شکوه قانون اساسی مشروطه شاهنشاهی ایران

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سواستفاده از واژه مشروطه حکومت مشروطه شاهنشاهی چیست؟

تروریست و مدیر امنیت داخلی کشور

ایران یک زندان بزرگ


شکوه قانون اساسی مشروطه

شکوه قانون اساسی مشروطه شاهنشاهی ایران

قانون اساسی مشروطه نخستین و تنها قانون اساسی است که کشور ایران در تاریخش داشته است. به اصطلاح قانون اساسی جمهوری اسلامی دارای ویژگی های بین المللی که تصویب و پذیرفته شده می باشند نیست. ۱- قدرت در دست مردم است ۲- حقوق بشر و شهروندی ۳- تقسیم حکومت در سه قوه قانونگذاری، مجریه و دادوری که باید پیوسته از یکدیگر جدا و مستقل باشند. یعنی قدرت در یک جا جمع نشود. معنای اینکه یک کشور دارای قانون اساسی نیست را در کشور ایران می توانیم ببینیم. به اصطلاح رهبر همه قدرت ها را در دست دارد، و رهبر مانند یک دیکتاتور حکومت می کند. ۲- مجلس شورای اسلامی قدرت تصویب قانونی را ندارد که علیه اراده و خواست رهبر باشد. ۳- کاندیداهایی برای انتخابات پذیرفته می شوند که مورد پسند رهبر باشند، که می بینیم شورای نگهبان کاندیداها را دست چین می کند و از وابستگان و دوستانشان پهرستی فراهم می آورند و به مردم ایران می گویند که از میان آنان کسی را برگزینند. قوه قضاییه یا دادوری کاملا در دست رهبر است و آخوند است که تصمیم می گیرد و مردم ایران را به میل خودشان سلاخی می کنند. در درازای تاریخ نوین ایران، می بینیم که کشور ایران واپس رفته است و به زمان ناصرالدین سلطان قاجار بازگشته است. این واپس رفتن تاریخی را تنها یک تن یعنی شیخکی به نام خمینی سبب شد. خمینی در نخستین سخنرانی اش در بهشت زهرا روشن ساخت که شیر و خورشید و قانون اساسی مشروطه شاهنشاهی باید نابود شوند. این خمینی بود که این دیکتاتوری اسلامی را در ایران بر پا ساخت. مردم ایران دیر دریافتند که این حکومت اسلامی، این ولایت فقیه، یک دیکتاتوری مطلق دینی است. چپی ها از این دیکتاتوری پشتیبانی کردند، زیرا که در مغزهای متعفن شان پنداشتند می توانند در ایران جمهوری سوسیالیستی راه بیاندازند. این توهمات چپی ها به انقلاب اکتبر علیه تزار روسیه باز می گردد. آن زمان، این خاینین به کشور و ملت ایران می پنداشتند که ارتش سرخ از شمال وارد ایران می شود. آن زمان میرزا کوچک خان و همدستان کمونیستش یک جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران در شمال راه اندازی کردند و سپس آن را جمهوری شوروی سوسیالیستی گیلان نامیدند. گفتگوهایی میان حکومت سوسیالیستی شوروی با دولت ایران انجام یافت و دستاورد آن، دستینه شدن عهدنامه دوستی منعقده بین دولتین ایران و جمهوری شوروی روسیه بود. با این پیمان ارتش سرخ شوروی و ارتش بریتانیا از ایران بیرون رفتند. هم چنین این پیمان بدان معنا بود که جمهوری شوروی سوسیالیستی گیلان پایان یابد. در آن زمان سفیر شوروی در ایران « روت اشتاین Roth Stein » به دولت ایران قول داد که او شخصا دیده وری خواهد کرد تا این هرج مرج کمونیستی در شمال ایران پایان یابد. بخشی از این حکومت، در آن زمان وزیر جنگ و سردار سپه رضا خان بود. رضا خان توانست در درازای دو سال ارتش شاهنشاهی ایران را سازمان دهد، چیزی که همه وزیران جنگ، پیش از رضا خان نتوانسته بودند انجام دهند. این رضا خان بود که بدون کمک و مشاوره خارجی ارتش شاهنشاهی ایران را راه اندازی کرد.

این کار رضا خان در مجلس شورای ملی چنان اثری بر جای گذاشت که احمد سلطان قاجار پس از مشاوره با مجلس شورای ملی، رضا خان وزیر جنگ و سردار سپه را به نخست وزیری برگزید تا به عنوان نخست وزیر، رضا خان حکومتی را که در قانون اساسی مشروطه شاهنشاهی ایران به نوشتار کشیده شده بود، به درستی بر پا نماید. بدین چم که دولت وزارتخانه هایی دارد، که از راه وزارتخانه ها و سازمان های وابسته به دولت و کارمندان دولت، قوانین تصویب شده باید اجرا گردد.

