بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در باریابی سرپرستان سازمان برنامه و بودجه ۲۶ بهمن ماه ۲۵۳۵ شاهنشاهی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
حزب رستاخیز ملی ایران | درگاه اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی شاهنشاه آریامهر | برنامه عمرانی پنجم/سال ۲۵۳۵ شاهنشاهی |
بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در باریابی سرپرستان سازمان برنامه و بودجه ۲۶ بهمن ماه ۲۵۳۵ شاهنشاهی
(در کاخ نیاوران)
- از پذیرفتن لوح سپاس که به یادبود بیستوهشت سال فرماندهی من بر برنامه ایران و مجریان طرحهای عمرانی کشور به من اهدا کردهاید، ممنون هستم، به خصوص که این لوح خاطره در واقع یک نسل و یک عمر را نمایانگر است. بیستوهشت سالی که همه آن با شادی توأم نبوده، طی آن روزهای تاریک و تاری را هم شاهد بودهایم.
- امروز در اینجا اشخاصی ایستادهاند که شاید بعضی از آنها از روز اول و دیگران در سالهای بعد، سالهای کنونی، در پیشبرد برنامهریزی و انجام آن در این مملکت زحمت کشیدهاند.
- برنامهریزی برای مملکتی مثل ایران که در سال ۱۲۹۹ سر سلسله دودمان ما آن را با آن وضعی که همه میدانیم تحویل گرفت، یک امر ضروری است، زیرا برنامهریزی، به خصوص موقعی که با ثبات و دوام توأم باشد، میتواند نتیجه خوب بدهد.
- زیاد وارد جزئیات نمیتوانیم بشویم و فقط باید به ذکر چند مثال قناعت کرد. این از اصول برنامهریزی است که در حین حداکثر استخراج نفت و صادرات آن، با دورنگری از هم اکنون ترتیبی بدهیم که موقعی که این ثروت طبیعی تمام شد و حتی قبل از اینکه تمام بشود و منبع نیروی تولیدکننده و انرژی دیگری یا منابع مختلف دیگری جای آن را بگیرد، ما کاملاً آماده باشیم. این برنامهریزی را روی بزرگترین مقیاس میتوان تعریف کرد. امروز با نیروی اتمی قدری از این نیروی انرژیزا را جایگزین میکنیم، ولی هر وسیله دیگری که در دنیا پیدا بشود، دنبال آن هم هستیم. این یک نوع برنامهریزی صرفاً مادی است، زیرا زندگی، به خصوص زندگیِ امروز، بدون مادیات قابل دوام و چرخش نیست. برنامهریزی دیگری که ما قادر به انجام آن بودیم، برنامهریزی روحی است، که آن نیز بر اساس عدالت اجتماعی و برای حفظ همپارچگی، یگانگی و نزدیکی جامعهای ریخته شد.
- اگر دقت بکنیم، این برنامهریزی حتی قبل از اعلام شش ماده انقلاب ما که در سال ۲۵۲۱ شاهنشاهی انجام گرفت، شروع شد. یعنی قبل از آن سعی شدهبود یک نوع اصلاحات ارضی در این مملکت انجام گیرد. حتی پیش از آن ما یک پنج اصلی را اعلام کردهبودیم، یعنی بالاخره در ذهنمان این موضوع بود: نان برای همه، مسکن برای همه، مدرسه برای همه، بهداشت و لباس برای همه. خوشبختانه در اعلام اصول، ما هیچ وقت دنبالهرو یا طوطیوار تکرار کننده شعارهای دیگران نبودیم، بلکه همیشه توانستیم با فکر ایرانی و برای ایرانی کارهایی که لازم بود، اعلام کنیم. بالاخره آن برنامههایی که در مخیله من خطور میکرد، یک روز جمع شد و به عنوان شش اصل اولیه انقلاب اعلام شد و بیشتر شما یادتان هست که با چه شور و شعفی به وسیله ملت ایران تأیید شد. منتها همین باز بهتر نشان میدهد که برنامهریزی به یک روز و دو روز، یک برنامه و دو برنامه، قطع نمیشود.
