جمهوری دموکراتیک نام دروغین برای جمهوری خلق

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
نسخهٔ قابل چاپ دیگر پشتیبانی نمی‌شود و ممکن است در زمان رندر کردن با خطا مواجه شوید. لطفاً بوکمارک‌های مرورگر خود را به‌روزرسانی کنید و در عوض از عمبکرد چاپ پیش‌فرض مرورگر خود استفاده کنید.
سوسیال دموکراسی جمهوری دموکراتیک نام دروغین برای جمهوری خلق

توطئه جیمی کارتر علیه شاهنشاه آریامهر

لیبرال دموکراسی
جمهوری دموکراتیک گارانتی به سوی فقر

جمهوری دموکراتیک نام دروغین برای جمهوری خلق – در گفتارهای پیشین از سوسیال دموکراسی و لیبرال دموکراسی گفتیم این بار جمهوری دموکراتیک را بررسی می‌کنیم تا دریابیم که چه در یک جمهوری دموکراتیک نهفته‌است و چگونه عمل می‌کند. کمونیست‌ها واژه دموکراتیک را عاریه گرفته‌اند و به جای واژه خلقی نشانده‌اند شناخته شده‌ترین جمهوری دموکراتیک جهان جمهوری دموکراتیک آلمان بود. این حکومت از سال ۱۹۴۹ میلادی برابر با ۱۳۲۸ خورشیدی تا ۱۹۹۰ میلادی برابر با ۱۳۶۹ خورشیدی وجود داشت. جمهوری دموکراتیک آلمان پس از آنکه کشور آلمان از سوی متفقین پیروز شدگان در جنگ جهانی دوم به چهار بخش شد. آلمان اشغال شد و این چهار برنده جنگ جهانی دوم آمریکا شوروی بریتانیا و فرانسه بودند. از بخش‌های اشغال شده از سوی امریکا و انگلستان و فرانسه آلمان غربی یا جمهوری فدرال آلمان بوجود آمد و بخشی که شوروی اشغال کرده بود جمهوری دموکراتیک آلمان شد. استالین گروهی از کمونیست‌های آلمان را که در درازای جنگ جهانی دوم در مسکو لانه کرده بودند به رهبری والتر اولبریشت [۱] از مسکو به برلین بازگرداند. وظیفه گروه اولبریشت این بود که یک حکومت کمونیستی در بخش اشغال شده آلمان از سوی شوروی بنیاد نهد. هدف والتر اولبریشت این بود که این حکومت باید دموکراتیک نشان داده شود ولی ما کمونیست‌ها باید قدرت را در دست داشته باشیم.

حزب‌های چپی که در آن زمان بوجود آمده بودند حزب سوسیال دموکراتیک [۲] و حزب کمونیست [۳] بودند. نخستین خویشکاری اولبریشت این بود که این دو حزب را در هم بیامیزد و حزب اتحاد سوسیالیستی آلمان را بنیاد نماید. در حزب اتحاد سوسیالیستی کمونیست‌ها پست‌های بالا و کلیدی را اشغال کردند و قانون اساسی جمهوری دموکراتیک آلمان را نوشتند. قانون اساسی چنین نوشته شد که حکومت یک پرزیدنت یک نخست وزیر یک کابینه و یک پارلمان داشته باشد ولی قدرت و تصمیم‌گیری در دست دفتر سیاسی حزب اتحاد سوسیالیستی آلمان بماند. ریاست دفتر سیاسی با والتر اولبریشت بود. در این سیستم انتخابات وجود داشت ولی معجزه آسا همواره حزب اتحاد سوسیالیستی برنده می‌گردید زیرا که انتخابات پیوسته دستکاری می‌شد. برای روشن شدن این گفته‌ها و این سیستم ما به آنچه که در خارج از کشور میان به اصطلاح اپوزیسیون ایرانی می‌گذرد می‌پردازیم.

به یاد داشته باشیم که نخستین گام برای بنیاد ساختن جمهوری دموکراتیک آلمان فراخواندن همه حزب‌ها و گروها به اتحاد بود. حزب‌های چپ ایران در تبعید که تا کنون نام‌هایشان حزب توده، جبهه ملی و چریک فدایی و دیگر حزبک و گروهک‌ها دیدند که زیر نام قدیمی اشان از سوی ایرانیان دیگر پذیرفته نمی‌شوند. بدین روی، کوشش کردند که همه چپی‌ها را گردآورند و زیر یک چتر با نامی نوین حزب سوسیال دموکراسی به راه بیاندازند. همه اینان در پی آنند که کسی مانند والتر اولبریشت در آلمان را داشته باشند. یک قانون اساسی بنویسند که دستاورد آن حکومت جمهوری دموکراتیک با الگوی جمهوری دموکراتیک آلمان برای ما ایرانیان است. اینان می‌خواهند یک دولت در تبعید راه اندازی کنند و یک پارلمان در تبعید گرد آورند و همانگونه که والتر اولبریشت گفت دموکراتیک وانمود شود ولی چپی‌ها قدرت را در دست داشته باشند. برای اینکه دموکراتیک وانمود شود. آنها کسی که خودش را رهبر لیبرال دموکرات‌ها می‌خواند دعوت کرده‌اند. مردم را فراخوانده اند که حزب تشکیل دهید و به ما بپیوندید که ظاهری دموکراتیک داشته باشد.

