر جوابی ندادند، آن وقت برای اینکه مملکت آشفته نشود، به هر ترتیبی صلاح بود عمل شود." در جلسه گذشته عرض کردم که هر سطر از بیاناتی که متهم نموده، دلیل مجرمیت است و دادستان ارتش احتیاج ندارد که زیاد برای اقامه دلیل و برهان کوشش نماید، لیکن با وجود اینکه همان کلمه اولی که متهم ردیف یک در تحقیقات ضمن اینکه خود را معرفی می‌نمود، گفت و این گفتار درباره شغلش بود که گفت: "نخست‌وزیرم" با وجود اینکه این یک کلمه برای دادستان ارتش کافی بود که روی آن کیفرخواست بنویسد، ما این کار را نکردیم و پرونده‌ای تشکیل دادیم که به نحوی است که هر کس آن را بخواند، از هر طبقه و مقامی که باشد، کوچکترین تردیدی در مجرمیت نمی‌تواند داشته‌باشد، آن عمل مأمورین تحقیق و این اظهاراتی که در این دادگاه می‌شود، برای این است که ملت ایران در هر طبقه و مقام و دارای هر شغل و هر صنفی هستند، بدانند که ما جز طریق عدالت، راهی را نمی‌پیماییم. به هر جهت، یک سطر از گفتار متهم را در کیفرخواست نوشته‌ام و گفتم که از چه قرار بود. توجه فرمایید این متهم است که خود می‌گوید: "در نظر داشتم به شاه ضرب‌الاجل دهم" و به دنبال آن می‌گوید: "اگر استعفا نکردند، به ایران تشریف بیاورند." دیروز عرض کردم که باید زبان متهمین را فهمید. دادستان ارتش تردید ندارد که متهم نقشه کشیده‌بود که آن موقع که فرمان عزلش صادر شده‌بود، کودتا نماید، یعنی شاهنشاه را مجبور به استعفا نماید، در آن لحظه که دید طرحش سرنگون شد، یعنی دید که شاهنشاه برای جلوگیری از خونریزی و هرج و مرج از ایران تشریف برده‌اند، هیچ چاره‌ای نداشت، جز اینکه اعمال ۲۵ تا ۲۸ مرداد را انجام دهد، که آن اعمال را همه مردم تهران دیدند. آیا در تهران کسی بود که ندیده باشد به در و دیوارها و حتی کف خیابان‌ها چه شعارهایی نوشته می‌شد؟ آیا در تهران فردی نیست که فروریختن مجسمه‌های شاهنشاه را ندیده باشد؟ این عجیب است که در جرم مشهود چند نفر شاهد و ناظر جرمی باشد. این جرم، یعنی این جرائم وقوع یافته در روز ۲۵ تا ۲۸ مرداد برایش وجود ندارد چون یک سلسله مراتبی بوده که چهار شبانه روز یکی پس از دیگری، با طرح و تصمیم و با سوءنیت انجام می‌گرفته که همه مردم تهران دیدند و همه مردم ایران به وسیله رادیو دولتی مستحضر شدند. از این بالاتر اینکه وزیر خارجه قلابی آن چهار روز تلگراف کرد به سفیرکبیر ایران در بغداد که آن تلگراف را در جلسه گذشته بیان کردم و مفهومش این بود که شاهنشاه عظیم‌الشأن ما "آن کس" می‌شود و چنین توصیف می‌شود که "با شکست فرار کردند". ریاست محترم دادگاه، توجه بفرمایید سفیر کبیر ایران در بغداد، یعنی فرستاده مخصوص اعلیحضرت همایون شاهنشاهی، من متحیرم که چگونه رحم به آبروی این ملت نجیب نکردند. واقعاً من که خود با ایمان این عرایض را می‌کنم، گاهی تصور می‌کنم خواب هستم و اینها نمی‌توانند وقوع یافته‌باشند. با نهایت تأسف، در روز ۲۵ مرداد، حسین فاطمی کلیه خبرنگاران داخلی و خارجی را احضار می‌کند، به عنوان وزیر خارجه کشور شاهنشاهی و سخنگوی دولت این خبر را در اختیار آنان می‌گذارد و دستور می‌دهد به وسیله دستگاه تبلیغات به تمام نقاط دنیا مخاطره شود، دستور این است: "تماس سفارت با کسی که صبح ۲۵ مرداد پس از مواجهه با شکست فرار کرده، مورد ندارد." آیا کسی هست که در تمام این دنیا تردید کند که حسین فاطمی‌ها و مصدق‌السلطنه‌ها در آن لحظه گفته‌اند: ما شاه نمی‌خواهیم و اعلام کرده‌اند که در آتیه نزدیکی رژیم را تغییر خواهندداد. با نهایت تأسف باید عرض کنم که اگر کوچکترین تردید کند، اینجانب می‌توانم لغتی برای او وضع کنم. این گفته‌ها انکار ناپذیر است و من برای اینکه متهم را ارشاد کنم، می‌گویم که اقرار به گناه عملی است پسندیده. (محمد مصدق: آری ثواب دارد) ثواب دارد. هم ثواب دنیوی و هم ثواب اخروی. اگر متهمی این کار را بکند، مشمول رحمت الهی خواهدبود. ما دو ایمان داریم؛ یکی ایمانی که باید در دنیا سرمشق زندگیمان قرار گیرد، که اگر این ایمان را داشته‌باشیم کمتر ممکن است مرتکب جرم شویم، آن هم جرمی که خیانت به کشور باشد. ایمان دیگر ایمان به آن روزی است که ما باید در پیشگاه عدل الهی پاسخ عمر کوتاه را پس بدهیم. ما در همین عمر کوتاه می‌بینیم که اگر مرتکب کوچکترین جرمی شویم، به فرض اینکه آن جرم تعقیب نگردد، این دستگاه خلقت طوری است که بدون تردید عقوبت آن را می‌بینیم. من خدا را به شهادت می‌گیرم. هر لحظه که منظره روز ۲۸ مردادماه در برابرم مجسم می‌شود، برای من باورکردنی نیست، ولی از طرفی وضعی بوده که به چشم دیده‌ایم و همه دیده‌اند. چگونه می‌شود که به نحوی ناجوانمردانه عده‌ای به دست خود، برادران خود را شهید نمایند؟ به هر جهت متهم ردیف یک صریحاً اعتراف نموده‌است که حتی پس از تصرف ایستگاه رادیو، به هیچ وجه حاضر نبوده که از مقام صدارت دست بردارد. باید توجه داشت که بدبختانه بیشتر مقتولین و مجرمین ۲۸ مردادماه در ساعات و لحظاتی مقتول و مجروح شدند که آن ساعات پس از تصرف ایستگاه رادیو بوده‌است. دادگاه محترم پرونده امر را به دقت بررسی فرموده‌اند. با مدارکی که در پرونده موجود است، ملاحظه می‌گردد نخست‌وزیر قانونی کشور از روز ۲۵ مرداد به بعد اعلام نمود که: "من نخست‌وزیرم"، حتی در روز ۲۵ مرداد در روزنامه اطلاعات خبرگزاری آسوشیتدپرس خبری مخابره می‌کند که فرمان نخست‌وزیر قانونی را دیده و مخابره نموده‌است. روزهای بعد در روزنامه‌های تهران نیز این موضوع به خوبی منعکس گردید، در روز ۲۸ مردادماه نخست‌وزیر قانونی به ایستگاه رادیو رفت و اعلام نمود که در این لحظه عملاً مسئولیت خود را به گردن گرفته و مشغول انجام وظیفه می‌شود. مردم نخست‌وزیر قانونی را با استقبال و با نهایت گرمی بردند تا به انجام وظیفه‌اش مشغول گردد. متهم ردیف یک خود می‌گوید: "پس از تصرف ایستگاه رادیو، به هیچ وجه حاضر نبودم که از مقام نخست‌وزیری دست بردارم." قابل توجه است ۴ روز قبل فرمان عزل را دریافت داشته، تمکین ننموده، عملاً اعلام جمهوری نموده، علناً به سفرای ایران دستور داده که نزد شاهنشاه نروند، عصر ۲۸ مرداد نخست‌وزیر قانونی اعلام می‌کند که: "آمده‌ام انجام وظیفه کنم"، پس از این اعلام کشتار دسته‌جمعی مردم بی‌گناه در خیابان کاخ و در آستانه کاخ ۱۰۹ انجام می‌گیرد و ای کاش نخست‌وزیر قلابی وقت در خانه می‌ماند و پای به گریز نمی‌نهاد، چون مگر نه اینکه امروز می‌گوید: "نخست‌وزیرم"، لابد عصر ۲۸ مرداد هم نخست‌وزیر بوده، لابد حرف‌های این آقا به خیال خودش صحیح است. بسیار خوب روز ۲۸ مردادماه آقای مصدق به خیال خودش نخست‌وزیر بوده و همه اعمال و گفتارش این بوده که من هر عملی انجام می‌دهم، به اتکای مردم است، مردم هم که به نخست‌وزیر اعتقاد و ایمان داشتند، چنین نخست‌وزیری چرا باید روز ۲۸ مرداد پای به فرار بگذارد؟ آیا از ترس چاقوکشان بود؟ در این صورت پس وای به حال کشوری که نخست‌وزیرش از دست چاقوکش فرار کند. این صحیح نیست و این موجه نیست. این همان مطلبی است که بارها به عرض رسانیدم، خاصیت مجرمین سرسخت این است که هیچ وقت اقرار به گناه ننمایند تا خسرالدنیا و الاخره گردند. در کیفرخواست شرح داده شده که بنا به اظهار متهم، کیفیت فرار از خانه ۱۰۹ از چه قرار بوده، متهم نیز شخصاً در این دادگاه به طور نسبتاً مشروح و مفصل، چگونگی فرار خود را تعریف نمود، آنچه در این موضوع برای اینجانب قابل توجه است، این است که این متهم حتی با اینکه خود می‌گوید چگونه فرار نمودم و واژه فرار جز این نیست که شخص از کسی یا پیشامدی وحشت می‌کند، یارای مقاومت ندارد، دست به فرار می‌گذارد و پای به گریز. بسیار قابل توجه است که این متهم بنا بر خصلت عوام‌فریبی، حتی از فرار خود نیز استفاده نموده می‌گوید: "از نردبان رفتیم و پشت بام به پشت بام می‌خواستیم برویم. مردم مرا می‌دیدند، ولی احساساتشان سبب شد که هیچ نگویند." شما ریاست محترم دادگاه، استدعا می‌کنم خوب کیفیت را بررسی نمایید. شخصی با دار و دسته‌ای پای به فرار می‌گذارد. از نردبان، از دیوار چهار متری، خود می‌گوید که چگونه بام‌ها را پیمود و چگونه شبی را در زیرزمین گذراند، در عین حال می‌گوید که: "مردم مرا دوست داشتند و مردم برایم گریه می‌کردند." حالا هم باید گفت که این آقا حتی رقص الفاظ به کار انداخته و حتی معنای جملات و الفاظ را در این کشور تغییر داده، زبان مجرم جز این نیست که از ترس مردم از اینکه در آخر روز ۲۸ مرداد دانستم که اعمالم از چه قرار است، از بیم جانم، از بیم اینکه مردم مرا به سزای عملم برسانند، با وجود اینکه به مشهدی مهدی گفته‌بودم در خانه نردبان نباشد، دیدم نردبانی هست. آن را فیضی عظیم دانستم، رفتم بالا دیوار چهار متری بود از پشت بام به پشت رفتم به خانه‌ای و تا صبح ماندم و صبح از ترس مردم مخفیانه تغییر محل دادم، عصر دستگیر شدم، منتهی ارتش شاهنشاهی و مأمورین انتظامی چون سرلوحه اعمالشان جوانمردی است، مرا در پناه خود گرفتند تا مبادا مردم گزندی وارد آورند. متهم ردیف یک باید در این دادگاه برخیزد و کیفرخواستی را که من عرض کردم، بیان کند. متأسفانه و بدبختانه در فرارشان که تردید نیست، ولی می‌گوید: "مردم مرا دیدند و هیچ نگفتند." اگر این جمله دوم صحیح است، فرار مفهوم پیدا نمی‌کرد و اگر فرار صحیح است، جمله دوم زائد بود.
