محاکمه محمد مصدق دوشنبه ۹ آذر ماه ۱۳۳۲ نشست ۱۹

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
روز رستاخیز ملی ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ محاکمه محمد مصدق و سرتیپ ریاحی ۱۲ آبان تا ۱ دی ماه ۱۳۳۲

کیفرخواست دادستان علیه مصدق و سرتیپ ریاحی

مصاحبه فرماندار نظامی تهران درباره همدستی حزب توده با مصدق


نوزدهمین جلسه محاکمه محمد مصدق و سرتیپ تقی ریاحی

دوشنبه ۹ آذرماه ۱۳۳۲

جلسه صبح دادگاه
نوزدهمین جلسه دادرسی آقایان محمد مصدق و سرتیپ ریاحی ساعت ده و ربع صبح در تالار آیینه سلطنت‌آباد به ریاست آقای سرلشکر مقبلی تشکیل گردید و پس از قرائت صورت‌جلسه و اعلام رسمیت دادگاه به شرح زیر آغاز گردید:
رئیس: سؤال از آقای محمد مصدق.
محمد مصدق: بله، بفرمایید.
رئیس: توضیح دهید ساعت یک صبح ۲۵ مردادماه که دستخط اعلیحضرت همایونی را گرفته و رسید دادید، به وسیله چه کسی دستخط به دست شما رسید و پس از دریافت و دادن رسید چه دستوری صادر نمودید؟
محمد مصدق: قبلاً لازم می‌دانم که از پیشامد دو جلسه قبل معذرت بخواهم و آن این بود که من از ماده ۳۹۲ محاکمات جزایی اطلاع نداشتم و قانونی که مرور می‌شد همین قانون دادرسی و کیفر ارتش بود، زیرا اگر از ماده ۳۹۲ اطلاع داشتم، اطاعت از اوامر ریاست دادگاه می‌کردم، و اما راجع به دستخط، گمان می‌کنم یکی از آدم‌های خودم بود، چون الان درست یادم نیست کی دستخط را برای من آورد. بنده آقا از نه اسفند، دو درِ آهنی در منزل کار گذاشته‌بودم که بین دو در اتاق خواب من بود. آن شب از طبقه پایین تلفن کردند که دستخط آورده‌اند و می‌خواهند ابلاغ کنند. گفتم: دستخط را بگیرید و بیاورید. حال نمی‌دانم از افسران مراقب خانه من بود یا یکی از آدم‌های خود من دستخط را آوردند.
رئیس: دستخط را که دیدید، چه دستوری دادید؟
محمد مصدق: با آقای سرتیپ ریاحی مذاکره کردم که چنین دستخط آورده‌اند و آورنده دستخط توقیف شد.
رئیس: سؤال از تیمسار ریاحی. آیا به همین نحو که گفتند، به شما دستور داده شد که آورنده دستخط را توقیف نمایید؟
سرتیپ ریاحی: به هیچ وجه آقای مصدق در آن شب صحبت از دستخط نفرمودند. بنده به وسیله خود تیمسار سرتیپ نصیری دانستم که ایشان حامل امریه‌ای از طرف اعلیحضرت همایونی برای آقای مصدق بوده‌اند، ولی در تلفن به هیچ وجه آقای مصدق اشاره‌ای به این موضوع نفرمودند.
رئیس: پس علت توقیف سرتیپ نصیری فقط حامل دستخط بودن بوده‌است یا علت دیگری داشته‌است؟
سرتیپ ریاحی: همان طور که قبلاً به عرض رسانیدم، سرتیپ نصیری به عنوان و تصور اینکه عامل عملی است، یعنی با تعدادی سرباز و ارابه جنگی در شب حرکت کرده‌است، به این دلیل آقای مصدق به بنده دستور بازداشت ایشان را دادند.
رئیس: پس دستور بازداشت ایشان را آقای مصدق به شما ابلاغ نموده‌اند و آیا علت بازداشت را هم خود آقای مصدق بیان کردند یا شما خودتان تشخیص دادید؟
سرتیپ ریاحی: قبلاً، عصر شنبه، آقای مصدق اطلاع حاصل کرده‌بودند که تیمسار سرتیپ نصیری چنین عملی را انجام خواهندداد. البته به کرّات آقای مصدق این قبیل اظهار نگرانی‌ها را کرده‌بودند و در دفعات دیگر نیز تصور اینکه ممکن است یک واحد نظامی عمل خودسرانه‌ای بکند، می‌نمودند و به بنده هم در این باره دستوراتی می‌دادند. بنده شخصاً خیالم راحت بود و اصولاً تصور نمی‌کردم در مرکز چنین عملیاتی بشود، مع‌الوصف در اجرای دستورات آقای مصدق تعدادی واحدهای آماده در سربازخانه‌های مختلف همیشه داشتیم. آن شب نیز بنا به سابقه مذاکره‌ای که آقای مصدق راجع به امکان عمل سرتیپ نصیری با بنده کرده‌بودند، بنده هم همانطور که در عرایض دیروز به عرض رسانیدم، تصور کردم واقعاً این یک عمل کودتایی است. بنده از فرمان اطلاع نداشتم تا روشن شوم و در موقعی که سرتیپ نصیری به دفتر من آمدند، افسر دیگری، یعنی ستوان یکم ریاحی که از منسوبین نزدیک اینجانب و افسر گارد شاهنشاهی است، با ایشان بودند و این دو نفر افسر فقط از گارد شاهنشاهی به صورتی که عرض شد، بازداشت شدند.
رئیس: ممکن است مفاد دستور تلفنی آن شب خود را به تیمسار سرتیپ ریاحی برای دستگیری سرتیپ نصیری بفرمایید.
محمد مصدق: حضرت آقای رئیس دادگاه، شما از کسی که خودش می‌گوید ۷۳ سال دارد و دیگران می‌گویند ۹۰ سال دارد، انتظاراتی دارید که از یک جوان نمی‌توان داشت، والله حافظه ندارم. به شما عرض می‌کنم این اشخاصی که به من همکاری نزدیک داشتند، خواه وزیر بودند، خواه رئیس ستاد ارتش. من خدا را به شهادت می‌طلبم که تا به امروز از آنها خلافی نشنیده‌ام. من در این سن و سال چرا باید حرف بی‌اساس بزنم که یک بیچارۀ بدبختی را گرفتار کنم؟ والله اطلاع ندارم.
رئیس: فقط بفرمایید دستور توقیف سرتیپ نصیری، حامل دستخط اعلیحضرت همایونی را به چه علت صادر فرمودید؟
محمد مصدق: علتش این بود که یک افسری که تابع وزارت دفاع ملی بوده و از طرف وزیر دفاع ملی مأمور گارد شاهنشاهی بوده، یک چنین افسری با آن صورت و وضعی که به کرّات عرض شده‌است، بیاید در منزل نخست وزیر و دستخط را ابلاغ کند. بنده نمی‌خواهم گله کنم، زیرا مقام من لایق نیست که از یک مقام با عظمتی گله‌مند باشم که یک چنین دستخطی را به وسیله کفیل وزارت دربار و یا رئیس تشریفات ابلاغ نفرمودند، آن هم در روز روشن و ساعت اداری، آن هم این افسر با زره‌پوش و چهار ارابه نظامی مسلح در خانه من بیاید و دستخط ابلاغ کند.
رئیس: اولاً ایشان افسر فرمانده گارد شاهنشاهی و بالاخص مأمور دربار شاهنشاهی بوده‌اند، مضافاً بر اینکه تمام افسران فرمانبردار و تحت امر مستقیم بزرگ ارتشتاران هستند، نه وزیر دفاع ملی، ایرادی نبود که مأموریت خود را که عبارت از رساندن دستخط ملوکانه به شما بوده، انجام داده‌باشد و نمی‌شود این را برای افسر جرم و علت توقیف تشخیص داد. آن هم به طوری که خودتان اظهار داشتید، فرمان را به در منزل شما آورده و به وسیله یکی از بستگان به شما رسانده، رسید داده‌اید، به نظر می‌آید مستوجب توقیف بوده و یا با آن طوری که اشاره کردید به در خانه شما آمده و صحت و سقم آن روشن نشده و طبق اقرار خودتان به خصوص آن شب منزل شما بیش از سابق مراقب داشته و هیچ صدایی، ولو یک تیر بلند نشد، آیا می‌شود این افسر را مقصر دانست و توقیف کرد؟
محمد مصدق: اولاً توهینی به مقام سلطنت کرده، زیرا مقام سلطنت آنقدر بالا است، آنقدر بزرگ است، که محتاج به این نیست که با قوه دستخط بیاورد و این شخص که با قوه دستخط آورده، توهینی به مقام سلطنت کرده و تصور کرده کسی دستخط شاه را نمی‌خواند و خواسته با قوه آن را بقبولاند. دستخط شاه را اگر یک فراش دربار بیاورد، نخست وزیر باید اجرا کند، دستخط شاه احتیاج به تانک و زره‌پوش نداشت. راجع به اینکه فرمودید قوای منزل شما کافی بود، او آن شب نمی‌دانست که منزل من تقویت شده، و الا کار خودش را می‌کرد، ولی خبر آن شخص مجهول که گفت او حرکت کرده و شما خانه خودتان را تقویت کنید، سبب شد که وقتی او دید در مقابل یک قوای متمرکزی واقع شد، نتوانست کار خود را بکند.
رئیس: من با استدلال خود شما که آن افسر دستخط اعلیحضرت همایونی را که واجب‌الاطاعه تشخیص داده‌اید با آن وضع آورده و اگر یک پیشخدمت ساده‌ای آورده‌بود اجرا می‌کردید، از خود شما می‌پرسم که چرا در تمام بیانات خودتان اظهار داشتید امر را نافذ نمی‌دانستم؟
محمد مصدق: یک وقتی هست که یک وزیری آلت فعل است، ولی یک وقتی است که وزیری استقلال شخصی دارد. اگر وزیری آلت فعل شد، هر چه گفتند، می‌گوید: صحیح است، ولی آن وزیری آلت فعل نشد و خیرخواه پادشاه بود، اگر در اظهار عقیده خودداری کند، به شاه و مملکت خیانت کرده‌است. من وزیری بوده‌ام که هیچ وقت از اظهار عقیده نترسیده‌ام. شما جریان دوره وکالت من را در چهار دوره تقنینیه بخوانید. چون می‌دانم که مجال ندارید، از یک شخص مطلعی، ولو اینکه چند دقیقه وقت خود را تلف کنید، بخواهید خدمتتان عرض کند که من تا امروز نشده‌است چیزی به مجلس بیاید و من در اظهار عقیده و خدمت به شاه مملکت و وطن عزیزم خودداری کنم. من آن شب دستخط را گرفتم و نوشتم دستخط مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی به من رسید، ولی من نمی‌توانستم اگر عقیده و نظری نسبت به این دستخط دارم، بگویم و بگویم امر مبارک را اجرا می‌کنم. من صراحتاً عرض می‌کنم شاهنشاه مملکت را همیشه خیرخواه مملکت شناخته‌ام و هر وقت خبری را به خیر مملکت به آن مقام بالابلند عرض کردم، قبول فرموده‌اند و اگر پادشاه ما خیرخواه نبود، من چکار داشتم نخست وزیر شوم؟ من همیشه اعتماد به همراهی این شاهنشاه داشته‌ام و همیشه اطمینان داشتم که اگر چیزی در صلاح مملکت به این بزرگوار عرض کنم، مورد تصدیق است. شما آقای رئیس دادگاه سال‌ها با اعلیحضرت همایونی کار کرده‌اید و تحت امرشان بوده‌اید، آیا غیر از اینکه بنده عرض می‌کنم، ایشان را طور دیگری شناخته‌اید؟ اگر غیر از این است، بفرمایید تا توضیح عرض کنم.
رئیس: فقط جواب سؤال بنده را بدهید که آیا حامل دستخط بودن جرم است؟
محمد مصدق: بله، برای اینکه با قوه آمده‌است. شما خودتان سلسله مراتب را می‌دانید. دیروز آقا وقتی که به شما گفتم تلگراف سرتیپ را من گفتم، دیگر این سرتیپ ریاحی حق نشستن اینجا را ندارد.
رئیس: همان مقررات ارتش ایشان را در اینجا نشانده‌است، چون ایشان مرئوس بزرگ ارتشتاران فرمانده هستند.
محمد مصدق: پس تحقیق بفرمایید وقتی که ایشان معاون ستاد ارتش شدند، به هیچ وجه ارتباطی با دربار نداشته، عرض می‌کنم سلسله مراتب باید در وزارت دفاع ملی حفظ شود. اوامر بالا نسبت به مادون باید اطاعت شود. اگر سرتیپ نصیری گفت که اعلیحضرت همایونی دستوری دادند که من با تانک و قوه نظامی دستخط را ببرم، من قبول دارم. اگر معمول همین بوده که دستخط را با تانک ببرند، من قبول دارم، ولی اگر این امر متعارف نبوده، آن صاحب منصب سوءاستفاده از مقامی که داشته‌است، نموده‌است.
