خاقانی (غزلیات)/پای گریز نیست که گردون کمانکش است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (غزلیات) (پای گریز نیست که گردون کمانکش است) از خاقانی |
' |
پای گریز نیست که گردون کمانکش است | جای فزاع نیست که گیتی مشوش است | |
ماویز در فلک که نه بس چرب مشرب است | برخیز از جهان که نه بس خوب مفرش است | |
چون مار ارقم است جهان گاه آزمون | کاندر درون کشنده و بیرون منقش است | |
با خویشتن بساز و ز کس مردمی مجوی | کان کو فرشته بود کنون اهرمنوش است | |
با هر که انس گیری از او سوخته شوی | بنگر که انس چیست مصحف ز آتش است | |
عالم نگشت و ما و تو گردندهایک از آنک | گردون هنوز هفت و جهت همچنان شش است | |
در بند دور چرخ هم ارکان، هم انجم است | در زیر ران دهر هم ادهم، هم ابرش است | |
خاقانیا منال که این نالههای تو | برساز روزگار نه بس زخمهی خوش است |