بیست و پنجمین سال شاهنشاهی اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر/ سال ۱۳۳۰

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
درگاه اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر بزرگ ارتشتاران

بیست و پنجمین سال شاهنشاهی اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر

درگاه انقلاب شاه و مردم
اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی
با ملی کردن نفت به روش مصدق، وابستگی ایران به کارشناسان خارجی ژرفتر شد
محمد مصدق نخست‌وزیر
محمد مصدق نخست‌وزیر لایحه‌های خود را تصویب می‌کند
بیش از دو سال، همه روزه در خیابانهای تهران، راهپیمایی‌های گروهی، نشستها، برخورد با نیروی نظامی، زدوخورد و فرار ...
شاهنشاه سند املاک سلطنتی ورامین را به کشاورزان می‌دهند دکتر شفق و سرلشکر گرزن و دکتر معظمی دیده می‌شوند سال ۱۳۳۰
کارکنان شرکت نفت انگلیس و ایران و خانواده‌اشان از ایران بیرون می‌روند
انگلیسیان از ایران بیرون می‌روند
پیشنهاد دولت انگلیس به رزم‌آرا نخست‌وزیر با ۵۰/۵۰ تقسیم درآمد نفت
هیات خلع ید از چپ: حسین مکی، ناصرقلی اردلان، محمد بیات، دکتر عبدالحسین علی‌آبادی، مهدی بازرگان - سه نفر آخر هیات مدیره موقت شرکت ملی نفت ایران بودند
هیات خلع ید بر بام ساختمان اداری شرکت نفت انگلیس و ایران
هیات خلع ید ردیف جلو از چپ: کاظم حسیبی، اللهیار صالح، سناتور حسین تقوی، سیدعلی شایگان، ردیف دو: حسین مکی، دکتر عبدالله معظمی، سناتور رضا علی دیوان‌بیگی
هیات ایرانی برای گفتگو با هیات انگلیسی حسیب، شایگان، رضازاده شفق، وارسته، احمد متین‌دفتری، اللهیار صالح و سنجابی
هیات انگلیسی برای گفتگو: سر فرانسیس شپرد، ریچارد استوکس و سر دونالد فرگوسون
ریچارد استوکس نماینده دولت انگلستان

بیست و پنجمین سال شاهنشاهی اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر/ سال ۱۳۳۰


۱۳۳۰ یازدهمین سال


دربرابر توفان دشواری‌ها، دولت علاء بیش از دو ماه دوام نکرد و بدین گونه محمد مصدق زمامدار شد!


شاهنشاه به سفیر انگلیس هشداردادند که هرگاه به حق حاکمیت ایران دست‌اندازی شود، خود در پیشاپیش نیروهای ایران در برابر هر گونه مرزشکنی خواهندایستاد ...


در محیط تیره و لغزنده‌ای که در پی ترورهای پی‌درپی به وجود آمده‌بود، حسین علاء کوشید که با کمک گرفتن از جایگاه و جاه و مقام شخصی خود، با مشکلات روز دست و پنجه نرم کند اما توفان شدیدتر از آن بود که پیش‌بینی می‌شد نیرنگ ها و کارشکنی های محمد مصدق کار را به آنجا رساند که سرانجام پس از دو ماه زمامداری، حسین علاء نیز کناره گرفت.


زمامداری محمد مصدق


در این زمان محمد مصدق که از دوره چهاردهم همواره یک گام از سندلی نخست‌وزیری دور بود، بیش از هر هنگام مورد توجه قرارگرفت، زیرا هیچ دولتی نمی‌توانست بدون پشتیبانی جبهه ملی بیش از چند روز پایدار بماند.[۱]

