محاکمه محمد مصدق دوشنبه ۱۶ آذر ماه ۱۳۳۲ نشست ۲۵

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
روز رستاخیز ملی ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ محاکمه محمد مصدق و سرتیپ ریاحی ۱۲ آبان تا ۱ دی ماه ۱۳۳۲

کیفرخواست دادستان علیه مصدق و سرتیپ ریاحی

مصاحبه فرماندار نظامی تهران درباره همدستی حزب توده با مصدق

بیست‌وپنجمین جلسه محاکمه محمد مصدق و سرتیپ تقی ریاحی

دوشنبه ۱۶ آذرماه ۱۳۳۲

بیست‌وپنجمین جلسه محاکمه آقایان محمد مصدق و سرتیپ ریاحی ساعت سه و نیم بعد از ظهر به ریاست آقای سرلشکر مقبلی در تالار آیینه سلطنت‌آباد تشکیل گردید و پس از قرائت صورت‌جلسه و اعلام رسمیت آن، رئیس دادگاه دستور احضار آقای سرهنگ نادری، رئیس اداره کارآگاهی شهربانی در زمان حکومت مصدق را داد.
سرهنگ نادری در جلسه دادگاه
بلافاصله دو نفر از افسران مأمور انتظامات دادگاه از جلسه خارج شدند و لحظه‌ای بعد آقای سرهنگ نادری به اتفاق دو افسر مزبور وارد جلسه شد و سمت راست دادگاه، کنار منشی‌ها ایستاد.
رئیس: لازم است اطلاعاتی که از شما به عنوان مطلع خواسته‌می‌شود، با کمال بی‌طرفی و از روی وجدان فقط برای روشن شدن ذهن دادگاه، بدون اینکه فکر کنید بازپرسی یا محاکمه شما است، بیان کنید. شما که در روزهای ۲۵ الی ۲۸ مرداد سرپرست اداره اطلاعات شهربانی کل کشور بودید، رویه کارتان از چه قرار بود و در روزهای مزبور با کدام مقامات تماس مستقیم داشتید و اطلاعات مکتسبه را مستقیماً در اختیار چه مقامی می‌گذاشتید؟
سرهنگ نادری: اداره اطلاعات شهربانی فقط با شهربانی کل کشور یا مقام ریاست و فرماندار نظامی با ستاد فرمانداری نظامی مربوط بوده و اطلاعاتی که کسب می‌شد مستقیماً به عرض ریاست شهربانی و فرماندار نظامی گذاشته‌می‌شد و بنده نمی‌دانم تیمسار ریاست محترم دادگاه چه اطلاع خاصی را مورد نظر دارند تا توضیح بیشتری عرض کنم، ولی روش کسب اطلاعات و توزیع اطلاع به مقامات ذینفع به نحوی بود که به عرض رسید.
رئیس: غیر از مقاماتی که اظهار داشتید رسماً گزارشاتتان را به آنها می‌دادید، با مقامات دیگر هیچ تماس مستقیمی داشته‌اید یا خیر؟
سرهنگ نادری: برای مبادله اطلاعات بین رکن دوم ستاد ارتش و اداره اطلاعات شهربانی کل کشور نیز ارتباط وجود داشته و این ارتباط منحصر به ایامی که تیمسار ریاست محترم دادگاه فرمودند نبوده، بلکه در تمام مدتی که اینجانب عهده‌دار ریاست اداره اطلاعات شهربانی بوده‌ام این مبادله اطلاعات وجود داشته و حتی قبل از بنده، متصدیان مربوطه به همین نحو عمل می‌نمودند.
رئیس: دیگر با چه مقاماتی تماس داشتید؟
سرهنگ نادری: با هیچ مقام دیگری بنده و یا اداره اطلاعات شهربانی تماس نداشته، مگر برای کسب اطلاعات. آن هم توسط مأمورین ویژه.
با محمد مصدق تماس داشتید؟
رئیس: آیا مستقیماً با آقای محمد مصدق هیچ تماس داشته‌اید، از لحاظ ریاست اداره اطلاعات؟
سرهنگ نادری: برای توضیح این مطلب ناگزیرم مقدمتاً به عرض دادگاه محترم برسانم ...
رئیس: جواب سؤالات را بدهید، بعد به مقدمه بپردازید.
سرهنگ نادری: این تماس که فرمودید مقدمه‌ای دارد که اگر اجازه می‌فرمایید، علت آن را عرض کنم.
رئیس: بگویید تماس داشته‌اید یا نه؟
سرهنگ نادری: بله تماس داشتم که توضیح عرض می‌کنم. در شروع کار اینجانب در رأس کار اداره اطلاعات شهربانی قضیه قتل تیمسار افشارطوس اتفاق افتاد. یعنی فردای روز مفقودشدن ایشان، اینجانب متصدی اداره اطلاعات شدم. چون موضوع از نظر دولت حائز اهمیت فوق‌العاده بود، در تمام مدت بیست‌وچهار ساعت اینجانب و همکارانم مشغول کار بودیم و چون دولت هر ساعت مایل بود در جریان پیشرفت تحقیقات باشد، برای آنکه سلسله مراتب زمان بیشتری را اشغال ننماید، چند بار اینجانب در معیت جناب آقای دکتر صدیقی، وزیر کشور وقت، و با تیمسار سرتیپ مدبر، رئیس شهربانی وقت، و یا شاید تنها، خدمت جناب آقای مصدق شرفیاب شدم و گزارش پیشرفت تحقیقات و نتایج حاصله را به عرضشان رسانیدم. یکی، دو بار هم توسط جناب آقای لطفی برای ادای پاره‌ای توضیحات در منزل جناب آقای مصدق احضار شدم و این جریاناتی که به عرض رسید، در ماه اول تصدی اینجانب در اداره اطلاعات شهربانی بود. پس از آن وقت دیگری حضور جناب آقای مصدق شرفیاب نشدم.
فقط کسب اطلاعات!
رئیس: در اداره اطلاعات شهربانی که تحت سرپرستی شما بوده، برای اجتماعات و میتینگ‌ها و تظاهرات دستجات مقرراتی بوده‌است یا خیر؟
سرهنگ نادری: چنانچه قطعاً ریاست محترم دادگاه استحضار دارید، دستگاه‌های اطلاعاتی اعم از رکن دوم ستاد ارتش یا ژاندارمری و یا شهربانی وظیفه‌ای جز کسب اطلاع و توزیع آن به مقامات ذینفع نداشته و در مواردی که میتینگ‌ها و یا تظاهراتی در شهر واقع می‌شد، توسط تعداد قلیلی مأمورین ویژه که در اختیار اداره اطلاعات بود، به حد امکان از حقایق جریانات اطلاعاتی کسب می‌شد و همان طوری که به عرض رسید، در اختیار مقامات ذینفع قرار می‌گرفت.
به گزارش کلی اکتفا شد؟
رئیس: راجع به میتینگ روز ۲۵ مرداد و میتینگ‌های روزهای بعد و همچنین پایین آوردن مجسمه‌های اعلیحضرت فقید و اعلیحضرت همایون شاهنشاهی، شعارها و تظاهراتی که در آن ایام می‌شد، چه اطلاعاتی کسب کردید و به چه مقاماتی تسلیم نمودید؟
سرهنگ نادری: در حدود ظهر روز ۲۵ مرداد به طوری که به خاطر می‌آورم، اطلاع حاصل نمودم که توسط دستجات طرفدار دولت میتینگی انجام خواهدشد، پس از شروع میتینگ یا شاید ساعتی پس از شروع میتینگ اطلاع پیدا کردم که از طرف اداره تبلیغات کلیه جریان میتینگ و سخنرانی‌ها توسط دستگاه مخصوص ضبط می‌شود. پس از خاتمه جریان میتینگ کلیه گزارشاتی که به اینجانب توسط کلانتری مربوطه و یا مأمورین رسیده‌بود، به ریاست شهربانی وقت گزارش کردم. در این قبیل مواقع اصولاً بین ریاست شهربانی و فرماندار نظامی مستقیماً و حضوراً مبادله اطلاعات می‌شد. در آن روز هم پس از آنکه اینجانب گزارش خود را به ریاست شهربانی تقدیم کردم، به خاطر ندارم که آیا شخصاً به فرماندار نظامی جریان را گزارش کردم و یا توسط ریاست شهربانی ایشان در جریان گذاشته شدند، ولی لازم است به عرض دادگاه محترم برسانم که در میتینگ ۲۵ مرداد چون واقعه زد و خوردی روی نداد، اینجانب طبق معمول فقط به گزارش کلی اکتفا کردم و به خصوص چون از طرف فرماندار نظامی، افسران مأمور منطقه و تیپی که عهده‌دار امنیت منطقه بود در محل حضور داشتند، به علاوه کلانتری مربوطه مستقیماً با فرمانداری نظامی ارتباط داشت، اینجانب اصولاً ارسال گزارش خاصی را لازم نمی‌دانستم، ولی به عکس در روزهایی که زد و خوردی در شهر صورت گرفته، شبکه اطلاعاتی اداره اطلاعات در ساعات متوالی اطلاعات لازم را کسب و فرماندار نظامی را در جریان گذاشته‌است.
