تفاوت میان نسخه‌های «بیست و پنجمین سال شاهنشاهی اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر/ سال ۱۳۳۲»

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
خط ۱۴: خط ۱۴:
 
'''۱۳۳۲ سیزدهمین سال'''
 
'''۱۳۳۲ سیزدهمین سال'''
  
* وقتی نخست‌وزیر فرمان برکنارشدن خود را نادیده‌گرفت، جنبش ۲۸ مردادماه دولت را سرنگون کرد.
+
* وقتی نخست‌وزیر فرمان برکنارشدن خود را نادیده‌گرفت، رستاخیر ملت ایران در روز ۲۸ امردادماه دولت را سرنگون کرد.
  
 
* محمد مصدق از سویی وانمودمی‌کرد که دولت امریکا از وی پشتیبانی می‌کند و از سوی دیگر میدان را برای حزب توده بازگذاشته‌بود.
 
* محمد مصدق از سویی وانمودمی‌کرد که دولت امریکا از وی پشتیبانی می‌کند و از سوی دیگر میدان را برای حزب توده بازگذاشته‌بود.
  
* در پایان سال ۱۳۳۱ وضع دولت چنان بود که تنها یک رویداد می‌توانست آن را با پرجا کند. در نخستین روزهای سال ۱۳۳۲ نیز ناآرامی‌هایی که در شیراز و دزفول روی داد، بر سستی دولت افزود. به ویژه اینکه چه در پارلمان و چه در خارج، گروه‌های مخالف دولت صف خود را مشخص کرده و با کمک به یکدیگر برنامه یکپارچه‌ای را در برابر یگانگی طرفداران تندرو و میانه‌رو دکتر مصدق، دنبال می‌نمودند.
+
در پایان سال ۱۳۳۱ وضع دولت چنان بود که تنها یک رویداد می‌توانست آن را با پرجا کند. در نخستین روزهای سال ۱۳۳۲ نیز ناآرامی‌هایی که در شیراز و دزفول روی داد که بر ناپایداری دولت افزود. به ویژه اینکه چه در پارلمان و چه در بیرون، گروه‌های مخالف دولت صف‌آرایی کرده و با کمک به یکدیگر برنامه یگانه‌ای را در برابر همبستگی هواداران تندرو و میانه‌رو محمد مصدق، دنبال می‌نمودند.
  
  
 
'''پنهان‌ساختن سرتیپ افشارطوس و مرگ وی'''
 
'''پنهان‌ساختن سرتیپ افشارطوس و مرگ وی'''
  
سرانجام رویدادی که دولت برای پابرجایی وضع خود انتظار آن را داشت، رخ داد.
+
سرانجام آنچه را که دولت برای ماندن و پابرجایی خود منتظر آن را بود، رخ داد.
  
نخستین روز اردیبهشت‌ماه ناگهان آگاهی داده‌شد که سرتیپ افشارطوس، رئیس شهربانی دولت مصدق، ناپدید شده‌است.
+
نخستین روز اردیبهشت‌ ماه ناگهان به آگاهی رسانده شد که سرتیپ افشارطوس، رییس شهربانی دولت محمد مصدق، ناپدید شده‌است.
  
 
بنا به گفته راننده اتومبیل شماره یک شهربانی، شب گذشته آقای افشارطوس در برابر خیابان خانقاه از اتومبیل پیاده‌شده و گفته‌بود در کلانتری دو منتظر تلفن وی باشد. پس از آن دیگر هیچ خبری از آقای افشارطوس در دست نبود.  
 
بنا به گفته راننده اتومبیل شماره یک شهربانی، شب گذشته آقای افشارطوس در برابر خیابان خانقاه از اتومبیل پیاده‌شده و گفته‌بود در کلانتری دو منتظر تلفن وی باشد. پس از آن دیگر هیچ خبری از آقای افشارطوس در دست نبود.  
  