رئیس: با اینکه توضیح داده شد و خودتان به صراحت بیان نمودید که امریه به چه وسیله به دست شما رسید و کوچکترین عمل قدرت و حتی تظاهر به آن هم مشهود نبود و همچنین با توضیحات و استدلال کافی اطاعت امر سلسله مراتب را تشریح نمودید و به مقام شامخ سلطنت و خاصه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی را تعریف و توصیف کرده و واجب‌الاطاعه بودن اوامر ایشان را بیان نمودید، چگونه به جای اجرای امر بعد از دادن رسید به دستخط ملوکانه داخل در کیفیت آوردن دستخط شدید و چون به طوری که اظهار داشتید همان آن به رئیس ستاد ارتش دستور توقیف سرتیپ نصیری را داده‌اید، حتی کوچکترین تحقیقی نیز برای چگونگی حمل دستخط به وسیله سرتیپ نصیری به عمل نیاورده‌بودید. به نظر می‌آید این استدلال اخیر جهت بازداشت سرتیپ نصیری موردی نداشته‌است و اکنون فقط سؤال می‌شود و فقط این جواب را بدهید چه ساعتی امریه به شما رسید و چه ساعتی دستور بازداشت سرتیپ نصیری را صادر فرمودید؟
محمد مصدق: جناب آقای رئیس دادگاه لازم است دو کلام عرض کنم که سلسله مراتب در وزارتخانه‌ها است. سلسله مراتب بین دولت و شاه نیست، زیرا وزرا مسئول مجلسین هستند که در این باب به تفصیل بحث خواهدشد و اما اینکه فرمودید در چه ساعت دستخط تسلیم شد، در عین رسید نوشته‌ام. یک ساعت بعد از نصف شب دستخط به من رسید. پس از اینکه دستخط به من رسید، بنده چه می‌توانم بکنم؟ بنده یقین داشتم که در اصالت این دستخط به جهات و دلایلی که دیروز راجع به دستخط آقای سرلشکر زاهدی عرض شد، تردید داشتم. دوم شاهنشاه هرگز اجازه نداده‌اند که یک ساعت بعد از نصف شب در حالی که حکومت نظامی است، در منزل نخست وزیر دستخط را با تانک و نظامی و شصت تیر بیاورند و برای من مثل روز روشن بود که شاه چنین دستوری به این شخص نداده‌است. این بود که در همان فاصله یک بعد از نیمه شب به محض اینکه دستخط را دیدم و آن وضع در اصالت آن تردید کردم، به آقای سرتیپ ریاحی دستور دادم که حامل آن را توقیف کنید.
رئیس: آیا معقول و منطقی‌تر نبود که به جای توقیف سرتیپ نصیری دستور کسب اطلاع از چگونگی فرمان صادر می‌فرمودید؟
محمد مصدق: به کرّات عرض کردم که در چگونگی فرمان تردید نداشتم امروز هم اگر اعلیحضرت همایونی این دستخط را تأیید بکنند، به نظر من این دستخط جعل معنوی است.
رئیس: اکنون که اعلیحضرت همایون شاهنشاهی به کشور مراجعت فرموده‌اند و بیش از سه ماه است جریان امور کشور با نخست وزیری تیمسار سپهبد زاهدی می‌گذرد و کاملاً مؤید دستخط صادره است، هنوز شما برخلاف اظهار این دقیقه خود که می‌گویید اگر اعلیحضرت همایونی این دستخط را تأیید می‌فرمودند، من اطاعت می‌کردم، در تمام اظهارات خودتان بیان کرده‌اید که: "این دستخط نافذ نبوده و من نخست وزیر قانونی هستم."
محمد مصدق: محمد مصدق هیچ وقت اجباری نداشته‌است که چیزی برخلاف واقع بگوید. من اگر عرض می‌کنم خیرخواه شخص اعلیحضرتم، به هیچ وجه تردید نفرمایید که در این عرض ذره‌ای خلاف گفته‌باشم. سلاطین در زمان سلطنت خودشان باید به دو چیز عقیده داشته‌باشند: یکی اینکه در حال حاضر کارهایی بکنند که در نفع مملکت باشد و دیگر اینکه تاریخ نام آن پادشاه را به زشتی نبرد.
رئیس: باز تکرار می‌کنم از موضوع خارج نشوید.
محمد مصدق: جواب این است که من می‌گویم اگر الان هم شاه بفرمایند من این دستخط را تأیید می‌کنم، نام نامی ایشان همیشه به بزرگی یاد خواهدشد و البته هم یقین دارم که نخواهندفرمود.
رئیس: به نظر من تشکیل دادگاه صدور فرمان شاهانه برای رسیدگی به این موضوع که شما از ساعت یک صبح ۲۵ مرداد امر شاهانه را اطاعت نفرموده‌اید، کاملاً باشد و برای دادگاه نیز سؤالات همین اندازه کافی است. بفرمایید بنشینید. در این موقع محمد مصدق به جای خود نشست.
اظهارات دادستان
رئیس: تیمسار دادستان توضیحاتی دارید، بیان فرمایید.
دادستان: عرض می‌کنم به نظر اینجانب با سؤالات و جواب‌هایی که به عمل آمد، دادستان ارتش در این دادگاه دیگر وظیفه‌ای ندارد که انجام دهد. به طور مختصر عرض می‌کنم آنچه که اینجانب از توضیحات متهمین استنباط نمودم، این است که با زبان بی‌زبانی به ریاست دادگاه می‌گویند مجرم هستیم و دست از سر ما بردارید. به خاطر دارم روزی ضمن تحقیقات، آقای لطفی را با آقای مصدق مواجهه داده‌بودم، آقای لطفی بیاناتی فرمودند راجع به اوضاع هیأت وزیران که بیاناتشان انتقاد از وضع صدارت آقای مصدق بود. آقای مصدق در پاسخ ایشان گفتند: "حق این بوده که به یاد ایام خوشی که با هم کار می‌کردیم، امروز که گرفتار هستیم، برخلاف یکدیگر سخنی نگوییم." این گفتار آقای مصدق است که در آن روز به آقای لطفی گفتند.
دو نوع بازی
دادستان: در این دادگاه اینجانب چنین استنباط می‌کنم که آقای مصدق دو نوع بازی می‌کند: یکی اینکه تلویحاً به سرتیپ ریاحی می‌گوید که حق این است که برخلاف من چیزی نگویی، بازی دوم ایشان این است که در سن هفتاد و چند سالگی صریحاً بیانی می‌نمایند، ولی بلافاصله وقتی می‌بینند احیاناً حقیقت‌گویی کرده‌اند، حرف خود را پس می‌گیرند و می‌گویند: "والله به خدا حافظه ندارم، هر چه سرتیپ ریاحی بگوید راست است".
متهم اعتراف کرده‌است
دادستان: به نظر اینجانب دادگاه محترم هیچ چاره‌ای ندارند جز اینکه تابع اصول و منطق و مدارک مضبوطه در پرونده شوند. محمد مصدق صاف و صریح می‌گوید فرمان عزل را نافذ نمی‌دانم و صریحاً می‌گوید یاغی هستم. برای دادستان ارتش جای گفتگو باقی نمی‌ماند. به کرّات دیروز تا به حال گفت که: فرمان عزل را جعل معنوی می‌دانم. دادستان ارتش می‌گوید این اعتراف به این است که او یاغی است، یعنی محمد مصدق اعتراف می‌کند که کیفرخواست دادستان ارتش درباره او وارد است. به کرّات می‌گوید که: "دستخط جعل معنوی است" و می‌گوید: بر فرض اینکه اصالت داشت، آن را قبول نداشتم. ولی امروز یک سخن خیلی بامزه‌تری هم گفت و آن این بود که گفت: دستخط شاه را اگر یک فراش هم می‌آورد، روی سرم می‌گذاشتم. از این دو گفتار ملاحظه کنید که این مرد چه می‌گوید. از یک طرف می‌گوید مقام شاه به قدری شامخ است که اگر دستخط را یک فراش هم می‌آورد روی سرم می‌گذاشتم و از طرف دیگر می‌گوید دستخط جعل معنوی است و بر فرض اصالت نافذ نبوده‌است. پس به نظر دادستان ارتش این دادگاه از لحاظ دستخط دیگر کاری ندارد انجام دهد، زیرا مصدق می‌گوید دستخط را قبول ندارم. از جهت دیگر هم دادگاه نباید کاری به این موضوع داشته‌باشد، چون این دادگاه تشکیل نشده برای اینکه تشخیص دهد که دستخط شاهنشاه نافذ است یا خیر و به خاطر دارید که این عرض را قبلاً یکی از وکلای مدافع سرتیپ ریاحی، شاید سرکار سرهنگ شاهقلی، عیناً بیان داشتند که اینجانب تأیید می‌کنم. اگر ملاحظه فرمودید که دادستان ارتش بحث مفصلی روی اصول قانون اساسی نمود، از این لحاظ بود که همان طوری که در آن جلسات به عرض رساندم، با مغالطه و سفسطۀ مصدق، برای کسی جای تردید باقی نماند.
به این بحث خاتمه داده‌می‌شود
دادستان: به هر حال در این مورد از ریاست محترم دادگاه تقاضا می‌کنم که در دنبالۀ دادرسی چنانچه مقتضی می‌دانند، به این گفتگو خاتمه داده‌شود که آیا دستخط نافذ است یا نیست؟ مبنای کیفرخواست این است که مصدق پس از دادن رسید، دست به طغیان گذاشته و یاغی شده، که این موضوع را مصدق ضمن پاسخ‌هایی که داد، تأیید و تصدیق نمود، یعنی گفت: "دستخط را قبول ندارم" و اما درباره سؤالی که از او کردید و موضوع سؤال این بود که دستخط چگونه به دست او رسید و پس از دریافت و دادن رسید چه دستوری داد؟ و او چنین پاسخ داد که: "به سرتیپ ریاحی تلفن کردم و گفتم چنین دستخطی آوردند" و موافقت حاصل شد که تیمسار نصیری را بازداشت کنند، عقیده اینجانب در این گفتار آقای مصدق این است که صد درصد محمد مصدق صحیح می‌گوید، کما اینکه در همین جلسه برای بار دیگر این گفتار خود را تأیید نمودند. بزرگترین دلیل این است که اگر زیاد دور نرویم و از عصر ۲۴ مردادماه جریان را طبق گفتۀ متهمین بررسی کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که هر دو متهم اقرار و اعتراف نموده‌اند که از عصر روز ۲۴ مرداد منتظر وقوع حادثه‌ای در شب ۲۵ مردادماه بوده‌اند. در اینجا یک جمله معترضه باید به عرض برسانم و آن این است که به طوری که می‌گویند آقای مصدق در یکی، دو سال قبل در مجلس شورای ملی اظهار داشته‌بودند که شبی خوابی دیدند و بعد صحت و سقم آن نمی‌دانم و این موضوع خواب ایشان یک موضوعی برای روز همه بود و هنوز هم در افواه است که آقای مصدق آنجا که کمیتشان لنگ شود عنوان می‌کنند که: "خواب دیده‌ام". در این دادگاه هم به کرّات گفته که "یک شخص مجهولی" به ایشان تلفن زد. این خلاف است. در یکی از جلسات به عرض رساندم که ایشان ...
اخطار و اعلام تنفس
دادستان: ضمناً از مقام ریاست دادگاه خواهش می‌کنم که به وکلای مدافع متهمین تذکر بفرمایید که در موقع عرایض اینجانب توجه داشته‌باشند و گوش بدهند.
دریادار نصیرزند، وکیل مدافع سرتیپ ریاحی: آقای دادستان این تذکر با جنابعالی نیست، برای دادگاه تعیین تکلیف نکنید. (زنگ رئیس)
سرتیپ معین‌پور، وکیل مدافع سرتیپ ریاحی: این تذکر به مقام ریاست است، اگر ایشان بفرمایند صحیح است. (زنگ رئیس)
محمد مصدق: آخر آنقدر مطالب جالب است که همه باید گوش بدهند.
رئیس: ده دقیقه تنفس داده می‌شود.
ساعت یازده و ربع جلسه به عنوان تنفس تعطیل شد.
ادامه توضیحات دادستان
ساعت یازده و نیم مجدداً جلسه دادگاه رسمیت یافت و رئیس به دادستان اجازه داد که به توضیحات خود ادامه دهد.