چه کسانی در میتینگ شرکت داشتند؟
رئیس: توضیح دهید اینکه اظهار داشتید از طرف طرفداران دولت، منظور چه بوده و میتینگ بر ضد کی بود؟ و همچنین آیا در طی این میتینگ از دستجات افراطی چپ هم شرکت داشته‌اند یا نه؟
سرهنگ نادری: به طوری که به عرض رسید، از طرف دستجات طرفدار دولت میتینگ داده‌شد. اطلاعی بود که قبل از شروع میتینگ به اینجانب رسیده‌بود، به علاوه در جریان میتینگ هم چون از نمایندگان عضو نهضت سخنرانی‌هایی کردند، اطلاع واصله تأیید شد و اما راجع به شرکت دستجات چپ که تیمسار ریاست محترم دادگاه تأکید فرمودند، قطعاً استحضار دارد که در این قبیل مواقع دستجات چپ با لباس مخصوص یا علائم مشخصه دیگری تشخیص داده‌نمی‌شوند، ولی قطعاً در بین میتینگ‌دهندگان دستجات چپ هم بوده‌اند. فقط در روزهایی معیین و دقیق این امر ممکن بود که دستجات چپ منفرداً میتینگ‌هایی بدهند.
موضوع میتینگ چه بود؟
رئیس: ممکن است اجمالاً از موضوع میتینگ و سخنرانی‌هایی که در روز ۲۵ مرداد جلوی بهارستان به عمل آمد، دادگاه را مستحضر سازید؟
سرهنگ نادری: بنده متأسفم که جریان دقیق میتینگ را فعلاً که چند ماه از آن گذشته قادر نیستم به عرض دادگاه محترم برسانم، به علاوه همان طوری که به عرض رسید، جریان مشروح توسط اداره تبلیغات ضبط و در همان شب از رادیو پخش شد، که ممکن است دادگاه محترم نسخه کامل آن را از اداره تبلیغات بخواهند.
رئیس: البته دادگاه و همه افراد ملت ایران، خاصه اهالی تهران، از جریان میتینگ اطلاع دارند و متأسفانه فقط در نظر شما نیست. فقط آیا می‌توانید اجمالاً بیان کنید آنچه در آن میتینگ گفته‌شد، شعارهایی که داده‌شد، به نظر سرپرست اداره اطلاعات شهربانی موافق مصالح کشور بوده‌است یا خیر؟
با مصالح کشور وفق نمی‌داد
سرهنگ نادری: اینکه به عرض تیمسار ریاست محترم دادگاه رسانیدم که جریان میتینگ را به خاطر ندارم، نه این بود که اصولاً اطلاعی از آن نداشته‌باشم، بلکه خواستم عرض کنم که جریان دقیق آن توسط اداره تبلیغات ضبط شده‌بود و بنده هم آنقدر گرفتاری در اداره اطلاعات داشتم که شاید اکثر تیمساران محترم و افسران محترمی که در محضر دادگاه حضور دارند، از میزان گرفتاری اینجانب استحضار دارند. ولی راجع به قسمت دوم فرمایش تیمسار ریاست محترم دادگاه، از نظر عقیده سرپرست اداره اطلاعات، به هیچ وجه سخنرانی‌هایی که انجام شد با مصالح کشور وفق نمی‌داد.
شعارها چه بود؟
رئیس: شما الساعه در سؤال قبلی خود اظهار داشتید: "چون این میتینگ جنبه عادی داشت، مستلزم گزارش مخصوصی نبود که من راجع به آن گزارش بدهم" و اکنون طرز دیگری اظهار عقیده می‌کنید. چون روشن شدن این موضوع برای ذهن دادرسان دادگاه بسیار مهم است، تأکیداً از شما خواسته می‌شود که لااقل جریان میتینگ و فهرست سخنرانی‌ها و شعارهایی که داده شده، به استحضار دادگاه برسانید.
سرهنگ نادری: اینکه به عرض رسید چون میتینگ عادی بود احتیاج به گزارش‌هایی نداشت، ناگزیم برای روشن شدن ذهن دادگاه به عرض برسانم، در مواقعی که در نقاط مختلف شهر تظاهراتی انجام می‌گرفت منتهی به زد و خورد می‌شد، اینجانب کلیه کارمندان اداره اطلاعات، به استثنای عده معدودی و کارمندان ادارات دیگر شهربانی، را طبق شبکه‌ای که توسط خود اینجانب تنظیم شده‌بود و قطعاً در اداره اطلاعات بایگانی است، به نقاط مختلف شهر اعزام می‌کردم.
رئیس: تصور می‌کنم بهتر است به جای طرز سازمان، طرز تجسس و کسب اطلاع و سلیقه خودتان، توضیحاتی که دادگاه لازم دارد بیان کنید.
سرهنگ نادری: چون تیمسار ریاست محترم دادگاه در شروع سؤال نکته‌ای فرمودند، برای توضیح مطلب آن جریان به عرض رسید که اکنون از ادامه آن خودداری می‌کنم و اما راجع به جریان میتینگ، همان طور که عرض کردم چون کلیه میتینگ‌ها و همان میتینگ آن روز با اجازه و تحت نظر فرماندار نظامی انجام می‌گرفت، اینجانب توجه خاصی به جریان میتینگ نداشتم. فقط همان طور که عرض کردم، اطلاع پیدا کردم که در ضمن میتینگ سخنرانی‌هایی شده‌است که به هیچ وجه با مصالح کشور تطبیق نمی‌کند و از جمله خاطر دارم آقای حسین فاطمی یکی از سخنرانان بودند و شاید آقای دکتر شایگان هم جزو سخنرانان بودند. به غیر از آنها الساعه به خاطر ندارم و هیچ دلیلی وجود ندارد که از عرض حقیقت خودداری کنم.
موضوعات چه بود؟
رئیس: موضوعاتی که شنیده‌اید و اکنون اظهار می‌دارید به هیچ وجه موافق مصالح کشور نبود، توضیح دهید چه مطالبی بوده و مربوط به چه مقام؟
سرهنگ نادری: بنده به طور مجمل اطلاع حاصل کردم که سخنرانان در ضمن میتینگ بیاناتی اظهار داشته‌اند که نمی‌بایستی اظهار نموده‌باشند و اظهارات آنها برای مقام سلطنت اهانت‌آمیز بوده‌است.
عوامل اطلاعاتی چه بود؟
رئیس: عوامل اطلاعات فرماندار نظامی کی‌ها بودند؟
سرهنگ نادری: عوامل اطلاعاتی فرمانداری نظامی عبارت بودند از تیپ مأمور هر منطقه، کلانتری منطقه‌ای که وقایع در آن روز داده، با کلیۀ افسران و مأمورین محل مربوطه و رکن دوم ستاد فرمانداری نظامی که از ستاد فرمانداری نظامی به محل برای حفظ انتظامات اعزام می‌شدند و افسران و کادر دستجات تقویتی نیروی امدادی شهربانی که در اختیار فرماندار نظامی گذاشته‌می‌شد.
رئیس: اداره اطلاعات شهربانی موظف نبوده‌است از این جریان و وقایع، از این گفته‌ها، این شعارها، این تظاهرات، کسب اطلاع نموده و به فرماندار نظامی و مقامات دیگر بدهد؟ یا تذکراتی که در بالا اشاره کردید، اداره تبلیغات فیلم برمی‌داشت، دیگر اداره اطلاعات خود را ملزم به کسب و ضبط جریان و عرض گزارش آن نمی‌دانست؟ معقول نیست. دادگاه را روشن سازید که در این خصوص، یعنی راجع به میتینگ روز بیست‌وپنجم، اداره اطلاعات شهربانی مدارک و اطلاعاتی کسب نموده و به مقامات مربوطه داده‌است یا خیر؟ بدون حشو و زوائد بیان فرمایید.
سرهنگ نادری: همان طور که عرض کردم، کسب اطلاعات، از طرف اداره اطلاعات برای مواردی بود که کسب آن اطلاع برای مقامات دیگری مقدور نباشد ...
