فــرقت ایــّام فخر شیرازی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو




بیحد و احصاست بر من لطفهای عام دوست یعلم الله عاجزم از شکر یک انعام دوست




من کجا و بار اندر بارگاه عزتّش هم مگر باد صبا آرد بمن پیغام دوست




گر پیامی داری ای باد صبا از او بگوی تا که جان و دل کنم قربان او و نام دوست




هر کجا صیدی گریزان است از صیاد و دام جز من مسکین که دارم آرزوی دام دوست




طوطی طبعم ز حسرت مرد اندر این قفس بسکه پر زد در هوای شکّر و بادام دوست




چیست دانی چارۀ این درد هفت اندام من یک نظر بر چهره و بر قامت و اندام دوست




ساقیا بر خیز و بنشان آتشم از آب وصل خاک من بر باد رفت از فرقت ایّام دوست




من به دردی قانعم از جام رندان وین عجب دیگران گویند ما می میکشیم از جام دوست




فخر را گو بیش ازین از تلخکامیها منال میشود کام تو شیرین چون برآمد کام دوست



M rastgar ‏۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۱۲:۱۳ (UTC)