دادستان: موضوع این بود که عرض کردم. آقای مصدق موقع دستگیری و بازداشت تیمسار سرتیپ نصیری این گفتاری را که در دادگاه نمودند که: "پس از دریافت دستخط و دادن رسید به سرتیپ ریاحی تلفن کردم و گفتم چنین دستخطی را آورده‌اند" و موافقت شد که آوردنده را توقیف کنند، این گفتار آقای مصدق صحیح نیست و عرض کردم از عصر ۲۴ مرداد آماده برای این عمل بوده‌اند که وقتی دستخط عزل آقای مصدق از نخست وزیری رسید، بلافاصله و با مقدمات قبلی که در کار بوده‌است، آورنده را دستگیر کنند و آن اعمالی را که در کیفرخواست تشریح شده، انجام دهند. یعنی خود کودتا کنند. در تأیید این عرض به استحضار دادگاه محترم می‌رساند که آنچه از مجموعه تحقیقات و توضیحات متهمین در این دادگاه به نظر می‌رسد، این است که متهمین از نصب تیمسار سپهبد زاهدی به مقام نخست وزیری اطلاع داشته‌اند و بدیهی است نصب نخست وزیر جدید مستلزم عزل نخست وزیر قدیم بوده‌است و هر ثانیه انتظار وصول فرمان عزل را داشته‌اند. مزید این مطلب اینکه در شب ۲۵ مردادماه رئیس وقت ستاد ارتش در حدود ساعت ۲۱ از منزل با عجله به ستاد ارتش می‌آید و در آنجا معاون خود را قبلاً احضار کرده، هر لحظه منتظر وصول دستخط به منزل آقای مصدق بوده‌اند. کما اینکه عمل نیز انجام شد و به محض اینکه دستخط رسید، تیمسار نصیری بازداشت شد و بقیه اعمال صورت گرفت. روز گذشته تیمسار سرتیپ ریاحی یک بیانی فرمودند که از آن بیان اینجانب در اینجا استفاده می‌کنم. بیان ایشان این بود که هر فرماندهی مأموریت را به نحوی اجرا می‌کند و تصمیمات را به نحوی اتخاذ می‌نمایند، اینجانب در این مقام نیستم که به عرض برسانم بیان ایشان با سؤال ریاست محترم دادگاه مطابقت نداشت، فقط استفاده می‌کنم و به عرض می‌رسانم موضوع باید تفکیک شود. دو موضوع باید مورد توجه دادگاه محترم قرار گیرد: یکی اینکه فرمان ملوکانه چه بود؟ دیگر اینکه نحوه ابلاغ از چه قرار بود؟ به نظر اینجانب نحوه ابلاغ به هر نحو و طریقی که باشد، مؤثر در اصل فرمان نیست. سرتیپ نصیری که فرمان را دریافت داشته و حامل ابلاغ بوده، آزادی عمل داشته‌است که با اسکورتی حرکت نماید، یا منفرداً برود، یا کلیه افسران گارد شاهنشاهی را من‌باب مثال به دنبال خود همراه ببرد، و یا من‌باب مثال چندین هنگ را همراه خود ببرد و هیچ یک از این نحوه اعمالی که سرتیپ نصیری انجام می‌دهد، مؤثر در اصل موضوع نیست. سرتیپ نصیری در آن شب آزادی عمل داشته، مأموریت داشته، فرمان ملوکانه را به دست نخست وزیر وقت برساند. حقیقت را نیز دادگاه محترم به نظر می‌رسد به خوبی می‌داند و شاید ریاست محترم دادگاه ضمن سؤالاتشان اشاره فرمودند.
باید وارد ماهیت شد
دادستان: در آن شب ضمن ابلاغ دستخط یک تیر تفنگ خالی نشده و آنچه که تحقیق شده‌است، سرتیپ نصیری اسکورت مختصری همراه داشته، که چون این موضوع را در بیان کیفرخواست به عرض رسانده، از تطویل کلام خودداری می‌کنم و نتیجه آن عرایضم این است که معتقد هستم از این به بعد دادگاه محترم باید به این نحوه وارد ماهیت دعوا شوند، یعنی متهمین به این نحو دفاع نمایند که اعمال منتسب به آنها را رد کنند و به نظر اینجانب بحث لازم روی فرمان عزل و اینکه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی حق صدور فرمان دارند یا خیر، به عمل آمده و اصلاً وظیفه دادگاه واردشدن به آن موضوع نیست. بدیهی است متهمین باید با آزادی عمل آنچه که در کیفرخواست به آن نسبت داده شده، مورد توجه قرار دهند و هرگونه دفاعی دارند، به عمل آورند. باز هم از موقع استفاده نموده به عرض می‌رساند که هرگاه آقای مصدق قصد نمایند که ضمن دفاع وارد مباحثی شوند که برخلاف انتظام و مصالح کشور باشد، اینجانب طبق قانون، درخواست سرّی نمودن دادگاه را خواهم‌نمود، ولی هرگاه روی اعمالی که به موجب کیفرخواست به ایشان نسبت داده شده‌است دفاع نمایند، با نهایت خوشوقتی دقیقاً بیانات ایشان استماع خواهدشد و اطمینان می‌دهم هرگاه ضمن دفاعیاتشان دفاع موجه‌ای نمایند اولین شخصی که موجه بودن دفاع را اعلام کند، اینجانب خواهم‌بود. (محمد مصدق: خدا سایه‌ات را از سرم کم نکند) اینجانب ممکن است بسیار اشتباه نموده‌باشم، این اشتباه را باید در درجه اول متهمین و وکلای محترم مدافع آنان و در مرحله نهایی دادگاه محترم رفع نمایند و دیگر عرضی ندارم.
اعتراض وکیل مدافع ریاحی
رئیس: سرکار سرهنگ بزرگمهر دفاعیات خودتان را در اطراف کیفرخواست موضوع مدافعات از ۲۵ تا ۲۸ مرداد بفرمایید.
دریادار نصیرزند: بنده عرضی دارم.
رئیس: بفرمایید.
نصیرزند: احتراماً به عرض می‌رساند مفهوم اخذ توضیحات از متهمین و غیره، مصوبه در ماده استنادیه این نیست که بین دادستان و متهمین منازعه و تعرض انجام شود. توضیح برای روشن شدن نقاط تاریک است. به این مناسبت تصور نمی‌کنم تیمسار دادستان ارتش پس از آنکه ده، دوازده روز در اطراف ادعانامه خود توضیحات مفصل و مشروح دادند، دیگر پس از توضیحاتی که تیمسار ریاست دادگاه از متهمین خواستند، جای صحبتی برای ایشان نبود. تیمسار ریاست دادگاه سؤالاتی فرمودند و موکل بنده جواب مطابق سؤال دادند، ولی مثل این است که تیمسار دادستان ارتش در صحبت کردن از هر مقوله‌ای آزاد هستند. به این جهت استدعا می‌کنم مقرر فرمایند اصول محفوظ باشد و ضمناً به دادگاه هم از هیچ طرف ارائه طریق نشود. چون تیمسار ریاست دادگاه با نهایت دقت مراقب انتظامات و مذاکرات هستند، اگر موردی پیدا شود رأساً اقدام می‌فرمایند.
من تقاضا دارم
رئیس: اگر دادستان صحبت‌هایی کردند، به تقاضای اینجانب و برای روشن شدن ذهن دادگاه بود. ایشان بعد از اینکه صحبت‌های خود را کردند، دیگر تقاضای صحبت نداشتند و به نظر من دادستان محق هستند که برای اثبات کیفرخواست خود صحبت و اصرار کند و در طریقه اداره دادگاه نیز اینجانب مراقبت دارم. حالا آقای سرهنگ بزرگمهر بفرمایید مدافعات خود را از موکلتان بفرمایید.
اظهارات وکیل مدافع محمد مصدق
سرهنگ بزرگمهر، وکیل مدافع محمد مصدق: محترماً به عرض می‌رسانم آن طوری که از ماده ۱۹۷ بنده استنباط نموده‌ام، این است که معمولاً وکیل تسخیری برای کسی که نتواند اظهارات خود را بیان نماید تعیین می‌کنند و با قرائت ماده ۱۹۷ (عیناً قرائت شد) با توجه به ماده ۱۹۲ آیین دادرسی کیفری که ریاست محترم دادگاه مجاز بودند که از متهم یا متهمین سؤالاتی بفرمایند و سؤال فرمودند، اینک به نظر اینجانب نوبت دفاع به عهده متهم می‌باشد و به خصوص وقایع ۲۵ تا ۲۸ مرداد که جزئیات امر از نظر شخص موکلم نه اعمالی که بدون اطلاع ایشان انجام گرفته، باید به وسیله خودشان گفته‌شود و اینکه تصور شده اینجانب اصرار دارم به اینکه از دفاع خودداری نمایم، صحیح نیست، زیرا اساساً عادت به دروغ گفتن ندارم و تصور می‌کنم ریاست دادگاه و سرتیپ شیروانی و افشارپور و سرتیپ خزایی که سمت استادی اینجانب را داشته‌اند و تیمسار سرتیپ بختیار که مدتی در گارد شاهنشاهی به عنوان فرمانده گارد نادری افتخار فرمانبرداری ایشان را داشته‌ام، بدانند که عادت به دروغ نداشته‌ام. موازی تهیه لوایح در رد صلاحیت، همانطور که گفتم، ۲۶ صفحه در رد صلاحیت اوراقی تهیه شد و معلوم گردید به گزاف نگفته‌ام. بنده و موکل محترم، هنگامی که برای رد صلاحیت تهیه لوایح می‌نمودیم، فرض کردیم اگر دادگاه با دلایل قویه‌ای که بر عدم صلاحیت نوشته‌ایم معهذا خود را صالح بداند، وضع این گونه خواهدبود به طور معمول دادگاه‌ها پس از خواندن قرار صلاحیت کیفرخواست خوانده می‌شود و بی‌آنکه روی آن از طرف دادستانی صحبتی بشود، به رد کیفرخواست مبادرت خواهیم‌نمود و روی این اصل ۱۹ صفحه جواب تهیه شد، ولی بعد از آنکه دادستانی جلسات طولانی بحث فرمودند و از این نظر که متهم و وکیل مدافع دو نفر هستند و قاعدتاً چون در تمام دنیا برای متهم به اصطلاح "آوانس‌"هایی داده می‌شود که هر چه در دل دارد بگوید، از این رو این طوری تصور شد که متهم یا وکیلش، دو برابر باید صحبت کنند و تمام جهات تاریک را روشن نمایند و برای آنکه دروغ نگفته‌ام این ۱۹ صفحه است که تهیه نموده‌ام دادستانی به شهادت صفحاتی که از بیانات ایشان یادداشت کرده‌ام صد صفحه دفترچه‌ای و در حدود ۳۰ صفحه اوراق عادی در تقویت کیفرخواست و بیان کیفرخواست مذاکره فرموده‌اند، بنده نیز فقط رئوس مطالب را در ۷ صفحه یادداشت کرده‌ام که باز باقی دارم که به تدریج به آنها جواب بدهم و در حدود ۲۱ صفحه به اضافه ۴ صفحه که دو صفحه آن ماشین شده قبلی است، آماده نموده‌ام و باید این وظیفه خود را به نظر خود پس از دفاع موکلم کاملاً انجام بدهم و برای اینکه خدای نکرده توهم نشود یا اینکه برای متهم یا متهمین یا وکلای مدافع آنها در این دادگاه تضییقی ممکن است قائل شوند، از دادگاه اجازه می‌خواهم اجازه بفرمایند طبق ماده ۱۹۷، اظهارات متهم استماع شود و سپس وکیل مدافع به دفاع بپردازد، ولی چون خود را تابع دادگاه می‌دانم و به بی‌نظری و شرافتمندی ریاست دادگاه از سال ۱۳۱۴ مؤمن و معتقد بوده‌ام، تقاضا دارم بپذیرند که متهم از خود دفاع بنمایند، بنده نیز به نوبه خود وظیفه قانونی خود را انجام خواهم‌داد.
هیچ تضییقی در بین نیست
رئیس: دادگاه کوچکترین تضییق و استثنایی و برخلاف مقررات عمل نخواهدکرد البته متهم و وکیل مدافع می‌توانند به جای ۲۰۰ صفحه ۴۰۰ صفحه بخوانید، فقط به شرط اینکه از موضوع خارج نشوید. البته به آقای مصدق کاملاً اجازه داده می‌شود از وقایع ۲۵ تا ۲۸ مرداد با آزادی کامل صحبت کنند، به شرط اینکه از موضوع خارج نشوند.
سرهنگ بزرگمهر: از عنایت و توجه ریاست محترم دادگاه اکنون سپاسگزارم و با شناخت اوصاف عالیه ایشان جز این نیز انتظار نداشته‌ام و شناسایی اینجانب که به اصطلاح تازه به هم نرسیده‌ایم، از قدیم است، همان طوری که عرض کردم از سالیان دراز شناسایی به رویه ایشان داشته‌ام و از لطف ایشان بسیار متشکرم.
یک ربع بعد از ظهر جلسه به عنوان تنفس ختم گردید و جلسه آینده به ساعت دو و نیم بعد از ظهر موکول گردید.
پس از تنفس
دنباله نوزدهمین جلسه در ساعت سه و چهل‌وپنج دقیقه بعد از ظهر در تالار آیینه سلطنت‌آباد تشکیل گردید و پس از اعلام رسمیت جلسه، رئیس خطاب به آقای محمد مصدق گفت:
رئیس: آقای مصدق بیانات خود را بفرمایید.
بایستم یا بنشینم؟
در این هنگام محمد مصدق از جای خود برخاست و گفت:
محمد مصدق: درخواست می‌کنم اجازه بفرمایید بنشینم و یا اگر بایستی ایستاده صحبت کنم، اجازه بدهید جایی که دیوار باشد، بایستم و به دیوار تکیه کنم که خسته نشوم و یا اگر مرحمت می‌فرمایید چند دقیقه‌ای ایستاده صحبت کنم تا پس از آنکه فرمالیته به عمل آمد، جلوس نمایم و عرایض خود را بکنم.
رئیس: همان جا بایستید و به میز تکیه کنید.
محمد مصدق: آخر قربان اینجا نمی‌شود، چون نیمکت است و به نیمکت نمی‌شود تکیه کرد.
رئیس: به هر حال در جای خودتان بایستید و صحبت کنید. البته هر وقت خسته شدید، چند دقیقه برای رفع خستگی تنفس داده‌می‌شود.
محمد مصدق: پس می‌فرمایید بایستم و صحبت کنم؟
رئیس: بله. بله آقا.