رئیس: از موضوع خارج نشوید. استنطاق نیست اینجا، بازپرسی نیست. جواب را بفرمایید.
سرهنگ نادری: خارج از موضوع نیست، توضیح عرض می‌کنم.
رئیس: اصل موضوع را بگویید. توضیح لازم نیست.
سرهنگ نادری: میتینگ روز بیست‌وپنجم با اجازه فرمانداری نظامی انجام شد. (رئیس: گفتید آقا) برنامه میتینگ را قبلاً فرمانداری می‌گرفت و همان طور که عرض کردم، اینجانب گزارش خود را به رئیس شهربانی عرض کردم و رئیس شهربانی و فرماندار نظامی تماس مستقیم داشتند و همیشه اطلاعاتی که کسب می‌شد، همان نسخه‌ای که برای رئیس شهربانی حاضر می‌شد، در اختیار فرماندار نظامی قرار می‌گرفت و بنده به خاطر ندارم که آیا شخصاً به فرماندار نظامی مراجعه کردم و گزارش دادم یا خیر.
رئیس: اولاً اظهار داشتید که: "گزارش کلی دادم" و حتی تأیید نمودید: "صحبت‌هایی مخالف مصالح کشور به عمل آمد"، پس چه چیز باعث است که الساعه دو کلمه جواب صریح به دادگاه نمی‌دهید که گزارش داده‌اید یا نه؟ و به چه مقاماتی داده‌اید؟
سرباز و مطیع هستم
سرهنگ نادری: با نهایت صراحت به عرض تیمسار ریاست محترم دادگاه می‌رسانم که سرباز هستم و مطیع. هیچ دلیلی برای خودداری از عرض جریانی به این دادگاه محترم وجود ندارد. این بنده همان طور که عرض کردم، گزارش کلی به تیمسار سرتیپ مدبر، رئیس شهربانی وقت، که رئیس مستقیم بنده بودند، به طور قطع تقدیم و احتمالاً به فرماندار نظامی هم گزارش کرده‌ام و چون دقیقاً این قسمت اخیر را به خاطر ندارم، نمی‌توانم به صراحت عرض کنم و مقام دیگری هم وجود نداشت که اینجانب موظف به تقدیم گزارش به آن مقام باشم.
رئیس: ممکن است توضیح دهید در گزارش کلی تمام واقعات آن روز را گزارش نمودید یا خیر؟ به این معنی که کی چه گفت و چه تظاهراتی به عمل آمد؟
سرهنگ نادری: استدعا می‌کنم تیمسار ریاست محترم دادگاه توجه فرمایید که چهار ماه از آن تاریخ گذشته، به علاوه اینجانب بین اداره اطلاعات و حوزه ریاست شهربانی برای ادای گزارشات روزانه در هر روز ده‌ها بار رفت و آمد می‌کردم و هر لحظه هر گزارش قابل عرضی که واصل می‌شد، تقدیم می‌کردم. در آن روز هم آنچه توسط کلانتری مربوطه و یا مأمورین به اینجانب گزارش شد، بلافاصله یا حضوراً می‌رفتم و یا با تلفن به رئیس شهربانی گزارش می‌کردم، ولی همان طور که عرض کردم، اکنون چهار ماه از آن تاریخ می‌گذرد و در خاطر جزئیات مطلب را ندارم.
عین حقیقت است
رئیس: یعنی خاطرات میتینگ روز ۲۵ مرداد اساساً از نظر شما فراموش شده؟
سرهنگ نادری: در شروع فرمایشات تیمسار تذکر فرمودند که به عنوان گواه احضار شده‌ام و سربازم و آنچه سؤال شود، موظفم به عرض دادگاه برسانم. ریاست محترم دادگاه اطمینان داشته‌باشند که آنچه عرض می‌کنم، ذره‌ای با حقیقت تفاوت ندارد، آن روز هم نه این است که به کلی از خاطرم رفته‌باشد، آنهایی که عرض کردم و اسم بردم، از گزارشاتی که به رئیس شهربانی وقت دادم، اینها را عرض کردم و اسامی بقیه سخنرانان را نیز به خاطر ندارم که عرض کنم، ولی در آن روز هر اطلاعی که رسید به رئیس شهربانی وقت گزارش کردم. در خاتمه هم به خاطر دارم که یک گزارش کلی تقدیم کردم.
راجع به مجسمه‌ها چه کردید؟
رئیس: ممکن است بفرمایید اطلاع دارید راجع به پایین آوردن مجسمه‌ها، شما، یعنی اداره اطلاعات شهربانی، چه اطلاعاتی کسب کردید؟ چه اقداماتی نمودید و به چه مقاماتی گزارش دادید؟
سرهنگ نادری: در این مورد به خوبی به خاطر دارم که ریاست شهربانی و فرماندار نظامی را دقیقاً در جریان اطلاعات تلفنی واصله که از مأمورین می‌رسید، بلافاصله می‌گذاشتم و جزئیات هجوم دستجاتی را به مجسمه‌ها برای تخریب آن و اقدامات اولیه اینکه سربازان کردند، گزارش کردم تا اینکه افراد فرماندار نظامی جمع‌آوری شدند.
چه دستجاتی بودند؟
رئیس: ممکن است اطلاع دهید دستجاتی که اشاره کردید، چه دستجاتی بودند و بستگی به چه احزابی داشتند؟
سرهنگ نادری: سوابق گزارشاتی که در اداره شهربانی موجود ...
رئیس: جواب دادگاه را بدهید.
سرهنگ نادری: جواب تیمسار را عرض می‌کنم. اجازه بدهید.
رئیس: بگویید کی‌ها بودند؟ ما به گزارشات کاری نداریم.
سرهنگ نادری: از نقاط مختلف شهر جمعیت‌هایی آمدند و بنده الان به طور دقیق به خاطر ندارم که مثلاً در میدان بهارستان چه کسانی بودند؟ چون از هر نقطه شهر دسته‌ای حرکت کرده‌بود و به طرف میدان‌ها می‌رفتند. دستجات چپ بودند، افراد دیگری هم بودند. الان به خاطر ندارم. الان نمی‌توانم به طور دقیق و قاطع عرض کنم که چه دستجاتی در چه محل‌هایی حضور داشته‌اند.
گزارش داده‌اید؟
رئیس: به مقامات مربوطه گزارش داده‌اید که این دستجات از چه احزابی هستند؟
سرهنگ نادری: همان طور که بنده عرض کردم، هر گزارشی که رسید، تقدیم کردم و مسلماً این گزارش هم تقدیم شده‌است.
به دستور چه مقامی بود؟
رئیس: اظهار داشتید: "تا آنجایی که از اقدامات سربازان جلوگیری به عمل آمد"، ممکن است اطلاع دهید جلوگیری از اقدامات سربازان به دستور چه مقامی است؟
سرهنگ نادری: به دستور فرماندار نظامی.
رئیس: دستور کتبی بود یا شفاهی؟
سرهنگ نادری: چون بنده فرماندهی عده‌ای را عهده‌دار نبودم، اطلاع ندارم.
رئیس: در روزهای ۲۵، ۲۶، ۲۷ و ۲۸، برای گزارش جریانات روز آیا چند مرتبه نزد آقای محمد مصدق رفته‌اید؟
سرهنگ نادری: اصلاً خدمت ایشان نرفتم.
به دستور ریاست شهربانی بود
رئیس: ممکن است دادگاه را مستحضر سازید تلگرافات صادره از اداره اطلاعات شهربانی در روزهای ۲۵ و ۲۶ و ۲۷، برای تحت نظر گرفتن نمایندگان اقلیت و بعضی اشخاص دیگر، به دستور چه مقامی بوده‌است؟ و آیا مدرکی برای انجام این دستور به شما داده شده‌است یا خیر؟
سرهنگ نادری: کلیه این دستورات به دستور ریاست شهربانی اقدام شد. راجع به مدرک که فرمودند، تیمسار ریاست محترم دادگاه استحضار دارند بین ادارات تابعه شهربانی و رئیس شهربانی این مدرک فقط به صورت دستوراتی که در حاشیه نامه‌ها نوشته‌می‌شد، ممکن است باشد. برای مزید استحضار عرض می‌کنم بالغ بر سی‌هزار شماره در اواخر مرداد اندیکاتور اداره اطلاعات نشان می‌دهد و به واسطه کثرت کار حتی دستور حاشیه‌نویسی هم همیشگی نبود. غالباً به توسط معاون اداره اطلاعات، سرگرد احمدی، توسط ریاست شهربانی دستوراتی می‌رسید و اجرا می‌شد و یا اینکه در هر روز چندین ده بار خود بنده را احضار می‌کردند و دستور می‌دادند و بنده روی یک یادداشت که در دست داشتم، یادداشت نکردم و بلافاصله اقدام می‌کردم. جز آنچه که عرض کردم، مدرکی تصور نمی‌کنم وجود داشته‌باشد.