چون کانون بازنشستگان لشگری، در خیابان خانقاه قرارداشت، نخست این کانون مورد بدگمانی قرارگرفت و پس از آنکه تمامی خیابانهای اطراف بسته‌شد و بازرسی خانه‌ها و مؤسسات واقع در خیابان مزبور و بازجویی از ساکنان خیابان آغاز گشت، یکی از خانه‌های خیابان خانقاه به تصرف پلیس درآمد و اهل خانه همگی بازداشت شدند و افزون بر آنها، شمار زیادی نیز که پلیس به آنها بدگمان بود، بازداشت گردیدند.
+
چون کانون بازنشستگان لشگری، در خیابان خانقاه قرارداشت، نخست این کانون مورد بدگمانی قرارگرفت و پس از آنکه همه خیابان‌های پیرامون خیابان خانقاه بسته‌شد و بازرسی خانه‌ها و سازمان‌ها و اداره‌ها و بازجویی از ساکنان خیابان آغاز گشت، یکی از خانه‌های خیابان خانقاه به تصرف پلیس درآمد و اهالی خانه همگی بازداشت شدند و افزون بر آنها، شمار زیادی نیز که پلیس به آنها بدگمان بود، بازداشت گردیدند. تا آنکه روز شانزدهم اردیبهشت‌ماه، جسد آقای افشارطوس در نزدیکی غار "تلو" در لشگرک پیداشد.
  
تا آنکه روز شانزدهم اردیبهشت‌ماه، جسد آقای افشارطوس در نزدیکی غار "تلو"، واقع در لشگرک، پیداشد.
+
مامورین بازرسی باور داشتند که سرتیپ افشارطوس را نخست در خانه یادشده بیهوش کردند، سپس با خودرو و سپس با اسب به "تلو" آورده‌اند و در آنجا او را چند روزی زنده نگاه‌داشته‌اند. اما از بیم آشکارشدن موضوع، سرانجام ناچار به کشتن و به خاک سپردن وی شده‌اند.
  
نیروهای پژوهش، باور داشتند که سرتیپ افشارطوس را نخست در خانه مزبور بیهوش کرده، سپس به وسیله اتومبیل و اسب به "تلو" آورده‌اند و در آنجا او را چند روزی زنده نگه‌داشته‌اند. اما از ترس آشکارشدن موضوع، سرانجام ناچار به کشتن و به خاک سپردن وی شده‌اند.
+
همان هنگام به آگاهی رسید که این قتل بخشی از یک نقشه بزرگ برای ناپایدار کردن دولت بوده‌است و مخالفین دولت قصد داشته‌اند با ربودن چند تن از سران کشور، دولت را لرزان و ناتوان کنند. اما هر چه بود، قتل رییس شهربانی کشور دستاویزی  برای استواری دولت شد. زیرا تبلیغات گسترده‌ای به دنبال این رویداد برای برانگیختن احساسات مردم آغاز شد و پرونده قتل افشارطوس بهانه‌ای شد تا دولت هر کس را که مخالف دولت بود، به نام متهم در کشتن افشارطوس، بازداشت کند.
  
همان هنگام مشخص گردید که این قتل قسمتی از یک نقشه بزرگ برای سست کردن دولت بوده‌است و مخالفین دولت قصد داشته‌اند با ربودن چند تن از اشخاص کارآمد، حکومت را ناپایدار کنند. اما هر چه بود، همین موضوع دستاویز کارسازی برای پابرجایی دولت شد. زیرا تبلیغات گسترده‌ای به دنبال این رویداد برای برانگیختن احساسات همه مردم آغاز شد و پرونده مزبور دستاویزی شد برای اینکه دولت هر کس را که مایل بود، به نام متهم در کشتن افشارطوس، بازداشت کند.
+
تا آنجا که دامنه کار به مجلس کشانیده‌شد و دکتر بقایی را که یکی از مخالفین دولت در مجلس بود، اَنگ شرکت در قتل افشارطوس زدند و لایحه‌ای برای گرفتن پس گرفتن امنیت سیاسی (سلب مصونیت) دکتر بقایی به مجلس داده شد.
  
حتی دامنه کار به مجلس کشانیده‌شد و دکتر بقایی را که یکی از مخالفین دولت در مجلس بود، به شرکت در این رویداد، متهم کردند و لایحه‌ای برای گرفتن ایمنی سیاسی دکتر بقایی به مجلس تقدیم شد.
 