رئیس: یک ربع تنفس اعلام می‌شود.
مقارن ساعت ۱۱ تنفس داده‌شد و رئیس و اعضای دادگاه جلسه را ترک گفتند.
جلسه مجدد دادگاه
ساعت یازده و ربع مجدداً جلسه دادگاه رسمیت یافت و رئیس خطاب به آقای دادستان گفت:
رئیس: به بیانات خود ادامه دهید.
دادستان: به عرض می‌رسانم پس از اینکه متهم ردیف یک فرمان عزل را دریافت می‌کند و رسید می‌دهد، ضمن تحقیقات که در کیفرخواست مندرج است، می‌گوید: "هیأت وزیران را مقارن ساعت ۶ صبح روز ۲۵ مردادماه جهت تشکیل جلسه فوق‌العاده احضار نمودم." این گفتار و این عمل خود مؤید کیفرخواست دادستان، یعنی مؤید جرم است. نکات غیر قابل تردید این است که بنا بر اقرار و اعتراف صریحی که متهم نموده، ساعت یک صبح فرمان را دریافت داشته، رسید هم داده، با توجه به نکته‌ای که عرض شد و با توجه به اینکه خود می‌گوید: "هیأت وزیران را احضار کردم"، جای تردید نمی‌ماند که خود می‌دانسته معزول است. عمل صحیحی که می‌بایستی انجام می‌داد، این بود که ساعت ۶ صبح ۲۵ مردادماه به جای احضار هیأت وزیران، مثلاً به احمدآباد می‌رفت. (محمد مصدق: یا جای دیگر) (خنده حضار) یا به قول خود ایشان به جای دیگر. به هر جهت چون هیأت وزیران را احضار نمود، خود مزید ادعای دادستان ارتش است. بسیار جای تعجب است که خود می‌گوید: "هیأت وزیران را برای تشکیل جلسه فوق‌العاده احضار نمودم." این موضوع را نیز رادیو تهران مقارن ساعت ۶ صبح ۲۵ مرداد اعلام نمود و حتی تصریح نمود و تأکید می‌کرد که: "ملت، ساعت ۷ گوش به رادیو دهید، چون اعلامیه دولت صادر می‌گردد." آفتاب تهران طلوع کرده‌بود تا ساعت ۷ کوچک و بزرگ هر طبقه دور رادیوها جمع شدند که ببینند موضوع از چه قرار است و چه پیشامدی کرده که جلسه هیأت وزیران تشکیل گردیده و رادیو دولتی به ملت اعلام می‌نماید. همه در ساعت ۷ صبح خود را برای یک خبر مهم و فوق‌العاده آماده نموده‌بودند. در گوشه و کنار افرادی از ملت که تصور می‌کردند من باب مثل که در مثل مناقشه نیست، ساعت ۷ صبح رادیو تهران اعلام می‌کند که یک طرح اصلاحی که از مدت‌های مدید مطرح مذاکرات هیأت وزیران بوده، از امروز اجرا می‌شود که آن طرح مثلاً کلیه بیکاران را به کار می‌گمارد و ملت ایران باب سعادتش گشوده می‌شود. ساعت ۷ صبح فرا رسید و ملت به رادیو گوش کرد. سراسر گفتار وحشت و اضطراب در عامه مردم تولید کرد. بسیار خوب جلسه فوق‌العاده هیأت وزیران که تشکیل گردید، این گفته دادستان نیست، این سندش اعلامیه دولت در همان روز ۲۵ مرداد است که سخنگوی دولت به همه جهانیان اعلام کرد، از این آقا بپرسید که جای انکار که نیست که ساعت یک صبح ۲۵ مرداد فرمان را دریافت کرده‌است. بسیار خوب. حالا من به نفع آقا صحبت می‌کنم. (محمد مصدق: بسیار متشکرم) (خنده حضار) آیا جایز بود که خود ایشان که هیأت وزیران را احضار کردند و مفهوم جلسه فوق‌العاده آن هم در ساعاتی که هنوز آفتاب نزده این است که امر مهمی باید مطرح شود، به چه مناسبت در هیأت وزیران مطرح نگردید که دیشب ساعت یک صبح یک چنین دستخطی رسیده؟ آیا مانعی داشت که این موضوع را مطرح کنند و بگویند؟ این مثل این است که دستخط شاه را قبول نداشته. پس ملاحظه می‌فرمایند که این آقای محترم که همواره دم از حکومت دموکراسی می‌زند، حتی ساعت ۶ صبح روز ۲۵ مردادماه را که خود می‌گوید هیأت وزیران را احضار کردم، اصلاً و ابداً به روی مبارک نیاورده که شب گذشته دستخطی به او رسیده‌است، اما این عمل خود نشانه یاغی‌گری نیست؟ مگر این ملت دارای هیأت وزیران نبود؟ این آقا حتماً باید در این دادگاه روشن کند که چرا هیأت وزیران را احضار کرد، دستخط را به آنها نشان نداد؟ (محمد مصدق: روشن است) این آقا می‌گوید سرتیپ آزموده یک عده رجال سیاسی را دستگیر کرده و به زندان افکنده و آن رجال در سرسیاه زمستان از دست خواهندرفت. از این آقا باید پرسید که این عده مگر آن روز رجال نبودند؟ روز ۲۵ مرداد به قول شما، هم رجال بودند و هم وزیر و وزیر هم که طبق قانون اساسی مسئولیت دارد. به علاوه از اینکه مسئولیت فردی دارد، مسئولیت مشترک هم دارد. آقای محترم، آقای دکترای حقوق، آقایی که ۲۸ ماه دم از حکومت مردم بر مردم می‌زدی، باید روشن کنی که چرا صبح ۲۵ مردادماه هیأت وزیرانی که مسئولیت مشترک دارند، آنها را در جریان واقعه نگذاشتی. این نقض صریح قانون اساسی است و این خیانت قطعی و حتمی و غیر قابل انکار به حقوق اساسی ملت ایران است. این رجال اگر به مفهوم خود رجال سیاسی بودند، در بین آنها رجالی پیدا نمی‌شد که شمه‌ای از گفتارش را در این کیفرخواست نوشتم با همین آقا را مواجهه دادم او در حضور این آقا گفت: "چه دولتی و چه هیأت دولتی؟" در حضور همین شخص گفت، سایر رجال مورد نظر آقا نیز می‌گویند که: "آقا چه جلسه فوق‌العاده‌ای؟" از آقا بپرسم: پس رفتید آنجا چه کردید؟ می‌گویید: "اولاً جلسه‌ای نبود، ثانیاً در راهروها شنیدیم که دیشب کودتایی شد." وقتی دادستان ارتش از او بپرسد: جلسه هیأت دولت از چه قرار بود؟ می‌گوید: "این حرف‌ها چیست؟" یکی می‌گوید: "من فنی هستم." یکی می‌گوید: "من بارها به خانم خود گفتم که به من وزارت نمی‌آید، من را وادار کرد که من وزیر شوم." یکی می‌گوید: "می‌ترسیدم استعفا دهم و نخست‌وزیر مرا به زندان اندازد." یکی می‌گوید این اصل قانون اساسی را که می‌گوید: "من از زبان شما می‌شنوم." این رجال سیاسی از این قماش هستند و آنها بودند که این مملکت را به این روز سیاه نشاندند. (محمد مصدق: مثل خود آقا) اینها را من داستان‌سرایی نمی‌کنم. همه مدرک دارد، همه به خط خود نوشته‌اند. خدا را شاهد می‌گیرم حرف‌هایی که می‌زنند و چیزهایی که می‌نویسند، ما مأمورین تحقیق عرق بر پیشانیمان می‌نشیند. خدا کند اینها دروغ باشد. این نمونه‌ای بود از توصیف آن رجال سیاسی که این شخص باید یکی پس از دیگری جواب اعمالشان را بدهد.