محمد مصدق: ای به چشم. امری است که باید اطاعت کنم، زیرا کیست که بتواند امر این دادگاه را اطاعت نکند و از اوامر آقا (اشاره به رئیس) تخلف نماید؟
محمد مصدق در این موقع اوراقی را از کیف دستی خود خارج نمود و چند صفحه کاغذی را که با جوهر مطالبی روی آن نوشته بود به دست گرفت و عینکش را بر چشم گذاشت و آرنج دست راست خود را به پشت نیمکتی که متهمین و وکلای مدافع روی آن می‌نشینند تکیه داد و ایستاده شروع به صحبت کرد و چنین گفت:
سوابق من
محمد مصدق: اول جواب این مرد (اشاره به دادستان) را راجع به سوابقم می‌دهم. جمعیت هر جامعه‌ای را به چند قسم می‌توان تقسیم کرد: یکی اینکه گفته‌شود در هر جامعه‌ای یک اقلیت خوب، یعنی صالح به ذات هست که با هر پیشامد سوئی مقاومت می‌کند و کاری برخلاف حق و انصاف نمی‌کند. (زنگ رئیس)
رئیس: آقای مصدق توجه بفرمایید قرار بود راجع به موضوع صحبت کنید چون همین خارج از موضوع صحبت کردن شما در صلاحیت دادگاه نبود، که دادستان را مجبور کرد در جواب اظهارات شما چندین جلسه وقت دادگاه را بگیرد.
محمد مصدق: تحمل داشته باشید آقا. چند سطر است راجع به سوابق خودم که می‌خواهم عرض کنم.
رئیس: آخر این خارج از موضوع است آقا.
محمد مصدق: چطور آقا خارج از موضوع است؟ این مرد (اشاره به دادستان) چندین جلسه راجع به سوابق زندگی من صحبت کرد. حالا من چند سطر جواب ندهم؟
رئیس: خواهش می‌کنم از موضوع خارج نشوید.
محمد مصدق: چشم قربان، چشم. اطاعت می‌کنم.
رئیس: بفرمایید.
محمد مصدق: گر چه قاطبه ملت ایران به احوال و اخلاق من آشنایی دارد، گمان نمی‌کنم که از خانواده گمنامی باشم که خود را معرفی نمایم، با این حال می‌خواهم آقایان دادرسان محترم توجه بفرمایند که نسخه‌ای که در جلسه سی‌ام آبان‌ماه از طرف آقا (اشاره به دادستان) قرائت شد از قبیل اینکه این مرد، یعنی بنده، همه کس را جاسوس و اجنبی‌پرست می‌خواند و منابع موثق درباره‌اش می‌گویند که سابقه خدمتش در دربار سلاطین قاجار بوده و متصدی مقام ...
گفتگوی رئیس و محمد مصدق
رئیس: اینها خارج از موضوع است. خواهش می‌کنم در موضوع صحبت کنید.
محمد مصدق: آقا این مربوط به موضوع است. راجع به مطالبی است که آقای دادستان فرمودند.
رئیس: بنده میل دارم که فقط در موضوع صحبت کنید تا همه گوش کنیم.
محمد مصدق: فقط چند کلمه است راجع به خودم که عرض می‌کنم.
رئیس: خواهش می‌کنم فقط در اطراف موضوع صحبت کنید و به سوابق و حکایات که مربوط به دادگاه نیست، نپردازید.
محمد مصدق: آخر آقا ایشان این صحبت‌ها را کردند. ایشان تهمت زدند.
رئیس: توجه کنید شما با ایشان صحبتی کردید و ایشان جواب شما را دادند و چند روز وقت دادگاه گرفته‌شد. چون هم وضع سایر متهمین و هم وضع دادگاه اجازه نمی‌دهد که راجع به این موضوعات صحبت شود، خواهش می‌کنم فقط از روز ۲۵ تا ۲۸ مرداد که ایشان مدعی هستند جنابعالی فرمان شاه را گرفته و اطاعت نکرده‌اید، هر قدر می‌خواهید، داد سخن بدهید.
محمد مصدق: ایشان به بنده اتهاماتی زدند و گفتند: این شخص ...
رئیس: جواب. یک مرتبه عرض کردم.
محمد مصدق: خوب پس در این صورت بنده نباید عرضی بکنم. عرضی ندارم.
رئیس: پس شما صحبتی ندارید؟
محمد مصدق: خیلی صحبت دارم آقا، چرا ندارم؟ ایشان به من اتهاماتی زدند که جزو ۲۵ تا ۲۸ مرداد نبود و بنده باید جواب بدهم.
رئیس: دادگاه روی آن اتهامات اقدام نخواهدکرد.
محمد مصدق: بَه آقا، مردم قضاوت خواهندکرد.
رئیس: گذشته به ما مربوط نیست. مطلقاً رسیدگی به وقایع ۲۵ تا ۲۸ مردادماه مربوط به کار ما است.
محمد مصدق: اگر این اصل مسلم بود و کار شما رسیدگی به وقایع ۲۵ تا ۲۸ مردادماه بود، می‌بایستی این نکته را به ایشان تذکر می‌دادید.
رئیس: تذکر داده شد و ایشان هم در دنبال کردن موضوع گذشته منصرف شدند. ما وقت رسیدگی به این کار را نداریم و حتی اگر بخواهید از صبح ۲۴ مردادماه هم صحبت کنید، بنده همین تذکر را خواهم‌داد. شما فقط از ساعت یک صبح ۲۵ مرداد تا روز ۲۸ مرداد صحبت بفرمایید.
محمد مصدق: حالا چون شما روی جنبه‌ای افتاده‌اید، بنده عرضی ندارم.
رئیس: ما هیچ جنبه‌ای نداریم. جنبه ما جنبه حقیقت است.
محمد مصدق: اگر جنبه حقیقت بود، اجازه می‌دادید من حرفم را بزنم آقا. وقتی که سوابق کسی را خراب کردند، که کارش پیش نمی‌رود. من باید آقا حرفم را بزنم.
رئیس: دادگاه یک دادگاه ویژه‌ای است که مربوط به این کارها نیست.
محمد مصدق: حالا خوب شما نمی‌خواهید، بنده چه بگویم؟ لابد بنده عقلم نمی‌رسد.
در این موقع محمد مصدق مقداری از اوراق خود را که نوشته‌بود، از پرونده‌ای که در جلوی او روی میز بود جدا نمود و گفت:
محمد مصدق: پس هیچ، ما بی‌خود نشستیم و جواب این آقا را تهیه کردیم و یک مطالبی را برای دادگاه نوشتیم. بی‌خود. بسیار خوب، امر است و باید اطاعت کرد. ما هم حرفی نداریم. این ده، پانزده صفحه هم به کنار.
در جواب کیفرخواست
رئیس: بفرمایید آقا، مطالب و صحبتتان را بفرمایید.
محمد مصدق: و اما جواب من راجع به کیفرخواست. از اینکه در یکی از جلسات عرض شد که اگر دادگاه قرار صلاحیت صادر نمود در ماهیت از خود دفاع نمی‌کنم بسی متأسفم، زیرا در زندان بی‌کارم و در تمام عمر هیچ وقت روزی را به بی‌کاری نگذرانیده‌ام. سطوری چند در این باب نوشته‌ام که به استحضار می‌رسانم چنانچه مورد توجه قرار گرفت و برائتم حاصل شد، به جایی می‌روم که چند روز آخر عمر را در آنجا بگذرانم.
تقاضای فرجام و تجدیدنظر خواهم‌کرد
محمد مصدق: نتیجۀ بی‌کاری خودکشی است و با اینکه گفتم از درخواست تجدیدنظر صرف‌نظر می‌کنم، برای بی‌کاری و گذراندن وقت مجبورم که تقاضای فرجام و تجدیدنظر، هر دو را بنمایم، که این مرتبه اولی است که روزگار و بدبختی مرا وا می‌دارد که به گفته خود عمل نکنم، که فرموده‌اند: "الضرورات تبیح‌المحظورات"
چهار نکته
محمد مصدق: موضوعی که اکنون اهمیت دارد و باید روشن ساخت چهار چیز است:
اول – معلوم شود که تردیدی که در اصالت دستخط نموده‌ام، به جا بوده‌است یا نه؟
دوم – معلوم شود که کودتایی کردند و یا به قول آن مرد صحت نداشته و یا دروغی بود که من گفته‌ام؟
سوم – اسناد و اوراق قرضه ملی من در قفسه اتاق خوابم و اتاق مجاور و در صندوق آهنی که آنجا بود، غارتگران برده‌اند، یا افسران دولت؟
چهارم – معلوم شود که من برای به هم زدن اساس حکومت یا ترتیب وراثت تخت و تاج و تحریص مردم به مسلح شدن بر ضد قدرت سلطنت، مرتکب سوءقصدی شده‌ام یا نه؟
که نسبت به هر چهار موضوع لازم است توضیحاتی عرض نمایم.
اصالت دست‌خط
محمد مصدق: یکم – راجع به تردید در اصالت دستخط، از عکس دستخط نخست وزیری آقای سرلشکر یا ببخشید سپهبد می‌نویسند، بله سپهبد زاهدی، که در دو جلسه قبل ارائه دادم و در دفتر دادگاه بایگانی شد، به خوبی معلوم است که اول سفیدمُهری از اعلیحضرت گرفته‌اند. سفیدمهر اصطلاح آن زمانی است که مردم اگر هم سواد داشتند، امضا نمی‌کردند و فقط مُهر خود را به یک ورق کاغذ می‌زدند، که گیرنده بعداً هر چه می‌خواهد در آن بنویسد و بعد از مشروطیت هر کس صاحب خط بود، به جای سفیدمهر امضا می‌کرد و اکنون به جای سفیدمهر باید عرض کنم که امضایی از اعلیحضرت گرفته‌اند، پس از آن متن دستخط را نوشته‌اند. به طوری که از سطر آخر که نصف سطر است و تمام نیست، به خوبی معلوم می‌شود که فاصله این نصف سطر آخر با فواصل چهار سطر بالا فرق فاحشی دارد و تاریخ روز هم در محل خود گذاشته نشده و ظاهراً به خط خود اعلیحضرت است، ولی تاریخ ماه و سال که بعداً به همان خطی که متن دستخط نوشته شده، از تاریخ روز که اعلیحضرت نوشته دور افتاده است و این جهاتی که عرض شد، در دستخط عزل من بیشتر محسوس و بهتر مدلل می‌شود، که بسیار متأسفم که به آن دسترسی ندارم و اکنون در ستاد ارتش می‌باشد.
جعل و تزویر
محمد مصدق: در اینجا لازم است عرض کنم که جعل و تزویر در بادی امر به دو قسم تقسیم می‌شود: جعل و تزویر در اسناد رسمی، که مجازات آن بیش از جعل در اسناد غیر رسمی است و جعل و تزویر در اسناد غیر رسمی. پس از آن جعل مادی و جعل معنوی، جعل مادی آن است که سندی به خط و امضای کسی بسازند و اگر صاحب خط نیست و یا امضا نمی‌تواند بکند، مهری شبیه مهر او بسازند و پای آن سند بزنند که این را جعل مادی گویند و جعل معنوی آن است که در امضا و مهر صاحب سند تردید نباشد، ولی در متن آن تزویر به کار برند. مثلاً شخص بی‌سوادی یا باسوادی مطلبی غیر از آنچه در نظر دارد در ورقه بنویسند و آن را بر طبق نظر و فکر او بخوانند و او سند را مهر یا امضا نماید، که این دستخط اعلیحضرت همایونی از نظر من جزو قسمت اخیر بود و روز یکشنبه ساعت ۶ که هیأت وزیران را دعوت کردم، نظر اولم این بود که از وقایع شب (محمد مصدق در این موقع پالتوی خود را درآورد و به رئیس گفت: اجازه می‌فرمایید؟)
رئیس: پنج دقیقه تنفس می‌دهم، بعد جلسه را تشکیل می‌دهم.
محمد مصدق: نه قربان خسته‌نشده‌ام، حرف می‌زنم.
رئیس: خیر، تنفس می‌دهم که شما راحت کنید.
محمد مصدق: خدا سایه‌تان را کم‌رنگ نکند.
ساعت چهار و ده دقیقه جلسه به عنوان تنفس تعطیل شد.
بعد از تنفس
ساعت چهار و ربع مجدداً جلسه دادگاه رسمیت یافت و محمد مصدق چنین اظهار داشت:
محمد مصدق: نظر اولم این بود که از وقایع شب که هر کس به یک طرزی ممکن بود حکایت کند و موجب نگرانی شود، آنها همه مسبوق شوند. نظر دوم این بود که اگر صلاح بدانند، دستور دهند بیانیه‌ای از طرف دولت در رادیو برای رفع نگرانی مردم خوانده‌شود. نظر سوم این بود که من توسط آقای امینی، کفیل وزارت دربار، یا هر کس دیگر با اعلیحضرت تماس بگیرم و تحقیق کنم که (رئیس: هر وقت که خسته شدید بفرمایید، تنفس بدهم.) خیر قربان، شما نگران بنده نباشید. من چهار ساعت هم که بایستم خسته نمی‌شوم این دستخط از اعلیحضرت است و یا اینکه جعل کرده‌اند؟ گفتند: اول وقت همان ساعت ۶ یا قدری دیرتر از کلاردشت به رامسر و از آنجا به بغداد تشریف‌فرما شده‌اند. دیگر مطلبی نبود که بتوان در هیأت وزیران مذاکره کرد. آیا می‌شد بدون تحقیق بگویم که این دستخط جعل است و آن را اجرا نکنند و دشمنان دولت موجبات اختلال و بی‌نظمی مملکت را فراهم کنند؟ این تصمیم را من قبل از ساعت شش صبح اتخاذ کرده‌بودم، پس از آن چنین به نظرم رسید که اگر سؤال کنم دستخط اعلیحضرت هست یا نیست و فرمودند هست، آن وقت دچار محظوراتی که عرض کردم می‌شدم، که اگر دستخط را اجرا نمی‌کردم به جای اینکه اطاعت امر شده‌باشد، نتیجه‌ای معکوس می‌داد و اگر اجرا می‌کردم، در مقابل مجلس قانوناً و در مقابل دومیلیون رأی‌دهندگان به رفراندوم اخلاقاً جوابی نداشتم بدهم. این بود که می‌خواستم هیأت وزیران یا به وسیله یک عریضه تلگرافی سؤال کنم که اگر برخلاف آنچه شهرت داده شده‌بود، استعفا نداده‌اند هر چه زودتر تشریف‌فرمای ایران بشوند و از مقام سلطنت سرپرستی کنند و اما اینکه آن مرد این مطلب را به استیضاح توجیه می‌کند، آن هم مثل سفسطه‌های دیگری است که تاکنون کرده‌است. اگر اعلیحضرت تشریف می‌آوردند، کی بود که بتواند از ورود شاهنشاهی به مملکت خود جلوگیری کند؟
صدهزار تشکر
در این موقع محمد مصدق که تا آن وقت سر پا ایستاده صحبت می‌کرد تا حدی خسته به نظر می‌رسید و به طرف چپ و راست خم می‌گردید. رئیس دادگاه وقتی این وضع را مشاهده نمود بدون اینکه اظهاری کند، با دست به او اشاره کرد که بنشیند.