- شش اصل امروز به هفده اصل، رسیدهاست و اگر باز چیزی به نظرم برسد، خواهم گفت و همان طوری که به کرّات گفتهام، اگر چیزی یا اضافه بر این هفده ماده، یا جایگزین آن، یعنی تکمیلکننده آن، به نظر هر فردی از افراد ایران برسد، آن هم حالا که همه در حزب فراگیرنده شرکت دارند و برایشان آسان و ساده خواهدبود که نظرات خود را اظهار کنند، ما آماده و حاضر هستیم که این اظهارات را بشنویم.
- حالا ما از کجا شروع کردهایم و به کجا رسیدهایم؟ یادم هست یک موقعی ما به هیأتی به اسم "مشاوران ماوراء کار" (آورسیز کانسالتنت) اگر اشتباه نکنم، حدود سهمیلیون دلار پول داده بودیم که مطالعه کنند و برای ما برنامهای تدوین نمایند. آن موقع مقارن با سفر اول من به خارج و به امریکا در سال ۱۹۴۹ مسیحی بود. ایرانی که در جنگ، پل پیروزی بود و با همین راهآهن یک خطه ما ۱۱میلیون تن کالا از این راهآهن عبور کرد، راههای شوسه ما خراب شد و مملکت ما صدمه دید و طوری مورد سوءاستفاده قرار گرفتهبود که نه فقط مظاهر مادی ما تقریباً متلاشی شدهبود، بلکه روح خیانت و ستون پنجم نیز در این مملکت ایجاد شدهبود، که یک دسته آن برای یک طرف سنگ به سینه میزدند و یک دستهای برای طرف دیگر، خلاصه بعد از اتمام این مشقات، آذربایجان نجات پیدا کرد، تمامیت ارضی ممکلت دو مرتبه برقرار شد، این یک معجزهای بود، حالا فقط میشنوید که آذربایجان پس گرفتهشد، ولی به چه قیمت؟ فراموش نکنیم که یک روز در مسکو سه وزیر خارجه امریکا، انگلیس، و روس نشسته و گفتند که در ایران باید سه خودمختاری باشد، یکی کردزبان، یکی ترکزبان، یکی عربزبان. آنها برای ما تکلیف معین میکردند، حالا یک طوری به هم خورد به جای خود، ولی آذربایجان یک سال تمام از ایران جدا شد و همان طوری که گفتم، فقط معجزهای این سرزمین را به خطه ایران دو مرتبه وصل کرد و با این موقعیت عظیم ملی، بلند شدیم و رفتیم به آن سفر و با وجود این که سهمیلیون دلار خرج برنامهریزی کردیم، تمام آرزو و ادعاهایمان این بود که برویم و ۲۵میلیون دلار قرض بگیریم، که ندادند.
- اما آن روز هیچ کس به ایران ایراد نمیگرفت. ایران مهد آزادی و مهد دموکراسی بود و هیچ کدام از این تهمتهایی که امروز میشنوید، که فلان تشکیلات بینالمللی به ایران میزند، اصلاً مورد بحث نبود. کنفدراسیون محصلین در خارج اصلاً وجود نداشت. حالا شاید در آن روزها اصلاً محصلی در خارج نداشتیم و یا اگر بودند، تمام جوانانی پر احساس و وطنپرست بودند که شاید تعدادی از آنها همین شماها باشید.
- خوب برای پیشرفت کار مملکت چه کار باید کرد؟ باید درآمد خودمان را اضافه کنیم. به دنبال تأمین منافع ایران از راه ثروتهای خودش باشیم. هر بار که راجع به نفت اقدامی کردیم، اصطلاحش البته قدری عوامانه است، بامبولی در دنیا بر ضد ایران درست شد.