  
 +
'''کناره‌گیری نمایندگان'''
  
'''کناره‌گیری نمایندگان'''
 
  
از جمله کسانی که برای بار دوم دولت قصد بازداشت او را داشت، سرلشگر زاهدی، وزیر کشور سابق دولت مصدق بود. به همین جهت زاهدی نیز به دلیل نداشتن آسایش و امنیت، در حالی که نیروهای انتظامی در سراسر شهر در پی او بودند، پنهانی وارد مجلس شد و در مجلس بست نشست.
+
از جمله کسانی که برای بار دوم دولت قصد بازداشت او را داشت، سرلشگر زاهدی، وزیر کشور پیشین دولت محمد مصدق بود. بدین روی زاهدی نیز به سبب نداشتن امنیت، با وجود اینکه نیروهای انتظامی در سراسر شهر در پی او بودند، پنهانی وارد مجلس شد و در مجلس بست نشست.
  
 
هم زمان با این روزها، مبارزات پارلمانی بر ضد دولت، به آخرین درجه خود رسیده‌بود و در حالی که طرفداران دولت به سختی برای رو در رویی با اقلیت دست به کوشش و تلاش می‌زدند، نمایندگان اقلیت، دولت را به ستوه آورده‌بودند. چون در حقیقت مجلس شورای ملی آخرین سنگری بود که در برابر دولت پافشاری می‌کرد و بر سنگرهای دیگر مخالفین، دولت به وسیله بازداشتهای پیاپی، چیره گشته‌بود.  
 
هم زمان با این روزها، مبارزات پارلمانی بر ضد دولت، به آخرین درجه خود رسیده‌بود و در حالی که طرفداران دولت به سختی برای رو در رویی با اقلیت دست به کوشش و تلاش می‌زدند، نمایندگان اقلیت، دولت را به ستوه آورده‌بودند. چون در حقیقت مجلس شورای ملی آخرین سنگری بود که در برابر دولت پافشاری می‌کرد و بر سنگرهای دیگر مخالفین، دولت به وسیله بازداشتهای پیاپی، چیره گشته‌بود.  

نسخهٔ ‏۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۵، ساعت ۲۱:۲۰

درگاه اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر بزرگ ارتشتاران

بیست و پنجمین سال شاهنشاهی اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر

درگاه انقلاب شاه و مردم
اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی ۱۳۳۱

بیست و پنجمین سال شاهنشاهی اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر/ سال ۱۳۳۲


۱۳۳۲ سیزدهمین سال

  • وقتی نخست‌وزیر فرمان برکنارشدن خود را نادیده‌گرفت، رستاخیر ملت ایران در روز ۲۸ امردادماه دولت را سرنگون کرد.
  • محمد مصدق از سویی وانمودمی‌کرد که دولت امریکا از وی پشتیبانی می‌کند و از سوی دیگر میدان را برای حزب توده بازگذاشته‌بود.

در پایان سال ۱۳۳۱ وضع دولت چنان بود که تنها یک رویداد می‌توانست آن را با پرجا کند. در نخستین روزهای سال ۱۳۳۲ نیز ناآرامی‌هایی که در شیراز و دزفول روی داد که بر ناپایداری دولت افزود. به ویژه اینکه چه در پارلمان و چه در بیرون، گروه‌های مخالف دولت صف‌آرایی کرده و با کمک به یکدیگر برنامه یگانه‌ای را در برابر همبستگی هواداران تندرو و میانه‌رو محمد مصدق، دنبال می‌نمودند.


پنهان‌ساختن سرتیپ افشارطوس و مرگ وی

سرانجام آنچه را که دولت برای ماندن و پابرجایی خود منتظر آن را بود، رخ داد.

نخستین روز اردیبهشت‌ ماه ناگهان به آگاهی رسانده شد که سرتیپ افشارطوس، رییس شهربانی دولت محمد مصدق، ناپدید شده‌است.

بنا به گفته راننده اتومبیل شماره یک شهربانی، شب گذشته آقای افشارطوس در برابر خیابان خانقاه از اتومبیل پیاده‌شده و گفته‌بود در کلانتری دو منتظر تلفن وی باشد. پس از آن دیگر هیچ خبری از آقای افشارطوس در دست نبود.

