دیوان شمس/ای عشق پرده در که تو در زیر چادری
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای عشق پرده در که تو در زیر چادری) از مولوی |
' |
ای عشق پرده در که تو در زیر چادری در حسن حوریی تو و در مهر مادری در حلقه اندرآ و ببین جمله جانها در گوش حلقه کرده به قانون چاکری در آینه نظر کن و در چشم خود نگر صد جان گره گره شده از وی به ساحری در هر گره نگه کن وضع خدای بین در هم ببسته موسی و فرعون و سامری از زیر دامنت تو برون آر شمع را تا نقش حق بخندد بر نقش آزری تا دست و پا نهاد دو زلف تو کفر را هر دم بمیرد ایمان در پای کافری چون مر تو را نیابد در جان و جا دلم گشتم هزار بار من از جان و جا بری خشک و تر دو چشم و لب من روان شده در قلزمی که خشک نیابند و نی تری دی لطفها بکرد خیال تو گفتمش کای باوفا و عهد ز من باوفاتری دانم ز شمس دین است تو را این همه وفا تبریز این سلام بر جان ما بری