لایحه هایی که با پیشنهاد رضا خان نخست وزیر به مجلس شورای ملی داده شد بدین قرار می باشند: نخستین قانون در راه بنیان ایران نوین، از میان برداشتن تقویم تازی بر پایه گردش ماه و جایگزین ساختن گاهنامه کهن ایرانی جلالی با نام ماه‌های ایرانی و بر پایه گردش خورشید. این قانون، برنامه ایران نوین شد که ایران دوباره ایران شود و به تاریخ کهن خود بازگردد. قانون دیگر بنیانگذاری نخستین بانک ایرانی بانک پهلوی قشون بود که به بانک سپه تغییر نام داد و برای نخستین بار ایرانیان توانستند در یک بانک ایرانی حساب بازکنند و نه در بانک روسی و یا انگلیسی. سومین قانون، قانون سجل احوال بود که با آن مردم ایران هویت یافتند و قانون برداشتن فرنام‌های توهین آمیز قاجاریان مغول به مردم ایران با بکار بردن السلطنه، الدوله، الممالک، المُلک بود. قانون دیگر قانون انحصار قند و شکر و چای بود که با آن کشیدن راه آهن سراسری ایران سرمایه گذاری شد. با این قانون سنت کهن قاجاری که از بیگانگان وام گرفته شود شکسته شد. هم چنین سنت قاجاری که امتیاز به بیگانه بدهد تا پروژه‌ای سرمایه گذاری شود نیز به پایان رسید. پروژه کشیدن راه آهن نخستین پروژه‌ای بود که ایرانیان آن را با پول خود به انجام رساندند. قانون بسیار مهم دیگر قانون نظام اجباری که با آن مردان ایران از تهی دست تا پولدار باید در کنار یکدیگر به کشور خدمت کنند

احمد سلطان قاجار نگران شد و ترس برش داشت و بر آن بود که رضا شاه را از نخست وزیری بر دارد. در این زمان احمد سلطان قاجار در فرانسه بود و تلگرامی فرستاد که می خواهد به ایران بازگردد. در سراسر ایران شورش بر پا شد. نمایندگان مجلس نیز بهتر دیدند که مردی از میان مردم ایران بتواند دولت بهتری در ایران برقرار سازد و حکومت بهتری. بدین روی نمایندگان مجلس شورای ملی دوره پنجم قانونگذاری بر آن شدند که سلسله بیگانه قاجار را در ایران منقرض کنند و حکومت موقتی را به رضا خان پهلوی مردی از میان مردم ایران بدهند. در متمم قانون اساسی اصل سی و پنجم می گوید که شاهنشاهی ایران ودیعه ای است که از سوی ملت به شخص پادشاه داده می شود. یعنی در قانون اساسی مشروطه پیش بینی شده بود که مجلس موسسان می تواند خاندانی که پادشاهی به آنان داده شده است را هر گاه که لازم بداند، برکنار نماید و شاهنشاهی ایران را به خاندانی دیگر و ایرانی بسپارد. به جای آنکه ایرانیان سرافراز باشند که چنین قانون اساسی مدرنی دارا می باشند، چپی ها پروپاگاندی راه انداختند که رضا خان کودتایی در سوم اسفند ۱۲۹۹ به راه انداخت و با قدرت اسلحه شاه ایران شد.

برای بسیاری از ایرانیان روشن نبود که از زمانی که رضا شاه در روز سوم اسفند ماه ۱۲۹۹ به تهران تاخت، تا روزی که به نخست وزیری برگزیده شد چهار سال و ده ماه به درازا کشید. بسیاری از ایرانیان نمی دانند که از ۲۶۰ نماینده برگزیده از سراسر ایران برای مجلس موسسان ۲۵۷ نماینده به شاهنشاهی رضا شاه پهلوی رای دادند. دورانی که رضا خان پهلوی شاهنشاه ایران شد دوران پایداری سیاسی و توسعه و نوسازی کشور ایران گردید. انتخابات مجلس شورای ملی آن گونه که در قانون پیش بینی شده بود هر دو سال بدون وقفه برگزار شد. دولت هایی که احمد سلطان قاجار برگزیده بود، بیش از چند ماه سر کار نماندند و بر کنار شدند، دولت هایی که رضا شاه پهلوی برگزید، دو سال پیش بینی شده در قانون اساسی را بر سر قدرت ماندند. این نمونه ای از پایداری سیاسی در کشور بود. به جای اینکه سرافراز باشند که رضا شاه بزرگ دقیقا قانون اساسی مشروطه را پیاده کرده است، چپی ها با پروگاندا گفتند رضا شاه رضا قلدر است، رضا شاه دیکتاتور است.