چون کانون بازنشستگان لشگری، در خیابان خانقاه قرارداشت، نخست این کانون مورد بدگمانی قرارگرفت و پس از آنکه همه خیابان‌های پیرامون خیابان خانقاه بسته‌شد و بازرسی خانه‌ها و سازمان‌ها و اداره‌ها و بازجویی از ساکنان خیابان آغاز گشت، یکی از خانه‌های خیابان خانقاه به تصرف پلیس درآمد و اهالی خانه همگی بازداشت شدند و افزون بر آنها، شمار زیادی نیز که پلیس به آنها بدگمان بود، بازداشت گردیدند. تا آنکه روز شانزدهم اردیبهشت‌ماه، جسد آقای افشارطوس در نزدیکی غار "تلو" در لشگرک پیداشد.

مامورین بازرسی باور داشتند که سرتیپ افشارطوس را نخست در خانه یادشده بیهوش کردند، سپس با خودرو و سپس با اسب به "تلو" آورده‌اند و در آنجا او را چند روزی زنده نگاه‌داشته‌اند. اما از بیم آشکارشدن موضوع، سرانجام ناچار به کشتن و به خاک سپردن وی شده‌اند.

همان هنگام به آگاهی رسید که این قتل بخشی از یک نقشه بزرگ برای ناپایدار کردن دولت بوده‌است و مخالفین دولت قصد داشته‌اند با ربودن چند تن از سران کشور، دولت را لرزان و ناتوان کنند. اما هر چه بود، قتل رییس شهربانی کشور دستاویزی برای استواری دولت شد. زیرا تبلیغات گسترده‌ای به دنبال این رویداد برای برانگیختن احساسات مردم آغاز شد و پرونده قتل افشارطوس بهانه‌ای شد تا دولت هر کس را که مخالف دولت بود، به نام متهم در کشتن افشارطوس، بازداشت کند.

تا آنجا که دامنه کار به مجلس کشانیده‌شد و دکتر بقایی را که یکی از مخالفین دولت در مجلس بود، اَنگ شرکت در قتل افشارطوس زدند و لایحه‌ای برای گرفتن پس گرفتن امنیت سیاسی (سلب مصونیت) دکتر بقایی به مجلس داده شد.


کناره‌گیری نمایندگان


از جمله کسانی که برای بار دوم دولت قصد بازداشت او را داشت، سرلشگر زاهدی، وزیر کشور پیشین دولت محمد مصدق بود. بدین روی زاهدی نیز به سبب نداشتن امنیت، با وجود اینکه نیروهای انتظامی در سراسر شهر در پی او بودند، پنهانی وارد مجلس شد و در مجلس بست نشست.

هم زمان با این روزها، مبارزات پارلمانی بر ضد دولت، به آخرین درجه خود رسیده‌بود و در حالی که طرفداران دولت به سختی برای رو در رویی با اقلیت دست به کوشش و تلاش می‌زدند، نمایندگان اقلیت، دولت را به ستوه آورده‌بودند. چون در حقیقت مجلس شورای ملی آخرین سنگری بود که در برابر دولت پافشاری می‌کرد و بر سنگرهای دیگر مخالفین، دولت به وسیله بازداشتهای پیاپی، چیره گشته‌بود.

با وجود آنکه هنگام از سر گیری انتخابات هیأت رئیسه، طرفداران دولت موفق شدند پیروزی کاندیدای خود، آقای دکتر معظمی، را در برابر مرحوم آیت‌الله کاشانی به دست آورند و به این ترتیب زمام امور مجلس نیز در عمل در اختیار دولت قرار گرفته‌بود، با وجود این دولت نمی‌توانست وجود مجلس را تحمل کند و در پی آن بود که به روشی مجلس شورای ملی را متلاشی و یا فلج کند.