راجع به میتینگ
دادستان: در کیفرخواست نوشته شده‌است عصر روز یک‌شنبه ۲۵ مردادماه میتینگی برپاشد که در آن میتینگ ناطقین و سخنگویانی داد سخن دادند که وجه مشترک نطق و خطابه آنان این بود که نعره می‌کشیدند: "ما شاه نمی‌خواهیم." متهم ردیف یک هیأت وزیران را مقارن ساعت ۶ صبح ۲۵ مردادماه احضار می‌کند و عنوان می‌کند که جلسه فوق‌العاده تشکیل شده‌است و به سراسر جهان با صدور اعلامیه وانمود می‌سازد که دیشب کودتا شد و به این مناسبت جلسه فوق‌العاده تشکیل شد. متهم ردیف یک خود می‌گوید: "در جلسه فوق‌العاده شرکت نکردم"، ولی در همان لحظاتی که یک مشت عجزه را به اسم وزیر به خانه ۱۰۹ می‌خواند و آنها در راهروها چای می‌خورند و سیگار می‌کشند و با پیشخدمت‌های آقا صحبت‌های خودمانی می‌کنند، در همان لحظات چند نفری از محارم خاص آقا دور تخت‌خواب آقا گرد آمده، طرح می‌ریزند. طرح این بوده‌است که عصر روز یک‌شنبه ۲۵ مردادماه میتینگی باید در میدان بهارستان تشکیل گردد و موضوع میتینگ این باشد که سخنوری شود که: "ما شاه نمی‌خواهیم" طرح این بود که می‌گوییم و اعلام می‌کنیم به جهانیان که کودتا شده، شاه رفت. تلگراف کرده‌ایم سفیر ایران با او تماس نگیرد. چه زمینه‌ای مناسب‌تر از این اشخاصی مانند رضوی، شایگان، کریم‌پورشیرازی را وادار می‌کنیم بروند میدان بهارستان، همان میدانی که چه خون‌ها در آن میدان ریخته‌شد تا این ملت دارای مجلس شورای ملی باشد. می‌رویم در آن میدان نطق می‌کنیم خطابه‌سرایی می‌کنیم. می‌گوییم ما شاه نمی‌خواهیم. برای دستگاه مصدق جمع کردن یک مشت رجاله که در پای سخنوری آن سخنوران بایستیم و ناطق بگوید که ما شاه نمی‌خواهیم و آنها هورا بکشند و زنده باد بگویند، بسیار سهل و آسان بود، چون محمد مصدق نه ایمان به خدا داشت و نه دارد و نه ایمان به قانون اساسی این کشور. او از یک طرف هیأت وزیران را جمع کرد که بگوید من مرد مشورت هستم، من طالب فکرت مردم هستم، از طرف دیگر دکتر شایگان‌ها، مهندس رضوی‌ها، کریم‌پورشیرازی‌ها را به میدان بهارستان گسیل کرد. رفتند میتینگ دادند. اعلام جمهوریت کردند. افراد شاه‌دوست این کشور را گریان کردند. قصد داشتند و عمل کردند و به در و دیوار نوشتند که ما جمهوری دموکراتیک می‌خواهیم. جمهوری دموکراتیک یعنی هیچ خانواده‌ای هیچ ندارد، جمهوری دموکراتیک یعنی زنان بیوه شوند، اطفال یتیم گردند، خون راه بیافتد. من تردید ندارم که همه این موضوعات را شاهنشاه این کشور سنجیده و موقعی که از این کشور به بغداد عزیمت فرمودند، یک نگرانی داشتند و آن این بود که مبادا آسیبی بر وی وارد گردد. انصاف این بود که از این عمل شاهنشاه سوءاستفاده شود؟ آیا ایرانی به این درجه از انحطاط رسیده که شاهنشاه او در کشور خارجی باشد و یک فرد ایرانی، نمی‌گویم سفیرکبیر ایرانی، باید دستور بدهد که نباید شاهنشاه را ملاقات کند؟ آیا این خصلت، خصلت ایرانی است؟ حکومت مصدق ما را از تمام خصائل و صفات ممیزه ایرانی بازداشت و دانسته همه آن را از ما سلب می‌کرد. ما ایرانیان خصایص خاص خود را داشتیم و داریم. به هر جهت عصر روز ۲۵ مردادماه میتینگ برپاشده، نغمه جمهوری ساز گردید و میتینگ عصر ۲۵ مردادماه طلیعه اعلام جمهوریت ایران بود و این موضوع شک و تردید ندارد. این همان عملی است که جرم متهم را منطبق با آن کرده و می‌گویم این سوءقصدی است به منظور بر هم زدن اساس حکومت مشروطه ایران. میتینگ ۲۵ مرداد به منظور بر هم زدن اساس سلطنت بوده‌است و بس. اینجا هم باید بگویم که من نمی‌دانم متهم چه دفاعی خواهدکرد، از او خواهش می‌کنم هر دفاعی که می‌کند، در جواب این اظهارات من باشد. عرض کردم که من لایق نیستم، ولی خواهش می‌کنم هر دفاعی که می‌کند، پاسخ ملت ایران باشد، چون تردید ندارم این صدای من، صدای ملت ایران است. در موضوع میتینگ روز ۲۵ مرداد از متهم توضیح خواسته‌شد، می‌گوید: "گردانندگان میتینگ ملیّون بودند، اصناف و احزاب ملی." صریحاً گفت و در پرونده منعکس است که دولت اجازه داده‌بود که آنها میتینگ دهند. بیچاره اصناف و احزاب ملی. من از روی اصناف و احزاب ملی واقعاً خجالت می‌کشم. آیا صنفی ملی در این کشور وجود دارد که بگوید من می‌خواهم ناموس کشور بر باد رود؟ آیا صنف ملی وجود دارد که رضایت دهد که دیگر کسی با ناموس خود نتواند در همین خیابان‌های تهران راه برود؟ اینها را ما به چشم دیدیم. تاریخ نیست که کسی بگوید دروغ گفته‌اند. شخصاً در ایام تیره و تار ۲۵ تا ۲۸ مردادماه به اشخاصی برخورد کردم که اشک می‌ریختند و می‌گفتند: "به خانم‌های خود گفته‌ایم تا وضع روشن نشود، از خانه بیرون نروند." در چهار شب، شب‌های ۲۵ تا ۲۸ مردادماه، همه به چشم دیدند که در خیابان‌های تهران با نوامیس مردم چه معامله‌ای می‌شد. ملت مسلمان ایران نه تنها نمی‌پسندد که کوچکترین خدشه‌ای به ناموس ملیّتش وارد شود، بلکه اساس مذهبش این است که حتی فکر این قبیل اعمال حرام است و در پیشگاه خداوند جرمی است غیر قابل عفو و بخشایش. اصناف و احزاب ملی که متهم ردیف یک می‌گوید میتینگ دادند، این موضوع عیناً اصطلاحی است که می‌گوید: "حکومت مردم بر مردم." متهم ردیف یک ضمن تحقیقات می‌گوید: "روز دوشنبه، یعنی روز ۲۶ مردادماه، دکتر سنجابی را خواستم و به او گفتم با اصناف و احزاب ملی مذاکره کند، مجسمه‌ها را بردارند. موقع شروع کار (محمد مصدق: تحریف شده‌است) جمعیت ملی با تلفن گفتند که مأمورین مانع هستند و من دستور ممانعت دادم و احزاب این کار را کردند." ریاست محترم دادگاه باز هم دادستان ارتش باید مدرک نشان دهد و استدلال کند که این جرم با ماده ۳۱۷ قانون دادرسی ارتش منطبق هست؟ واقعاً اگر این چیزهایی که من می‌گویم جرم نباشد، پس باید کسی پیدا شود و به من بگوید که جرم چیست؟ آیا اقرار از این صریح‌تر که متهم حتی واسطه را هم معرفی می‌کند و می‌گوید: "دستور دادم مجسمه‌ها را بردارند"؟ من تردید ندارم در آن روزی که این متهم شروع به انجام وظیفه در پست نخست وزیری نمود و گفت: "از ملت ایران تقاضا می‌کنم مبادا برای من مجسمه درست کنند" از همان روز طرح داشت که روزی مجسمه‌های اعلیحضرتین را بردارد.
همت اعلیحضرت فقید بود
دادستان: متهم در جای دیگر اقرار صریح می‌نماید که: "شخصاً دستور دادم مجسمه اعلیحضرت شاهنشاه فقید را بردارند." باید از این متهم پرسید، باید جواب دهد، اگر بر اثر همت و فداکاری شاهنشاه فقید نبود، دکتر سنجابی‌ها مهندس رضوی‌ها، دکتر شایگان‌ها اساساً می‌دانستند راه اروپا کجا است که بروند آنجا تحصیل کنند؟ بروند تحصیل کنند که قانون اساسی این کشور را حفظ نمایند. شاهنشاه فقید بود که آنها را برای تحصیل آماده ساخت. رفتند و برگشتند و چنین نمک به حرامی کردند که مصدق‌السلطنه، دکتر سنجابی را خواست و گفت: یک مشت بی‌وطن را جمع کن و مجسمه شاهنشاه فقید را پایین آور. این کاش می‌گفت برود به یک نحوی پایین بیاورند که موهن نباشد. مگر مصدق نبود که روز گذشته در برابر انجام وظیفه من در حالی که دادستان هستم و باید ادعای خود را ثابت کنم گفت: "به دادستان بگویید اهانت نکند." من چه اهانتی کردم؟ من دارم انجام وظیفه می‌کنم. اگر این آقا معنی اهانت را می‌فهمید، چرا به دکتر سنجابی نگفت که مجسمه‌ها را طوری بردار که موهن نباشد؟ این شخص با به راه انداختن بساط جاسوسی حتی خبر داشت که مردم در خانه‌های خودشان چه می‌گویند، آیا خبر نداشت که در پایتخت کشور شاهنشاهی چگونه مجسمه سرسلسله خاندان باعظمت پهلوی را پایین می‌اندازند؟ آیا این عمل ما را در دنیا شرمسار نمی‌کند؟ آیا یک قشون فاتحی که در یک کشور مغلوب برود، با بزرگان آن کشور مغلوب چنین معامله‌ای می‌کند؟ آیا باز هم کسی تردید دارد که محمد مصدق می‌خواست رئیس جمهور بشود؟ و یا می‌خواست (محمد مصدق: شاه!) خوب است متهم ردیف یک جواب این حرف‌های مرا بدهد تا ملت ایران بفهمد که من چه می‌گویم و او چه می‌گوید و آنها قضاوت کنند و یا بالاتر می‌روم و می‌گویم دنیا بین من و او قضاوت کند. (محمد مصدق: احسنت، احسنت!)