- از سال ۱۳۳۰ گرفته تا مرحله دومش که باز یک تحریک از طرف ایران پیدا شد و آن قرارداد ۲۵ – ۷۵ را امضا کردیم، که باز در اینجا شروع شد و دیدیم که بامبولها چه بود و چه بود و چه بود. بالاخره منجر به این شد که "خانعلی" معلم مدرسه را در کوچهها بزنند و فردایش سی چهل الی پنجاههزار نفر جمعیت را دنبالش در کوچهها راه بیندازند که آن چیزی که میل داشتند، انجام بگیرد.
- البته بعضیها به ما اخطار کردهبودند با سلاطین نفت طرف نشوید، خطرناک است. تا رسید به سال ۱۹۷۰ و بعد ۱۹۷۳ که تقدیر این طور خواست که ایران در پیشاپیش اوپک عمل کند و به خصوص چون کنفرانس اوپک در تهران انجام شد، این طور معرفی بشود که ایران در صف اول مدافعین احقاق حقوق نفت ممالک تولیدکننده نفت است، منتهی از این بیشتر، یک جنبه دیگری ما پیش گرفتیم. در واقع ما مدافع حقوق تمام ممالک تولیدکننده مواد اولیه شدهبودیم.
- این دیگر از حدود به اصطلاح فضولی کردن یک مملکت برای نظر مستعمرهچیها و استثمارکنندهها که تمام اساس رونق اقتصادیشان نفت بود، تجاوز میکرد و زیاد گران مینمود. این است که از آن روز به این طرف میبینیم که تشکیلاتی هست ضد ایرانی، اول از چند ایرانی از خدا بیخبر استفاده میکنند و وقتی کم آمد، تشکیلات منظم خودشان را میدهند. ولی ما وظایفی داریم. یکی وظیفه ملی و یکی بینالمللی، وظیفه ملی ما احقاق حقوق ایران و آباد کردن این مملکت بر دو اصل مادی و معنوی است و چون مسئول هر دو هستیم، مورد حسد واقع میشویم. اما ما بیشتر باید تشویق بشویم و در کارهایمان جدیتر و محکمتر باشیم و پیشرفتهایی که تا به حال به دست آوردهایم، مقدمهای باشد برای پیشرفتهای اساسی که دورنمای آخرینش تمدن بزرگ است، با چندین چیزی که لازمه آن است، یکی استفاده از ثروتهای این مملکت، ولی نه آن نوعی که آدم ثروتش را به باد بدهد. استفاده منطقی و فنی از ثروتهای مملکت، یعنی آن چیزی را که میشود جایگزین کرد، جایگزین بکنیم، مثل جنگل. آن چیزی را که میشود صرفهجویی کرد، مثل آب، صرفه جویی بکنیم. آن چیزی را که هیچ چارهای نیست غیر از اینکه از آن استفاده کنیم و جایگزینش هم نمیتوان کرد، مثل نفت، باید سعی کنیم که از نفتها حتیالمقدور به عنوان پتروشیمی استفاده کنیم و کمتر به عنوان نفت خام از آن بهرهگیری کنیم، با چیزی که شکل خودش نیست، یعنی با انرژیهای دیگر.
