سخنان اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در باریابی هموندان گروه بررسی مسایل ایران در پرتوی انقلاب شاه و ملت ۱۷ خرداد ماه ۱۳۵۴
(تغییرمسیر از بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در باریابی هموندان گروه بررسی مسایل ایران در پرتوی انقلاب شاه و ملت ۱۷ خرداد ماه ۱۳۵۴)
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
برنامه عمرانی پنجم/سال ۱۳۵۴ خورشیدی دی تا اسفند ماه | اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر بزرگ ارتشتاران | برنامه عمرانی پنجم/سال ۱۳۵۴ خورشیدی فروردین تا خرداد ماه |
بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در باریابی هموندان گروه بررسی مسایل ایران در پرتوی انقلاب شاه و ملت ۱۷ خرداد ماه ۱۳۵۴
(در کاخ نیاوران)
- بار دیگر لازم میدانم از زحمات و مطالعات عمیق این گروه درمورد مسائل مختلف اظهار امتنان بکنم و اضافه نمایم که البته غیر از این هم انتظار نمیرفت، معهذا باید این را به حساب آورد که علاوه بر تمام کارهای علمی و دانشگاهی که دارید، این مقدار وقت گرانبهایی را که دارید، با دقت صرف این کارها میکنید، و این فقط ناشی از علاقه و ایمانی است که مسلماً به وظیفهای که به عهده شما خانمها و آقایان محول شدهاست، دارید.
- اطلاع دارید تمام مطالعاتی که شما میکنید، ما به قسمتهای مربوطه برای رسیدگی و نتیجهگیری میفرستیم و مطالب جدیدی هم که میآید، برای شما خوراک فکری است و موجب خواهدشد که راهحلهای شما در پیش پای مسئولان امر گذاشتهشود. اهمیت کار شما در اصل، مشارکت افراد در امور مملکتی است. البته از افرادی مثل شما که پایه تحصیلات عالی دارید، یک انتظار هست و از افرادی که در مشاغل دیگر هستند انتظار دیگر، و حال کار شما ساختمان یک ایران مترقی، متمدن، خوشبخت، آزاد و مقتدر خواهدبود.
- در یک سالی که گذشت، چه اتفاقاتی برای ما و برای سایرین افتاد؟ چند موضوع پیش آمد که برای خود من تازگی نداشت، زیرا سالها پیش در این راه گام برمیداشتم، ولی کمک کرد تا به خوشبینها هشدار دادهشود. دیدید که بعضی از ممالک آسیای جنوب شرقی، چگونه مثل یک بازی ورق، یا یک کاخ کاغذی، یا به قول فرنگیها قصری که با ورق ساختهمیشود، یک دفعه مثل فانوس تا شد، و دلیلش این بود که ملت و دولت به هدفی که ظاهراً به آن پایبند بودند، در باطن به آن علاقه نداشتند. یا اینکه طرز حکومتشان صحیح نبود و مظهر احساسات و نمایانگر خواستههای ملت به شمار نمیرفت. این ماجرا یک چیز دیگر را هم ثابت کرد و آن اینکه هیچ ملتی غیر از اینکه روی خودش حساب بکند، نباید به چیز دیگر پایبند باشد، زیرا اگر فقط روی دیگران حساب بکند، این ملت باختهاست. ممکن است که دوستیهای عمیقی هم وجود داشتهباشد و به موقع از این دوستیها بهره برد، ولی اگر صرفاً متکی به دیگران باشد، این ملت قابل دوام نیست و همان بهتر که از بین برود.