این امر کافی بود؟
رئیس: آیا به نظر شما برای چنین دستورات مهمی، دستور شفاهی و یادداشت شما کافی بوده، مثلاً یک نماینده‌ای را بازداشت کنید و یا اشخاص دیگری را متعرض شوید؟ همچنان که اکنون رئیس شهربانی وقت اظهار می‌دارد به کلی "از عملیات رئیس اطلاعات شهربانی بی‌اطلاع هستم."
سرهنگ نادری: گر چه به نظر این بنده چنین اظهاری از طرف ریاست شهربانی که دال بر بی‌اطلاعی ایشان از امور یک اداره تابعه ایشان است، نهایت درجه تعجب‌آور است. با نهایت صراحت و درستی عرض می‌کنم دستوراتی انجام شده جز آنچه که فرمول عادی اداره اطلاعات بوده و احتیاجی به اخذ دستور خاص نداشته، از قبیل موافقت یا صدور گذرنامه یا اعلان سوابق اشخاص یا صدور دفترچه اقامت مهاجرین و یا سایر امور عادی اداره، اطلاعات کلیه با دستور شخص رئیس شهربانی انجام شده‌بود، حتی معاونین شهربانی هم با این اداره خاص که اینجانب در رأس آن انجام وظیفه می‌کردم تماس نداشتند، مگر در بعضی موارد استثنایی.
رئیس: آیا تلگرافات صادره به شهربانی‌های آذربایجان برای تحت نظر گرفت شاهپورها را در نظر دارید و می‌توانید دادگاه را صریحاً مستحضر دارید که به دستور چه مقامی بوده‌است و آن دستور کتبی بوده یا شفاهی؟
سرهنگ نادری: اینجانب صحیحاً چنین تلگرافاتی را به خاطر ندارم، ولی همان طور که عرض کردم، اصولاً جز ریاست شهربانی بنده از مقام دیگری کسب دستور نمی‌کردم و اگر این دستور کتبی بوده، در پرونده‌های موجود در اداره اطلاعات و سوابق امر قطعاً منعکس است. استدعا دارم اگر این تلگرافات در دسترس دادگاه هست در صورت تصویب، امر فرمایید به اینجانب ارائه و یا قرائت نمایند تا چنانچه مطلب بیشتری به خاطر داشته‌باشم، به عرض دادگاه محترم برسانم.
در این موقع منشی دادگاه عین تلگراف مربوطه را که دادستان ارتش برای ضبط در پرونده امر تقدیم داشته‌بود، به دست سرهنگ نادری داد و رئیس دادگاه خطاب به وی اظهار داشت:
رئیس: بلندتر بخوانید تا در ذهن شما بماند.
سپس سرهنگ نادری تلگراف مزبور را که به امضای خود او مخابره شده‌بود و پیشتر از نظر خوانندگان گذشت، قرائت کرد.
رئیس: همین یکی کافی است. راجع به این تلگراف چه می‌فرمایید؟
سرهنگ نادری: قطعاً به دستور ریاست شهربانی تلگراف تنظیم شده‌است.
رئیس: بسیار خوب تیمسار دادستان شما سؤالی ندارید؟
دادستان: اگر اجازه بفرمایید، توضیحاتی دارم.
رئیس: بفرمایید.
اظهارات دادستان
دادستان: محترماً به عرض می‌رسانم دو موضوع را از این افسرانی که احضار می‌فرمایید و آقایانی که به عنوان مطلع آمده‌اند، اینجانب زیاد می‌شنوم. یکی موضوع گرفتاری است که هر چه دقت می‌کنم، نفهمیدم گرفتاری چهار روز ۲۵ تا ۲۸ مرداد جز همان اوضاعی که می‌دانم و می‌دانند، چه بود؟ دیگر نزاکت و حجب بی‌اندازه است که این آقایان دارند. مثلاً سرکار سرهنگ نادری می‌فرمایند: "میتینگی دادند و حرف‌های ناروایی زدند" و یا خیلی که می‌خواهند بی‌پرده صحبت کنند، می‌فرمایند: "اهانت‌هایی کرده‌اند." باید توضیح دهم که سرکار سرهنگ نادری تحت تعقیب دادستان ارتش هستند، ولی با وجود این حق این بود که وقتی در دادگاه حاضر می‌شوند، تذکر ریاست محترم دادگاه را رعایت نمایند و مثل یک مطلع، بالاخص که رئیس اداره اطلاعات شهربانی بوده‌اند، دادگاه را نسبت به سؤالاتی که می‌نمایند در جریان بگذارند. متأسفانه آنچه اینجانب استنباط کردم، جز گرفتاری و صحبت بی‌اندازه ایشان و زبان دیپلماسی، بنده که از توضیحات ایشان، چیزی درک نکردم. به عرض دادگاه محترم می‌رسانم در زمان فرمانداری نظامی، سازمان‌های انتظامی کشور فلج نمی‌شوند، هر یک باید وظایف خود را انجام دهند مانند زمانی که حکومت عادی بوده، با این تفاوت که در زمان حکومت نظامی سازمان‌های انتظامی، مثلاً دایره اطلاعات شهربانی یک عامل برای فرمانداری نظامی می‌شود، یعنی موظف است اطلاعات را جمع‌آوری کرده در اختیار فرمانداری بگذارد، ولی آن طور که بنده استنباط کردم مبنای توضیحات این سرهنگ این بود که هر سؤالی فرمودید، یا به عهده فرمانداری نظامی محول کرد یا به عهده رئیس شهربانی. بدیهی است بنده در این مقام نیستم که در محضر دادگاه از آقای سرهنگ بازجویی کنم یا از کسی دفاع کنم، ولی نکاتی را باید به عرض برسانم تا مبادا روی توضیحات ایشان نکاتی برای دادگاه مبهم نمایند، قصد نداشتم که از پرونده‌ای صحبت کنم که در اطراف آن بسیار حرف زده شده، ولی چون یکی، دو بار آقای مصدق نام آن پرونده را بردند، امروز نیز سرهنگ نادری ضمن دادن اطلاعات نام آن پرونده را برد، همان پرونده را شاهد مثال قرار می‌دهم تا ملاحظه فرمایند اطلاعاتی که سرهنگ نادری داد، مبنایش از چه قرار است؟ به طور کلی سرپرست وقت اداره اطلاعات شهربانی گفتند: "یک رئیس داشتم، رئیس شهربانی بود." حال خوب است ریاست محترم دادگاه توجه فرمایند در زمانی که سرتیپ افشارطوس مقتول شد، مگر سازمان شهربانی و وظایف دایره اطلاعات شهربانی با ۲۵ مرداد فرق داشت؟ چگونه در آن زمان سرکار سرهنگ نادری تماس مستقیم با نخست وزیر وقت داشتند و حتی به طوری که همه مردم می‌دانند خود پرونده را مستقیماً تشکیل دادند و بالاتر از آن در زمان تحقیق پرونده جزایی را به صورت رپورتاژ درآورده و فیلم آن را در پشت بلندگوها به اطلاع جهانیان رسانیدند و همه این کارها را به دستور نخست وزیر وقت و قضاوت مستقیم خودشان نمودند؟ آیا در آن روز شهربانی رئیس نداشت و وظایف اداره اطلاعات معلوم نبود؟ تکلیف هر سازمانی را سازمان معین نکرده‌بود؟ پس چگونه وقتی یک دادگاهی، یک افسری را به عنوان مطلع احضار می‌کند، این افسر به خود حق می‌دهد که علاوه بر اینکه به کشف حقیقت کمک نکند، دادگاه را منحرف سازد؟
از صندوقخانه‌ها هم اطلاع داشتید
دادستان: وظیفۀ اداره اطلاعات شهربانی این بود که لحظه به لحظه کلیه وقایع که در روزهای ۲۵ الی ۲۸ مرداد در پایتخت روی می‌دهد از آن مستحضر باشد، کما اینکه هر وقت قصد نمایند، حتی از صندوقخانه‌های منازل مستحضرند، ولی موقع حساب، یا خاطرهاشان یاری نمی‌کند و یا به جای توضیح دادن و اطلاع دادن، افسانه‌سرایی می‌کنند. تلگرافی را هم اکنون امر فرمودید این سرهنگ قرائت کرد، هیچ اثری موجود نیست که به دستور رئیس شهربانی این تلگراف را صادر کرده‌باشد. این افسر مطلع در ردیف گواه، این افسری که اولین وظیفه‌اش باید شاه‌دوستی باشد، تلگراف کرده که: "هرگاه شاپور عبدالرضا به تبریز وارد شد، او را زیر نظر بگیرید." به دست خود کرده و ناچارم صریح عرض کنم مستقیماً به دستور محمد مصدق کرده و از ریاست محترم دادگاه استدعا می‌کنم این اشخاص را که احضار می‌فرمایید، توجه بفرمایید که تحت تعقیب جزایی هستند، منتهی بعضی از آنها با رعایت وجدان چنانچه ملاحظه شد در محضر دادگاه خود را متهم نمی‌دانند و به سؤالات جواب می‌دهند، بعضی دیگر سرسختی نشان می‌دهند و هر چه سؤال صریح‌تر بفرمایید، مبهم‌تر و پیچیده‌تر جواب می‌دهند و در بعضی سؤالات دادگاه را حواله می‌دهند به سوابق و خاطرات. به هر جهت به نظر دادستان ارتش با این وضعی که بنده ملاحظه نمودم، سؤال و جواب از سرهنگ نادری نه تنها دادگاه را کمک در کشف حقیقت نمی‌کند، بلکه چه بسا دادگاه را از حقیقت منحرف سازد. همان طور که عرض کردم اعمال او در مرحله تحقیق جزایی است و اگر اجازه فرمایید این موضوعاتی که به عمل آمد، در مرحله بازپرسی صحت و سقمش معلوم می‌شود و در آنجا به خوبی معلوم می‌شود که این تلگراف به دستور رئیس شهربانی بوده یا مقام دیگر یا اینکه خود سرکار سرهنگ نادری بوده‌است. بنده دیگر عرضی ندارم.