محمد مصدق: یعنی می‌فرمایید بنشینم قربان؟
رئیس دو مرتبه با دست اشاره نمود که بنشیند.
محمد مصدق: اجازه فرمودید. (و در جای خود نشست.) صدهزار تشکر. (و در دنبال بیانات خود گفت:) اگر هیچ جوابی نمی‌دادند، در این صورت نمی‌شد که مملکت را بلاتکلیف گذارد و می‌بایستی ترتیبی داده‌شود که دشمنان دولت و مملکت نتوانند امنیت را مختل کنند. اگر اعلیحضرت هیچ جوابی نمی‌دادند، آن وقت غیر از اینکه با رفراندوم تکلیف شورای سلطنت معلوم شود، آیا اجازه دیگری بود؟ دولت چه می‌توانست بکند که مردم زیر بار بروند؟ رفراندوم از این نظر پیش‌بینی شده‌بود و بدون تصویب هیأت وزیران ممکن نبود بشود. چنانچه برای انحلال مجلس هم همین طور عمل شد. اگر دولت با رفراندوم موافقت می‌کرد، این کار می‌شد و تکلیف شورای سلطنتی معلوم می‌گردید. حال هر وقت که اعلیحضرت در تصمیم خود تجدیدنظر کنند و تشریف بیاورند، شورای سلطنتی منحل می‌شود و چنانچه دولت نظر دیگری اتخاذ می‌نمود، مثلاً یک عده‌ای بروند به رم و آنجا درخواست کنند که شاهنشاه در نظری که اتخاذ فرموده‌اند صرف‌نظر کنند و یا عدۀ زیادی از مردم به وسیله تقدیم تلگراف درخواست تشریف‌فرمایی کنند، آن وقت قضیه به این طریق عمل می‌شد. در هر حال موضوع رفراندوم یک امر قطعی نبود و موکول بود به اینکه در هیأت دولت مطرح شود، هر طور هیأت وزیران صلاح دانستند عمل شود، تصمیمی که عرض شد و یا هر تصمیم دیگر که صلاح مملکت را در آن بدانند، اتخاذ کنند. حال اگر آن مرد برای فکری که در دفاع کسی وجود نداشته و برای گناهی که کسی مرتکب نشده، تقاضای مجازات بکند، وای به حال اینجانب که چنین مردی خود را به وکالت و نمایندگی از طرف جامعه معرفی می‌کند.
کودتا شده یا نه؟
محمد مصدق: دوم – راجع به اینکه کودتایی شده یا نشده‌بود، من نامه‌ای که به شماره ۱۰۴۸۷ مورخ اول شهریور ۱۳۳۲ به آقای نخست وزیر نوشته‌شده، قرائت می‌کنم. اکنون عین نامه:
"شماره ۱۰۴۸۷ مورخ ۱/۶/۱۳۳۲، جناب آقای نخست وزیر، محترماً به عرض می‌رسانم سرهنگ دوم توپخانه فتح‌الله لیتکوهی، افسر بازنشسته ارتش که به دستور محمد مصدق جزو ۱۳۶ نفر افسران بازنشسته‌شده است، وضع خدمت مشاراله به شرح زیر می‌باشد:
۱ – در سوم تیر سال ۳۱ رئیس رکن دو لشکر ۱۰ خوزستان بوده و در اثر فعالیت‌های شاه‌پرستانه مورد غضب و بعد از ۳۰ تیر به مرکز منتقل و بالنتیجه در صورت افسران بازنشسته دی‌ماه ۳۱ منظور و با وجود ۱۶ سال سابقه خدمت، بازنشسته شده‌است.
۲ – در وقایع ۹ و ۱۰ اسفندماه ۳۱ در تظاهرات به نفع شاه و حمله به خانه محمد مصدق شرکت داشته، به اتهام حمله به خانه محمد مصدق مورد تعقیب قرار گرفته و غیاباً قرار نامبرده صادر و متواری شده.
۳ – در مدت از نه الی ده اسفند سال ۳۱ الی کنون در قم به نفع شاهنشاه و دولت جنابعالی انجام وظیفه نموده‌است.
۴ – در کودتا از ۲۵ الی ۲۸ مردادماه سال جاری در اجتماعات، چه قم و چه شهر تهران رل مهمی را در واژگون کردن حکومت محمد مصدق داشته.
۵ – از ۲۵ مرداد ۳۲ الی کنون نیز مأموریت‌های خاص، چه در قم و چه در تهران درمورد جناب آیت‌الله بروجردی و ابوالفضل تولیت با دستور اینجانب با موفقیت انجام داده‌اند.
۶ – افسر مزبور تاکنون متجاوز از دویست‌هزار ریال خسارت و هزینه در موارد بالا متحمل شده‌است.
۷ – در اول فروردین‌ماه ۳۲ موعد ترفیع نامبرده بود، که به علت بازنشسته‌شدن نیز ترفیع عقب افتاده‌است.
۸ – به منظور تشویق نامبرده و احقاق حق، مستدعی است امر و مقرر فرمایند به هر نحو که صلاح و مقتضی باشد خسارت سرهنگ مزبور را جبران و چون دو سال از رفقای خود از جهت درجه، عقب‌افتادگی دارد، از فروردین ۳۰ به درجه سرهنگی با استفاده از حقوق و مزایا مفتخر گردد. درمورد محل خدمتش به سمت فرمانداری نظامی قم منصوب موکول به امر عالی است.
شماره ۹۱۹۴۹ فرماندار نظامی – تهران سرتیپ دادستان"
تعریف کودتا
محمد مصدق: من به کتابی که از کودتا تعریف جامع و بالغی می‌کند دسترسی ندارم، ولی تصور می‌کنم در عملِ خلاف قانون و مقررات، که در سیاست مملکت مؤثر شود و اوضاع را به وضع دیگری در آورد، آن را کودتا گویند. مثلاً یک عملی که رژیم مملکت را به رژیم دیگر تبدیل کند و یا دولتی که در سر کار است، ساقط کند و دولت دیگری را به جای آن بگذارد. اینکه در کیفرخواست کودتای شب ۲۵ مردادماه را یک راست کودتای دروغی نوشته‌اند و در بیانات شفاهی آن مرد گفت چون یک تیر خالی نشده، بنابراین کودتا بوده‌است، مطلقاً صحیح نیست. بهترین کودتا آن است که بدون خالی شدن تیر از آن نتیجه بگیرند، همچنان که بهترین جنگ آن جنگی است که تلفاتش کم، ولی نتیجه‌اش زیاد باشد. علت انکار کودتا از این جهت است که هر عملی از این دولت صادر شود، بگویند قانونی است و گفته نشود که دولتی که خودتان آوردید و ثمری را که می‌خواستید از او گرفتید بی‌ارزش است.
باز هم گفتگوی رئیس و محمد مصدق
رئیس: آقا خواهش می‌کنم از صبح روز ۲۵ مردادماه بگویید که در حدود مأموریت ما است.
محمد مصدق: خوب قربان شبش کودتا شد دیگر.
رئیس: قبل هم گفتم که بنده اجازه ندارم و صلاحیت هم ندارم که حتی به جریان نیم بعد از نصف شب ۲۵ مرداد رسیدگی کنم. وظیفه ما رسیدگی به وقایع ساعت یک صبح ۲۵ مردادماه است.
محمد مصدق: حضرت آقای رئیس، جنابعالی را به خدا، به وجدانتان قسم می‌دهم این فرمایشی که می‌فرمایند صحیح است؟
رئیس: بله، بله.
محمد مصدق: به وجدانتان قسم می‌دهم آقا قدری فکر کنید.
رئیس: بله. شما شاید بخواهید مثل سابق از زمان محمدعلی‌شاه بگویید و اطاله کلام بکنید، ما موظف به شنیدن آنها نیستیم و صلاحیتش را هم نداریم.
محمد مصدق: پس بفرمایید بنده باید اطاعت امر بکنم. چشم.
رئیس: نخیر شما اطاعت از قانون بکنید.
محمد مصدق: اطاعت امر می‌کنم. امر آقا، امر، امر مبارک اینجا واجب‌الاجرا است. خوب حالا اجازه می‌فرمایید؟ پس لااقل نظرشان را بگویم که برای چه کودتا شد؟ یا این را هم نگویم؟ (خنده حضار)
رئیس: خیر آقا صلاحیت ما نیست که آن را بگویید. شما بفرمایید که چرا فرمان اعلیحضرت همایونی را اجرا نکردید؟
محمد مصدق: خوب حالا هر چه دلتان می‌خواهد بگویید. ما که در اینجا جز اطاعت امر آقایان کاری نداریم. بسیار خوب. اما آخر شما رئیس دادگاه هستید، باید بدانید برای چه کودتا کردند، تا روشن شوید و بتوانید قضاوت کنید. پس چی؟ من هیچ نگویم و شما هم چیزی نشنوید، پس چطور قضاوت می‌کنید و می‌خواهید رأی بدهید؟
رئیس: خیر نمی‌خواهیم بدانیم. ما می‌خواهیم بدانیم که شما چرا از ساعت یک صبح روز ۲۵ مردادماه فرمان عزل را اجرا نکردید؟
محمد مصدق: بسیار خوب، باید امر آقا را اجرا نمود و غیر از این چاره‌ای ندارم. بسیار خوب، این هم به کنار.
در این هنگام محمد مصدق باز چند ورقه را از یادداشت‌هایی که داشت جدا کرد و داخل کیف دستی‌اش گذاشت و چنین گفت:
روز ۲۸ مرداد
محمد مصدق: پس از مذاکراتی که نمی‌خواهم عرض کنم در کجا صورت گرفت، که کودتا روز ۲۸ مرداد صورت گرفت و آن وقایع در روز ۲۸ مرداد پیش آمد که اول خانه‌ام را بمباران کردند و بعد عده‌ای غارتگر که در بین آنها چند چاقوکش متخصص وجود داشت، وارد خانه‌ام شدند تا من را از بین ببرند. به هر حال با اینکه خانه بلا دفاع اعلام شده‌بود، بمباران شد و بعد غارتگران و چاقوکشان که در عقب به واسطه نظامیان تقویت می‌شدند، هجوم به خانه آوردند.
رئیس: این موضوع مربوط به کدام ماده از دفاع خودتان است؟ چون الان داخل در اصالت دستور فرمان بودید. بهتر است موضوع به موضوع صحبت کنید.
محمد مصدق: نخیر قربان یک فصل دیگر است یک قدری تأمل بفرمایید.
رئیس: داخل در موضوع بفرمایید و الا بنده اجازه نمی‌دهم.
محمد مصدق: آقا خودتان فرمودید که بنده روی مطالب ۲۵ تا ۲۸ صحبت کنم. پس چه باید بگویم؟
رئیس: روی همین موضوع صحبت کنید که گفته‌شد.
محمد مصدق: همین آقا، همین است. برای این است که بگویم که چه شد که من از خانه‌ام فرار کردم.
رئیس: بسیار خوب، همان طور که شروع کرده‌بودید، ادامه دهید.
محمد مصدق: این همان است آقا.
رئیس: فقط از موضوع خارج نشوید.
محمد مصدق: به سر آقا قسم هیچ خارج نمی‌شوم و کاملاً در داخل موضوع صحبت می‌کنم. ۲۵ تا ۲۸. امر آقا را اطاعت می‌کنم.
رئیس: امر قانون را اطاعت کنید.
محمد مصدق: خوب آقا امر شما هم امر قانون است. مگر نیست؟
رئیس: امر قانون است که من عرض می‌کنم.
محمد مصدق: بله، خیلی خوب. امر است. حالا اجازه می‌فرمایید؟
رئیس: بله آقا بفرمایید.