خاصیت جَبَلی مصدق
دادستان: متهم ردیف یک خاصیت جبلش این است که در برابر حس خودخواهی هر عملی را جایز می‌داند. این حس به اندازه‌ای در این متهم وجود دارد. من که او را به خوبی می‌شناسم، می‌دانم حاضر بود این کشور فلک‌زده را با همه ساکنینش از بین بروند تا ساعاتی چند او خود را زمامدار بداند. این را من با ایمان کامل می‌گویم. در این کشور که باید بگویم اکثریت قریب به اتفاق همه نجیب، همه شریف، همه باایمان هستند، در سنوات اخیر، بالاخص دوره حکومت مصدق، جماعتی فریب خوردند. در این کشور با الفاظ ننگین و با کلمات ظاهراً قشنگ، با مواعید بهشتی، داد و ستدهایی در زمان حکومت این مرد به خصوص راه افتاد. یکی از این داد و ستدها که سابقه‌دار بود، ولی در زمان حکومت این مرد بسیاری مواقع قهرمان اجرای نظریات این مرد، حزب منحله توده بود. این مرد، هم حزب منحله توده را فریب می‌داد و هم جوانان این کشور و هم اصناف و احزاب دیگر را. خلاصه همۀ ایرانیان را فریب داده‌بود. خلاصه از اوصاف او گفتم، مردی است حیله‌گر. در کیفرخواست اشاره شده‌است که چگونه متهم ردیف یک با احزاب دست چپ چشمک می‌زده، مدرک آن را نیز در کیفرخواست نوشته‌ام، در روزهای ۲۵ تا ۲۸ مردادماه در این جلسات ثابت خواهم‌نمود که چگونه حزب توده و حزب ایران و سایر احزاب دار و دسته مصدق که اگر این مرد حیله‌گر نبود، بهتر بود که همه آنها را جمع می‌کرد و اسمش را می‌گذاشت حزب مصدق. ثابت خواهدشد که چگونه همه آنها در آن روزها یک هدف داشتند. دادگاه محترم توجه داشته‌باشد که حزب ایران حزبی است که زیرک‌زاده، سنجابی و حق‌شناس و اکثر رؤسای دوایر دولتی و تمام کسانی که مصدق با آنها کار می‌کرد، تشکیل حزب ایران را داده‌بودند. دادگاه محترم توجه می‌فرمایند وقتی که می‌گویم حزب، اشتباه نفرمایند که جماعتی جمع شده، روی اصول صحیح دنیاپسندی، تشکیل حزب داده‌اند، بلکه در این کشور فلک‌زده، حزب یعنی چند نفری با غرض خاصی، حالا این غرض جیب پر کردن است یا چیز دیگر، دور هم جمع می‌شوند و عده‌ای مردم فریب‌خورده را دور هم جمع می‌کنند. متوجه باشند که چه جنجالی بلند می‌شود تا آن چند نفر معدود از آن استفاده کنند. بسیار دیده‌ام که وقتی پای حساب می‌آید، لیدران این احزاب یا راه کشورهای خارجی را پیش می‌گیرند و یا می‌گویند ما ابداً به این حرف‌ها که می‌زنید، کاری نداشتیم و در نتیجه باز بی‌گناهان در زندان می‌افتند و آنها آزادند. به هر حال حزب ایران، حزب توده، حزب زحمتکشان که هر یک دارای روزنامه بودند، همه یک‌دل و یک‌جهت گفته‌اند و نوشته‌اند که ما جمهوری می‌خواهیم. بنده در این دادگاه تشریح خواهم‌نمود، تنها حزب توده یا حزب زحمتکشان یک وجه اشتراک داشتند و آن این بود که حزب توده می‌گفت جمهوری می‌خواهیم از طریق مجلس مؤسسان و حزب ایران و زحمتکشان می‌گفتند جمهوری می‌خواهیم از طریق رفراندوم. بدیهی است با توجه به اینکه اکثر زعمای دولت مصدق از حزب ایران بوده‌اند و وزیر کشور مصدق، اینکه عرض کردم وزیر کشور مصدق، برای اینکه در روزهای از ۲۵ تا به بعد وزیر کشور ایران، وزیر کشور مصدق بوده، نه وزیر کشور ایران، به هر حال این وزیر کشور مصدق تلگراف کرد به تمام استان‌ها که چون عن‌قریب رفراندوم خواهدشد، همه مأمورین در جاهای خود باشند. طرح این بود که قریباً رفراندوم می‌شود و حزب ایران با تشریک مساعی حزب توده کشور مشروطه سلطنتی ایران را تبدیل به کشور جمهوری می‌نماید. بدیهی است وقتی این طرح اجرایی می‌شد که از نظر یاغیان آن روز اجرای آن صد درصد قطعی بود. من باب مثل بنده که رئیس جمهور نمی‌شدم. این آقای محمد مصدق بود که می‌شد رئیس جمهور و آقایان دیگر هر یک به فراخور خدمتی که کرده‌بودند، مقاماتی را احراز می‌فرمودند و این ملت بدبخت و فلک‌زده ایران بود که حالا باید در فقر به سر برد و آن آقایان به اصطلاح رئیس جمهوری تا امروز رجل سیاسی در این دادگاه معرفی شوند.
نیم ساعت بعد از ظهر، جلسه به عنوان تنفس ختم گردید. جلسه بعد به ساعت سه بعد از ظهر موکول گردید.
پس از تنفس
جلسه محاکمه ساعت سه و چهل‌وپنج دقیقه به ریاست سرلشکر مقبلی و دادرسی آقایان سرتیپ خزاعی، سرتیپ افشارپور، سرتیپ بختیار، سرتیپ شیروانی و منشی‌گری آقای سرگرد شکوهی در تالار آیینه سلطنت‌آباد تشکیل گردید و پس از اعلام رسمیت جلسه، رئیس دادگاه خطاب به تیمسار آزموده، دادستان ارتش گفت:
رئیس: تیمسار دادستان به بیانات خود ادامه دهید.
اظهارات دادستان
دادستان: به عرض می‌رساند آخرین عرایض اینجانب در قبل از ظهر روی این موضوع بود که متهم ردیف یک چگونه در وقایع ۲۵ الی ۲۸ مردادماه، از هر کس که اعتماد و ایمانی به قانون اساسی نداشته استفاده می‌کرد. متهم ردیف یک ضمن تحقیقات صریحاً اعتراف می‌نماید که او دستور داده‌است مجسمه‌های اعلیحضرت شاهنشاه فقید را بردارند و به عرض رسید که این عمل را با موهن‌ترین وجه انجام دادند. پس از اینکه متهم این اعتراف صریح را نمود از او سؤال شد که مجسمه‌های اعلیحضرت محمدرضاشاه پهلوی چرا برداشته‌شد؟ جواب داد: "من به هیچ وجه از این قضیه اطلاعی ندارم و ممکن است این کار را احزاب دست چپ نموده‌باشند." اینجانب در جلسه روز گذشته به عرض رسانیدم که از جمله خصائل متهم منظور، یکی این است که در هر زمان که به کسی یا جماعتی احتیاج داشته‌باشد، دست او را می‌فشرد و به عرض رسانیدم متهم منظور در عین اینکه خود را قوی نشان می‌دهد، بسیار ضعیف می‌باشد. این نشانه ضعف است و مرد ضعیف چنین است که در روز ۲۵ و ۲۶ مرداد تا ۲۷ مرداد به اتکای احزاب چپ هر عملی انجام می‌دهد و در روز ۲۷ مرداد به موجب قرائن و امارات موجود در پرونده، سیاستش این می‌شود که احزاب چپ را به دور اندازد، ولی غافل از این بوده‌است که دیگر کارش ساخته‌بود. این مرد ضعیف است که می‌گوید: "مجسمه اعلیحضرت شاهنشاه فقید را من دستور دادم فرو ریزند"، ولی در برابر سؤال اینکه چرا مجسمه‌های اعلیحضرت محمدرضاشاه پهلوی پایین کشیده‌شد؟، باز هم می‌خواهد از عطوفت شاهنشاه استفاده کند که می‌گوید: "خبر ندارم و ممکن است احزاب چپ این کار را کرده‌باشند." (محمد مصدق: من به شاه فقید قسم نخورده بودم) دادستان ارتش می‌گوید در روز روشن به دست احزاب چپ این عمل را انجام داده، امروز چون روز رسیدگی به حساب است، می‌گوید: "ممکن است احزاب چپ این کار را کرده‌باشند." همه مردم تهران دیدند که پس از فروریختن مجسمه‌ها، آن هم به آن وضع اسفناک، پرچم‌های ضد ملی و ضد استقلال به جای مجسمه‌ها نصب گردید. این متهم نیز مانند همۀ مردم تهران نه تنها به او اطلاع دادند که این عمل انجام شد، بلکه این عمل یکی از طرح‌های خود او بود که مجسمه‌ها را فروریزند. در آن روزهای تیره و تار از فروریختن مجسمه‌ها عکس‌ها برداشتند و این عکس‌ها نه تنها در روزنامه‌های وابسته به متهم تراور شد و منتشر گردید، بلکه برای هر ایرانی شرافتمندی بسیار تأثرآور بود که در همان روزها می‌دید این عکس‌ها در مجلات و روزنامه‌های خارجی منتشر می‌شود. یک نمونه از فروریختن این مجسمه‌ها در روزنامه باخترِ امروز، ۲۷ مرداد ۳۲، ضمیمه پرونده گردیده و دادرسان محترم به طور قطع آن را ملاحظه فرموده‌اند. در زیر یکی از عکس‌ها در آن وضعی که جرثقیلی در پای مجسمه است و مجسمه یک پهلو شده و به پایین فرود می‌آید، نوشته شده: "اصناف و احزاب ملی مجسمه دیو خودسری را پایین می‌کشند" و در زیر دیگری که چند نفر رجاله در زیر آن پای می‌کوبند، نوشته: "چند سال رضاخان میرپنج بر گردن ملت ایران سوار بود. دیروز ملت برای سرنگون ساختن مجسمه او بر گردنش سوار بود." این روزنامه مدیرش وزیر خارجه این مرد است. مگر نه این است که این مرد می‌گوید که: "در تاریخ ۲۵ تا ۲۸ مردادماه نخست‌وزیر بودم"؟ از او سؤال بفرمایید: قبول می‌کنم شما نخست‌وزیر بودید، آیا وزیر خارجه داشتید؟ و اگر داشتید، مگر حسین فاطمی نبود؟ اگر گفت بلی، از او بپرسید: این چه وضعی بود که درست کردید و چرا آبروی ملت ایران را بر باد دادید؟ مگر نه این است که این مرد در این دادگاه همه را جاسوس خواند، حتی دادستان را؟ از این مرد بپرسید در دنیا نمونه‌ای هست که وزیر خارجه کشوری مجسمه پادشاه آن مملکت را به این وضع دربیاورد و چنین عبارتی را در زیر روزنامه‌ای که مدیر آن وزیر خارجه مملکت است، بنویسند؟ ریاست محترم دادگاه باید کلمه به کلمه به عرایض اینجانب توجه نمایند. باید اگر متهم حرفی دارد، در جواب حرف‌های من بگوید. ممکن است متهم در هنگام دفاع حرف‌هایی بزند که یک کلمه آن مربوط به سؤال‌های من نیست، باید به او بگویید اگر حرفی داری، در پاسخ اظهارات مدعی باید بگویی. باید دید مدعی چه می‌گوید و اگر دفاعی هست، در پاسخ ادعای مدعی بیان داشت. به هر جهت وضع این متهم به نحوی است که هر کلمه از اظهاراتش همان طوری که دائماً تکیه می‌کند، مؤید مجرمیت است، مگر اینکه معجزه‌ای شود و این متهم بتواند از کیفر (محمد مصدق: فرار کند) برهد.