ساعت پنج و ده دقیقه، یک ربع تنفس اعلام شد.
تشکیل مجدد جلسه و احضار مهندس معظمی
ساعت پنج و نیم بعد از ظهر مجدداً جلسه دادگاه تشکیل شد و پس از اعلام رسمیت آن، رئیس دادگاه دستور احضار آقای مهندس معظمی، وزیر پست و تلگراف کابینه محمد مصدق را داد و چند دقیقه بعد مشارالیه به اتفاق یک افسر محافظ، وارد جلسه شد و به طرف صندلی گواهان، کنار میز منشی‌ها رفت.
آنچه اطلاع دارید، بگویید
رئیس: آقای مهندس معظمی، به طوری که استحضار دارید در مورد وقایع از ۲۵ الی ۲۸ مردادماه برعلیه آقای مصدق، دادستان ارتش کیفرخواست صادر نموده. اینک از شما نیز راجع به وقایع سه روز فوق سؤالاتی می‌شود. لازم است از روی دقت و بی‌طرفی و وجدان، مانند یک نفر مطلع، اطلاعات خود را در اختیار دادگاه بگذارید.
مهندس معظمی: بفرمایید.
رئیس: در ایام ۲۵ و ۲۶ و ۲۷، آیا هیأت وزیران در منزل آقای محمد مصدق تشکیل جلسه دادند یا خیر؟ و اگر تشکیل داده شده، شما هم در آن جلسات شرکت داشته‌اید یا خیر؟
مهندس معظمی: عرض کنم در روز بیست‌وپنجم ساعت هفت و بیست دقیقه به شرکتِ تلفن حسب‌المعمول آمده‌بودم، در آنجا شنیدم که در شب آن روز حوادثی اتفاق افتاده. فوراً برای اطلاع از موضوع به منزل جناب آقای نخست وزیر رفتم. در حدود ساعت هشت صبح یک عده دیگر از همکاران محترم هم به تدریج تشریف آوردند و جلسه هیأت دولت تشکیل شد و آقای دکتر صدیقی جلسه را اداره می‌فرمودند. آنچه که به خاطر دارم، از طرف جناب آقای نخست وزیر شرح ماوقع را به اطلاع هیأت رسانیدند، سپس آقای مهندس حقشناس نیز آنچه برایشان گذشته بود، بیان فرمودند. قرار شد هر کدام از آقایان وزرا هر اتفاقی در وزارتخانه‌شان افتاد، کتباً تا ساعت یازده به جناب آقای نخست وزیر گزارش دهند. جلسه ختم و هر یک به وزارت خانه‌های خود رفتیم، روز دوشنبه بیست‌وهفتم نیز جلسه معمولی هیأت تشکیل شد.
رئیس: جلسه روز ۲۵ مرداد چه ساعتی تشکیل و چه ساعت خاتمه یافت؟ خواهشمندم توضیح فرمایید که خود آقای مصدق در آن جلسه حضور داشتند یا خیر؟
مهندس معظمی: جلسه روز یکشنبه تصور می‌کنم ساعت هشت تشکیل و در حدود بیست دقیقه طول کشید. جناب آقای مصدق هم آنچه به خاطر دارم، درحدود هفت تا هشت دقیقه حضور داشتند.
اطلاعی ندارم
رئیس: از اعلامیه‌ای که در روز بیست‌وپنجم به نام اعلامیه دولت صادر شد، هیأت دولت استحضار داشت یا خیر؟
مهندس معظمی: عرض کردم ساعت هفت و بیست دقیقه بدون اطلاع از جریان به شرکت تلفن رفتم و بعد مطلع شدم که جریاناتی در شهر اتفاق افتاده‌است. از آنجا هم به منزل جناب آقای نخست وزیر رفتم و آنجا هم از اعلامیه دولت چیزی مطرح نشد، بنابراین از اعلامیه اطلاعی ندارم.
در هیأت دولت تذکر دادم
رئیس: راجع به حوادث روز بیست‌وششم، پایین آوردن مجسمه‌ها و جریان میتینگ روز بیست‌وپنجم، در جلسه روز بیست‌وهفتم هیچ مورد بررسی قرار گرفت یا خیر و صحبتی در اطراف آن به میان آمد یا خیر؟
مهندس معظمی: راجع به جریان مجسمه‌ها اینجانب در همان هیأت دولت اطلاعاتی پیدا کردم، در موقعی که هیأت دولت تشکیل شد. بعد از آنکه اگر اشتباه نکنم قضیه شیلات مطرح بود و یکی، دو ساعت وقت هیأت را گرفت، تصویب‌نامه‌ای به دست اینجانب رسید که امضا کنم و اجازه خواستم از جناب آقای دکتر صدیقی و عرض کردم امشب بهتر است به جای صدور این تصویب‌نامه‌ها، وقایع مهمتری که اتفاق افتاده‌است مطرح، مذاکره شود و درباره آنها تصمیم اتخاذ گردد. چند نفر دیگر از رفقا عرایض بنده را تأیید کردند و چون دیروقت بود، قرار شد مراتب به عرض جناب آقای نخست وزیر برسد و با حضور ایشان جلسه هیأت تشکیل و در اطراف این جریانات بحث و تصمیم اتخاذ گردد، لکن سیر حوادث بعدی به قدری سریع بود که تشکیل جلسه مذکور میسر نگردید.
وقایع چه بود؟
رئیس: ممکن است توضیحاً دادگاه را از چگونگی وقایعی که در آن روزها اتفاق افتاده و موجب توجه جنابعالی و قابل طرح در هیأت دولت بود، مستحضر سازید؟
مهندس معظمی: وقایع مزبور به طوری که قبلاً عرض کردم، یکی قضیه مجسمه‌ها و یکی هم تشریف‌فرمایی اعلیحضرت همایون بدون صدور اعلامیه از طرف وزارت دربار بود و ما هیچ گونه اطلاعی نداشتیم، برای روشن شدن مطلب من این طور صلاح دیدم که در هیأت دولت مطرح شود و علت آن را بفهمیم و اقدامی که لازم است، بکنیم.
رئیس: ممکن است بفرمایید در جلسه صبح روز ۲۵ مرداد هیأت دولت که آقای مصدق نیز چند دقیقه‌ای حضور پیدا کردند، آقایان را از فرمان عزل خودشان مستحضر ساختند یا خیر؟
مهندس معظمی: در خصوص فرمان اعلیحضرت همایونی چیزی نفرمودند.
رئیس: نظر خود جنابعالی و همچنین سایر اعضای دولت نسبت به جریان میتینگ روز ۲۵ مرداد در میدان بهارستان چه بوده‌است؟
مهندس معظمی: من به طور کلی از جریان میتینگ اطلاع صحیحی در دست ندارم و موضوع آن هم در هیأت دولت مورد بحث نبود که از نظر سایر همکارانم مطلع شوم.