برای انجام این هدف، دکتر مصدق به نمایندگان فشار آورد که گروهی از وکالت کناره‌گیری کنند و هر چند این موضوع نخست برای نمایندگان اکثریت و حتی طرفداران دولت نیز شگفت‌انگیز و دور از پیش‌بینی بود، با وجود شرایط وقت، چاره‌ای جز پذیرفتن ندیدند و کم‌کم وکلای اکثریت کناره‌گیری خود را از نمایندگی تقدیم داشتند تا آنکه مجلس به طور عملی از میان رفت. با این حال نمایندگان اقلیت که آماده به کناره‌گیری نشده‌بودند، شماری از آنها در مجلس بست نشستند و دیگران تماس خود را با پارلمان قطع نکردند و از آنجا که هدف اصلی دولت، بازداشت چند تن از نمایندگان مخالف بود، سرانجام زمینه رفراندوم از سوی دولت آماده شد.


متهمین نهم اسفندماه


در خردادماه ۱۳۳۲ برخی که به عنوان برانگیزنده‌گان و پدیدآورندگان رویداد نهم اسفندماه بازداشت شده‌بودند، بازجویی و هر کدام به چند سال زندان محکوم شدند.

در میان این شمار افراد، نام سرهنگ رحیمی، سرهنگ حکیمی، سرهنگ صدیق‌ مستوفی، سرهنگ مجید نقدی، سرگرد خسروانی، و شعبان جعفری دیده‌می‌شد.


امنیت سرلشگر زاهدی


طرفداران دولت در صدد بودند به مناسبت سالگرد سی‌ام تیرماه، راهپیمایی بزرگی به سود دولت برپا کنند و از آنجا که گمان می‌رفت طی راهپیمایی به مجلس حمله شود، دکتر معظمی، رئیس مجلسی که از کار خود کناره‌گیری کرده بود اما همچنان ریاست هیأت مدیره مجلس شورای ملی را به عهده داشت، از بست‌نشینان درخواست کرد مجلس شورای ملی را ترک گویند. وی حاضر شد به سرلشگر زاهدی امنیت بدهد و با این کار سرلشگر زاهدی مجلس را ترک گفت و به جز دکتر بقایی و علی زهری، سایر بست‌نشینان نیز به سفارش دکتر معظمی از مجلس خارج شدند.

در مراسم سالگرد سی‌ام تیرماه همچنانکه پیش‌بینی می‌شد، راهپیمایی دامنه‌داری در ابن‌بابویه، "آرامگاه شهدای سی‌ام تیر" و خیابانهای مرکزی تهران روی داد و زد و خوردهایی نیز پیش آمد.

در این روزها افراد حزب توده نیز آشکارا در راهپیمایی‌ها شرکت می‌جستند و زیر عنوان "هواداران صلح" کوشش خود را به سختی از سر گرفته بودند.

هم زمان سادچیکف، سفیر شوروی در ایران، نیز پس از هفت سال تهران را ترک گفت و "لاورنتیف" سفیر جدید شوروی، جانشین او شد.


همه‌پرسی ...


بنا به پیشنهاد و درخواست دولت برای یک سره شدن کار مجلس، روز دوشنبه ۱۲ مردادماه در تهران و حومه برای نخستین بار در تاریخ سیاسی ایران، در خصوص برچیدن مجلس، مراسم همه‌پرسی انجام گرفت و روز دوشنبه ۱۹ مردادماه نیز در شهرستانها به آرای همگانی گذاشته‌شد. در پاره‌ای از شهرها که پافشاریهایی در برابر همه‌پرسی پیدا شده‌بود، زدوخوردهایی پیش آمد و در شهر مشهد یک نفر کشته شد و نتیجه همه‌پرسی همانطور که پیش‌بینی می‌شد، برچیده‌شدن مجلس بود.

روز ۲۵ مردادماه از سوی آقای دکتر مصدق یک آگهی برای برچیده‌شدن مجلس شورای ملی پخش گردید که طی آن گفته شده‌بود انتخابات دوره هیجدهم قانون‌گذاری پس از بازسازی قانون انتخابات و قانون تقسیمات کشوری، انجام خواهدگرفت.