در جریان انتخابات هنگامی که چند تن از هموندان جبهه ملی در زندان به سر می‌بردند آشکار و پنهان با برخی از مقامات امریکایی ارتباط داشتند تا جایی که برای آنها سیگار و شیرینی و شکلات به زندان فرستاده می‌شد و این رفت و آمدها از سویی جلب پشتیبانی گروه‌های گوناگون مردم و از سوی دیگر وضع خارجی و داخلی جبهه ملی را چنان استوار کرده‌بود که لگام اختیار مجلس نیز به طور کامل در دست شش نفر وکیل جبهه ملی قرارگرفت. بدین روی هنگامی که کناره‌گیری دولت حسین علاء از سوی رییس مجلس شورای ملی در نشست خصوصی به آگاهی رسید و دیدگاه و خواست نمایندگان نسبت به زمامدار آینده بیان شد، جمال امامی از همدستان مصدق پیشنهادکرد این وظیفه به شخص محمد مصدق سپرده شود تا شاید دشواری‌هایی که مصدق ایجاد کرده‌بود به دست خود مصدق پایان یابند. بیشتر نمایندگان مجلس نیز این پیشنهاد را پذیرفتند و روز هفتم اردیبهشت‌ماه خواست مجلس به پیشگاه همایونی رسید و روز هشتم اردیبهشت‌ماه فرمان نخست‌وزیری به نام محمد مصدق صادرگشت.

شاهنشاه در خاطرات خود از دست‌اندرکاران و دشواری‌هایی که به روی کار آمدن محمد مصدق شد کشید، چنین نوشته‌اند:

«... من به جای رزم‌آرا، حسین علاء را که از سیاستمداران مورد احترام و دارای سابقه طولانی بود، به نخست‌وزیری برگزیدم.
حسین علاء طرفدار راه حل مسالمت‌آمیزی بود که بتوان در عین ملی‌شدن صنعت نفت، تأسیسات و استخراج و بهره‌برداری با کمک متخصصین خارجی اداره شود و کار ادامه یابد ولی افراطیون با چنین قراری موافق نبودند و عده‌ای آشوبگر به مناطق نفتی جنوب اعزام شدند که در میان کارگران تشنج و هیجان ایجادکنند و حزب توده نیز که در عین غیر قانونی بودن باز تشکیل شده‌بود با این آشوبگران دستیاری کرد. در نتیجه چند نفر از مردم و سه نفر از اتباع انگلیس به قتل رسیدند و شرکت نفت عملیات خود را قطع کرد و پرداخت کلیه وجوهی که از این ممر به دولت ایران می‌رسید متوقف گردید. مصدق به مردم وعده داده‌بود که دوره فراوانی و رفاه فرامی‌رسد و هزینه آن از درآمد نفت که قانوناً حق ملت ایران است، تأمین خواهدشد ... با چنین وعده‌ها مصدق وجهه خاصی پیداکرد و علاء که بیش از دو ماه از زمامداری او نگذشته‌بود، کناره گرفت و من مصدق را به نخست‌وزیری منصوب نمودم.
در آن هنگام کسی نبود که بتواند در برابر وی ایستاده و با او برای احراز این مقام رقابت نماید. اکنون دیگر فرصت بزرگ برای مصدق فرا رسیده‌بود و مدتی در حدود دو سال در پیش داشت و می‌توانست از این فرصت به حد کفایت استفاده کند و از حمایت و پشتیبانی من با آنکه یک چنین حمایتی برای من ملال‌انگیز بود، برخوردار باشد.»

محمد مصدق پیش از آنکه کابینه خود را تشکیل دهد، توانست در چهل‌وهشت ساعت آیین‌نامه ۹ ماده‌ای مربوط به اجرای قانون ملی‌شدن نفت و کوتاه کردن دست شرکت نفت انگلیس و ایران را از مجلس‌ شورای ملی و مجلس سنا بگذراند و سپس دولت خویش را شناساند.[۲]

کابینه نخست محمد مصدق:[۳]

- حکیم‌الدوله ادهم، وزیر بهداری
– یوسف مشار، وزیر پست و تلگراف
– باقر کاظمی، وزیر خارجه
– جواد بوشهری، وزیر راه
– محمدعلی وارسته، وزیر دارایی
– علی هیئت، وزیر دادگستری
– ضیاءالملک فرمند، وزیر کشاورزی
– سپهبد نقدی، وزیر جنگ
– سرلشگر زاهدی، وزیر کشور

ک– امیرتیمور کلالی، وزیر کار

– دکتر سنجابی، وزیر فرهنگ
– دکتر فاطمی، معاون نخست‌وزیر.


هشدار شاهنشاه ...