ادعای اینکه رضا شاه یک دیکتاتور است دروغ بزرگ چپی هاست، جاسوس های شوروی و استعمار که درایران ول بودند. بدانید که با قانون اساسی مشروطه شاهنشاهی ایران، دیکتاتوری غیرممکن است. دیکتاتور شخصی است که قانون می نویسد، قانون را تصویب می کند و قانون اجرا می کند و خود دادستان کل کشور است. قانون اساسی مشروطه شاهنشاهی ایران پیش بینی کرده است که پادشاه و نمایندگان و مردم ایران می توانند پیشنهاد قانونی را به مجلس بدهند، یعنی تقدیم لایحه ای یا پیش نویس قانونی را به مجلس شورای ملی. تصمیم درباره نوشتن و تصویب قانون بر پایه قانون اساسی مشروطه همواره از خویشکاری های مجلس شورای ملی است. هنگامی که مذاکرات مجلس شورای ملی را بخوانیم می بینیم، که ایرانیان به نمایندگان و ریاست مجلس شورای ملی نامه می نوشتند و مجلس را درباره نگرانی ها و دشواری ها در جامعه و اقتصاد آگاه می ساختند. نمایندگان نیز این نامه ها را در مجلس می خواندند، درباره آن گفتگو می کردند و تصمیم می گرفتند که آیا با نوشتن قانونی می توان این دشواری را از میان برداشت یا نه.

نقش رضا شاه بزرگ در آن بود که قوانین تصویب شده از سوی مجلس شورای ملی درست و کامل به اجرا در بیاید. برای نمونه رضا شاه پیوسته ساختن راه آهن را کنترل می کرد، ساختن مدرسه ها و بیمارستان ها، همه پیوسته نگران بودند که امشب رضا شاه به بازدید از مرکز و یا سازمان و یا پادگان آنها می آید و آیا همه چیز سازمان یافته است. این است هنگامی که در قانون اساسی مشروطه شاهنشاهی ایران پیش بینی شده است و در اصل ۲۷ بخش سوم آمده است. این زمانی است که پادشاه ایران ریاست قوه مجریه را به گردن دارد. که این چپی های حرامزاده بی هویت بی وطن همه کوششان بر این است که ایران دارای پادشاه نشود واگر پادشاهی شد پادشاه یک بیکاره باشد و همه تصمیم ها را یک نخست وزیر برگزیده استعمار برای ایران و ایرانی بگیرد.

این رفرم ها می توانستند ادامه یابند، همانگونه که رضا شاه بزرگ گفته بود که درچند سال آینده تهران را پاریس خاورمیانه خواهد کرد. اگر جنگ دوم جهانی آغاز نشده بود و دامنه اش به ایران بی طرف نکشیده بود و اگر استالین بر استعفای رضا شاه بزرگ پافشاری نکرده بود، ایران در همان دهه بیست نگین درخشان خاورمیانه می گردید. با همه دشواری ها نخست وزیر ایران محمدعلی فروغی سوگند پادشاهی ولیعهد جوان ایران را در مجلس شورای ملی سازمان داد و دولت شاهنشاهی ایران توانست دوباره زیر دیده بانی کمیسار سیاسی شوروی و بریتانیا کار کند.