- البته ما در شمار آن ملتها نیستیم. ما دوهزاروپانصد سال شاهنشاهی، و سههزار سال تاریخ مدون در پشت سرمان داریم و حالا موقعی نیست که ما این تاریخ درخشان را از دست بدهیم، تازه اول کار ما است، تازه نبوغ ایرانی باید خود را نشان بدهد. در این دنیای پر تحول، در این دنیای جدید که دارد نضج میگیرد، ساخته میشود، نبوغ ایرانی باید راهحلهای ایرانی و مبتکرانهای پیشنهاد بکند و چه بسا این راهحلها مورد قبول دنیا قرار بگیرد، کما اینکه امروز انقلاب ایران دارد کمکم زبانزد جهانیان میشود. این موضوع مورد توجه قرار میگیرد که انقلاب ایران بر اساس هیچ گونه ایسم و ایدئولوژی خارجی قرار نگرفته، بلکه برای هر موضوع، راهحلی متناسب با محیط و زمان، با پیشرفت تمدن، با پیشرفت تکنولوژی پیدا کردهاست که نتیجهاش را همه میبینند و خیلی از این راهحلها ممکن است به درد جاهای دیگر بخورد. دنیای کهنه، به اصطلاح دنیای کاپیتالیست، همچنین دنیای ماتریالیست امروزه دیگر جوابگوی احتیاجات بشر نیستند. احتیاجات بشر را باید ما و همه ملل دنیا که آزادی در انتخاب سرنوشت خودشان دارند، با هم پیدا کنیم، بگذارید یک قسمت از این راهحلها راایرانی پیدا بکند. یک قسمتش را در این دوازده ماده انقلاب و اصول دیگری که هر روز به آن اضافه میشود، ما پیشنهاد کردیم، یک قسمت از راهحلها را هم آقایان و خانمها باید پیدا کنند و مطمئن هستم که در آینده نزدیک خواهیددید که چقدر کارهایی که ما در این کشور کردیم، ممکن است به درد دیگران بخورد.
- تجلیلی که رئیس گروه شما از تشکیلات رستاخیز ملت ایران کرد، البته فکر میکنم کاملاً به جا بود. از بدو مشروطیت که برای دفاع در مقابل ارتجاع، ما کورکورانه قوانین بعضی از ممالک را گرفتیم و گفتیم این مشروطیت ایران است تا به حال، متأسفانه نتیجه آن اقتباس کورکورانه یکی اوضاع قبل از کودتای ۱۲۹۹ پدر من بود، که مملکت استقلالی نداشت، و وضع به حدی آشفته بود که حتی در شهر تهران ساعت چهار بعد از ظهر بر اثر نبودن امنیت کسی نمیتوانست از کوچهها بیرون بیاید، چه رسد به خارج از تهران و شهرستانها و استانهای ایران که برای رسیدن به بعضی از آنها باید از راههای خارج کشور به آنجا میرفتیم. نتیجۀ دیگر آن نوع مشروطیت، مصائبی بود که ما در زمان اشغال خارجی متحمل شدیم و وضعی به وجود آمد که درست به درد حفظ منافع خارجی در این مملکت میخورد، یعنی از بین بردن حکومت ملی، از بین بردن حس مسئولیت، مسئولیت در مرکزی که قوه اجرایی در آن نبود و ایجاد الیگارشی که منجر به نابودی یک مملکت میشود. در یک چنین اوضاع باز یک معجزه ما را از این ورطه خطرناک نجات داد.
- قبل از اینکه پیشنهاد تشکیل حزب رستاخیز را بکنیم، وضع ایران بر اساس احزاب مختلف بود، به خصوص بر اساس دو حزبی که ما امیدوار بودیم یکی از آنها حزب اکثریت باشد، دیگری حزب اقلیت و به طور دموکراتیک یک عده از کسانی را که سر کار بودند و مردم از آنها رضایت نداشتند، کنار بگذارند و اینها جای آنها را بگیرند، ولی کار به این صورت جریان نیافت، یعنی چون مملکت در حال پیشرفت فوقالعاده بود و هر روز میشد ده کار مثبت جلوی مردم گذاشت، طبیعتاً حزبی که سر کار بود، از پیشرفت مملکت به نفع خودش استفاده میکرد و حزبی که ظاهراً در اقلیت بود، با آنکه شاید افرادش به همان اندازه وطنپرست و ترقیخواه بودند، صرفاً به علت اینکه در اقلیت بودند، از هر گونه فعالیت سیاسی به طور اتوماتیک محروم میشدند. در آن اوضاع و احوال اگر از کسی میپرسیدند که آیا این مملکت در حال پیشرفت هست یا نه؟ نمیتوانست بگوید نه، میبایستی بگوید: البته و صد البته. در آن موقع کسی که وابسته به دستگاه حاکم بود، میگفت پس به من رأی بده و البته او هم به وی رأی میداد. این است که ما دیدیم به این طریق عده زیادی حتی با داشتن احساسات وطنپرستی، صرفاً به این علت که میبایستی جزو اقلیت باشند و رل اقلیت را ایفا کنند، به طور غیر عادلانه از فعالیتهای سیاسی محروم شدهاند. امروزه کارهایی که در این کشور انجام مییابد، برای جامعه ایران و برای اکثریت قریب به اتفاق ایرانی انجام میگیرد. برنامههایی که اجرا میشود، قاعدتاً باید مورد پسند همه باشد. این برنامهها نه بر ضد کسی است، نه بدخواه کسی. در اینجا لازم است که درباره اصول فلسفی خود توضیحاتی بدهم، زیرا یکی از اساس سهگانه حزب رستاخیز ملت ایران، اصول انقلاب شاه و مردم است.