شاگرد پشت دری
دادستان: به هر حال توجه به تحقیقاتی که از او به عمل آمده، می‌رساند که از یک طرف با دستجات چپ همکاری می‌کرده و از طرف دیگر بدبختانه اصناف ملی را نیز در جرم خود شریک می‌ساخته و معرفی می‌کرده. کدام اصناف ملی؟ اصناف ملی مردمان نجیب و شریفی هستند که خود جگرشان از این متهم خون است. این اصناف ملی یک ضرر روزانه و دائمی داشتند (محمد مصدق: که بازار را بستند) و آن ضرر این بود که اینها، این بیچاره‌ها مجبور شدند علاوه بر تشکیلات معمولی تجارتخانه، یک عضو اضافی استخدام کنند که نام او شاگرد پشت دری بود، یعنی کسی که روزی ۱۰ تومان به او اجرت بدهند، مأمور درب مغازه باشد. این مأمور مصالح کارش یک دوشاخه بود. با آن دوشاخه مأمور بود از صبح تا نصف شب درب مغازه بایستد. یک دیده‌بان هم داشتند. دیده‌بان، دیده‌بانی می‌کرد، تا از دور دسته‌های رجاله زنده باد و مرده باد راه می‌افتادند، به شاگرد پشت دری اطلاع می‌داد و آن شاگرد درب مغازه را پایین می‌کشید. حال اگر در مغازه مشتری بود، دیگر کاری نداشتند (محمد مصدق: اجرتشان را می‌خواستند) و این مرد کارش این بود، تا زنده باد و مرده باد خاتمه پذیرد و بدیهی است که این کار نیمه روزی به طول می‌کشید. این یک نمونه کوچک مصیبتی بود که این آقا برای اصناف ملی فراهم کرده‌بود. تصور نفرمایید ضرر روزی ۵ یا ۶ تومان بود، باید مجسم فرمایید هر موقع که در پایین کشیده‌می‌شد، از لحاظ وحشت آن کسانی که در مغازه بودند، به آنان چه می‌گذشت. این اصناف ملیِ این آقا است. اینها درست همان گفتار روز قبل است که گفتم سر خود را در برف فروکرده و تصور می‌کنند همه کر و کور هستند. (محمد مصدق: استغفرالله) متهم ردیف یک در تحقیقات معترف است که روز ۲۵ مردادماه مجلس شورای ملی را با صدور اعلامیه‌ای منحل ساخته. این عمل متهم مسبوق به این سابقه است که پس از اینکه برخلاف قانون اساسی ایران و برخلاف رویه، موضوعی را باب می‌کند به اسم رفراندوم که آن خود داستانی عجیب دارد و از وظیفه این دادستانی تشریح جزئیاتش خارج است. آقا رفراندوم را به عمل می‌آورد. در اینجا فقط این تذکر را می‌دهم که رفراندوم، یعنی مراجعه به آرای عمومی، از این قبیل بوده که مثلاً هیأت دادرسان محترم همین امروز به بندر معشور تشریف ببرید و چه بسا تشریف برده‌اند، ملاحظه می‌فرمایید که در بندر معشور اساساً یک مشت فقیر و بیچاره به جبر و زور لقمه نانی به دست می‌آورند. رفراندوم از این قرار بوده که مثلاً در بندر معشور پنجاه‌هزار نفر رأی داده که ما مجلس دوره هفدهم را نمی‌خواهیم. البته این عدد را به طور مثال گفتم، ولی آنچه که تردید نیست، این است که در ضمیمه همین مراتبی است که به عرض رسانیدم. سابقه این است که مراجعه به افکار عمومی با آن رویه و آن داستان به عمل می‌آید. بدیهی است در جریان عمل دیگر گوشی برای کسی باقی نمانده‌بود. آرای عمومی به دست می‌آید. متهم از پیشگاه اعلیحضرت همایونی چنین استدعا می‌کند که به مناسبت انحلال مجلس، ذات ملوکانه فرمان انتخابات دوره هیجدهم را صادر فرمایند. شاهکار متهم در این استدعا این بوده‌است که اگر اعلیحضرت همایونی فرمان انتخاب دوره هیجدهم را صادر می‌فرمودند، همان را متهم سند می‌کرد که تلویحاً مقام باعظمت عمل رفراندوم کذایی را تأیید و تصدیق فرمودند. تردید نیست ذات ملوکانه که در برابر مجلس در پیشگاه قادر متعال به قرآن مجید سوگند یاد فرموده‌اند که باید حافظ قانون اساسی ایران باشند، نمی‌توانستند استدعای متهم را مورد قبول قرار دهند. به هر جهت متهم می‌گوید: "شب ۲۵ مردادماه کودتا کردند"، که دروغ می‌گوید. خودش صبح ۲۵ مرداد کودتا می‌کند. یکی از اسناد کودتا اعلامیه انحلال دوره هفدهم مجلس شورای ملی است که در همان روز ۲۵ مرداد متهم صادر می‌کند. در اینجا دیگر صحبتی از ذات ملوکانه نیست. این اعلامیه چنین شروع می‌شود: "بنا بر اراده ملت ایران". حال این ملت ایران چه کسانی بودند، معلوم نیست. تا آنجا که همه کس می‌داند، ملت شریف ایران، ملت مسلمان ایران، حافظ قانون اساسی است. اعلامیه می‌گوید: "بنا بر اراده ملت ایران که به وسیله مراجعه به آرای عمومی اظهار شد، به این وسیله انحلال دوره هفدهم مجلس شورای ملی اعلام می‌گردد. انتخابات دوره هیجدهم پس از اصلاح قانون انتخابات و قانون تقسیمات کشور، به زودی انجام خواهدگرفت و بر طبق قانون اعلام خواهدشد." این متن اعلامیه است و امضای آن محمد مصدق است، بدون تصدیق شغلی که محمد مصدق دارد. در کیفرخواست تصریح نموده‌ام که این اعلامیه می‌گوید که در روز ۲۵ مردادماه محمد مصدق در حد فاصل محمد مصدق معمولی با محمد مصدق رئیس جمهور یا محمد مصدق شاه بوده، (محمد مصدق چپ‌چپ به او نگاه می‌کرد) او در روز ۲۵ مرداد خود به خوبی می‌دانسته که نخست‌وزیر نیست و این سند را سپرده که دیگر من نمی‌دانم در این دادگاه به اظهارات من چه جواب خواهدداد. استدعا می‌نماید به کلمات این اعلامیه توجه فرمایید تا بر هیچ کس تردید نباشد که محمد مصدق به اصول قانون اساسی ابداً پایبند و مقید نبوده‌است. باید خود را بگذاریم در روز ۲۵ مردادماه، قوه قانونگذاری فلج خیر، منحل شده، شاهنشاه برای حفظ قانون اساسی، برای صیانت حقوق اساسی ملت ایران، مجبور گردیده در غربت به سر برد. در غربت محمد مصدق قدغن کرده که افراد ایرانی با شاهنشاه تماس بگیرند. محمد مصدق به دنیا اعلام کرده که: "شاه فراری است" و اعلام کرده: "تماس سفارت با کسی که فراری است، معنی ندارد." این اوضاع و احوال روز ۲۵ مرداد ۳۲ است در کشور ایران، تنها یک فرد وجود داشته، آن مردی بود به ظاهر علیل و رنجور و در باطن مکار و حیله‌گر. در همان روز ۲۵ مردادماه به نحو شدیدی به نحوی که یاغیان همواره سعی دارند هر لحظه زودتر و بهتر به مقصود برسند، فعالیت از جهات مختلف شروع می‌شود. عصر ۲۵ مردادماه میتینگ برپا می‌شود. مدیر روزنامه باختر امروز که وزیر خارجه کشور شاهنشاهی بوده‌است، شروع می‌کند به سرمقاله نوشتن. سه سرمقاله در روزهای ۲۵ و ۲۶ و ۲۷ مرداد می‌نویسد و این سند ننگین را در تاریخ کشور ایران باقی می‌گذارد و چنانچه می‌دانید، امروز که روز حساب است، معلوم نیست کجا است. چه بسا این آقای مصدق که همه را جاسوس می‌داند، به خوبی بداند او کجا است.