- البته هدف اصلی تقویت زیربنای مملکت و پیشرفت آن است. درست است که تمام اینها ظاهراً جنبه ماشینی دارد، ولی بالاخره سرانجام ماشین را باید انسان به راه بیاندازد. انسانهای کافی و وارد و متخصص، چه مهندس فیزیک اتمیک و غیره باشد و چه کارگر ساختمانی، هر کس به نوبه خود باید تخصصی داشتهباشد. به این جهت در برنامههای آینده ما به این موضوع توجه خاص نمودهایم. به خصوص تقویت آن قسمتهای معنوی کار یک جامعهای است که آن را در هفده ماده انقلاب میبینیم و در حزب هم میشنویم. باید این دو را توأم بکنیم، یعنی جامعهای بر اساس عدالت اجتماعی، بر اساس اینکه هر کس اضافه بر حس وطنپرستی که فکر میکنم هنوز در اکثریت خیلی قاطع ملت ایران وجود دارد، انگیزههای فردی هم برای علاقمندان به این مملکت داشتهباشد و راه آن همین مشارکتی است که گفتم، مشارکت مادی و مشارکت معنوی در امور مملکت. جنبه مادی آنکه به وسیله اقداماتی تأمین شدهاست که از آنها اطلاع دارید: گسترش مالکیتهای صنعتی و سایر امور تشویقی. قسمتهای معنوی آن هم شرکت عموم در امور اداره خودشان و بعد در پیشبرد انقلاب ایران و سیاست عدم تمرکزی است، که ما دنبال میکنیم. در واقع این خودش وسیله پیشرفت سیاست مشارکت خواهدبود، به شرطی که عدم تمرکزی که صحبتش را میکنیم، این نباشد که تمرکزی که الان در تهران است، به شهرستانها منعکس شود، یعنی همین بساط که حالا اسمش را دیوانسالاری گذاشتهاید، عوض اینکه یکی در تهران باشد، عیناً در تمام استانهای مملکت تکرار بشود و به این ترتیب ۲۳ برابر بدتر بشود، البته چون متوجه هستیم، از اول باید مراقب بود که این کار نشود.
- پیشرفت آموزشی ایران حقیقتاً جنبه خیلی چشمگیری دارد و این هنوز تمام نشدهاست. ما هنوز خیلی کار داریم که باید بکنیم. درمورد آموزش و پرورش هنوز خیلی از افراد ایرانی هستند که به مدرسه نمیروند. هنوز تعداد مدارس ایران شاید یکسوم احتیاجات ایران نباشد، جمعیت عجیب و غریب هشتمیلیونونیم محصل، دلیل بر زیادی تعداد مدارس نیست، دلیل بر این است که بعضی از مدارس ما دوبار و سهبار در روز کلاسهایشان تشکیل میشود.
- در قسمتهای بهداری و بهداشت نیز هنوز ما خیلی نواقص داریم، گو اینکه تعجب در این است که به استانهایی که سرکشی میکنیم، وقتی که وارد بیمارستانی میشویم، خیلی از تختخوابها اشغال نیست، حالا این عیب در کجا است؟ آیا مردم دهات دوردست کمتر مراجعه میکنند و یا همانطوری که قبلاً معروف بود، بیمارستانهای ما بیشتر جنبه ظاهری دارد و شاید برای بازدید ما، تازه به این حد میرسد و روزهای غیر بازدید از این هم کمتر است؟ نمیدانم، امیدوارم که این طور نباشد. البته ما بازرسانی داریم که میروند و میبینند و گزارش میدهند، اما اگر به هر صورت مراجعه مردم خیلی شدید باشد، سر و صدایشان در میآید و از طرفی دیگر نمیشود گفت که بهداشت و آب و هوای مملکت ما طوری است که در مقایسه با ممالک دیگر دنیا فقط یکصدم مریض میشوند. این است که باید فهمید علت اینکه تختخوابهای بیمارستانهای ما اشغال نیست، چیست؟ شاید این را به وسیله کانونهای حزبی بتوان زودتر فهمید. آنها در دهات و شهرها هستند و باید گزارش بدهند که علت این موضوع چیست؟ به هر صورت ما باید دنبال ساختمانهای بیمارستانهای خودمان باشیم.