برکنارکردن دکتر مصدق


آگهی اخیر هنگامی صادرمی‌گشت که فرمان برکنارکردن دکتر مصدق از سوی اعلیحضرت همایونی صادر شده‌بود. اما دکتر مصدق از این فرمان سرپیچی کرد و پس از بازداشت سرهنگ نصیری (سپهبد آینده)، رئیس گارد شاهنشاهی، که فرمان برکناری را با خود آورده‌بود، صبح روز بیست‌وپنجم مردادماه دولت به آگاهی همگان رساند که افسران گارد شاهنشاهی قصد براندازی حکومت را داشته‌اند و در پی آن شماری از جمله سرلشگر باتمانقلیچ، سرتیپ شیبانی، سرهنگ کسرایی، سرهنگ حمیدی، هیراد و دکتر بقایی بازداشت شدند.

شاهنشاه در کتاب خاطرات خود چنین می‌نویسند:

«در سال ۱۳۳۲وقتی عده کثیری از یاران دکتر مصدق از اطرافش پراکنده می‌شدند، وی پی‌درپی لاف می‌زد که امریکا طرفدار رژیم اوست. ضمناً به امریکاییها اخطار می‌کرد که اگر به او بیش از پیش کمک نکنند، احتمال دارد که ایران به دامان کمونیزم بیفتد، ولی در ضمن نسبت به عملیات حزب توده سیاست مسامحه در پیش گرفته و اجازه می‌داد که روزبه‌روز بر قدرت خویش بیفزایند.

به نظر من امریکاییها از این رویه ضد و نقیض کاملاً آگاه بودند ولی طبعاً احساس می‌کردند که خود ملت ایران باید مسائل سیاسی کشور خویش را حل کند. چنانکه ما نیز همین رویه را عاقبت پیش گرفتیم.

مصدق در پایان حکومت خود نیروی زرهی و سایر افرادی را که مأمور حراست منزل وی بودند تقویت کرد، ولی در عوض تانکهای مأمور حراست کاخ ییلاقی سعدآباد را که محل اقامت من و ملکه ثریا بود، تقلیل داد... در اثر این عمل من و همسرم به کاخ خود در رامسر رفتیم.

در ۲۲ مردادماه سال ۱۳۳۲ احکام انفصال مصدق از نخست‌وزیری و انتصاب سرلشگر زاهدی را به جای وی، امضاء کردم و مأموریت خیلی دقیق ابلاغ احکام را به سرهنگ نعمت‌الله نصیری، فرمانده گارد شاهنشاهی، محول نمودم.

پس از آنکه سرهنگ نصیری از رامسر به کاخ سعدآباد رسید، ابتدا عازم ابلاغ فرمان من به سرلشگر زاهدی گردید. زاهدی در آن موقع در نزدیکیهای تهران بود ولی جز چند تن از دوستان نزدیکش کسی از محل اقامت وی که هر روز آن را عوض می‌کرد، اطلاعی نداشت. سرهنگ نصیری با کمک و راهنمایی واسطه‌های مختلف، به سرلشگر زاهدی دسترسی یافته و فرمان مرا به وی ابلاغ نمود و او نیز فوراً آمادگی خود را به قبول این مأموریت اعلام داشت.

اکنون موقع آن بود که فرمان عزل به مصدق ابلاغ شود. درحدود ساعت یازده شب ۲۵ مرداد، سرهنگ نصیری به اتفاق دو تن از افسران خود از کاخ سعدآباد به سوی منزل مصدق حرکت کردند ...

در نزدیکی منزل مصدق متوجه شدند که اطراف خانه را تانکهای سنگین و سربازان گرفته‌اند و به آنها دستور داده شده‌است که به هیچکس، مخصوصاً افراد گارد شاهنشاهی، اجازه ورود ندهند.