مصدق و فاطمی
دادستان: زیرا این حسین فاطمی بنا به گواهی گواهان، که گواهان وزرای این آقا بوده‌اند، شاید تنها کسی بوده از هیأت وزیران که تماس دائمی با این آقا داشته. وزیر دادگستری او می‌گوید: "حسین فاطمی جیک و پیکش با مصدق بود." او ناله می‌کند و می‌گوید: "مصدق مرا که می‌خواست، اگر دو دقیقه دیر می‌آمدم، به من فحش می‌داد، ولی فاطمی ساعات زیادی در کنار تخت‌خواب بود و هر وقت دلش می‌خواست، می‌آمد." این گفتار وزیر دادگستری از یک طرف شبیه این است که خانه ۱۰۹ مکتب‌خانه بوده و آقای لطفی طفل ۶ ساله، که او را به مکتب‌خانه سپرده‌بودند و این آقا و کسانی نظیر او سرنوشت ایران را تعیین می‌کردند. حسین فاطمی ظهر روز ۲۵ مرداد خبرنگاران را جمع کرد، سند داد که شاه فراری است و حتی دریغ کرد اسم شاه را ببرد. عصر در میدان بهارستان میتینگ داد که اگر ریاست دادگاه اجازه فرمایند، گفتار او به عرض برسد. عین گفتارش که ضبط شده، استماع فرمایند. این حسین فاطمی سه سرمقاله نوشته. عنوان سرمقاله روز ۲۵ مردادماه چنین است: "این دربار شاهنشاهی روی دربار سیاه فاروق را سفید کرد" عنوان سرمقاله دوم، یعنی روز ۲۶ مرداد این است: "خائنی که می‌خواست وطن را به خاک و خون بکشد، فرار کرد" و عنوان سرمقاله روز ۲۷ مردادماه این است: "شرکت سابق و روزنامه‌های محافظه کار لندن دیروز عزادار بودند". اینجانب قبل از اینکه نکاتی را از این مقالات بخوانم، به عرض می‌رسانم که اینها که خود هر عمل ایرانی را وابسته به محافل خارجی اعلام می‌کردند، تردید نیست که خود عامل خارجی‌ها باید باشند. با اینکه غیر مستقیم روی نظریات شخصی به اندازه‌ای افکارشان کوچک است که برای جاه و مقام حاضرند همۀ هم‌وطنان آنان عامل خارجی اعلام شوند. آیا ریاست محترم دادگاه، ایرانی جاسوس می‌شود؟ آیا تمام این رجالی که از صدر مشروطیت تا زمان‌های اخیر در این کشور بودند، همۀ اینها جاسوسند؟ همۀ اینها خائنند؟ اگر ما گفتارهای مصدق را بگیریم، نطق‌ها و خطابه‌های او را بررسی کنیم، زیاد دور نرویم، اعمال و نوشته‌های از روز ۲۵ تا ۲۸ مرداد او را مورد دقت قرار دهیم، حاصل و نتیجه این است که در کشور ایران دو، سه نفر مرد وطن‌پرست وجود دارد از قبیل مصدق‌السلطنه، حسین فاطمی، دکتر شایگان، مهندس رضوی و دو، سه نفر دیگر، بقیه همه اجنبی‌پرست و جاسوس و عُمال بیگانه هستند. این عجیب است و صدمه‌ای که مصدق به این کشور زد، یکی همین است که غرور ملی ما را لکه‌دار کرد، جوانان را مأیوس نمود، پیران و سالخورگان را جاسوس اعلام کرد. معتقدم سال‌ها باید زمامداران این کشور زحمت بکشند تا ایرانی نسبت به ایرانی، خطاب اجنبی‌پرستی نکند، تا تخم کینه‌ای که این مرد و دستیاران او در این کشور پاشیدند، خشک گردد. درمورد رأیی که صادر می‌فرمایید، بایستی وضع متهم با وضع روحی و سوابق او را در نظر بگیرید تا رأیی که صادر می‌فرمایید، رأیی عادلانه باشد. رأی شما رأیی است که بلاشک یک طرف آن ملت ایران، یک طرف قانون اساسی و یک طرف دربار ایران و طرف دیگر مصدق‌ها. اکنون جملاتی از روزنامه باختر امروز قرائت می‌شود. روزنامه باختر امروز در روز ۲۵ مرداد می‌نویسد: "فراریِ بغداد، نوکری و بردگی انگلیس را بر پادشاهی ملت خود ترجیح داد." در مقاله دیگر می‌نویسد: "این جوان هوس‌باز با یک چنین اندیشه خام و احمقانه‌ای فراموش کرده‌بود ملتی وجود دارد که همه این مبارزات و افتخارات وطن تمام جهات ملی شدن و مجموع عملیات ... الی آخر." در جای دیگر می‌نویسد: "من در طول دوازده سال اخیر هرگز به آستان این جوان خوش خط و خال که مثل مار افسرده موقع ضعف سر در هم می‌کشد و در فرصت مناسب نیش جانگزای خود را می‌زند، سر فرود نیاوردم و این آخرین دفعه که به ابتکار خودش به من نشان داد، ولی من هرگز نشان او را به سینه نزدم." ملاحظه می‌فرمایید شاهنشاهی که به دست محمد مصدق حتی آنقدر عطوفت و مهربانی به خرج داده که از یک فرد معمولی نیز خود را بی‌حق بداند و به دست محمد مصدق در روزنامه‌ها چه مقالات مستهجن که نمی‌نوشتند، چه گراورها که نکردند. این شاهنشاه مهربان جز مهربانی، جز عطوفت، عملی انجام نداد. باز هم به جا است که نام شاه را نبریم، بگوییم یک فرد بسیار معمولی یا یک کارمند دون‌رتبه یک وزارتخانه. این کارمند به بغداد می‌رود. آیا اگر اموری در کشور بغداد داشته‌باشد، مگر غیر این است که به وسیله سفیرکبیر ایران انجام دهد؟ این مرد، یعنی این محمد مصدق، حتی حاضر نشد که به این شاهنشاه که بارها گفته: "به کلام‌الله قسم خوردم که به او خیانت نکنم"، حاضر نشد که شاهنشاه را در ردیف یک فرد بسیار عادی بگذارد و لااقل سفیر ایران را منع نکند که با او (محمد مصدق: من اطلاع نداشتم) هیچ یعنی با شاهنشاه تماس نگیرد. محمد مصدق می‌گوید: "در ایام ۲۵ تا ۲۸ مرداد نخست‌وزیرم." صبح گفتم این نخست‌وزیر، وزیر خارجه دارد. وزیر خارجه‌اش حسین فاطمی است. ما فرض می‌کنیم این نخست‌وزیر و آن حسین فاطمی یاغی نبوده‌اند و اینان وزیر بوده‌اند. وزرا مسئولیت مشترک دارند. این نخست‌وزیر آیا می‌شود قبول کرد که وزیر خارجه‌اش سراسر دنیا اعلام کند که سفیر کبیر ایران با پادشاه مملکت تماس نگیرد و او اطلاع نداشته‌باشد؟ او اطلاع از زوایای صندوق‌های صندوق‌خانه‌های خانه داشت. بساط جاسوسی که این مرد در این کشور به راه انداخته‌بود، در هیچ زمانی سابقه نداشته‌است. او نمی‌توانست ببیند که دو نفر با هم دوست هستند. شیوه او ریختن تخم نفاق بود. او از این راه بهره‌برداری می‌کرد. او روی تخت خوابیده‌بود، تلفن‌های متعدد و جاسوسان بی‌شمار داشت، لحظه به لحظه از هر طرف به او اطلاع داده می‌شد و چون خود بی‌فضیلت است و بی‌ایمان است، مردم را به تهمت می‌بست. او نمی‌تواند بگوید که: "وزیر خارجه‌ام به بغداد تلگراف کرد، ولی خبر نداشتم" او اگر این را بگوید، همان مطلبی است که بارها گفتم، این زبان مجرم است. زبان مجرم است که می‌گوید: من نخست‌وزیر بودم، ولی از مطلبی که وزیر خارجه‌ام گفت، خبر نداشتم. این موضوعی است که به عرض رسانیدم. یعنی انکاری که ارزشش به مراتب بالاتر از اقرار است. این خود می‌گوید که: "من دکتر حقوق هستم" و به طور قطع از من بهتر می‌داند. این دستگاه عدالت است که او را وادار می‌کند که در بین حرف من بگوید که: "من خبر نداشتم." اینجانب این را یک موفقیتی برای دادستان می‌دانم و مفتخرم که بالاخره محمد مصدق را وادار کردم که چون ارواح شهدای ۲۸ مرداد هم‌اکنون گلوی او را می‌فشرد، (محمد مصدق: خفه‌ام کرده‌اند) خود با زبان خود بگوید: "من خبر نداشتم که فاطمی به بغداد تلگراف کرده؛ «تماس با کسی که فراری است، معنی ندارد.»" این ارواح شهدای ۲۸ مرداد است که گلوی او را می‌فشارد که باز خود را به مسخرگی بزند. اینها برای دادستان ارتش موفقیت است.
در این موقع از طرف رئیس دادگاه ده دقیقه تنفس اعلام شد.