این فضولی بر کار دولت ایران از سوی شوروی و برتیانیا زمانی پایان یافت که ارتش شوروی و بریتانیا در سال ۱۳۲۵ ارتش خود را از ایران بیرون کشیدند. شاهنشاه جوان ایران نه تنها تاج پدر را به ارث برد بلکه پروپاگاندای دشمنان را نیز به دنبال خود کشید. ارثیه اشغال ایران از سوی ارتش شوروی حزب توده بود که در روز ۱۰ مهر ماه ۱۳۲۰ از سوی استالین در ایران راه اندازی شد، حزب توده یک حزب سیاسی نبود بلکه حزب توده گروهی خاین و جاسوس و ستون پنجم در کشور ایران به شمار می آمدند. نخستین دهه شاهنشاهی اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی از ۲۵ شهریور ماه ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی از سوی حزب توده به حساب نمی آید. بر پایه نوشته های حزب توده، محمدرضا شاه پهلوی از سوی آمریکاییان به عنوان دیکتاتور بر تخت پادشاهی نشست. محمد مصدق به عنوان تنها نخست وزیری که با انتخابات آزاد برگزیده شده است از سوی چپی ها جشن گرفته می شود، کسی که دمکراسی را در ایران پیاده کرده است. اما نمی گویند که مصدق با نیرنگ و تبانی جبهه ملی و حزب توده در مجلس شورای ملی اختیارات تام گرفت که خود قانون بنویسد، ‌قانون را تصویب کند و قانون را اجرا کند و خودش هم دادستان باشد. این بدان چم است که مصدق قانون اساسی مشروطه شاهنشاهی را شکست و اینکه سه قوه قانونگذاری، مجریه و دادوری را که همواره باید از هم جدا و مستقل باشند را زیر رهبری خود در آورد. مصدق دمکراسی را به ایران نیاورد، بلکه دمکراسی را از ایران بیرون کرد و یک استبداد سیاه و خطرناک در ایران بر پا ساخت. چنین اختیارات و چنین دیکتاتوری که مصدق بر پا کرد تنها در تاریخ، آدولف هیتلر نظیر آن را داشت.

از زمان سرنگونی محمد مصدق، دشمنان ایران جبهه ملی، و حزب توده به شاهنشاه ایران دیکتاتور می گویند. در جایی که شاهنشاه آریامهر برنامه رفرم پدر تاجدارش را دنبال کرد و با انقلاب شکوهمند شاه و ملت زمین های کشور ایران را از چنگال قاجاریان که خود را فیودال های بزرگ می نامیدند بیرون کشید و میان ملت ایران میان ۷۵ در صد از جمعیت ایران که کشاورزان بودند تقسیم کرد. شاهنشاه ایران از یک کشور کشاورزی فقیر یک کشور ثروتمند و مدرن ساختند.

برنامه شاهنشاه آریامهر که بر آن تمدن بزرگ نام نهادند یا دولت رفاه، را نتوانستند پیاده کنند زیرا که دشمنان مشروطه ایران، دشمنان ملت ایران که از پیشرفت و رفاه و خوشبختی ملت ایران به خشم آمده بودند، دولت رفاه را از میان برداشتند.

چرا حکومت مشروطه فرو ریخت و چرا شاهنشاه آریامهر ناچار کشور را ترک کردند؟

با تغییر دولت در امریکا و روی کار آمدن حزب منحوس دمکرات همان چپی های بی آزرم، ناگهان حقوق بشر سرفصل همه گفتارها و نوشتارها و مقاله ها در رسانه ها گردید. در سراسر جهان از سوی جوانان علیه جنگ در ویتنام و برای روی کار آوردن سیستم های کمونیستی تظاهراتی در سال های هفتاد میلادی به راه افتاد. هم چنین دانشجویان ایرانی خارج از کشور کنفدراسیون دانشجویی به راه انداختند و علیه شاهنشاه ایران به تظاهرات پرداختند و سفارتخانه ها و کنسولگر های شاهنشاهی را اشغال کردند، پاسپورت های ایرانی را دزدیدند، در کشورهای کوبا و چین و فلسطین و لیبی و عراق درس تروریستی و آدم کشی و براندازی حکومت را آموختند و بزرگان کشور و لشکری را به گلوله بستند و به بانک ها دستبرد زدند و آنها را به آتش کشیدند، سینماها را سالیان دراز با تماشاچی آتش زدند و در مرکزهای خرید بمب منفجر کردند و مردم را کشتند و زخمی ساختند، به جان شاهنشاه ایران چندین بار سوقصد کردند، نقشه دزدیدن شهبانوی و ولیعهد ایران را کشیدند تا به قتل برساندشان و استعمار برایشان پول و اسلحه درون ایران و در کشورهای خارجی فراهم ساخت. با وجود همه این وحشیگری ها و قتل هایی که این گروه های آدمکش که نام های چریک فدایی و مجاهد و پیکار و که نام آزاد کنندگان خلق و ملت ها را بر خود گذاشته بودند، کاری چندان از پیش نبردند. شناسایی شدند، مردم ایران با پلیس همکاری کردند و این جانیان به پشت میله های زندان برده شدند.