سرهنگ نصیری و دو افسر دیگر به این دستور وقعی ننهادند و با کمال خونسردی از مقابل دهانه توپهای تانک گذشته، خود را به جلو در ورودی خانه مصدق رسانیدند. سرهنگ نصیری به وسیله یکی از افسران مأمور خانه مصدق تقاضای ملاقات مصدق را کرد، ولی این تقاضا پذیرفته‌نشد. ناچار از یکی از افسران مصدق که تا حدی مورد اعتمادش بود قول گرفت که فرمان را به مصدق ابلاغ و رسید آن را گرفته و به وی برساند و مدت یک‌ساعت و نیم به انتظار بازگشت افسر توقف کرد، که بعد معلوم شد علت این همه تأخیر مذاکرات تلفنی مصدق با مشاوران و همکارانش بوده‌است. بالاخره رسیدی که مصدق به خط خود نوشته‌بود، به سرهنگ داد، اما قبل از اینکه از منزل خارج شود به او اطلاع دادند که به امر سرتیپ ریاحی، رئیس ستاد ارتش مصدق، باید او را فوراً به ستاد ببرند...»

در ستاد ارتش به دستور سرتیپ ریاحی، رئیس ستاد، سرهنگ نصیری بازداشت شد و فردای آن روز (بامداد روز بیست‌وپنجم مردادماه) اعلیحضرت همایونی که از سرپیچی‌کردن مصدق آگاه شده‌بودند، به وسیله هواپیما، ایران را به سمت بغداد و رم ترک گفتند.


شورش بیست‌وهشتم مردادماه


روز بیست‌وپنجم مردادماه، پس از آنکه خبر سفر شاهنشاه به تهران رسید، از سوی دولت قصرهای سلطنتی مهروموم و جنگ‌افزارها و تفنگها از گارد شاهنشاهی گرفته‌شد. عصر همان روز نشست بزرگی در میدان بهارستان تشکیل شد که در آن نشست طرفداران دکتر مصدق و کارگردانان حزب توده، ناسزاگویی را آشکارا نسبت به مقام پادشاهی آغازکردند و روزهای پس از آن در حالی که تهران غرق در ترس و نگرانی بود، عکسهای شاهنشاه را در ادارات پایین آوردند و مجسمه‌های شاهنشاه و اعلیحضرت رضاشاه را در میدانهای شهر به وضع زننده‌ای سرنگون ساختند. نام خیابانهای تهران عوض شد و رویدادهای اندوهگینی رخ داد که سرانجام منجر به شورش بیست‌وهشتم مردادماه گشت و این شورش که از عصر بیست‌وهفتم مردادماه رفته‌رفته پخته شده‌بود، عصر بیست‌وهشتم مردادماه به هدف رسید و برخلاف پایداری سخت نیروهای مسلح نگهبان منزل دکتر مصدق و کشتار شماری از راهپیمایی‌کنندگان، عصر روز بیست‌وهشتم مردادماه تهران به یکپارچه شورش بر ضد دولت تبدیل شد و پس از گرفتن اداره رادیو توسط طرفداران پادشاهی، فرمان برکناری دکتر مصدق و گماشتن سرلشگر زاهدی، از فرستنده رادیو به آگاهی همگان رسید و سرانجام نیز دولت مصدق واژگون گردید و اعضای دولت و مشاورین وی فرارکردند.


کابینه زاهدی


از شامگاه بیست‌وهشتم مردادماه، سرلشگر زاهدی در مقرر ریاست شهربانی حضوریافت و زمام امور را به دست گرفت و طی اخبار هیجان‌انگیزی که از رادیو پخش می‌شد، بازداشت دکتر مصدق و شماری از وزرا و مشاورین وی را نیز به آگاهی رساند.

بی‌درنگ از سوی دولت تلگرافی به رم فرستاده و از اعلیحضرت همایونی درخواست شد که به وطن بازگردند. دو روز پس از آن، شاهنشاه در میان خوشامدگویی پر شوری به تهران وارد شدند.

روز بیست‌ونهم مردادماه، سرلشگر زاهدی کابینه خود را به شرح زیر تشکیل داد:

آقایان: دکتر علی امینی، وزیر دارایی – احمدحسین عدل، وزیر کشاورزی – جمال اخوی، وزیر دادگستری – ابوالقاسم پناهی، وزیر کار – مهندس غلامعلی میکده، وزیر راه – دکتر جهانشاه صالح، وزیر بهداری – دکتر علی‌اصغر پورهمایون، وزیر اقتصاد ملی – عبدالحسین مفتاح، وزیر امور خارجه – سرتیپ محمدحسین جهانبانی، معاون وزارت کشور – سرتیپ عباس فرزانگان، معاون وزارت پست و تلگراف – سرلشگر وثوق، معاون وزارت دفاع ملی.