دنباله بیانات دادستان
پس از تشکیل مجدد جلسه در ساعت پنج و پنج دقیقه، دادستان ارتش به اظهارات خود ادامه داد و گفت:
دادستان: عرض می‌شود صحبت این بود که حسین فاطمی روز یکشنبه ۲۵ مردادماه، او هم مانند متهم ردیف یک، طغیان کرد و دست به یاغی‌گری گذاشت. متهم ردیف یک چون در پناهگاه بود، صحنه را اداره می‌کرد. مستقلاً و مشترکاً طرح به هم زدن اساس سلطنت و حکومت را می‌ریخت. همکاران و شرکای او به فعالیت شدید دست زدند. عصر روز یک‌شنبه، ۲۵ مردادماه، میتینگی برپا کردند. تصور نفرمایید که این برپا شدن میتینگ بدون نقشه قبلی و طرح تنظیمی بوده. به محض اینکه آفتاب روز ۲۵ مرداد طلوع می‌کند، اشرار و یاغیان دور هم جمع می‌شوند و طرح می‌ریزند. یکی از این طرح‌ها که می‌توان آن را طرح شماره یک نامید، همین میتینگ عصر ۲۵ مرداد است. اینها پس از گرفتن دستور اصلی از مرشد واقعی، در خانه مهندس رضوی، که مهندس رضوی آن نماینده‌ای بوده‌است که در تاریخ برای اولین بار ملاحظه شد که نماینده‌ای می‌گوید: "من نماینده ملت نیستم"، تا به این طریق مجلس کوبیده‌شود و از دو هدفی که متهم شماره یک داشته و هدف شماره یک مجلس بوده، تسخیر شود، در خانه چنین مردی جمع می‌شدند، برنامه میتینگ عصر ۲۵ مرداد را تنظیم می‌کنند. از گفتارها معلوم است که دعوا و مرافه‌ای هم سر می‌گیرد. یکی می‌گوید: من باید جلوتر از همه بگویم شاه نمی‌خواهیم. دیگری می‌گوید: من باید سخن‌پراکنی کنم. به هر حال قبل از ظهر ۲۵ مرداد، در یکی از خانه‌های خیابان شاهرضا، چنین اوضاعی بوده، مثل وضعی که تیمساران اطلاع دارند که یک مشت جانی و راهزن در کوه و کمر برای تقسیم اموال غارت شده نقشه بکشند و جنگ و ستیز نمایند. پس از این مقدمات، عصر روز ۲۵ مرداد فرا می‌رسد. متهم ردیف یک مأمورین را در شهر تهران به فعالیت وامی‌دارد که از گوشه و کنار اشخاصی را اجیر کنند و من دیگر نمی‌دانم که اجرت آنان را نیز متهم ردیف یک از کیسه شخصی می‌گوید دادم و از عواید ملک احمدآباد یا از بیت‌المال مسلمین بوده‌است. اینکه می‌گویم نمی‌دانم، به خوبی می‌دانم که عواید احمد آباد و عواید شخصی آقا تکافو نمی‌کرده که یک چنین صحنه‌هایی به راه افتد. این از مأموریت من خارج است و باید مأمورین دیگر بروند و کشف کنند که این مخارج از کدام صندوقی می‌شده و این پول‌هایی که به این مصارف می‌رسیده، منبع آن کجا بوده‌است. مِن باب مثال، کریم‌پورشیرازی به خودش هم اعتقاد ندارد. این کریم‌پور یکی از ناطقین زیر دست و فعالین ایام ۲۵ تا ۲۸ مرداد بوده. این کریم‌پورها برای خاطر حضرت آقا نطق نمی‌کردند. اینها اجیر بودند. اجرت آنها را باید کشف کنند که منبعش از کجا بوده؟ واقعاً اگر آقای مصدق از عواید شخصی می‌پرداخته، چه خوب بود یک مدرسه می‌ساخت و یا یک آب‌انبار درست می‌کرد، یا یک امر عام‌المنفعه می‌کرد.
مصدق مسئولیت همه را قبول کرده
دادستان: میتینگ برپا می‌شود. با اجازه ریاست دادگاه، به مناسبتِ موضوع، گفتار حسین فاطمی را خواهیدشنید. قبل از آن نکته‌ای را باید به عرض برسانم و جمله معترضه در اینجا خواهدبود، این است که آقای مصدق چنانچه آگاهید، چه ضمن تحقیقات و چه در محضر دادگاه، چنین بیان داشته که: "هر یک از رجال"، که مقصودشان وزیران کذایی است، "اگر گفت مصدق مطلبی را گفته‌است، من قبول دارم". در روزی که این بیان را برای من نمود، اصرار ورزیدم گفتم: اینکه حرف نشد، ایشان به کرّات اصرار کردند و تعرض نکردند و گفتند: "حرف مرد یکی است و هر چه وزیران گفتند، بدان حرف من است." چگونه می‌شود که هم امروز وقتی من می‌گویم وزیر خارجه‌ات تلگراف به بغداد کرد، وقتی من سند می‌دهم که سرمقاله نوشت، می‌گوید: "من اطلاع ندارم". آخر ریاست محترم دادگاه این جریانات عجیب نیست؟ مطلب دیگر این است که در تنفس یکی از آقایان محترم که ارادتی به ایشان نداشتم، اظهار لطف کردند و تذکراتی با مدارک به اینجانب دادند. به عرضشان رسانیدم و بی‌مناسبت نیست که در محضر دادگاه عرض کنم که رسیدگی به اتهامات و اعمال آقای مصدق، آنچه مربوط به انجام وظیفه دادستان ارتش است، از ساعت یک صبح ۲۵ مرداد است که یاغی شده، اعمال زمان وزارت و صدارتش از وظایف دادستان ارتش خارج است. این گفتارهایی که در دادگاه نظامی به عمل می‌آید، اشاراتی است که ذهن دادگاه محترم از سوابق مستحضر شود، چون این اصلی می‌باشد که برای بازپرس و چه برای دادستان و چه برای یک دادگاه اعم از دادگاه نظامی و عمومی سابقه متهم و روحیات او با خصائلش عامل مؤثری برای قضاوت است. در جلسه گذشته شاید عرض کردم که اینجانب نه مرد سیاسی هستم، نه اطلاعات من به آن اندازه‌ای است که بتوانم روی وضعیت متهم سخنی بگویم، نکته دیگر این است که رسیدگی به اعمال ایشان از وظیفه اینجانب خارج است. (محمد مصدق: محل تکفیر است) در جلسه گذشته عرض کردم، هر چه می‌گویم، از جانب ملت است.
پخش نطق حسین فاطمی
دادستان: به هر جهت هرگاه ریاست دادگاه اجازه می‌فرمایند، همین صدای حسین فاطمی که در میتینگ ۲۵ مردادماه شرکت داشته و نطق نموده، به سمع دادگاه برسد.
رئیس: بفرمایید. مانعی ندارد.
در این موقع نوار ضبط صوت که مربوط به جریان میتینگ روز ۲۵ مرداد و نطق حسین فاطمی بود، گذاشته‌شد، ولی محمد مصدق گوش‌های خود را گرفته‌بود و توجهی به آن نمی‌کرد و پس از چند دقیقه‌ای قبل از اینکه تمام نطق فاطمی پخش شود، به اشاره رئیس دادگاه، از پخش آن خودداری شد و دستگاه ضبط صوت را یکی از افسران مأمور انتظامات دادگاه به خارج از جلسه برد و دادستان به سخنان خود چنین ادامه داد:
می‌خواستند ایرانِ نو بسازند
دادستان: ملاحظه فرمودید که آقای محمد مصدق که در این دادگاه دو، سه بار واژه نعره را استعمال نمودند و گفتند که: "در کیفرخواست نوشته شده نعره می‌کشیدند"، این مطلب حقیقت دارد. می‌گویند: "نخست‌وزیرم" و می‌گویند: "در آن روزها نخست‌وزیر بودم" این صدا، صدای وزیر خارجه این نخست‌وزیر بود. در خاتمه سخن‌پراکنی او می‌گوید: "ایرانِ نو باید بسازیم" ایرانِ نویی که می‌خواستند بسازند، یعنی تمام تاریخ چندهزار ساله ایران را به دور اندازند، تا ایران بشود ایرانِ نو. ایران نو ساختن هیچ مفهومی دیگر ندارد که گفتم. حق هم با آنها بود، زیرا از دریچه چشم آنان مصدق بود و چند نفری از قماش فاطمی بقیه رجال و هر کس که سرش به تنش می‌ارزید، همه و همه جاسوس بودند و بیگانه‌پرست، مردم هم که مردم‌اند، کار به این حرف‌ها ندارد، پس باقی می‌ماند ایرانِ نو و مردانِ نو، مردِ نو یعنی مردی که هفتاد و چند سال از عمرش سپری شده‌بود، از سن رشد و بلوغ همواره دم از آزادی، دم از استقلال ایران، دم از قانون اساسی ایران، دم از سلطنت ایران، دم از اظهار ارادت و چاکری به شاهنشاه ایران می‌زند. این شخص وقتی می‌گوید می‌خواهم ایرانِ نو بسازم، یعنی همه این حرف‌ها مقدمه‌چینی بود و فریب مردم ایران، تا آن لحظه فرا رسد که ایرانِ نو بسازم، این تردید ندارد و در کیفرخواست نوشته‌ام.