رئیس: آیا از روزنامه‌ها، رادیوها و سایر مردم نیز راجع به میتینگ روز بیست‌وپنجم اطلاعی حاصل نکردید؟
مهندس معظمی: عرض کردم جریان صحیح میتینگ را نه از روزنامه و نه از رادیو، اطلاع حاصل نکردم. چون من پس از ملی‌شدن تلفن به قدری کارم زیاد شده‌بود که برایم مجال مطالعه روزنامه و رادیو نبود.
در خانه ۱۰۹ چه خبر بود؟
رئیس: ممکن است دادگاه را مستحضر سازید که در جریان روز ۲۸ مرداد چه ساعتی منزل آقای محمد مصدق رفتید و تا کی در آنجا با ایشان بودید و در این مدت در منزل ایشان چه می‌گذشت و بالاخره تا کجا با ایشان همراه بودید؟ همچنین توضیح دهید آیا در روز بیست‌وهشتم هم از جریان فرمان عزل ایشان استحضار حاصل کردید یا خیر؟
مهندس معظمی: ساعت ده روز بیست‌وهشتم، به اینجانب اطلاع رسید که یک عده به یک دستگاه مرکزی مخابرات تلگراف هجوم آورده‌اند و چون دستگاه بی‌سیم و دستگاه تلفن کاریر در آن محوطه هست، بیم آن می‌رفت که اگر حمله‌ای بشود، ارتباط کشور قطع شود و چون مراقب و محافظ آنجا تعدادشان کم بود، به فرمانداری تلفن کردم که تعداد مراقبین را زیادتر کنید. ایشان تشریف نداشتند، به تیمسار ریاست محترم ستاد تلفن کردم و این موضوع را به معظم‌له تذکر دادم. تا ساعت نیم بعد از ظهر منتظر شدم، ولی متأسفانه هیچ گونه کمکی نرسید و چون از این قسمت همان طور که عرض شد بیم داشتم و به علاوه اوضاع روز نیز عادی نبود، برای کسب اطلاع بیشتر از جریان روز و برای اینکه شاید فرماندار نظامی یا رئیس محترم ستاد را در آنجا پیدا کنم، به منزل جناب آقای نخست وزیر رفتم و چون تمام کوچه‌ها را مأمورین انتظامی مراقبت می‌کردند، با زحمات زیادی موفق شدم به منزل ایشان بروم. خیال می‌کنم در حدود ساعت یک و بیست دقیقه یا یک و نیم بعد از ظهر بود که در منزل ملک اسمعیلی بودم و عده‌ای می‌آمدند و می‌رفتند و از جریان خارج و آتش سوزی روزنامه‌ها و خراب کردن احزاب و غیره خبر می‌دادند.
در آخرین دقایق چه می‌گذشت؟
مهندس معظمی: درحدود ساعت دو خدمت جناب آقای نخست وزیر رسیدم. چند نفر آنجا بودند، از جمله تیمسار دفتری که گویا در آن روز رئیس شهربانی و حاکم نظامی شدند و جناب آقای نخست وزیر هم مشغول تلفن کردن گویا با ستاد یا شهربانی بودند و چون مجال صحبت نبود، از اتاق خارج شدم و در اتاقی که معمولاً هیأت دولت تشکیل می‌شود، با چند نفر از آقایان دیگر آنجا بودم، دائماً اشخاصی می‌آمدند و می‌رفتند. در ساعت دو و نیم یا سه، که درست نظرم نیست، از رادیویی که در اتاق آقای دکتر ملک اسمعیلی بود، از آنجا اشغال دستگاه رادیو را شنیدم و نطق تیمسار زاهدی که خودشان را نخست وزیر معرفی کردند، در آن ساعت به گوش من خورد. پس از آن صدای تیر از اطراف بلند شد، ما به داخل اتاق جناب آقای نخست وزیر رفتیم. در حدود ده، دوازده نفر آقایان آنجا بودند که در این موقع سرتیپ فولادوند به عنوان مشاوره آنجا تشریف می‌آورند، ایشان تشریف آوردند و فرمودند: اوضاع ایجاب می‌کند که جنابعالی استطاعت بدهید، یا به کنار بروید، یک چنین لغتی که خاطرم نیست. جناب آقای نخست وزیر فرمودند: من رئیس‌الوزرای قانونی هستم و هرگز استعفا نمی‌دهم. تیمسار فولادوند فرمودند که: خونریزی خواهدشد و این خونریزی صورت خوشی نخواهدداشت. جناب آقای نخست وزیر فرمودند: ما با کسی جنگ نداریم و الان دستور خواهم‌داد که اگر از طرف ارتش به این خانه حمله می‌شود، به هیچ وجه مقاومت نکنند، ولی از هجوم رجاله به خانه من جلوگیری کنید. و برای اجرای این منظور نیز چهار نفر از نمایندگانی که در آنجا تشریف داشتند، اعلامیه‌ای نوشتند و منزل جناب آقای نخست وزیر را بلا دفاع اعلام کردند و به دست آقای سرتیپ فولادوند دادند و به علاوه دو ملافه هم داده‌شد که در بالای پشت بام و جای مناسبی نصب بشود، ولی پس از این آقای سرتیپ فولادوند تشریف بردند و شدت بمباران رو به فزونی گذاشت، به نحوی که در ساعت سه و نیم یا چهار، ما که در اتاق جناب آقای نخست وزیر بودیم از چهار طرف گلوله‌باران شدیم. به ایشان عرض شد که: خوب نیست ایشان تشریف داشته‌باشند، ممکن است از اینجا خارج بشویم؟ ایشان فرمودند: خیر، من همین جا می‌مانم تا کشته شوم، ولی آقایان بهتر است بروید. بالاخره با اصرار یک عده، ایشان قانع شدند و از آنجا خارج شدند. بعد به وسیله نردبان به اتفاق هشت نفر از آقایان، آنچه به خاطر دارم اسامی‌شان به این قرار است: آقایان مهندس رضوی، شایگان، مهندس زیرک‌زاده، نریمان، حسیبی، ملکوتی، دکتر صدیقی و خود بنده، در معیت ایشان به خانه مجاور و از آنجا پس از بالا رفتن از دیوار باز به منزل دیگر و بالاخره در منزل سومی که متعلق به یک تاجر تبریزی بود، رفتیم. صدای شلیک تیر تا ساعت هشت و نیم یا نه شب ادامه داشت، در زیرزمین آن منزل شب را طی کردیم، ساعت چهار و نیم صبح دور هم جمع شدیم.
باید خودم را معرفی کنم
مهندس معظمی: جناب آقای نخست وزیر فرمودند: من بایستی خودم را در اسرع وقت به فرماندار نظامی یا شهربانی معرفی کنم، بنابراین من می‌روم شهربانی. سایر آقایان اظهار داشتند: ما را که هنوز شهربانی احضار نکرده، چه لزومی دارد که خودمان را قبلاً معرفی کنیم؟ البته اگر بعد احضار شدیم، هر کدام خود را به شهربانی معرفی خواهیم‌کرد. منزل مادر من در وسط همان کوچه هست. بعد از آنکه خداحافظی کردیم، هر کسی به طرف مقصد خود رفت. من هم به منزل مادرم رفتم. هیچ کس در آنجا، جز یک نفر نوکر نبود. در را زدم، وارد خانه شدم، در را بستم. پنج دقیقه بعد دیدم در را می‌زنند. در را که باز کردم جناب آقای مصدق به اتفاق آقای دکتر شایگان و آقای دکتر صدیقی تشریف آوردند. به اتفاق سالن رفتیم و وسایل پذیرایی هم هیچ نبود. چون خسته بودند، استراحت کردند و من در صدد تهیه ناهار برآمدم. در ضمن ایشان می‌فرمودند که: اگر وسایلی فراهم بشود که من خودم را به شهربانی معرفی کنم، بدون اینکه مصادف با رجاله بشوم، خیلی خوب است. من خدمتشان عرض کردم: الساعه به منزل شوهر همشیره خودم، آقای مهندس شریف‌امامی تلفن کردم و چون مادر و خانمم در آنجا هستند، از سلامتی خودم به آنها اطلاع دادم. ایشان فرمودند: اگر میسر باشد، به وسیله ایشان به تیمسار زاهدی اطلاع بدهید که ساعت هشت بعد از ظهر که حکومت نظامی است، به شهربانی خودمان را معرفی کنیم. نظر ایشان را به اطلاع آقای شریف امامی رساندم و ایشان هم قول دادند که این امر را به اطلاع تیمسار زاهدی برسانند و در ساعت هفت و نیم بعد از ظهر به ما اطلاع دهند. بعد از آن ناهاری صرف شد و آقایان بعد استراحت کردند و ساعت چهار و نیم بعد از ظهر بود که در منزل را زدند. نوکر آمد و گفت چهار نفر از شهربانی آمده‌اند و می‌گویند کارآگاه هستند و می‌خواهند خانه را تفتیش کنند. بنده جریان را به آقای مصدق عرض کردم. ایشان گفتند: بسیار خوب، تشریف بیاورند. آنها یک جیپ بیشتر نداشتند. ما گفتیم: شما که وسایل کافی برای بردن ما ندارید، از طرفی خود ما قرار است ساعت هشت به شهربانی بیاییم، حالا شما می‌خواهید اینجا بمانید تا ساعت هشت با هم برویم، می‌خواهید بروید و ساعت هشت بیایید تا به اتفاق به شهربانی برویم. ولی آنها تلفن کردند، ساعت پنج یا پنج و نیم، درست نظرم نیست. یک اتومبیل سواری دیگری هم آمد و گفتند: بلند شوید برویم فرماندار نظامی. جناب آقای نخست وزیر و آقایان دکتر صدیقی و دکتر شایگان و خود بنده به فرماندار نظامی رفتیم و از آنجا به باشگاه افسران منتقل شدیم و شش شب بنده در باشگاه افسران در خدمت ایشان (اشاره به دکتر مصدق) بودم.