بازپرسی دکتر مصدق


در آبان‌ماه سال ۱۳۳۲، دکتر مصدق و سرتیپ ریاحی در نخستین دادگاه ویژه رسیدگی به رویدادهای ۲۵ تا ۲۸ مردادماه بازپرسی شدند.

هنگام بازگشت دکتر مصدق در تهران، شاهنشاه که هنوز در رم اقامت داشتند، طی تلگرافی دستورفرمودند که برای پاسبانی از جان ایشان، نگهبانیِ ویژه‌ای انجام گردد. از همین روی آقای دکتر مصدق به یکی از اطاقهای باشگاه افسران که در آن هنگام جایگاه هیأت دولت بود، برده‌شد.

در جریان بازجویی دکتر مصدق نیز، با وجود آنکه دادستان ارتش در کیفرخواست خود درخواست ستادن جان وی را کرده‌بود، پیش از آنکه هیأت دادرسان وارد شور شوند، دست‌خطی از سوی اعلیحضرت همایونی به دادگاه رسید که طی آن شاهنشاه اشاره فرموده‌بودند با توجه به کارهای ارزنده دکتر مصدق در جریان ملی‌شدن صنعت نفت که با پشتیبانی وی انجام شده‌بود، از حق ویژه خود درباره اتهام ایشان، گذشت می‌کنند. به پشتوانه همین دست‌خط، دادگاه دکتر مصدق را به سه سال و سرتیپ ریاحی را به دو سال زندان محکوم کرد.


شبکه حزب توده


نخستین روزهای ماه، نخستین شبکه حزب توده که مجهز به انواع ماشینهای چاپ بود، در سه‌راه شکوفه کشف شد. در این شبکه همچنین شمار زیادی وسایل ویرانگر و مواد منفجره و جنگ‌افزارهای گوناگون به دست آمد.


برچیده‌شدن و تشکیل مجلسها


در آذرماه، اعلیحضرت همایونی فرمانی مبنی بر برچیده‌شدن مجلسها و آغاز انتخابات صادرفرمودند.

پس از بازگشت اوضاع به حال عادی، مجلس سنا که مدتی در حال تعطیلی بود، فعالیت خود را از سر گرفته‌بود و چون با کناره‌گیری اکثریت نمایندگان، مجلس شورای ملی در عمل از میان رفته‌بود، سنا به تنهایی کار می‌کرد.

برای آنکه مجلسها از نو آغاز به کار نمایند و ارکان ناپایدار مشروطیت پابرجا شود، شاهنشاه برای نخستین بار از حق برچیده‌شدن مجلسها استفاده فرموده، فرمان به برچیده‌شدن دو مجلس دادند و انتخابات دوره هیجدهم از سوی دولت سپهبد زاهدی انجام شد و تا پایان سال ۱۳۳۲ بیشتر نمایندگان از تهران و شهرستانها انتخاب شدند و مجلسها آماده بازگشایی گشتند.


(زیرنویس عکسها):

شاهنشاه در میان شور و هیجان کم‌نظیری به تهران بازگشتند. در این عکس که هنگام بازگشت شاهنشاه در فرودگاه مهرآباد گرفته‌شده سرلشگر زاهدی، نخست‌وزیر، و سرلشگر باتمانقلیچ، رئیس ستاد ارتش، شاهنشاه را همراهی می‌کنند.


مردم ایستگاه فرستنده رادیو را به تصرف درآورده‌اند و ابراز خوشحالی می‌کنند.


به جبران اهانتهایی که در جریان رویدادهای ۲۵ تا ۲۸ مردادماه نسبت به مجسمه‌های اعلیحضرت رضاشاه بزرگ و شاهنشاه شده‌بود، پس از پیروزی جنبش ۲۸ مردادماه، مردم مجسمه‌های شکسته را گل‌باران و سپس در محل خود برپا کردند.


افشارطوس به خیابان خانقاه رفت و دیگر بازنگشت.