حدیث جام

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو


الا یا قلبی القاسی دع الدنیا و امهلها که رخ بر تافت این مدبر هم از اول ز مقبلها




به سالوسی و رزاقی نیامد دولت باقی الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناولها




حدیث جام اگر مختل ز اول ماند و لاینحل کف ات نازم کز آن شد حل در آخر جمله مشکلها




دلا ترک طلب تا کی در این غربت تعب تا کی اقامت بی سبب تا کی در این ویرانه منزلها




چه آسایش در آن منزل کز آن آید به گوش دل خروشی هر زمان هایل که بر بندید محملها




اگر بردم به مردی جان از این دریای بی پایان نگشتم غرقه از طوفان من و سکان ساحلها




بگو با فخر اگر خواهی وجودت کیمیا گردد به نارالطور حرقها به ماءالمزن غسلها


ویکی‌پدیا

در ویکی‌پدیا موجود است:

حدیث جام