- اصول فلسفی من که لابد آنها را در کتاب "انقلاب سفید" خواندهاید و بعد هم در مذاکرات و در مصاحبهها به آنها اشاره کردهام، بر این اساس است که انقلاب ما بر پایه تأمین منافع اکثریت مردم قرار دارد. اکثریت مردم چه کسانی هستند؟ مسلماً کشاورزان و کارگران و طبقات کم درآمد مملکت که امیدواریم در آینده طبقات مرفهی باشند و در واقع یک نوع بورژوازی در ایران تشکیل بدهند. ولی این امر دلیل بر آن نیست که ما مخالف طبقات منوّر و بالای مملکت هستیم، برعکس آنها نیز مورد حمایت ما هستند، ولی منافع اکثریت مملکت موقعی محفوظ خواهدماند که منافع اکثریت محفوظ باشد. اگر اکثریتی محروم و ناخشنود و احیاناً بدبخت باشد، اساساً مملکت قابل دوام نیست، چه رسد به اینکه یک اقلیت بتواند در بین یک اکثریت محروم خوب زندگی کند. در چنان وضعی اساس مملکت در خطر است. پس بر اساس فلسفه انقلاب خود، ما حفظ منافع اکثریت مردم و حتی منافع همه را در نظر داریم، البته در چهارچوب فلسفه انقلاب شاه و مردم. شما دیدید وقتی که زارع صاحب ملک شد، با ایجاد تعاونیها و شرکتهای سهامی زراعی و وامهای ارزان قیمتی که به آنها دادهمیشود و تسهیلاتی که در فراهم کردن کودشیمیایی برای آنها فراهم میآید و فرستادن متخصصین و کارهای دیگر، درآمد زارعین ما در بعضی اوقات چهار تا ده برابر شدهاست. کارگران ایران نیز همانطور که اطلاع دارید، در بیست درصد سود کارخانهها شریک هستند و حالا میتوانند در سهام خود در کارخانهها شریک باشند و اگر چیزی اضافه ماند، اول به کشاورزان ایران عرضه میشود و بعد به تمام طبقات مردم. به خصوص سهام کارخانههای دولتی که منهای یک درصد آن به معرض فروش گذاشتهمیشود، مسلماً مازاد چهلونه درصد سهامی که برای کارگران و کارمندان کارگاهها و کارخانهها در نظر گرفته شده، میتواند بین همه مردم ایران پخش بشود، از جمله بین خود شما که اینجا ایستادهاید، میتوانید سهامدار ثروت مملکت خودتان که همان کارخانههای دولتی ایران است، باشید. پس در این یک سالی که از مذاکرات ما میگذرد، تغییرات بارزی در اوضاع پدیدار شده، که باید فکر شما را متوجه خودش بکند، کما اینکه کرده، از جمله ایجاد حزب ایرانی رستاخیز ملت ایران است که در آن تمام افراد میتوانند شرکت کنند و این شاید بزرگترین نتیجه همان فکر مشارکت مردم در امور مملکتی است و در این مورد میخواهم شما تا سر حد ممکن تعمق و تحقیق بکنید و درباره مشارکت مردم از هر نظر مطالعه و بررسی نمایید، هم از لحاظ سیاسی و ملی، و هم از جهت اقتصادی و فرهنگی.