رجاله‌ها را معرفی کنید
رئیس: اینکه اشاره به رجاله می‌فرمایید، ممکن است توضیح دهید اینها کی‌ها بودند و چه اشخاصی بودند و منظورشان چه بوده؟
مهندس معظمی: بنده عین جمله‌ای را که جناب نخست وزیر فرمودند، عرض کردم و غرضشان این بود که مبادا افرادی جمع شوند که قبل از اینکه خودشان را به شهربانی معرفی کنند، مورد سوءقصد یا بی‌احترامی قرار بگیرند.
رئیس: اظهار داشتید جماعتی در صبح به بی‌سیم هجوم آورده‌بود. آیا در اطلاعیه‌ای که به شما رسید، تحقیقاتی که به شما رسید، معلوم شد آن جماعت کی بودند و مقصودشان چیست؟
مهندس معظمی: مرکز بی‌سیم را عرض نکردم، دستگاه تلگرافخانه مرکزی که در میدان سپه است، چون ما دستگاه‌هایی داریم در همان محل که تلگرافات خارج را منتقل می‌کند، به علاوه دستگاه کاریر ما آنجا است. من از جزئیات امر اطلاع نداشتم، اشخاصی بوده‌اند که می‌خواستند وارد تلگرافخانه شوند و چون با این جریان مواجه بود، اسباب نگرانی بود.
مجال فکر نبود
رئیس: بعد از آنکه ابلاغیه تیمسار سپهبد زاهدی، نخست وزیر وقت، از رادیو اعلام شد که اظهار داشتید در حوالی ساعت یک و نیم شنیدید، (مهندس معظمی: سه عرض کردم) در حوالی ساعت سه شنیدید و همچنین سرتیپ فولادوند آن پیام را آورد، ممکن است دادگاه را روشن فرمایند خود جنابعالی و وزرای دیگر که در آن ساعت منزل آقای محمد مصدق بودید، از لحاظ قانونی خود را در چه موقعیتی تشخیص می‌دادید؟ و همچنین در آنجا آقای محمد مصدق از فرمان عزل خودشان اظهاراتی نمودند یا خیر؟
مهندس معظمی: شدت گلوله به قدری بود که تصور نمی‌کنم برای هیچ فردی مجالی بود که برای قانونی بودن موضوع فکر کند، به علاوه جناب آقای نخست وزیر در آن موقع از فرمان عزل چیزی نفرمودند، برای اینکه همه حکایت بمباران گلوله بود و تمام فکر ما این بود که جناب آقای نخست وزیر را از آنجا بیرون ببریم تا صدمه‌ای به ایشان نرسد.
پیشنهادی هم نکردند؟
رئیس: نظر دادگاه از این سؤال این بود که آقایان اظهار نظری راجع به وضعیت دولت با وجود انتشار فرمان اعلیحضرت همایونی که از رادیو اعلام شده‌بود و آن روز در شهر نیز انتشار می‌یافت، هیچ تصمیمی و تدبیری اتخاذ کرده یا به آقای محمد مصدق پیشنهادی نمودید یا خیر؟
مهندس معظمی: عرض کردم ما فقط از رادیو سه بعد از ظهر این موضوع را شنیدیم و وضعیت منزل جناب آقای نخست وزیر طوری نبود که بشود هیچگونه اظهارنظری در این باب کرد.
حسین فاطمی کجا رفت؟
رئیس: توضیح دهید حسین فاطمی تا چه ساعتی با شما در منزل آقای محمد مصدق بوده و چه ساعتی از آنجا عزیمت نمودند و به چه عنوان رفتند؟
مهندس معظمی: آنچه به نظرم می‌آید، حسین فاطمی ساعت دو و نیم یا سه آمد در اتاق جناب آقای نخست وزیر اظهار کرد، تلفن کرده‌اند، خانم ایشان از شنیدن خبری که در رادیو راجع به قتل ایشان داده شده، غش کرده و از این جهت اجازه گرفتند به منزل بروند و همان ساعت تشریف بردند.
رئیس: آیا توصیفی که قبلاً نسبت به منزل آقای محمد مصدق شرح دادید، حتی در موقع ورود اشاره نمودید به اشکال وارد آن خانه شدید، به نظر آقا چگونه حسین فاطمی آزادانه از آن خانه بیرون آمد و به سمت منزل خود رفت؟ و هیچ متوجه نشد که راه عبورش مشکل است و به این سادگی خداحافظی کرده برود.
مهندس معظمی: عرض کنم بنده از جریان خارج اطلاعی ندارم که ایشان چطور تشریف بردند. این جریانی است که در داخل اتاق گذشت. چطور تشریف بردند و چگونه به منزل رسیدند؟ بنده اطلاعی ندارم.
رئیس: در سر ناهار منزل آقای محمد مصدق، چند نفر بودند؟ و اگر ممکن است اسامی آنها را بفرمایید؟
مهندس معظمی: اولاً دسته‌جمعی کسی سر ناهار نرفت. نهاری در منزل آقای مهندس احمد مصدق روی زیرزمین چیده شده‌بود. هر کس میل به غذا پیدا می‌کرد، می‌رفت توی زیرزمین یک قدری غذا ورمی‌داشت و می‌آمد یک کناری و در پناهی می‌خورد. اشخاصی که من دیدم ناهار خوردند، آقایان دکتر شایگان، دکتر صدیقی و ملکوتی بودند و من کس دیگری را ندیدم.
رئیس: آیا نظرتان هست که حسین فاطمی آن روز آنجا ناهار خورد و رفت یا ناهار نخورده رفت؟
مهندس معظمی: ایشان وقتی که من به منزل آقای نخست وزیر رفتم آنجا بودند و من نفهمیدم که ناهار خورد یا نخورد، ولی وقتی رفت، فکر می‌کنم ناهار خورده‌بود، درست نمی‌دانم.
رئیس: بنده دیگر عرضی ندارم، ولی آقای دادستان شما مطلبی ندارید؟
اظهارات دادستان
دادستان: تصور می‌گردد ضرری نداشته‌باشد که اینجانب استنباط خود و اطلاعاتم را به عرض دادگاه محترم برسانم. اولاً اصطلاحات اینجانب این است که ساعت ده صبح روز ۲۸ مردادماه این آقای مهندس معظمی به اصطلاح خود از ترس رجاله به دژ ۱۰۹ پناه برده‌اند، کما اینکه خود در توضیحاتی که دادند، فرمودند در ساعت ده صبح ۲۸ مردادماه که به ایشان اطلاع می‌دهند عده‌ای قصد تصرف تلگرافخانه را دارند، عیناً این جمله را فرمودند که: "تلفن کردم به فرمانداری و ستاد ارتش متأسفانه کمکی نرسید." واقعاً هم جای تأسف بوده‌است، کما اینکه توضیح فرمودند که از شدت تأسف حتی روز ۲۸ مردادماه ناهار از گلویشان پایین نرفته‌است.
بمباران در کار نبود
دادستان: دیگر اینکه دو، سه بار در توضیحات خود از شدت بمباران توصیف فرمودند. به عرض دادگاه محترم می‌رسانم که بمبارانی در کار نبوده، کما اینکه این دار و دسته‌ای که دور آقای مصدق جمع شده‌بودند، در آن روز متأسفانه یا خوشبختانه، کوچکترین آسیبی به آنها نرسید، پس بنابراین معلوم نیست این بمباران و این شدت چه بوده و چگونه در یک اتاق ۳ در ۴، که تختی در وسط آن بوده و یک مشت حواریون آقای مصدق دور او جمع بوده‌اند، این بمباران کوچکترین آسیبی به آنها نرساند؟
محمد مصدق: همین الان هم ... (زنگ رئیس)
رئیس: خواهش می‌کنم بین صحبت ایشان چیزی نفرمایید.