محمد مصدق: چنانچه غارتگران و چاقوکشان تقویت نمی‌شدند، قوای مستحفظ خانه من با شلیک چند تیر هوایی آنها را مثل روز ۹ اسفند مجبور به فرار می‌کردند. نظامیان مدافع خانه من به هیچ وجه از اینکه غارتگران از عقب به واسطه نظامیان تقویت می‌شوند، اطلاع نداشتند. اول چند تیر هوایی خالی کردند و چون در عقب جمعیت قوای نظامی بود که نمی‌توانست فرار کند، شاید تیرهایی هم غیر هوایی انداختند و بر طبق مقررات از خانه و خود من دفاع کردند و آنها به هیچ وجه از دستخطی که راجع به عزل من آورده‌بودند، اطلاع نداشتند که مورد تعقیب واقع شوند. این بود کودتایی که به عمل آمد و هیچ مقامی بیش از فرمانداری نظامی تهران صلاحیت ندارد (رئیس: از صلاحیت گذشته‌ایم) نخیر آقا این مربوط به صلاحیت دادگاه نیست، مربوط به صلاحیت تصدیق کودتا است، یک تعریفی است مربوط به صلاحیت آقا نیست، موضوع دیگری است، قدری حوصله داشته‌باشید، عرض می‌کنم. گفتم هیچ مقامی بیش از فرمانداری نظامی تهران صلاحیت ندارد که تصدیق کودتا را بکند و یا نامه‌ای که از آن مقام به مقام نخست وزیری نوشته شده و خوانده‌شد، هیچ کس صلاحیت این را ندارد که در این باب دیگر بحث کند.
جلسه را سرّی می‌کنم
محمد مصدق: شما فرمودید چرا سرلشکر زاهدی را توقیف کردم؟ بنده هم مطابق قانون دارم جواب می‌دهم.
رئیس: قانون اجازه نمی‌دهد شما از موضوع کیفرخواست خارج شوید.
محمد مصدق: قربان، خودتان فرمودید چرا سرلشکر زاهدی را توقیف کردم؟ چرا توجه نمی‌فرمایید من باید جواب بدهم؟
رئیس: جوابش را دادید و رفت و تمام شد.
محمد مصدق: شرطش را هم گفتم، عرض کردم به شرطی که بعد توضیح دهم.
رئیس: الان داشتید راجع به فرمان صحبت می‌کردید. شما که با دادگاه حق مباحثه ندارید. جواب کیفرخواست را بدهید.
محمد مصدق: بنده هم راجع به کیفرخواست و کودتا صحبت می‌کنم.
رئیس: موضوع کودتا به دادگاه مربوط نیست. موضوعی که به دادگاه مربوط است، آن است که در کیفرخواست ذکر شده و مربوط به ۲۵ تا ۲۸ مرداد است.
محمد مصدق: ایشان نوشته‌اند من تمرد کرده‌ام. من باید دلیل خودم را بگویم.
رئیس: ایشان همان ۲۵ تا ۲۸ مرداد را نسبت به شما ادعا دارند و شما هم به همین جواب بدهید. بگویید چرا فرمان را اجرا نکردید؟
رئیس: اگر بنا باشد در اینجا از سیاست دولت صحبت شود، ما صالح برای شنیدن آن نیستیم. با صلاحیت این دادگاه نیست که در سیاست دولت بحث کند.
محمد مصدق: صحبت از سیاست دولت نیست قربانِ شما، دو کلمه راجع به کودتا می‌خواهم صحبت کنم.
رئیس با عصبانیت: آقا رعایت تذکرات من را بکنید و الا طبق قانون جلسه را سرّی می‌کنم.
پیشنهاد دادستان
دادستان: اجازه می‌فرمایید دو کلمه عرض کنم؟
رئیس: اجازه بدهید این صحبت ایشان تمام شود.
دادستان: مربوط به همین صحبت ایشان است. دو کلمه بیشتر عرض ندارم. اجازه بفرمایید، پیشنهادی دارم راجع به کار ایشان است.
رئیس: بفرمایید.
دادستان: ملاحظه می‌فرمایید این وضعی را که ایشان پیش گرفته‌اند، حرف‌هایش را خواهدزد. می‌خواهم پیشنهاد کنم اولاً مانعی نمی‌بینم که متهم دیگر دفاعش را بکند تا ایشان وضعیتشان را مرتب کند. (محمد مصدق: عجب! عجب پیشنهادی!) اگر هم ایشان حرف‌هایی دارند که می‌خواهند بزنند، اجازه بدهید تقاضای جلسه سرّی بکنم تا ایشان هر چه حرف دارند، بزنند. چون ایشان حرف‌های خودشان را نمی‌زنند و به اخطار جنابعالی هم توجهی نمی‌کنند.
رئیس: بله، بنده هم این تذکر را دادم.
محمد مصدق: آقا من ده صفحه کاغذ را الان کنار گذاشتم. فرمودید نخوان، من هم نخواندم. دیگر چه بکنم؟ آقا هر چه که گفتید اطاعت کردم.
دادستان: در هر صورت ممکن است جلسه را سرّی بکنیم تا ایشان هر چه می‌خواهند بگویند یا اینکه متهم دیگر دفاع خودش را بکند و دیگر عرضی ندارم.
رئیس: آقای مصدق الان اخطار می‌کنم که اگر یک بار دیگر از موضوع خارج شوید، دادگاه را سرّی می‌کنم.
محمد مصدق: اطاعت می‌کنم آقا، اطاعت می‌کنم. مطمئن باشید من چه دلیلی دارم که تمرد کنم و خارج از موضوع صحبت کنم.
رئیس: بسیار خوب، بفرمایید.
محمد مصدق: اجازه فرمودید؟
رئیس: بله، بفرمایید.
محمد مصدق: سوم – اسناد و نوشتجات و هر چه در اتاق خواب و اتاق مجاور آن بود و در آن گاوصندوق آهنی داشتم، غارتگران برده‌اند، به موجب این سه قطعه عکس که عکس‌ها را الان تقدیم حضورتان می‌کنم.
رئیس: ده دقیقه تنفس داده می‌شود.
ساعت پنج بعد از ظهر جلسه به عنوان تنفس تعطیل شد.
اخطار رسمی
ساعت پنج و بیست دقیقه مجدداً رسمیت جلسه اعلام شد و رئیس دادگاه یادداشتی به این شرح قرائت کرد:
رئیس: "اخطار به آقای محمد مصدق. نحوه دفاع متهم یا وکیل مدافع یا بیانات دادستان از دو حال خارج نیست. یا لایحه تنظیم می‌شود و پس از قرائت برای ضبط در پرونده تسلیم دادگاه می‌گردد و یا به طور شفاهی هرگونه اظهاری دارند، بیان می‌کنند. منشی دادگاه آن بیانات را در صورت‌جلسه ثبت می‌نماید. اینک ملاحظه می‌شود دفاع و اظهارات شما به نحوی است که نه صورت لایحه تنظیم شده‌ای را دارد و نه بیانات شفاهی که منشی دادگاه بتواند آن را ثبت نماید. علیهذا اعلام می‌شود، هرگاه مایل هستید دفاعیات خود را شفاهاً بیان کنید تا منشی دادگاه ثبت نماید و هرگاه به این نحوه عمل تمایل ندارید، مانعی ندارد. فعلاً دادگاه اجازه دهد وکلای مدافع یا خود تیمسار سرتیپ ریاحی به دفاع بپردازند تا شما با فرصت لازم مطالب خود را به صورت لایحه تنظیم و پس از قرائت به منشی دادگاه تسلیم نمایید، در خاتمه یادآور می‌شود با علاقه‌ای که این دادگاه به علنی بودن جلسه دارد، در نظر بگیرید که در هر صورت نحوه دفاع شما نبایستی مخالف مصالح کشور باشد که دادستان به ناچار طبق موازین قانونی درخواست سرّی بودن دادرسی را بنماید." حالا هر طور میل دارید، بفرمایید.
محمد مصدق: این طور امر فرمودید که یا لایحه‌ای باشد که بنده قرائت کنم و تسلیم منشی دادگاه بکنم. اگر این طور، باشد این لایحه، (اشاره به اوراق و لوایحی که جلوی خود انباشته‌بود) اگر غیر از این بخواهید، بنده آقا پیر شده‌ام، حافظه ندارم، باید یادداشت کنم از روی یادداشت به عرض دادگاه برسانم. عرض کنم یک روز منزل ما یک گوسفند آوردند قربانی کنند، یک کاسه آب هم آوردند. گفتم: این آب را چرا آوردید؟ گفتند: می‌خواهیم بدهیم حیوان بخورد. گفتم: شما می‌خواهید او را بکشید؟ گفتند: بله، حالا که می‌خواهیم او را بکشیم خوب است آبی بدهیم بخورد. حالا که شما مرا محکوم می‌کنید، بگذارید من اگر خارج از موضوع شدم، خلاف عرض کردم، اطاعت نکردم، شما زنگ بزنید، فوراً سکوت بکنم.
مطالب را تنظیم کنید
رئیس: وقت دادگاه کافی نیست که هر لحظه شما از موضوع خارج بشوید و ما زنگ بزنیم و باز از سر شروع کنید، به علاوه مطالب شما تنظیم نشده.
محمد مصدق: تنظیم شده.
رئیس: تنظیم نشده، تا اینجا که خوانده‌اید، تنظیم نشده‌بود.
محمد مصدق: تنظیم شده آقا، بنده خودم تنظیم کرده‌ام. حالا می‌فرمایید این طور، بنده سه سند به شما می‌دهم و دیگر هم عرضی نمی‌کنم.
در این موقع آقای مصدق مقداری اوراق و نوشتجات از کیف خود بیرون آورد و مشغول بررسی آنها شد و رئیس دادگاه برای چندمین بار گفت:
رئیس: بهتر است این اوراق را با فرصت کافی تنظیم و بعد قرائت کنید.
ولی چون آقای مصدق متوجه نشد، آقای سرهنگ بزرگمهر خطاب به ایشان اظهار داشت:
سرهنگ بزرگمهر: منظور تیمسار ریاست دادگاه این است که جنابعالی لوایح را طوری تنظیم بفرمایید، نظریاتی که دادگاه دارد در آنجا نباشد و محتاج به تذکر نگردد.
محمد مصدق: چشم، چشم، همین الان عرض می‌کنم. به خدا قسم، به ذات پروردگار که اگر از موضوع خارج شوم. شما می‌دانید که من کسی نیستم که خلاف قول خودم عمل کنم.
رئیس: اعتقاد من این است که شما این اوراق را سر فرصت تنظیم کنید و با وکیل مدافع خودتان هم مشورت کنید.
محمد مصدق: تنظیم کرده‌ام آقا، مشورت هم لازم ندارد، به جهت اینکه وکیل مدافع برای خودش یک دفاعی خواهدکرد، ولی متهم باید حرف‌های خودش را بزند.
رئیس: پس بفرمایید.
محمد مصدق: تأمل بفرمایید آقا، بنده سه عکس دارم که تقدیم می‌کنم. مربوط به ۲۵ تا ۲۸ مرداد هم هست.
رئیس: هر وقت اوراق شما تنظیم شد، اظهارات خودتان را خواهیدفرمود.
محمد مصدق: چشم، بنده دیگر از این کارها نمی‌کنم. آقا امر جنابعالی را اطاعت می‌کنم. نوکر شما هستم، دیگر از این کارها نمی‌کنم، توبه کردم آقا.
رئیس: توبه نفرمایید، فقط داخل در موضوع صحبت کنید.
محمد مصدق: بله، اطاعت امر.
جاهای خارج از موضوع!
در این هنگام آقای مصدق دوباره به تنظیم یادداشت‌های خود پرداخت و از منشی دادگاه سؤال کرد:
محمد مصدق: به کجا رسیده‌بود؟
رئیس: کدام به کجا رسیده بود؟ آنهایی که می‌فرمودید، همه به جاهای خارج از موضوع رسیده‌بود. بنده اجازه نخواهم‌داد که آن مطالب دنبال شود. جنابعالی هم هنوز اوراق خود را تنظیم نکرده‌اید صلاح شما این است که بعداً اوراق را تنظیم کنید و ...
محمد مصدق: تنظیم است آقا، چرا حوصله نمی‌فرمایید؟ تنظیم است، آخر بنده که اینجا ماشین‌نویس نداشتم. یک یادداشت‌هایی بوده، نوشته‌ام. حالا این سه عکس هست که تقدیم می‌کنم.
آقای مصدق سه قطعه عکس از لابه‌لای اوراق خود بیرون کشید و در حالی که آنها را به رئیس دادگاه نشان می‌داد گفت:
محمد مصدق: این عکس تیمسار سرتیپ نصیری است، دیشب تقدیم کردم، ملاحظه فرمودید. این هم، اینها را شفاهی می‌گویم آقا، خلاف میل جنابعالی که نیست؟
تقدیم عکس‌ها
رئیس: اظهارتان را بفرمایید.
محمد مصدق: چشم، البته هر چه بفرمایید، اطاعت می‌شود. در هر صورت این عکس سرتیپ نصیری است، در مجلات سوئیس منتشر شده و زیرش نوشته: "سرهنگ نصیری فرمان عزل محمد مصدق را که از گاوصندوق خانه مصدق به دست آورده، در دست دارد"
رئیس: بسیار خوب، بعد؟
محمد مصدق: شما آقا چه می‌گویید که من نشنوم؟ شما هر چه بفرمایید، بنده مطیعم، اطاعت امر می‌کنم آقا.
رئیس: ادامه دهید به صحبت خودتان.