- در بین مطالعات دیگری که البته خواهیدکرد، میخواستم از نظر علمی درمورد یک مطلب دیگر که به کرّات به آن اشاره کردهام، هم برای خودتان و هم برای ملت مطالعه بکنید و آن پدیده یا به قول معروف این فنومنی است که ما از روز اول انقلاب ایران متوجه آن بودیم و درباره آن تذکر دادیم و آن اتحاد نامقدس ارتجاع سیاه و بیوطنهای سرخ است. این اتحاد نامقدس را ما هنوز هم که هنوز است، میبینیم. در پانزدهم خرداد نیز این مرتجعترین طبقات مملکت را دیدیم. آنها مخالف اصلاحات ارضی بودند، مخالف اصلاحاتی که برای کارگران کردیم بودند، مخالف آزادی زنان بودند، حتی رفتند کتابخانهها را آتش زدند. این قبیل اشخاص با بیوطنهای سرخ همدست بودند. در اغتشاشات جنوب که چند تا خان از خدا بیخبر بر ضد استقلال کشور به راه افتادهبودند، باز دیدیم که سرخها میخواستند پلها را خراب بکنند. پریروز در یک محیط دانشگاهی، از جمله دانشگاه تهران، شعارهای عجیبی دیدیم، باز همان عناصر بیوطن سرخ با مرتجعین سیاه متفقاً گفتند: «گرامی باد سالروز پانزده خرداد». پانزده خرداد چه بود؟ لحظهای پیش جریان آن را گفتم، چطور ممکن است یک ایرانی آن روز سیاه و کثیف را گرامی بدارد؟ این حرف تنها از همان مرتجع سیاه، و بیوطن سرخ در میآید. میل دارم در این باره مطالعه کنید، گو اینکه چیز عجیبی نیست، کما اینکه شنیدید دیروز یا پریروز، روز پنجم ماه ژوئن، در انگلستان یک همهپرسی برای ورود آن کشور به بازار مشترک کردند. مطابق گزارشهایی که رسیده، چپیهای چپ، و راستیهای راست متفقاً بر ضد ورود انگلستان به بازار مشترک رأی دادند. معلوم میشود این اتحاد نامقدس در همه جای دنیا هست. در ایران هم که خودتان میبینید به چه طرز کثیف و زشتی وجود دارد. ولی در جاهای دیگر این طور جنبه خائنانه ندارد. معلوم میشود این دو دسته در یک چیز با هم شریک هستند و آن در کجروی و بدسلیقگی است. بدم نمیآمد که خانمها و آقایان به خودشان زحمت میدادند و در اطراف این موضوع قدری بررسی میکردند، که اصلاً چطور یک کسی از خودش خجالت نمیکشد که بیاید و از ارتجاع سیاهی که باعث بدبختی مملکت شده، تجلیل بکند، یا اینکه علناً بگوید من یک آدم بیوطن هستم. این خودش انگیزه مخصوصی دارد که فکر میکنم باید در اطرافش بررسی کرد. شاید بتوانید از لحاظ فکری و پسیکولوژیک پی ببرید که چه عقده یا عقدههایی ممکن است پیدا بشود که فردی را وادار کند این طور خودش را در مقابل اجتماع و حتی خودش کوچک کند.
- پدیدههای دیگری هم در این یک سال ظاهر شد، که لابد شما آنها را دیده و جریانش را خواندهاید. نام ایران و مقام ایران اکنون در دنیا به جایی رسیده که ما مدتها آرزوی آن را داشتیم. اگر امروز وضع این طور باشد، پس در صورتی که بتوانیم کارمان را به همین نحو یا بهتر ادامه دهیم، تا چند سال دیگر چه خواهدشد؟ امروز مشکل مملکت ما در واقع کمبود افراد ماهر است. در خیلی از جاها ما مجبوریم کارها را کند یا احیاناً قطع بکنیم، برای اینکه به اندازه کافی آدم نیست، هم آدم خیلی تحصیلکرده عالی و بالا و هم کارگر معمولی که سابق به آنها آجرکش یا ناوهکش میگفتند. الان ما در حدود سیصدهزار نفر کارگر کم داریم. اگر این کمبود وجود نداشت، میتوانستیم چند صد یا هزار نفر مهندس عالیمقام را استخدام بکنیم، شاید در عالم پزشکی هم همین کار را میشد کرد، حتی مجبور هستیم این کار را بکنیم، چون سلامت افراد را که نمیشود موکول به آینده ساخت، ولی با آنکه کار خیلی زیاد است، ما نمیتوانیم چند صدهزار نفر کارگر معمولی را بیاوریم، پس از آنکه کارشان تمام شد به آنها بگوییم که خوب، حالا دیگر به وجود شما احتیاجی نیست، به دنبال کارتان بروید. این امر به این سادگیها نیست.