زمانی که کنفدراسیون پیشرفت های کشور را دید و از گسترش پیوندهای سیاسی و اقتصادی میان شوروی و چین و ایران آگاه شد، وضعیت را خطرناک اعلام کردند و در کنگره چهاردهم که در شهر فرانکفورت ۱۴ تا ۲۱ دی ماه ۱۳۵۱ کنفدراسیون از آیت الله خمینی ستایش کرد و او را قهرمان روز ننگین پانزده خرداد ماه ۱۳۴۲خواند. از آنجا این دانشجویان خاین به کشور و ملت ایران به خمینی پیامی فرستادند و از او خواستند که رهبر آدمکشی هایشان گردد. همین کسان درون و برون مرز، این خایین از خمینی امام و رهبر ساختند و رهبر یعنی دیکتاتور. این چپی ها که امروز در این رسانه های پارسی زبان برون مرز از جمهوری یعنی دمکراسی می گویند همین ها کسانی بود که دمکراسی مشروطه را سرنگون ساختند و یک دیکتاتوری اسلامی در ایران بر پا ساختند و اگر مردم ایران جیک بزنند می گویند ما دست به اسلحه می بریم. روزی که خمینی گام کثیفش را بر خاک پاک ایران نهاد، از همان آغاز مانند یک دیکتاتور عمل کرد. خمینی نخست وزیری را که شاهنشاه آریامهر برگزیده بود و مجلس شورای ملی به او رای اعتماد داده بود را غیرقانونی خواند و گفت من دولت تعیین می کنم، من توی دهان این دولت می زنم. بر پایه کدام قانون اساسی این مردک هندی در خاک ایران عربده کشید که او نخست وزیر تعیین می کند، روزنامه هایی که دو ماه تمام در روزهای بحرانی و سرنوشت ساز ایران اعتصاب کرده بودند ، در نخستین روزنامه ای که در روز ۱۶ دی ماه به چاپ رساندند، خمینی را به عرش رساندند، او را امام خواندند، نخست وزیر برگزیده اش یعنی بازرگان و مشتی جبهه ملی خاین را دولت خواندند و در روزنامه ها به ایرانیان خوراندند و فروختند. پایان قانون اساسی مشروطه شاهنشاهی، قانون اساسی که حقوق ملت ایران، سرفرازی ملت ایران و دمکراسی در ایران را تضمین می کرد در روز ۲۲ بهمن ماه بود روزی که خیانت بزرگ به شاهنشاه ایران و ملت ایران انجام یافت. به خیانت بزرگ به آلمانی می گویند Hoch verrat , English high treason به جای اینکه ارتش حکومت مشروطه شاهنشاهی ایران را نگاهبانی کنند، نوشتند که وظیفه ما دخالت در بحث سیاسی نیست.

پس از آنکه خمینی چیان دریافتند که دیگر کسی این حکومت و این کشور را نگاهبان نیست، ‌ژنرال های ارتش شاهنشاهی و نمادهای حکومت مشروطه شاهنشاهی چون شهردار تهران، سناتورها، رییس مجلس شورای ملی، و و... را دستگیر کردند و به سلاخ خانه بردند و پای دیوار گذاشتند و تیربارانشان کردند.

سخنان هولناک خمینی که این شیر و خورشید منحوس باید ناپدید شود، خمینی چیان دقیقا اجرا کردند، یعنی همه نمایندگان و نمادهای حکومت مشروطه شاهنشاهی ایران باید اعدام شوند. حکم ها مفسد فی الارض و محارب با خدا بودند. هر کسی که مقامی در حکومت مشروطه داشت، مفسد فی الارض بود.

هیچ کس نپرسید این قدرت از کجا به خمینی داده شده است که چنین عربده می کشد؟ این مردک هندی چگونه این گونه گستاخ شده است که به مشروطه شاهنشاهی و شاهنشاه ایران می تازد؟ این مردک مامور، یک به اصطلاح قانون اساسی را به مردم ایران خوراند که در آن رهبر همه کاره کشور است. این که امروز مردم ایران فریاد می کنند مرگ بر دیکتاتور نشان از آن است که آگاه شده اند. گوش کن مزدور که در رسانه های خارج از کشور مردم ایران را به بیراهه می کشی، گوش کن مزدور که با پول هایی که به حسابت می ریزند می خواهی از حکومت مدرن و بر پایه دمکراسی مشروطه، جمهوری بیرون بکشی ، گوش مزدور تازه رسیده که کنفرانس گوادالوپ را افسانه می خوانی و مشتی یاوه ردیف می کنی و با بزرگ شیره ای ایران در رسانه ها می نشینی و بی سر و ته می گویی. گوش کن مزدور با توهستم که هاف هاف می کنی و از مزایای دین اسلام در قانون اساسی می گویی. گوش کن مزدور.