دادستان: در حالی که نقشه آنها عده‌ای هم وطنان ما را به خاک و خون کشید، که اکنون یکی آنها را چاقوکش می‌خواند و دیگری که به عنوان مطلع آمده، آنها را رجاله می‌خواند و در عین حال با خونسردی هر چه تمام‌تر توصیف می‌کند که چگونه از بام‌های مردم و دیوارها پرش کرده به زیرزمین‌ها رفته‌اند که در همان حال یک عده از مردم شاه‌دوست در زیر آتش مسلسل این اشخاص جان می‌داده‌اند که پاداش آنها اطلاق چاقوکش و رجاله است. واقعاً حق دارند که متأسف‌اند. چگونه در ساعت ده صبح اشخاص شاه‌دوست را در همان تلگرافخانه به خاک و خون کشیده‌اند و اگر دادستان ارتش مجبور می‌شود این توضیحات را بدهد، علت این است که هنوز هم که هنوز است، کوچکترین تأسفی ندارند و ابا و امتناع ندارند که لااقل یک عده‌ای را که قدر مسلم این است که الان در این روزگار نیستند، رجاله نگویند. این آقا وزیر پست و تلگراف بوده، با اجازۀ ریاست محترم دادگاه از او سؤال می‌شود، یعنی اگر ریاست محترم دادگاه صلاح بدانند، سؤال کنند که در ایام ۲۵ الی ۲۸ مردادماه، اولاً از سیل تلگرافاتی که استانداران و فرمانداران مخابره می‌کردند و موفقیت پیشوا را مسئلت می‌نمودند، این آقای وزیر پست و تلگراف چه اطلاعاتی می‌توانند به این دادگاه بدهند، به عنوان مطلع یا گواه یا هر چه بر آن نام می‌گذارند؟ ثانیاً تلگرافاتی که حسین فاطمی به وسیله دستگاه‌های کشور شاهنشاهی به بغداد و رم مخابره نمود، دایر به اینکه سفرای دولت شاهنشاهی ایران با اعلیحضرت همایون شاهنشاهی تماس نگیرند، به چه وسیله مخابره شد و این وزیر پست و تلگراف چه اطلاعاتی می‌دهد؟ ثالثاً این آقا اطلاع دهند که با تلفن‌های کاریر چه مخابراتی در آن روزها در داخل کشور و خارج کشور به عمل آمده‌است؟ به هر جهت به طور کلی به عرض دادگاه محترم می‌رسانم که در آن روزها که کشور ایران طرح جمهوری‌اش ریخته شده‌بود، یکی از وسایل بسیار مهم و مرتبه اول، وسایل مخابراتی و تبلیغاتی بود که این آقای مهندس معظمی، وزیر پست و تلگراف و تلفن بوده‌اند. حال دیگر من نمی‌دانم در پاسخ سؤال من خواهندگفت چون تلفن ملی شده‌بود از این حرف‌ها اطلاعی ندارم، یا اینکه این دادگاه را روی سؤالات کلی که به عمل آوردم، روشن می‌فرمایند و توجه داشته‌باشند ضمن توضیحات خود، به افراد ایرانی واژه‌هایی از قبیل رجاله نگویند. دیگر عرضی ندارم.
من اهل سانسور نبودم
رئیس: آقای مهندس معظمی ممکن است در جواب اظهارات تیمسار دادستان توضیحاتی بفرمایید؟
مهندس معظمی: خاطر دادستان محترم ارتش را متذکر می‌کنم، اولاً ساعت ده من در وزارتخانه بودم و ساعت یک ربع به یک از وزارتخانه خارج شدم. تحقیق این مطلب هم هیچ اشکالی ندارد. وزارت پست و تلگراف معاون دارد، مدیرکل دارد، کارمند دارد، بفرمایید تحقیق کنند. بنده نیم ساعت بعد از ظهر در اتاق معاون بودم. اگر غیر از این بود، هر چه می‌فرمایید، صحیح است. اما راجع به رجاله‌ها که فرمودند، بنده عین عبارتی را که جناب آقای نخست وزیر فرمودند، عرض کردم. بنابراین من هیچ توهینی به مردم نکردم. قصد توهین هم نداشتم و نباید جای نگرانی باشد. اما راجع به تلگرافات، ۱۷ ماه تمام من وزیر پست و تلگراف بودم. خوشوقتم و افتخار می‌کنم که در این محضر دادگاه اعتراف کنم و قول بدهم که من یک تلگراف مردم را نخوانده‌ام و اجازه هم ندادم که در تمام این مدت یک مأمور سانسور بیاید و تلگرافات مردم را سانسور کند. من اهل سانسور نبودم. (ناطق با صدای بلند گفت:) وظیفه پست و تلگراف آقای دادستان این نیست که تلگرافات مردم را کنترل کند یا نامه‌های مردم را بخواند و مخابرات ادارات را سانسور کند. وزارت پست و تلگراف آقای دادستان کارش خواندن تلگرافات و اسرار مردم نیست. من آقا از تلگراف رمز آقای حسین فاطمی چگونه می‌توانم اطلاع داشته‌باشم یا وزارت پست و تلگراف چه اطلاعی می‌تواند داشته‌باشد؟ مگر مأمورین و تلگراف‌چی‌ها موظف بودند که تلگرافات را بیاورند پیش من؟ به هر حال همان طوری که عرض کردم، دستگاه وزارت پست و تلگراف در این ۱۳ ماه نه مأمور سانسور برای تفتیش نامه‌ها و تلگرافات مردم داشت و نه نامه و تلگرافی از مردم را خوانده‌است و نه اصلاً گرد سانسور بازی می‌گشت. از طرف حسین فاطمی اگر تلگرافی شده، اولاً رمز بوده، ثانیاً بنده از آن هیچ گونه اطلاعی ندارم و وظیفه هم نداشته‌ام که اطلاع داشته‌باشم. من به هیچ وجه در زمان وزارتم اجازه نمی‌دادم که کسی اسرار مردم را سانسور کند.
البته بمباران هوایی نبود
در اینجا دکتر معظمی قدری تأمل نمود و سپس خطاب به رئیس دادگاه گفت:
مهندس معظمی: موضوع دیگر در اظهارات آقای دادستان چه بود که جواب عرض کنم؟
رئیس: اظهار تأسف کردید که مأمور نیامد.
مهندس معظمی: آقا، بله یکی اینکه فرمودند بنده اظهار تأسف کردم که مأمورین نیامدند و نتیجه گرفتند که بنده از ترس جانم به خانه ۱۰۹ پناه بردم. عرض کردم آقا دستگاه‌های تلگراف و دستگاه بی‌سیم و دستگاه تلفن‌های کاریر در آنجا بود. عده‌ای ریخته‌بودند آنجا و بیم آن می‌رفت که دستگاه‌ها را از کار بیاندازند و خراب کنند. بنده برای حفاظت این دستگاه‌ها ده، پانزده نفر مأمور خواستم، و الا قصد آدم‌کشی که در آنجا نداشتم. آقای دادستان، اگر آمده‌بودند و آن دستگاه‌ها را خراب کرده‌بودند، حالا که ما رفته‌ایم و شما آمدید، که دیگر دستگاه‌های مخابراتی وجود نداشت که شما از آن استفاده کنید. من که توپ و تانک نخواسته‌بودم و قصد خونریزی نداشتم. من به فکر محافظت دستگاه‌های مخابراتی مملکت بودم. دیگر اینکه فرمودند در منزل مصدق گلوله و بمباران در بین نبوده‌است. بنده قصدم از ادای این کلمه همان گلوله‌های تفنگ و گلوله‌های توپ و تانک بود و قصدم از بمباران البته بمباران هوایی نبود (خنده حضار). بنده دیگر چیزی به خاطر ندارم. اگر مطلبی هست، بفرمایید تا جواب عرض کنم.
رئیس: خیر، بفرمایید.
مقارن ساعت هفت جلسه ختم گردید و جلسه آینده به ساعت سه و نیم بعد از ظهر روز سه‌شنبه موکول شد و مهندس معظمی نیز پس از امضای اوراق صورت‌جلسه و سلام و احوال‌پرسی با محمد مصدق، تالار آیینه سلطنت‌آباد را با مأمورین محافظ ترک نمود.