- خوشبختانه افراد ایرانی که در خارج کشور بودند، با دیدن تحولات مملکت متوجه شدند که چقدر اوضاع در حال تغییر است و چگونه زندگی آنها در ایران تأمین میشود، از این رو هر روز خودشان را معرفی میکنند و به دنبال آنها صدها تن دیگر به وطن برمیگردند. این امر، هم جای خوشوقتی است، هم نماینده این است که کشور ما تا چه حد به سوی ترقی و پیشرفت گام برمیدارد. آیا این پدیده هم برای گروه بررسیها قابل مطالعه است که در برابر چنین مشکلی، مشکل نداشتن افراد تحصیلکرده عالی به اندازه کافی، و مشکل نداشتن سادهترین کارگر، چه باید کرد؟ آیا ایجاد تورم تا آن حد خوب است که ما حتی کارگر از خارج وارد کنیم، یا اینکه آهنگ رشدمان را قدری ملایمتر کنیم، تورم را کمتر نماییم و کاری را که در سه سال میخواستیم انجام بدهیم، مثلاً در چهار سال و نیم انجام بدهیم؟ بد نیست که خانمها و آقایان اینها را هم بررسی کنند.
- انتخاباتی در پیش داریم. شاید بعضی از شما در زمره هیأت مرکزی بودید، چون اکنون یک حزب در مملکت هست و همه ملت ایران در یک حزب عضویت دارند. کاندیداها را چون هنوز شورای دائمی حزب و ارگانهای دیگر آن معین نشدهاند تا اسامی کاندیداهای حزب را از شهرستانها و استانها معرفی بکنند، از این رو مجبور شدیم که اسامی را از اشخاص خیلی معتمد محلی بخواهیم. البته آنها هم فهرست اسامی را دادند که با کمال دقت در شورای مرکزی رسیدگی شد. تعدادی از اسامی را به دلایلی که داشتند، خط زدند و عدهای را معرفی کردند. برای هر کرسی پارلمان بین دو تا پنج نفر معرفی شدند، دفعات بعد شاید وضع به این طریق نباشد، ولی چون حالا یک حزب در مملکت وجود دارد، بهتر است که آن حزب به جای یک کاندیدا، مکان انتخاب سلیقههای مختلفی را بدهد، به خصوص که گفتم در داخل حزب باید اجازه ظهور سلیقههای مختلف و روشهای مختلف در چهارچوب مرامنامه حزب دادهشود، زیرا از لحاظ انسانی غیر ممکن است که همه افراد مملکت، اگر نسبت به چند اصل معین کاملاً با یکدیگر همعقیده باشند، در جزئیات همه با هم متفق و دارای یک نوع سلیقه باشند، چنین چیزی غیر ممکن است، از این رو باید دریچه اطمینان را به وجود آورد تا در داخل حزب، امکان بیان عقاید و اظهار نظرهای مختلف در چهارچوب اصلی حزب فراهم شود. به همین تناسب، برای انتخاب افراد نیز باید کسانی را معرفی کرد که بیشتر دارای سلیقههای مختلف باشند و اکثریت هر ناحیه به کسی رأی بدهند که بیشتر مطابق سلیقه آنها باشد. طبعاً آنها هم در حزب منعکسکننده این سلیقهها خواهندبود، به این معنی که یا آرا و عقاید مردم را در داخل حزب منعکس خواهندکرد، یا خودشان تزها و نظراتی دارند که ارائه خواهندداد و ما نیز خواهیمدید که مردم به کدام یک از این طرز تفکر بیشتر توجه خواهندداشت. نتیجه انتخابات را خواهیمدید. مسلماً این انتخابات از هر نوع فعل و انفعالاتی برکنار خواهدبود. کاندیداها شاید با هم ائتلافاتی بکنند، ولی اینکه از پیش گفتهشود که وضع چه خواهدشد، این کاری بسیار مذموم و زشت و بیمعنی است، که قویاً باید با آن مبارزه کرد. انتخاب افراد تا آخرین لحظه نباید معلوم باشد و تنها چیزی که آن را معلوم خواهدکرد، آرای مردم ایران است. پس با این جریاناتی که پیش آمدهاست، کار خانمها و آقایان نه فقط کمتر نخواهدشد، بلکه نسبت به گذشته بیشتر هم میشود، زیرا ما داریم ایران جدیدی میسازیم و همچنین شاید دنیای جدیدی به وجود آید که من از شما بخواهم درباره این دنیای جدید هم فکر بکنید، و تحقیق و بررسی بکنید.
- موفقیت همه شما ایرانیان واقعی را از خداوند خواستارم و مطمئنم در سال آینده که باز این جلسه تجدید خواهدشد، میتوانیم نسبت به فعالیتهای یک ساله شما ایرانیان پاکدل با ستایش اظهارنظر بکنم.