- ما چند نقشه برای ایجاد بیمارستانهای خیلی پیشرفته و منطقهای داریم. وقتی درونگرانه به این کار فکر میکنیم، میبینیم ایران کشوری است کوهستانی با مسافتهای خیلی زیاد و ما نمیتوانیم در هر نقطهای و در هر دهی بیمارستانی بسازیم که تعدادی پزشک و متخصص و ابواب جمعی اقلاً صد نفر بخواهند، تا اینکه ده تختخواب را اداره کنند. پس باید مریض را به بیمارستان برسانیم، چون ایران یک مملکت کوهستانی است، فکر کردیم که از وسایلی مثل هلیکوپتر استفاده بکنیم و این کار خواهدشد. اما نه فقط در مراکز استان، بلکه بیمارستانهای تخصصی مجهز باید داشتهباشیم که به دورترین نقاط ایران از یک حد معینی بیشتر فاصله نداشتهباشد، که وقت رساندن بیمار به بیمارستان از یک حد مجاز بیشتر نباشد. البته از لحاظ تمدن بزرگ، ما از هم اکنون چند قدم برداشتهایم، مثلاً اینکه اگر تشکیلاتی کافی داشتهباشیم، مددکار داشتهباشیم، برسیم و ببینیم که هر مادر بارداری به اندازه کافی خودش غذا میخورد که ضمناً به بچهاش هم برسد. آیا موقعی که بچه به دنیا میآید، تا سن دو سالگی به اندازه کافی تغذیه میشود؟ اینها مقدمات تمدن بزرگ است، کسی که این طور سالم به دنیا بیاید و بعد هم به کودکستان و دبستان که میرسد، غذایی در مدرسه به او بدهند و بعد هم انشاءالله مهدکودک به اندازهای داشتهباشیم که آن کودکان ایرانی که مادرانشان کار میکنند و فرصت کافی برای فرزندانشان را ندارند، همه در مهدهای کودک باشند و آنجا هم بدانیم که آنها چه میخورند. خوب چنین کودکی یک انسان کامل بار خواهدآمد.
- برنامهریزی باز هم دارای چنین معنایی هست، میگوییم که یازده و یا دوازده سال دیگر به دروازههای تمدن بزرگ میرسیم، اما از حالا چندین اقدام ما به منظور رسیدن به تمدن بزرگ است، من جمله همینها که اکنون گفتم: حفظ مادر و تغذیه بچه، چرا؟ برای اینکه میگویند مغز بچه تا سن دو سالگی به کلی درست میشود و در این مدت اگر غذای حسابی به او برسد، خوب خواهدبود و الا ناقص و عقبافتاده میشود. برنامهریزی را در خیلی از شئون دیگر اجتماع مملکت میشود دید. اصلاً در واقع تا حدی زندگی هر فردی، هر خانوادهای، یک جور برنامهریزی دارد، البته اگر فقط به قضا و قدر سپرده شود، خیر، ولی برنامهریزی معمولی که ما میبینیم، این است که یک کسی وارد زندگی میشود، میگوید خوب، تا موقعی که سر کار هستم این طور، روز بازنشستگی هم این طور. این هم خودش یک نوع برنامهریزی هست و این نوع برنامهریزیها مطمئن باشید برای هر فرد ایرانی خواهدشد، چون میخواهیم در جامعه رستاخیز ایران هر کسی که به دنیا میآید، تا آن روزی که از دنیا میرود، مثل یک انسان مترقی و خوشبختی زندگی بکند. اگر خودش هم حوصله یک وقت برنامهریزی نداشتهباشد، برنامهریزیهایی که جنبه انسانی داشتهباشد برایش میکنیم، یا با کارهای مملکتی یا روی بیمههای گوناگون اجتماعی که چندین مرتبه صحبت آن را کردهایم. این را هم دولت میتواند انجام بدهد، هم بخش خصوصی و هم خود افراد.
- هر قدر بیشتر روح تعاون در ما ایرانیان بدمد، یک قسمت از احتیاجات ما به توسط تعاونیها تأمین خواهدشد.
- حالا این تعاونیها چه باشد، موضوع مسکن باشد، تعاونی یا بیمه بهداشت باشد، درمان باشد، تحصیلات باشد، گو اینکه تحصیل مجانی است، این هم یک نوع برنامهریزی است، منتها اسمش را میگذارند بیمه یا تعاون، خلاصه میبینید مملکتی که ۲۵میلیون دلار به آن وام ندادهبودند، امسال چند میلیارد دلار صرف امور اجتماعی خود میکند.