هنوز کاری در مورد اجرای ۹ ماده آغاز نشده‌بود که در خوزستان کارگران نفت دست از کار کشیدند. آنان به بهانه اینکه شرکت نفت جلوی پاداش آنها را گرفته‌است، گروهی دست از کار کشیدند و این کار رفته‌رفته به شورش دگرگون شد. زدوخوردهایی میان کارگران و نیروهای انتظامی و همچنین برخوردهایی میان کارگران با شهروندان خارجی روی داد. دولت در بخشی از مناطق جنوب قوانین حکومت نظامی اعلام کرد و در این میان، رزم‌ناوهای جنگی انگلیس به بهانه حفظ جان و مال شهروندان خود از پایگاه عدن به خلیج فارس وارد شدند.

شاهنشاه یادآور می‌شوند:

«... در آن هنگام دولت انگلیس اعلام داشت که نیروی چترباز خود را به قبرس روانه خواهدکرد و شهرت یافت که این نیرو برای اعزام به ایران آماده می‌شود.
رزم‌ناو انگلیسی به نام موریتوس درمقابل آبادان لنگر انداخته و شایع بود که قسمت دیگری از نیروی دریایی انگلیس به سوی آبهای ایران به حرکت درآمده‌است ...
سفیر انگلیس را احضارکردم و به او خاطرنشان ساختم که اگر دولت انگلستان قصد تجاوز به حق حاکمیت ایران را داشته‌باشد، من شخصاً در رأس نیروی ایران قرارگرفته و در برابر هر تجاوزی ایستادگی خواهم نمود.
شایعات مزبور به علت این اظهار صریح من یا به علل دیگر، صورت عمل پیدا نکرد.»

در سال ۱۳۳۰ اعلیحضرت همایونی فرمانی حاکی بر تقسیم و فروش بیش از دوهزار روستا و آبادی از املاک سلطنتی را صادر فرمودند و در سال ۱۳۳۱ دستور به تشکیل بانک عمران دادند.

اما در زمان دولت محمد مصدق به دلیل مخالفت محمد مصدق رییس دولت، برنامه تقسیم املاک که تازه آغاز شده‌بود، را بازایستاند و سپس در سال‌های آینده، شاهنشاه این کار خیرخواهانه را از سر گرفتند.[۴]

این عکس که از نخستین روزهای تقسیم املاک در سال ۱۳۳۰ گرفته شده، شاهنشاه را هنگام دادن سند مالکیت به یکی از کشاورزان منطقه ورامین نشان می‌دهد. آقایان دکتر شفق و سرلشگر گرزن نیز در عکس دیده می‌شوند.

سیاست نفت


در خردادماه گروهی به نام "هیأت مدیره موقت" که هموندان آن از سوی دولت و مجلس سنا و شورای ملی برگزیده شده‌بود، از تهران به خوزستان رفتند و مراسم خلع ید شرکت پیشین نفت، انجام شد. دفترهای شرکت نفت در تهران نیز زیر دیده‌وری نیروهای دادگستری و شهربانی قرارگرفت و پیرامون سیاست نفتی دکتر مصدق، شاهنشاه در پی خاطرات خود درباره هشدار رُک و بی‌پرده به سفیر انگلیس می‌فرمایند:

«... مصدق نیز می‌توانست برای به دست آوردن راه حل مثبت در مسئله اختلاف نفت چنین رویه صریح و محکمی را در پیش گیرد ولی ابتکار عمل را به شرکت نفت گذاشته، تمام وقت خود را صرف مبارزه ناشیانه با شرکت سابق نمود و نسبت به تأثیری که اقدامات او به حال کشور داشت، بی‌اعتنا ماند و تا روزی که از مقام نخست‌وزیری معزول گردید یک قدم به حل مسئه نزدیکتر از روز نخست نشده بود ...
شورای امنیت سازمان ملل متحد و بانک بین‌المللی و دادگاه بین‌المللی و پرزیدنت ترومن و بعد از او پرزیدنت آیزنهاور و چندین مؤسسه جهانی و مأمورین وابسته به آنها سعی کردند که در رفع اختلافات موجود راه حلی پیداکنند ولی نتیجه نبخشید، زیرا مصدق که هم کاملاً در دست مشاورین خود و هم مقهور افکار لجوجانه خویش واقع شده و رویه منفی پیش گرفته‌بود، امکان هرگونه توافق را از بین برده و به جای آنکه وقت خود را به اصلاحات و عمران کشور صرف کند، به پرخاشجویی می‌گذرانید ...
مصدق در سیاست خود نسبت به دولت انگلیس و شرکت سابق نفت مرتکب دو اشتباه عظیم گردید:
یکی اینکه اعتقادداشت دنیا بدون نفت ایران قادر به ادامه حیات اقتصادی و صنعتی خود نیست و به همین مناسبت استدلال می‌کرد که به زودی شرکت سابق و سایر حامیان آن در مقابل وی به زانو درآمده و تسلیم خواهندشد ولی وقتی تولید نفت در ایران متوقف شد سایر کشورهای نفت‌خیز به منظور جبران این کسر، میزان تولید خود را بالاتر بردند.
اشتباه دیگر مصدق آن بود که تصور می‌کرد نفت ایران را می‌تواند بدون کمک و استعانت خارجیان به بازار جهان عرضه نماید. در حالی که آن زمان ایران حتی دارای یک کشتی نفتکش نبود و سازمان فروش بین‌المللی نفت نیز نداشت.»


