بیدل شیرازی/نیرزد دل
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
گر چه سرم به رهگذرش خاک توده شد | شادم از اینکه در قدم دوست سوده شد |
شــــد روزنی ز نو پی دیـــدار روی او | بر سینه ناوکی که ز حسنش گشوده شد |
سر زد خط از عذار تو ای مهر مدعی | هـــر چنـد کاست میل دل ما فزوده شد |
اندر شکنــــج زلف تو آســـــود دل بلــی | در آشیان چو مرغ شب اول غنوده شد |
گفتم سرم ز خرمن حسن تو خوشه ای | گفتـــا نیامدی تو و حاصــل دروده شد |
دیــدم جفــــا و جـــــور به پاداش دوستی | این بود رســـم دلبــــرم که آزمـــوده شد |
دوشـــم بجام بود میئی روحبخش والاسف | آب حیــــات بی توام المــاس سوده شد |
دیدم بچشم خویش عیان بر رخ تو من | حسنی که از نکــــویی یوسف شنیده شد |
تا هـــــوش بود بر سر بیدل نیرزد دل | وقتـــی دلـــم ربود که هوشـم ربوده شد |
در ویکیپدیا موجود است:
M rastgar ۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۶:۴۲ (UTC)