محمد مصدق: آن اولی بود، دوم عکس یازده افسر، (عکسی را که در دست داشت نشان داد) که در اتاق انتظار ستاد ارتش برداشته شده و سرکار استوار اکرمی قسمتی از نوشتجات مرا در دست گرفته به شرح ایضاً، (آقای مصدق در این وقت عکس‌های مزبور را به منشی دادگاه تحویل داد) حالا آن افسران را خود آقا بفرمایید کی هستند؟ چون شما بهتر می‌شناسید. بنده که ...
رئیس: بسیار خوب، مطالب دیگر را بفرمایید.
محمد مصدق: بله، بله، سوم عکسِ ...، فراموش کردم، لطفاً بدهید یک نگاهی بکنم یادم بیاید. بله، عکس سوم هم عکس تیمسار سرلشکر باتمان‌قلیچ، رئیس ستاد ارتش است با سرتیپ منصوری و یک افسر دیگر و باز همان استوار اکرمی که نوشتجات من جلوی میز تحریر ایشان روی زمین ریخته شده، این هم عکس سوم.
رئیس: تمام شد؟
محمد مصدق: خیر، اجازه بفرمایید عرض کنم. حالا دیگر شفاهی است، اگر بنده نگاه به کاغذها کردم، بفرمایید مرا مجازات کنند. نوشتجات زیادی بنده داشتم که از روزی دولت ایران صلاحیت دادگاه بین‌المللی را یعنی دادگاه بین‌المللی دادگستری لاهه را قبول می‌کرد و دولت ایران با دولت انگلیس می‌رفتند در آن دادگاه، آن نوشتجات بسیار برای ایران مفید بود و مثبت. حق و دعاوی ایران بود، آن هم جزو این نوشتجات بوده که برده‌اند.
در این موقع آقای مصدق اجازه نشستن خواست و رئیس دادگاه به وی اجازه داد که نشسته صحبت کند. آقای مصدق در حالی که سر جای خود می‌نشست خطاب به رئیس دادگاه گفت:
محمد مصدق: خدا سایه‌ات را از سر من کم نکند. به حق خدا آدم با وجدانی هستی.
سوءقصد به مقام سلطنت
محمد مصدق: چهارم اینکه مرتکب سوءقصدی شده‌ام یا نشده‌ام؟ که این خود مسئله‌ای است دیگر. حالا باید توضیح دهم. چهار اینکه مرتکب سوءقصدی برای به هم زدن اساس حکومت یا ترتیب وراثت تخت و تاج و تحریص مردم به مسلح شدن بر ضد قدرت سلطنت که این عین عبارت قانون است، شده‌ام یا نه؟ من از بحث علمی که ماده ۳۱۷ چه می‌گوید و من چه کرده‌ام که مشمول مقررات این ماده واقع شوم، صرفنظر می‌کنم و فقط جنبه عملی کار را در نظر می‌گیرم. بدیهی است که غرض از به هم زدن اساس حکومت برقراری رژیم جمهوری است و آن کسی هم که می‌خواهد رژیم را عوض کند، قهراً می‌خواهد خودش رئیس جمهوری بشود. من از آقایان دادرسان و هر شخص منصفی استدعا می‌کنم درست توجه بفرمایند که اکنون در ممالکی که جمهوری است، اثر نخست وزیر در کارها بیشتر است یا رئیس جمهوری؟ شما می‌دانید که رئیس دولت هندوستان جناب آقای جواهر لعل نهرو است، ولی هیچ نمی‌دانید که اسم رئیس جمهوری و کار او در هندوستان چیست. من اگر در مدت دو سال و چند ماه تحمل زحماتی را نموده‌ام، فقط برای این بوده‌است که خدمتی به جامعه بکنم، و الا نه احتیاج به کاخ‌نشینی داشته‌ام و نه می‌خواسته‌ام حقوق آن را بگیرم که از مقام نخست وزیری دست بکشم و رئیس جمهور بشوم. مگر من نمی‌دانم که انتخاب یک رئیس جمهور در این مملکت به هیچ وجه عملی و مفید نیست؟ مگر من آنقدر بی‌اطلاعم که راهی در نظر نگرفته، کاری بکنم؟ راهی هم که برای این کار باشد، هرگز نمی‌کنم و در این راه قدمی برنمی‌دارم.
چه کسی بهتر از شاهنشاه؟
محمد مصدق: راجع به وراثت تخت و تاج اگر مقصود این بوده که سلطنت از اعلیحضرت همایون شاهنشاهی منتزع و به شخص دیگری در همین خاندان داده‌شود، که در این خاندان کسی بهتر از اعلیحضرت نیست و چنانچه مقصود این بود که سلسله فعلی منقرض شده و سلسله جدیدی تشکیل شود، نمی‌دانم کیست در این مملکت که با افکار امروز دنیا بتواند یک سلسله دیگری تشکیل دهد؟ بدیهی است که تا آن مرد (اشاره به دادستان) نگوید مقصود از به هم زدن ترتیب وراثت تخت و تاج چه بوده و کی داوطلب این کار بوده‌است، موضوع قابل توجه نیست و اینکه گفته‌اند من می‌خواستم محمد مصدق شاه بشوم، مردم این حرف و این تهمت را پشیزی بر آورد نمی‌کنند. خوب است حرفی و مطلبی بگویید که در یک مملکت هیجده‌میلیون نفوذ لااقل صد نفر آن را باور کند. آیا کسی باور می‌کند که من مجلس مؤسسان تشکیل دهم برای اینکه آن مجلس مرا پادشاه مملکت بکند؟ اینها حرف‌هایی است که به هیچ وجه ارزش ندارد در دادگاهی گفته شود.
تحریص مردم به مسلح شدن
محمد مصدق: و اما راجع به تحریص مردم به مسلح شدن بر ضد قدرت سلطنت، این حرف تا قبل از روز ۲۵ مرداد گفته نشده و کسی تصور آن را نکرده‌بود و در ظرف ۲ روز هم من نه کسی را تحریص کرده‌ام و نه به کسی اسلحه داده‌ام. خوب است آن مرد بگوید من با چه کسانی صحبت کرده‌ام و آن را ثابت کند و بعد از چه محلی اسلحه داده‌ام و کی داده و کی گرفته‌است؟ اگر تمام محاکمات فقط به حرف باشد و مدعی کوچکترین سندی برای اثبات حرف خود ابراز نکند و هر وقت که خواستند کسی را اعدام کنند، یک دادستانی را بیاورند و او هر چه گفت، (در این لحظه آقای مصدق روی خود را به هیأت دادرسان کرد و گفت: می‌دانم که شما قبول نمی‌کنید، اطمینان دارم.) قبول کنند و آن کسی را هم که می‌خواهند اعدام کنند، به حرف دادستان از بین ببرند، وای به حال چنین مملکتی که این طور محاکمه کنند و یک عده خادمین مملکت را دچار بدبختی بکنند و از بین ببرند.
فقط روزنامه اطلاعات
محمد مصدق: من خدا را گواه می‌گیرم که روزنامه‌هایی را که آن مرد قرائت نمود، نخوانده‌ام. شما از کارمندان نخست وزیری که در این مدت با من کار کرده‌اند سؤال کنید که برای من مجال روزنامه‌خوانی نبوده‌است. من هر وقت مجال روزنامه‌خوانی داشته‌ام، از روزنامه اطلاعات استفاده کرده‌ام. روزنامه‌های دیگر را اگر مطالبی راجع به شخص من داشته، برای اطلاع و اظهار نظر آورده‌اند و جواب گرفته‌اند. راجع به اینکه گفتند ایران نو یا ایران جدیدی می‌خواستم درست بکنم، من دفعه اولی است که این حرف را در این دادگاه شنیده‌ام. من نزاع لفظی با کسی ندارم. همیشه خواسته‌ام که مملکت ایران آزاد و مستقل شود و سیاست‌های خارجی ما را تابع منافع و نظریات خود نکنند و دولت ایران، دولتی باشد که در عداد دول مستقل و آزاد دنیا بتواند قرار گیرد و شاهنشاه آن جز به ملت، به هیچ جا اتکا پیدا نکنند.
آقای مصدق سپس یک صفحه از اوراق خود را کنار گذاشت و گفت:
محمد مصدق: این یک چند سطر که مورد تصویب نیست، عرض نمی‌کنم. اگر آن مرد بگوید که ملت ایران طالب این اوضاع نیست، خلاف واقع گفته. ملت ایران می‌خواهد در مملکت خود با آزادی و استقلال زندگی کند، یک خانه خراب که صاحبخانه در آن مستقل زندگی کند، به از قصوری است که بسازند، ولی در آن قصور آزاد نباشند. چنانچه هر کس یک نظری در صلاح شخص شاهنشاه اظهار کند و او را به عنوان سوءقصد در سه موضوع ماده ۳۱۷ دار بزنند، تکلیف این مملکت و مردم معلوم است. باز این یک چند صفحه چیزهایی است که نمی‌توانم عرض کنم. بنده اصلاً عرض نمی‌کنم.
می‌خواستم استعفا کنم
محمد مصدق: به واسطه وضعیاتی که بین دربار شاهنشاهی و اینجانب پیش آمده‌بود و تمام کارها را فلج می‌کرد، می‌خواستم اعلامیه‌ای بدهم و بعد استعفا کنم، ولی قبلاً لازم دانستم که اقدامی کنم شاید به دادن اعلامیه محتاج نشوم. من یادداشت‌های روزانه آنچه داشته‌ام، برده‌اند. در هر حال روز پنج‌شنبه‌ای که ظاهراً آخر دی‌ماه یا اول اسفند بود، به آقای علاء وزیر دربار شاهنشاهی ...
رئیس: باز هم این مربوط به قبل از ۲۵ مرداد است. خواهش کردیم تاریخ نفرمایید، مطلب بفرمایید.
محمد مصدق: اینها یک چیزهایی است که گفته شده.
رئیس: خودتان که اعتراف دارید اینها گفته شده، دیگر تکرارش لازم نیست. پس داخل موضوع شوید.
محمد مصدق: بله، بله، چشم. اطاعت امر می‌کنم. امر مبارک مطاع است. ولی قربان اینها چیزی نیست که برخلاف سیاست دولت باشد، آخر اگر اینها گفته‌نشود، شما به نتیجه نمی‌رسید. به هر حال اگر باز هم می‌فرمایید نگویم، بنده حرفی ندارم.
در این وقت آقای سرهنگ بزرگمهر از محمد مصدق پرسید: آب می‌خورید؟
محمد مصدق: آب می‌خواهم چه کنم؟ (و بعد با خنده گفت:) مگر می‌خواهند گوسفند را سر ببرند؟ (خنده حضار)
رئیس: ده دقیقه تنفس می‌دهیم تا مطالب را تنظیم فرمایید.
محمد مصدق: تنظیم شده‌است.
مقارن ساعت شش، ده دقیقه تنفس اعلام شد.
توضیح دهید
ساعت شش و ده دقیقه مجدداً جلسه دادگاه رسمیت یافت و رئیس دادگاه خطاب به آقای مصدق چنین گفت:
رئیس: آقای مصدق قبل از ادامه بیانات، توضیح دهید مقصود از این روزنامه‌ها و عکس‌ها چه بود که به دادگاه تقدیم داشتید؟
محمد مصدق: مقصود از این عکس‌ها این بود که گاوصندوق مرا که در حدود سی‌هزار تومان قرضه ملی خودم و پسرم خریده بودیم و در آن بود، بردند. چند پارچه جواهر که متعلق به دخترم بود و در آن گاوصندوق بود، آن را هم بردند. تمام نوشتجات شخصی خودم که در این دو اتاق، یکی اتاق خوابم، یکی اتاق مجاور که گاوصندوق در آنجا بود، بردند. اسناد زیادی از خانواده‌هایی که به من راجع به حقانیت دولت ایران رسیده بود، عکس‌هایی از انتخابات دوره دهم تقنینیه که قرارداد تمدید نفت در آن دوره از مجلس گذشت، در این صندوق بود، که تمام را بردند.
رئیس: مقصود از این چند عکس که مربوط به افسران است، چه بود؟
محمد مصدق: مقصود این بود که این عکس‌ها دلالت می‌کند که اسنادی را در آن روز برده‌اند. این عینک بنده که ملاحظه می‌فرمایید، در امریکا خریدم. وقتی در باشگاه افسران بودم، افسری خدا طول عمرش بدهد رفت و این عینک مرا آورد.
رئیس: مقصودتان این بود که اثاثیه منزل شما را افسران برده‌اند؟ چون مقداری از اثاثیه منزل شما را کلانتری‌ها جمع کردند و شهربانی به شما تحویل داد؟ پس هر کس و هر مقامی که هر تکه از اشیاء منزل شما را از جایی گیر بیاورد و به شما بدهد، دلیل آن است که خود او اموال شما را برده است؟
محمد مصدق: این عکس‌ها مربوط به این نیست که غارتگران منزل بنده چه کسانی بودند، بلکه مربوط به این است که منزل بنده غارت شده‌است.
بررسی عکس‌ها
رئیس: گفتید سند می‌دهم، که اینها مستند نیست. گفتید استوار، این استواری که می‌فرمایید کجا است و کیست؟
محمد مصدق: اکرمی آقا. استوار اکرمی.
رئیس: شما خودتان نشان بدهید.
محمد مصدق: بنده که نمی‌شناسم. شما بهتر می‌دانید.
رئیس: سرکار سرهنگ وکیل مدافعتان ممکن است آن را نشان دهد؟
سرهنگ بزرگمهر: بنده هم او را نمی‌شناسم.