هریمن در تهران


روز بیست‌وسوم تیرماه، آقای "اورل هریمن" به نمایندگی از سوی پرزیدنت امریکا برای میانجیگری در چالش نفت به تهران وارد شد. ولی همزمان با ورود هریمن، گروه‌های چپ، که در این هنگام آزادی زیادی پیدا کرده‌بودند، دست به راهپیمایی گسترده‌ای برضد هریمن زدند و با دخالت نیروهای انتظامی زدوخورد خونینی درگرفت که به کشته‌شدن ۱۹ نفر و زخمی‌شدن شماری نزدیک به ۱۵۰ نفر انجامید.


کم‌شدن درآمد و افزایش هزینه زندگی


در این هنگام با بازایستادن صدور نفت، درآمد ارزی مملکت شتابان پایین آمد و پیامد آن بالارفتن بهای ارز و کالاها بود. با آنکه در تیرماه محمد مصدق با فرستادن پیامی برای کارشناسان خارجی، از آنها درخواست کرد در خدمت صنایع نفت ایران بمانند و از حقوق و مزایای گذشته خود بهره‌مند گردند، کارشناسان این پیشنهاد را نپذیرفتند و آخرین دسته آنها نیز در همین ماه از ایران بیرون رفتند.

در امردادماه، دولت ناگزیرشد برای استفاده از اندوخته‌های درآمد نفت که ویژه امور عمرانی کشور بود، موافقت مجلس‌ها را بگیرد و مجلسها پذیرفتند که چهارده‌میلیون لیره از این اندوخته برای هزینه‌های امور جاری و نگهداری سازمان‌های وابسته به صنایع نفت و سایر هزینه‌های مملکتی به دولت داده شود.


میسیون استوکس


گرچه دیدارها و نشست‌های هریمن در تهران بیهوده بود، ولی دولت امریکا همچنان کوشش کرد تا سرانجام در امردادماه دولت انگلیس ملی‌شدن نفت ایران را به رسمیت شناخت و قرارشد گروهی به رهبری "استوکس"، مهردار ویژه سلطنتی انگلستان، به ایران بیایند و پیشنهاد جدیدی در زمینه حل چالش نفت به دولت ایران بدهند.[۵]

استوکس نیز زمانی در تهران با نمایندگان ایران به گفتگو پرداخت اما پیشنهادات وی از سوی دولت مصدق بر خلاف پایه‌های ملی‌شدن نفت تشخیص داده‌شد و گفتگوها شکست خورد.!!

استوکس پیشنهادی بر اصل تقسیم تمام درآمد نفت به طور پنجاه – پنجاه و واگذاری تمام تأسیسات پالایشگاه و غیره در منطقه عملیات شرکت پیشین را، به دولت ایران داده‌بود.

پس از شکست گفتگوهای میسیون استوکس در تهران، دولت انگلیس و شرکت پیشین نفت انگلیس و ایران، هر کدام جداگانه بر ضد دولت ایران به دادگاه بین‌المللی لاهه شکایت کردند و به پشتوانه قرارداد ۱۹۳۳ از دیوان بین‌المللی درخواست میانجیگری نمودند. سرانجام، این جریان به شورای امنیت سازمان ملل سپرده شد.

محمد مصدق با گروهی به شورای امنیت رفت و سرانجام شورای امنیت پس از گفتگوهای فراوانی در مهرماه ۱۳۳۰ چنین نهاد که قضیه تا اعلام رأی دادگاه بین‌المللی درباره داشتن شایستگی شورای امنیت برای رسیدگی به این دادخواهی یا نداشتن شایستگی، فرافکنده شود.