هدف همه این دست و پازدن‌ها، آزادی ایران و یا رهایی ملت ایران از چنگال اهریمن خیمه زده بر کشورمان نیست، یا برقراری کانستیتوشنال مونارکی یا مشروطه شاهنشاهی ایران نمی‌باشد، بلکه هدف این است که حکومت سوسیالیستی به عبارت دیگر دیکتاتوری پرولتاریا در ایران برپا شود.

اکنون ببینیم که حکومت سوسیالیستی چه معنایی دارد و یک حکومت سوسیالیستی چگونه رفتار می‌کند که آن را در حکومت جمهوری دموکراتیک آلمان بررسی می‌کنیم:

۱- مصادره همه زمین‌های کشاورزی و بر پا ساختن کلخوز. این واژه روسی است و به معنای مزرعه اشتراکی است.

۲- مصادره همه کارخانه‌ها وکارگاه‌ها و دفترها و اداره‌ها و بانک‌ها و هر گونه انستیتو و سازمان. دولت صاحب همه اینها می‌شود.

۳- مصادره همه خانه‌ها و آپارتمان‌ها و برج‌ها و جاهای زندگی مردم. دولت صاحب جای زندگی مردم می‌شود و به آنها پروانه می‌دهد که کجا و در چند متر مربع زندگی کنند یا اصلا زنده نباشند.

هدف این است که هر گونه دارایی خصوصی به جز پوشاک مردم به دولت تعلق می‌یابد. دیگر دارایی شخصی وجود ندارد یعنی بازار نیز دولتی می‌شود.

آنچه که در اقتصاد رخ می‌دهد را دولت تعیین می‌کند یعنی چه چیزهایی می‌توانند تولید شود. کدام پوشاک، کدام خوراکی، کدام خودرو، کدام یخچال، کدام مبل و میز و سندلی، دیگر کالاهایی که مردم نیاز دارند در پهرستی می‌آید که ویژگی آنها و شکل و فرم و اندازه چگونه باید باشد.

واقعیت‌ها پس از پنحاه سال کمونیسم، نشان داد که این سیستم کار نمی‌کند. کشور فقیر می‌شود، مغازه‌ها از کالاها خالی می‌شوند. همانگونه که در چین و شوروی و اقمارش و کوبا و ونزوئلا دیدیم. ونزوئلا، نمونه بسیار خوبی است، کشوری ثروتمند دومین صادر کننده نفت که با دولت کمونیستی به خاک سیاه نشسته‌است. هوگو چاوز در سال ۱۳۷۸ خورشیدی یک سیستم سوسیالیسیتی در ونزوئلا پیاده کرد و امروز ونزوئلا با همه ثروت‌های روی زمینی و زیر زمینی اش نابود و ورشکسته شده‌است.

از چنین سیستم سوسیالیستی، روسیه پس از فروپاشی شوروی فاصله گرفت و آنچه که جمهوری دموکراتیک آلمان بود به پایان رسید و ۱۷ میلیون آلمان فقیر و تهیدست به آلمان غربی پیوستند و اکنون بیش از سی سال است که میلیاردها یورو به آلمان شرقی سرازیر می‌شود تا شاید بتوان این سرزمین را دوباره زندگی بخشید و ویرانه‌های سوسیالیسم جبران شود. در کشور چین، مدل اقتصادی کمونیستی را به کناری نهادند. حزب چین هنوز نام حزب کمونیست چین را می‌کشد ولی در واقع چین به یک سیستم کاپیتالیستی دگرگون شده‌است. سیاست، از سوی حزب کمونیست چین کنترل می‌شود ولی حزب از الگوی سیاسی زمان کایزر چین، امپراتور چین پیروی می‌کند.

همه ایسم‌های گوناگون که در برون مرز، چپی‌ها به ایرانیان می‌فروشند، باید گفت همه از سوی مردان و زنان خرد باخته‌ای می‌آیند که شیفته چه گوارا و استالین و مایو بودند و هستند.

راه حل دشواری‌های ایران تنها می‌تواند از سوی ملت ایران درون مرز پیدا شود. بسیاری از ایرانیان که در گیر حکومت اسلامی هستند، دیگر باور ندارند که اسلام پاسخ همه مشکلات است. آنان می‌دانند که امام دوازدهم نمی‌تواند بحران اقتصادی و ورشکستی اقتصادی ایران را از میان بردارد. ایرانیان می‌دانند که این دستاربندان تنها هدفشان ترویج اسلام و پر کردن جیب‌هایشان است و چه بر مردم ایران می‌گذرد، برای آنها فرقی ندارد. کسانی که در سیستم امام زمانی حکومت اسلامی کار می‌کنند می‌دانند که رهبر و دولت می‌تواند با دستگیری‌ها به زندان انداختن‌ها و کتک زدن ملت ایران خود را در جایگاه قدرت نگاه دارند. امید کسانی که در رژیم ملایان کار می‌کنند بازگشت حکومت مشروطه شاهنشاهی است.