روزنامه‌ها چه می‌نوشتند؟
دادستان: به طور کلی مندرجات روزنامه‌های وابسته به متهم ردیف یک در روزهای ۲۵ الی ۲۸ مردادماه که در واقع مدیر و نویسنده و ناشر آن شخص متهم بوده‌است و اضافه شده است، به طور کلی گفتارهای رادیویی و سخن‌پراکنی‌های سخن‌گویان مصدق‌السلطنه، همه حاکی از وقوع جرمی است که منطبق است با ماده ۳۰۷ قانون دادرسی و کیفر ارتش، اینجانب اگر بخواهم به شرح و بسط بپردازم، ساعات زیادی وقت دادگاه را می‌گیرم، برای اجتناب از این موضوع، اجازه می‌خواهم درباره مندرجات این روزنامه‌ها یک توضیح کلی دهم و یقین است دادرسان محترم خود تمام مندرجات روزنامه‌ها را با دقت قرائت فرموده و می‌فرمایند و تشخیص لازمه را خواهندداد. روز ۲۵ مرداد روزنامه‌های منتسب به دستگاه مخوف طبق معمول به مدح و ثنا پرداختند. روز ۲۶ مردادماه شروع می‌شود که در روزنامه‌های آن دستگاه هدف اصلی اعلام گردد. روزنامه "نیروی سوم" سرمقاله‌اش چنین است: "این هم نوبت دربار و محمدرضاشاه خائن، محمدرضاشاه خائن باید محاکمه و مجازات شود، عنصری که جبر تاریخ علت وجودی مقام او را نفی کرده، با تکیه بر گارد مسلح خود در تاریکی شب چون دزدان و آدم‌کشان بر نهضت ملی ما یورش آورد، عیاشی و خوشگذرانی و توطئه‌چینی علیه ملت، تنها سرگرمی محمدرضاشاه در این دوازده سال بوده‌است، پادشاه خودسری که مانند آدم‌کشان بر خانه نخست‌وزیر هجوم می‌آورد، باید به سزای خود برسد. تکلیف آینده را ملت با رفراندوم تعیین خواهدکرد." روزنامه جبهه آزادی ارکان مرکزی حزب ایران، یعنی آن حزبی که مصدق‌السلطنه تمام افراد سرشناس آن را بنیانگذار ایران نو می‌دانست، که همه ملت ایران آنها را می‌شناسند و می‌دانند که آن روز خود اینان به عضویت در حزب ایران افتخار می‌کردند و همه ملت می‌داند که اینان چگونه بیت‌المال مسلمین را غارت می‌کردند، این ارکان مرکزی حزب ایران، عنوان سرمقاله‌اش در روز ۲۶ مرداد پس از اینکه می‌نویسد: "در میتینگ دیروز مهندس زیرک‌زاده گفت" چنین می‌نویسد: "دولت ملی ما باید شاه را مستعفی اعلام و شورای سلطنتی تشکل دهد." این ارکان حزب ایران نظرش به موقع اجرا گذاشته‌شد. همین اشرار در خانه ۱۰۹ اجتماعات پی‌درپی کردند که شورای سلطنتی تشکیل دهند. عجیب است، شورای سلطنتی یعنی شورایی که شخص پادشاه موقعی که ضرورت باشد، خود تعیین می‌کند که چند نفری وظایف سلطنت را در عوض پادشاه انجام دهند. یاغیان از یک طرف گفتند: دولت ملی ما، یعنی دولت یاغی باید شاه را مستعفی اعلام کند و از طرف دیگر گفتند باید شورای سلطنتی تشکیل دهد. پرونده تحقیقات ستاد ارتش می‌رساند و مندرجات این روزنامه‌ها هم تأیید می‌کند که چنین مقرر بوده که روز جمعه، ۳۰ مرداد، مسخره‌بازی رفراندوم تجدید شود و مردی پس از ۷۳ سال، به طفولیت رجعت کند. یک توضیح باید به عرض برسانم و آن این است که روزنامه نیروی سوم، گرداننده آن کسی می‌باشد که سابقاً در حزبی دیگر بوده، با انشعابی که به عمل می‌آید، روزنامه نیروی سوم را به راه می‌اندازد و این روزنامه ارکان آقای بانی ایران نو بوده‌است، روزنامه شهباز ارکان جمعیت ملی مبارز با استعمار، که عجب عبارت زیبا و قشنگی است، در بالا با خط درشت می‌نویسد: "برای تعیین تکلیف دربار باید مجلس مؤسسان فوری دعوت گردد و عنوان مقاله‌اش این است: "شاه خائن از بیم خشم ملت ایران به دامن اربابان خود گریخت. عامل توطئه‌های ملی ۱۲ سال اخیر، آخرین ضربت خائنانه خود را وارد آورد و فرار کرد. تشکیل شورای سلطنتی کافی نیست، باید مجلس مؤسسان برای تعیین تکلیف شاه خائن و برچیدن بساط خیانت دربار فوراً تشکیل گردد." روزنامه شجاعت که او هم لابد با استعمار مبارزه می‌کرده، سرمقاله‌اش این است: "شاه خائن پس از شکست کودتای خائنانه پریشب از تهران فرار کرد و دیشب وارد بغداد شد. دیروز وقتی که خبر فرار شاه منتشر شد، شور و شعف فراوانی مردم را فرا گرفت." روزنامه خاور زمین هم عنوان می‌کند: "ما شاه نمی‌خواهیم". روزنامه آپادانا، ارکان حزب ملت ایران بر بنیاد پان‌ایرانیسم، سرمقاله‌اش چنین است: "مرگ بر شاه خیانتکار و جاسوس". دادگاه محترم ملاحظه می‌کنید، اینها سند قطعی و غیر قابل انکار است که نه متهم می‌تواند بگوید: از اینها خبر نداشتم و نه می‌تواند بگوید که: حتی به کلام‌الله مجید خیانت نکردم و به شاهنشاه خیانت نکردم. این شاهنشاه در طول ۱۲ سال سلطنت جز عطوفت و مهربانی، جز اینکه همواره در فکر ملت باشد، آیا قصد و غرض دیگری داشته‌است؟ این شاهنشاه چرا در عنفوان جوانی موهای سرش سفید است؟ آیا خصلت ایرانی این است که با این شاهنشاه یک چنین معامله‌ای کند؟ این مرد، یعنی این متهم ردیف یک است که این ننگ را برای ملت ایران به بار آورد که هر ایرانی شرم دارد که این مقالات را بخواند. قبل از ظهر مختصراً عرض کردم که وضع به نحوی بوده که شهباز و شجاعت و ارکان حزب ایران و چه و چه و چه، همه متحداً می‌گفتند و نوشتند: "شاه نمی‌خواهیم" در این جهت و برای وصول به این هدف، همه متحدالقول بودند. اینها هم مثل آن دسته یاغیانی که طرح میتینگ ریختند، دعوایشان می‌گیرد. اگر روزنامه‌هایشان را ملاحظه کنید، یک دعوایی در کار بوده و آن این بوده که شهبازیون می‌گفتند: "باید مجلس مؤسسان فوراً تشکیل گردد". حزب ایران و نیروی سوم می‌گفت: "باید مراجعه به آرای عمومی شود". اگر ملاحظه می‌فرمایید که پس از روز ۲۵ مردادماه یاغی ردیف یکِ این کیفرخواست، چند روزی مجال داد که ایرانِ نو ساختن، به تأخیر افتد، از این جهت بود که این مختصر اختلاف را که بین شهبازنویس‌ها و ارکان حزب ایران‌نویس‌ها بود، برطرف کند، و الا این شخص سرسخت در همان صبح ۲۵ مرداد ایرانِ نو را ساخته‌بود و پشت پا به قانون اساسی و حقوق اساسی ملت ایران به یکباره زده‌بود.
بالاترین عذاب
دادستان: تردید ندارم که هم‌اکنون با تجسم ارواح شهدای ۲۸ مرداد، که من سر تعظیم به آنان فرود می‌برم، که من مثل یک فرد ایرانی به بازماندگان آنها تسلیت می‌گویم، گلوی این مرد متهم را می‌فشرد. بالاترین عذاب همین است که این متهم سرسخت می‌بیند دادستان نقشه‌هایش را روی میز ریزد و ملت ایران می‌بیند چه خوابی او برای ناموس ایرانی و ناموس اجتماعی ما دیده‌بود. در کیفرخواست نوشته‌ام انحلال مجلس شورای ملی و تعقیب آن دسته نمایندگانی که در برابر مقاصدِ کشور بر باد دهِ محمد مصدق مقاومت می‌کردند، خود مؤید مجرمیت او است. دادرسان محترم به طور قطع مستحضرند که این مرد چگونه قوه قانونگذاری را فلج کرد. این مرد در همان روز ۲۵ مردادماه دو، سه تن از نمایندگانی را که سر انقیاد و اطاعت به او فرود نیاورده‌بودند، گرفت و به زندان افکند. (محمد مصدق: چنین چیزی نیست) این مرد، مردی است آزادی‌خواه، حافظ قانون اساسی ایران. (محمد مصدق: اسم آن سه نفر را بگویید) در کیفرخواست تصریح شده‌است که از وزارت کشورِ مرد یاغی به استانداری‌ها و بخشداری‌ها دستور صادر می‌شود که: "منتظر مراجعه به آرای عمومی باشند" مدرک آن را نیز ضمیمه پرونده نموده‌ام. باید از این مرد پرسید که: برای چه امری می‌خواست به آرای عمومی مراجعه کند؟ آرای عمومی مراجعه‌اش برای ساختن ایرانِ نو بود که مردی با موی سپید در آخر عمر بیاید و ایرانِ نو بسازد. در روزهای شوم ۲۵ تا ۲۸ مردادماه اداره اطلاعات شهربانی فعالیت عجیب و غریبی داشته، دستور می‌دهند که اگر افرادی از خانواده سلطنت بخواهند به نقطه‌ای از کشور ایران مسافرت نمایند، اطلاع بدهند. این برای مردی که عمری دم از آزادی‌خواهی می‌زد، ننگ است که افراد این کشور را از هر طبقه و مقام زیر نظر بگیرد و تردید ندارم که اگر ایرانِ نو ساخته شده‌بود، افراد این کشور حق نفس کشیدن هم نداشتند. دستگاه مخوف مفهومش همین است که در کیفرخواست به عنوان دستگاه وحشتناک و مخوف مصدق‌السلطنه نام برده می‌شود.
رئیس: جلسه را ختم می‌کنیم. جلسه بعد به ساعت هشت و نیم صبح فردا موکول می‌گردد.
مقارن ساعت ۶ جلسه ختم شد.