شهر ناآرام ...


در درازای این زمان، ناآرامی‌های درون کشور هر روز افزایش می‌یافت. روزی نبود که به مناسبتی راهپیمایی در خیابانهای تهران انجام نشود و این راهپیمایی بیشتر به جنگ گروه‌های مخالف و موافق، و چپ و راست کشیده می‌شد و شماری اوباش نیز از موقعیت استفاده کرده به چپاول و غارت خیابان‌ها می‌پرداختند. کار به آنجا کشید که همه‌روزه خیابان‌ها نیمه‌تعطیل شد و کسب و کار فلج گشت. دامنه این ناآرامی‌ها رفته‌رفته از خیابان‌ها به مدرسه‌ها و دانشگاه کشیده‌شد و دانشگاه و مدرسه‌ها نیز به جای زدوخورد و کشمکش و رقابت‌های سیاسی دگرگون گشت. چنانکه در آبان‌ماه همان سال، گروهی از دانشجو و غیردانشجویان، شماری از استادان را در دانشگاه زندانی کردند و دانشگاهدر واخواهی (اعتراض) نسبت به این کار، بسته شد.

روز چهاردهم آذرماه، دانشجویان و دانش‌آموزان وابسته به گروه‌های چپ، کلاس‌های درس را تعطیل کرده و برای اعتراض به بیرون‌کردن چند دانش‌آموز از مدرسه، در خیابان‌ها دست به راهپیمایی زدند. بار دیگر جنگ سختی میان گروه‌های مخالف و موافق درگرفت و نیروهای انتظامی نیز برای جلوگیری از هرج و مرج وارد این درگیری شدند. در این رویداد بیش از یک‌سد تن به سختی زخمی شدند، یک سرهنگ شهربانی کشته شد و آشوبگران به اداره‌های روزنامه‌های گوناگون دولت یورش بردند و آنها را زیر و رو کردند.

پس از این رویداد، شماری از مدیران روزنامه‌ها به سبب نبودنِ امنیت در مجلس بست نشستند و به هواداری از ایشان، شماری از نمایندگان مخالف دولت نیز به آنها پیوستند.


بستن کنسولگری‌ها


در دی‌ماه، دولت ایران به سبب دخالت کنسولگری‌های انگلیس در امور داخلی کشور ایران، در یادداشتی از دولت انگلیس خواست که تا پایان دی‌ماه تمامی کنسولگری‌های انگلیس در ایران بسته شود.


ترور حسین فاطمی


روز بیست‌وپنجم بهمن‌ماه، در آیینی که برای پنجمین سال کشته‌شدن محمد مسعود، مدیر مرد امروز، بر سر مزار وی در آرامگاه ظهیرالدوله برگزارمی‌شد، حسین فاطمی، مدیر روزنامه باخترامروز و همکدست و مشاور نزدیک دکتر مصدق، به هنگام سخنرانی، با گلوله‌ای که از یک اسلحه "کلت" شلیک شد، ترور گردید.[۶]

تروریست، جوان هفده ساله‌ای به نام محمدمهدی عبدخدایی و از پیروان گروه تروریستی به نام "فداییان اسلام" بود.[۷]

حسین فاطمی که زخمی شده‌بود، به بیمارستان برده‌شد و پس از چند روز از مرگ رهایی یافت.

عبدخدایی به دلیل کم سن بودن، پس از بازپرسی، به سه سال زندان محکوم گردید.


اینجا مجلس است!


با پایان سال ۱۳۳۰، عمر مجلس شانزدهم نیز به پایان رسید. اقلیت مجلس شانزدهم که لیدر آنها جمال امامی بود، در چند ماهه پایان عمر مجلس، به مخالفت‌های سختی بر ضد دولت مصدق دست زد و یک بار زمانی که نمایندگان مجلس در نشست علنی مجلس چشم به راه ورود رییس دولت نشسته‌بودند، شنیده‌شد که محمد مصدق در برابر مجلس سخنرانی می‌کند. نمایندگان نخست این را باور نمی‌کردند اما هنگامی که از تالار جلسه بیرون آمدند، دیدند که محمد مصدق نخست‌وزیر در میدان بهارستان روی چهارپایه‌ای ایستاده و می‌گوید:[۸]

«آنجا مجلس نیست، اینجا مجلس است!»

منبع