اگر ما ایرانیان برون مرز، بخواهیم تغییرات در سرزمین مادری امان را پشتیبانی کنیم باید ملت ایران درون مرز را پشتیبانی نماییم و کسانی که در رژیم و سیستم ملایان به بند کشیده شده‌اند و به ناچار کار می‌کنند، و نه دولت در تبعید و نه پارلمان در تبعید و به اصطلاح نه حزب‌ها در تبعید را پشتیبانی کنیم. چگونه می‌توانیم هم میهنان خود را درون مرز پشتیبانی کنیم؟ تنها راه، فریاد برآوریم که ما خواستار مشروطه شاهنشاهی در ایران هستیم. شاهزاده پیوسته گفته‌اند که ملت ایران هستند که تصمیم می‌گیرند و اگر ملت خواستار مشروطه شاهنشاهی باشند، ایشان نیز به وظایف خویش عمل خواهند کرد. ما کسانی را که پیوسته به شاهزاده دروغ می‌گویند که در ایران ملت مشروطه شاهنشاهی نمی‌خواهند را خاموش می‌سازیم . ما ایرانیان برون مرز که می‌توانیم آزادانه سخن بگوییم باید سدای ملت ایران باشیم و در برابر دولت‌های اروپایی و آمریکا آشکار بگوییم که ملت ایران یک حکومت مشروطه شاهنشاهی را می‌خواهند. اگر ما خواسته ملت ایران را با یک سدا فریاد کنیم می‌توانیم پشتیبانی دولت‌های خارجی را به سوی خود بکشیم. در جایی که گروهک‌های چند نفره به نام‌های گوناگون جمهوری ایرانی، جمهوری خلق، سوسیال دمکراتی، لیبرال دموکراتی، مجاهد دموکراتی، چریک دموکراتی، جبهه ملی دموکراتی، رفرم اسلام دموکراتی، به دولت‌های غربی نشان می‌دهند که تنها با یکدیگر ضدیت می‌کنند. این دعواها به سود جمهوری اسلامی است زیرا رژیم به دولت‌های غربی می‌گوید اگر ما برویم هرج و مرج می‌شود. جمهوری اسلامی گرانتی برای غرب است که ملت ایران با سرکوب خاموش می‌ماند. بر این پایه، جمهوری اسلامی این دعواهای گروه‌های خارج از کشور را دامن می‌زنند و برای تلویزیون و رادیوهای چپی و وابسته به رژیم پول است که سرازیر می‌کنند تا این دعواها را هم چنان زنده و با انرژی نگاه دارند.

هم میهنان گرامی، زیر ایده یک حکومت مشروطه شاهنشاهی گرد آییم. سمبل و نشانه ما پرچم شیر و خورشید نشان سه رنگ ایران است. آریامهر شاهنشاه ایران هر کجا که ایرانیان زیر پرچم شیر و خورشید گرد آیند، آنجاست، جایی که سرود شاهنشاهی نواخته و خوانده می‌شود آریامهر در میان ماست. اینجا شخص اهمیتی ندارد بلکه ایده شاهنشاهی برای ما مهم است. شاه، هویت ماست، شاه، بیش از یک شخص است، شاه، بخشی از هویت ایرانی است که مزدوران و چپی‌ها نمی‌توانند آن را از ما بگیرند. بسیاری ادعای پادشاهی دارند اما اینان پیامبران دروغین هستند. تنها پیامبر راستین آریامهر است و انقلاب شاه و ملتش و تمدن بزرگش و تنها و تنها راه آریامهر است که باید سرمشق ما باشد و از راه آریامهر پیروی و پشتیبانی کنیم. پیامبران دروغین با نواختن ای ایران دست خود را رو می‌کنند. مانند خون آشام‌ها که با دیدن صلیب آتش می‌گیرند. این کسان که برای ما حکومت و دولت و پارلمان در تبعید و در ایران می‌خواهند بیاورند با شنیدن سرود شاهنشاهی در آتش می‌سوزند و دیگر سدایی از گلوهای متعفنشان بیرون نخواهد آمد. رسوایشان کنیم و خاموششان کنیم. جاوید شاه پاینده ایران.

بن‌مایه‌ها

  1. Walter Ulbricht, Vorsitzender des Staatsrats der Deutschen Demokratischen Republik
  2. Sozialistische Einheitspartei Deutschlands (SED)
  3. Kommunistische Partei Deutschlands (KPD)