در این موقع سرهنگ بزرگمهر سه قطعه عکس‌ها را از منشی دادگاه گرفت و نزد محمد مصدق آورد و هنگامی که عکس‌ها را به محمد مصدق نشان می‌داد، یکی از هیأت دادرسان که گویا آقای سرتیپ بختیار بود، گفت: در این عکس تیمسار باتمانقلیچ، سرهنگ خواجه‌نوری، سرهنگ دارا شناخته می‌شوند، ولی بقیه شناخته نمی‌شوند. محمد مصدق یک نفری را که در عکس پشت سر این سه نفر ایستاده بود نشان داد و گفت: آن استوار این است و عکس‌ها را سرهنگ بزرگمهر مجددا به منشی دادگاه داد.
رئیس: بسیار خوب، بسیار خوب، جنابعالی دنبال مطالبتان را بفرمایید.
رأی صلاحیت دادگاه چه بود؟
محمد مصدق: اکنون لازم می‌دانم عرض کنم که آن مورد فقط به این عنوان که چرا از ساعت یک بعد از نصف شب اینجانب خود را نخست وزیر معزول ندانسته و باز تا روز ۲۸ مرداد کار کرده‌ام و دادگاه هم قرار صلاحیت خود را صادر کرده و راجع به عزل و نصب وزرا که از وظایف نمایندگان مجلس است، دادگاه چنین اظهار عقیده کرده‌است، این رأی دادگاه است که می‌خوانم:
در این موقع محمد مصدق رأی دادگاه را درمورد صلاحیت خود به این شرح قرائت نمود:
محمد مصدق: "طبق نص صریح اصل ۴۶ قانون متمم اساسی عزل و نصب وزرا از حقوق پادشاه است که در طول عمر مشروطیت از آن مورد عمل قرار گرفته‌است. سوابق مسلمی در دوره سلطنت احمدشاه قاجار نسبت به عزل نخست وزیر به وسیله تلگراف از اروپا و عزل و نصب‌های زمان اعلیحضرت فقید رضاشاه کبیر و همچنین زمان اعلیحضرت همایون محمدرضاشاه پهلوی درباره جنابان آقایان ساعد مراغه، علی منصور، مرحوم سپهبد حاجیعلی رزم‌آرا و جناب آقای حسین علاء همگی از صراحت اصل ۴۶ قانون اساسی و استفاده از این حق مسلم سلطنت در راه حفظ قانون اساسی کشور و دوام مشروطیت می‌باشد. چنانچه پس از استعفای آقای ساعد مراغه از نخست وزیری، اعلیحضرت شاهنشاهی طبق اصل ۴۶ متمم قانون اساسی فرمان نصب آقای علی منصور را به نخست وزیری صادر فرموده‌اند و کابینه خود را تشکیل داده و اقلیت مجلس شانزدهم به رهبری همین آقای محمد مصدق رسماً همکاری خود را با دولت ایشان در مجلس اعلام نمود و همچنین هنگامی که به فرمان اعلیحضرت همایونی مرحوم سپهبد حاجیعلی رزم‌آرا به نخست وزیری نائل گردید، علاوه بر اینکه با اکثریت ۹۱ رأی از مجلس شورای ملی رأی اعتماد گرفت، از طرف اقلیت مجلس به رهبری همین آقای مصدق هنگام اعلام عقد قرارداد بازرگانی ایران و شوروی به نام نخست وزیر به مشارالیه تبریک گفته شد، بنا به مراتب فوق تردیدی نیست که فرمان عزل آقای مصدق که ساعت یک صبح ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ از طرف اعلیحضرت همایون شاهنشاهی به مشاراله ابلاغ گردید و وصول آن را کتباً و شفاهاً اعتراف نموده و علاوه بر اینکه تطبیق با صراحت ...
رئیس: آقا اینکه قرار صلاحیت خودمان است.
محمد مصدق: احسنت. اینکه دیگر مال خودتان است، خارج از موضوع که نیست.
رئیس: آخر قرائت رأی صلاحیت دادگاه جز اتلاف وقت نتیجه ندارد.
محمد مصدق: چرا قربان، چرا، نتیجه دارد. شما اجازه بفرمایید.
رئیس: شما می‌خواهید به این وسیله دو مرتبه برگردید به صلاحیت دادگاه و حال اینکه این امر خاتمه یافته‌است.
محمد مصدق: نه والله، نه بالله، صلاحیت که به قول خودتان تمام شد و رفت. اجازه بدهید توضیح مختصری باید بدهم.
رئیس: بسیار خوب بفرمایید.
محمد مصدق مجدداً دنبال قرار صلاحیت دادگاه را به شرح زیر قرائت نمود:
محمد مصدق: "اصل ۴۶ متمم قانون اساسی کلیه عمل سلاطین دوره مشروطیت بوده و هست عملاً در ادوار مختلف تقنینیه مورد تأیید و تصدیق خود متهم قرار گرفته و الزام قانونی داشته‌است، بنابراین از ساعت یک صبح ۲۵ مردادماه ۳۲ عنوان اینکه او نخست وزیر بوده وجهه قانونی نداشته و اعلامیه صبح همان روز آقای محمد مصدق که بدون ذکر عنوان نخست وزیری که اعلامیه خود را با امضای ساده محمد مصدق صادر نموده، مورد تأیید این نظر است."
حالا نظر من
محمد مصدق: حالا لازم است نظریات خود را در این باب عرض کنم و آن این است که فرق فاحشی بین نصب نخست وزیر و عزل آن در ایران می‌باشد. در مملکتی که احزاب بزرگ هست، مثل انگلستان، وقتی که یکی از احزاب در انتخابات موفقیت حاصل نمود و اکثریت پارلمان را به دست آورد، لیدر آن حزب نخست وزیر قهری مملکت است. پادشاه نمی‌تواند او را عزل کند و نمی‌تواند دیگری را به جای او انتخاب نماید. در بعضی از ممالک دیگر که مثل انگلستان در حزب بزرگ نیست و احزاب و دستجات مختلفی در مجلس ایجاد اکثریت می‌کنند، سلاطین یا رؤسای جمهوری نظریه لیدرهای احزاب مختلف را می‌خواهند. در ایران چون احزاب متشکلی نیست و در مجلس اکثریت پا بر جایی وجود ندارد، سابقه این است که رأی تمایل را در جلسه غیر علنی مجلس با رأی مخفی اتخاذ می‌کنند و این رأی تمایل با خواستن نظر، از این جهت است که کسی را که در مجلس اکثریت ندارد، برای نخست وزیری تعیین نکنند، که بعد او را مجلس رد کند و به مقام تعیین‌کننده توهینی وارد شود.
اما عزل نخست وزیر
محمد مصدق: ولی راجع به عزل نخست وزیر، هیچ مملکتی نیست که مشروطه باشد و پادشاه بتواند نخست وزیر را عزل کند و این عادت و رویه مشروطه که در همان ساعت اول بدون اینکه دولت مرتکب کوچکترین عملی شده‌باشد، مجلس به وی رأی نمی‌دهد و دولت از بین می‌رود، بزرگترین دلیلی است که انتصاب نخست وزیر هم مثل عزل او حق مجلس است و الا دولتی را که پادشاه یا رئیس جمهوری تعیین کنند، باید لااقل چند روز کار بکند، که بعد به واسطه عدم رضایت از کار مجلس شورای ملی به او رأی اعتماد ندهند. در جلسه ۳ آبان‌ماه، آن مرد مواردی از قانون اساسی بلژیک و سوئد اسم برد که از موضوع ما خارج بود. موضوع ما این است که آیا شاه حق عزل نخست وزیر را دارند یا نه؟ و کسی نگفته‌بود که در قانون بلژیک اصلی شبیه به اصل ۴۶ متمم قانون اساسی خود ما راجع به عزل و نصب وزرا نیست و یا عین آن وجود ندارد. از قبیل همین اصل ۴۶ که در قانون اساسی بلژیک ذیل اصل ۶۵ تدوین شده و یا اصل ۵۱ متمم قانون اساسی به این قرار و اعلان جنگ و عقد صلح با پادشاه است. آیا ممکن است کشوری باشد که به پادشاه چنین حقی بدهد که هر وقت خواست جنگ کند و هر وقت نخواست صلح نماید؟ اشخاصی که برای پادشاه چنین حقی را قائل شوند، به نظر من خدمتی به پادشاه نکرده‌اند. چنانچه بعضی‌ها از این اصل و یا اصلی شبیه به آن از قانون اساسی دیگر ممالک اطلاع نداشته‌باشند، لااقل در روزنامه‌ها خوانده و می‌خوانند. هر وقت که بین مملکتی با مملکت دیگر جنگ در گرفت، اول باید مردم مملکت با اعلان جنگ موافق باشند و آن پادشاهی که برخلاف نظر مردم اعلان جنگ می‌دهد، جز شکست چیزی عایدش نمی‌گردد. در این مورد دولت با مجلسین مشورت می‌کند و مجلسین با ملاحظه افکار عمومی، اعلان جنگ را تصویب می‌نمایند، آن وقت پادشاه به آن رسمیت می‌دهد. چنانچه بدون طی این مراحل پادشاه چنین اعلان جنگی بدهد، مخارج جنگ را هم باید از کیسه خود بپردازد، چونکه تا مجلس بودجه مخارج جنگ را تصویب نکند، دولت نمی‌تواند دیناری تأدیه نماید.
همه تشریفاتی است
محمد مصدق: این اصل و بعضی از اصول دیگر، من‌جمله همان اصل ۴۶ که می‌گوید: "عزل و نصب وزرا به موجب فرمان همایون پادشاه است" صرفاً جنبه تشریفاتی دارد، و الا باید بگوید که اصل ۴۴ متمم قانون اساسی که به این نحو تدوین شده: "شخص پادشاه از مسئولیت مبرا است و وزرای دولت در هر گونه امور مسئول مجلسین هستند" و یا اصل ۴۵ که می‌گوید: "کلیه قوانین و دستخط‌های شاه در امور مملکتی وقتی اجرا می‌شود که به امضای وزیر مسئول رسیده‌باشد و مسئول صحت مدلول از فرمان و دستخط همان وزیر است"، که این اصل اقتباس از اصل ۶۴ قانون اساسی بلژیک است.
رئیس: آقای مصدق، آقای مصدق، همین مطالب در صلاحیت بیان گردید و دادگاه قرار صادر کرد.
محمد مصدق: همین را پرسید، ببینید چه عرض کردم.
رئیس: دادگاه شما را از روز ۲۵ مردادماه نخست وزیر تشخیص نداد.
محمد مصدق: برای چه؟
رئیس: عین همین مطالب را اظهار کرده‌اید و ما شنیده‌ایم.
محمد مصدق: بنده چند سند دارم که همین قرار شما هم خلاف واقع بوده‌است اجازه بفرمایید آقا.
رئیس: حالا می‌خواهید برگردید به صلاحیت؟
محمد مصدق: نه آقا. شما می‌گویید من فرمان را اجرا نکردم، آخر من حالا باید بگویم چرا؟
رئیس: برای اینکه قانون اساسی را قبول ندارید.
محمد مصدق: نه آقا. شما فرمودید بنده اگر چهل روز حرف بزنم، اجازه خواهیدفرمود.
رئیس: شما وقت متهمین دیگر را می‌گیرید و تکرار مکررات می‌فرمایید.
محمد مصدق: ای آقا بگذارید بنده هم پنج دقیقه وقت دادگاه را بگیرم، آن مرد اینجا چند جلسه صحبت کرد. حالا اگر بنده خلاف عرض کردم، جریمه‌ام کنید.
رئیس: حالا بفرمایید، مطلبتان را بفرمایید.
محمد مصدق: در قانون اساسی ما نیز این موضوع نیست و اگر هم باشد، باید آن را حذف کنند. آیا ممکن است وزیری از دو مقام مسئولیت پیدا کند که، هم اطاعت از امر شاه بکند و مسئول، پادشاه باشد و هم اوامر و مقررات مجلسین را اجرا نماید و مسئول هر دو مجلس باشد؟ این مسئولیت که در مقابل دو مقام باشد، چگونه برای یک وزیر قابل اجرا است؟ و چه وزیری می‌تواند از عهده انجام آن برآید؟ اگر مجلس از وزیری تقاضای انجام کاری را کرد و پادشاه به او امر نمود که امر مجلس را به موقع اجرا نگذارد، وزیر با کدام یک از این دو امر می‌تواند موافقت کند؟ مگر اینکه بگوید در مملکت ما که انتخابات آن آزاد نبوده‌است (زنگ رئیس)
خون‌بهای مردان
رئیس: بنده تذکر می‌دهم این قانون اساسی، جناب آقای مصدق که رهبر کشور ما است و همه ملت ایران در مقابل خون‌بهایی که خودتان گواهی دادید، این قانون اساسی را به دست آورده، بنده از خودتان سؤال می‌کنم آیا صلاحیت دارد این دادگاه که شما می‌فرمایید، مطلبی از قانون اساسی حذف کنید؟
محمد مصدق: عرض نکردم حذف کنید. گفتم این قسمت آن تشریفاتی است.
رئیس: یعنی می‌فرمایید اگر کسی، کسی را کشت و قانون، مجازات او را تعیین کرده‌بود، این مجازات تشریفاتی است؟
محمد مصدق: آقا شما که گوش به حرف بنده نمی‌دهید.
رئیس: به هر حال جلسه را تعطیل می‌کنیم و جلسه بعد فردا صبح ساعت هشت و نیم خواهدبود.
ساعت شش و چهل‌وپنج دقیقه جلسه تعطیل شد.