- برنامه ششم با تجربه گرفتن از برنامههای دیگر انشاءالله تدوین خواهدشد و اساس تلاش ما در برنامه ششم باز هم زیر بنای مملکت است، کما اینکه دیدیم در برنامه پنجم قدرت نواقص در زیربنای مملکت باعث دشواریهایی برای ما شد، یعنی کمبود بنادر، کمبود جاده، تا بعضی اوقات که کشتیها تا شش ماه منتظر تخلیه بارشان بودند و تازه وقتی بار تخلیه میشد در بندر انباشته میشد، زیرا وسیله کشش کالا به داخل مملکت روی کمبود راهها، نبود.
- اضافه بر بنادر و راهها و فرودگاه و غیره و غیره، یکی دو موضوع اساسیترین پایه زیر بنای مملکت است.
- یکی موضوع آب است در کشاورزی و صنعت، که در صنعت موضوع دوباره استفاده کردن خیلی مهم است و در قسمت کشاورزی موضوع زهکشی و موضوع صرفهجویی در آب به وسایل جدید آبیاری، مثل آبیاری قطرهای و غیره، این هم زیربنا است و زیربنای بزرگی است. همچنین موضوع انرژی است، که بیشتر و بیشتر به دنبال برق خواهیمرفت که به وسایل جدید تولید بشود. فعلاً ما اتم را میشناسیم، تا بعد که به انرژیهای دیگر برسیم. تبدیل راهآهن ایران به قوه محرکه برقی، برای صرفهجویی در نفت و ضمناً سرعت و ظرفیت، امری اساسی است. ظرفیت حتی یک خط راهآهن برقی، ممکن است تا بیستهزار تن در روز برسد، درمقابل با دیزل که تا دههزار تن است و یک لکوموتیو الکتریک، اقلاً بین سه تا پنج برابر کار یک لکوموتیو دیزلی قبل از تعمیر عمر میکند، پس این امر از چندین لحاظ اقتصادی است. با وجود صرفهجویی در نفت، مجبوریم شاهراهها را بسازیم. چارهای نیست، برای اینکه اگر بگوییم که چون بیست سال دیگر نفت ما تمام خواهدشد، از حالا برای چه جاده بسازیم که معلوم نیست چه چیزی روی آن رفت و آمد کند، باز ارزش دارد که ما جادهها را بسازیم، برای اینکه در این مدت وسایل پیشرفت و ساختمان مملکت را انجام دهیم، شاید تا آن وقت منابع جدید انرژی پیدا شود که قوه محرکه وسایل چرخدار را پیدا کند.
- عنقریب در یک نقطه جمع خواهیمشد تا برنامه عمرانی ششم را پیریزی کنیم. مسئولین مستقیم امر کار بزرگی دارند، به خصوص اگر ما موفقیتها و یا کمبودها و عدم موفقیتهای خود را میتوانستیم در ماشین بگذاریم که این کار را باید از این پس انجام داد، ولی تا جایی که میشود، سازمان برنامه ما باید جنبه انفورماتیک قویتری پیدا کند، تا به حد کمال برسد و انسان باز از ماشین استفاده کند و مغزهایی که تربیت شدهاند، بتوانند حداکثر استفاده را از قدرت خارقالعاده این ماشینها بکنند. از حالا تا آن روز باز هم کمکم میتوانید با قدمهای بلندتری در این راه پیش بروید، با توجه به اینکه خطوط اصلی برنامه ششم را در تابستان پیش با قدمهای استوار آغاز کردهایم.
- به هر صورت چنانکه گفتم باید از زحمات کسانی که به خصوص در روزهای اول و دیگر روزها سخت کار کردهاند و کسانی که امروز شاید از لحاظ مادی در شرایطی آسانتر، ولی از لحاظ فنی در شرایطی خیلی بالاتر و با کار سنگینتر زحمت میکشند، قدردانی بکنیم.