بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در باریابی دانشگاهیان و اندیشمندان در کاخ نیاوران ۱۵ آبان ماه ۱۳۵۲

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
نسخهٔ قابل چاپ دیگر پشتیبانی نمی‌شود و ممکن است در زمان رندر کردن با خطا مواجه شوید. لطفاً بوکمارک‌های مرورگر خود را به‌روزرسانی کنید و در عوض از عمبکرد چاپ پیش‌فرض مرورگر خود استفاده کنید.
سخنرانی‌های محمدرضا شاه پهلوی آریامهر بر پایه تاریخ اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر بزرگ ارتشتاران

سخنرانی‌های محمدرضا شاه پهلوی آریامهر سال ۱۳۵۲ خورشیدی تازی

تصمیم‌های مجلس


بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در باریابی دانشگاهیان و اندیشمندان در کاخ نیاوران ۱۵ آبان ماه ۱۳۵۲


نتایجی که از بررسی‌های تان گرفته بودید منطقی و معقول بود. همانطور که از روز اول سابقه دارد این کاری نیست که در یک مرحله خاتمه پیدا کند، بلکه این امر هم مانند انقلاب ایران باید ادامه داشته باشد ولو اینکه نتیجه مطالعات بعد از یک سال یا شش ماه بدست آید، البته تعیین مدت بستگی به پیش آمدها و اتفاقات یا پیشرفت‌های تکنولوژی و اجتماعی دارد.

دو سه مطلب است که لازم می‌دانم آن‌ها را تذکر دهم. قبلاً باید بگویم که وقتی فکر بر اساس انقلاب و انقلاب بر اساس منافع جامعه بود، ضوابطی را که معلوم و معین می‌کنیم نمی‌تواند در چهارچوب ضوابط سخت و خشک محبوس باشد، بلکه این ضوابط باید متناسب با پیشرفت علم و تکنولوژی و پیشرفت جامعه و تمدن باشد. منتهی چند اصل را باید در نظر داشت. یکی اصل اعتقاد به خداوند، دیگری احترام به شخصیت ملی و تاریخی مملکت، و بالاخره توجه به روحیات و اخلاقیات خودمان که باید آن‌ها را محترم شمرد. فرض می‌کنیم در سال‌های ۱۹۷۱ و ۱۹۷۰ و ۱۹۶۷ اگر ما می‌خواستیم بگوییم ایران باید دائم خودش را با پیش آمدها تطبیق بدهد، منظره‌ای که در آن سال‌ها در نظر مجسم می‌شد چه بود؟ این بود که جوان‌های دنیا در آنوقت یا مشغول کشیدن حشیش بودند یا موادی بدتر از حشیش، بعلاوه آلودگی‌های کثیفی در زندگی داشتند. با این وضع یا در کوچه‌ها تظاهرات می‌کردند و یا اگر محصّل بودند در کلاس‌های درس دانشکده‌ها حاضر نمی‌شدند، یا اینکه دانشگاه‌های بعضی نقاط دنیا محل سنگربندی، تیراندازی، قتل و آدم کشی بود. یک چنین پدیده‌ای البته نمی‌توانست یک تحول اجتماعی باشد، زیرا اساسش بر مبنای صحیحی بنا نشده بود، ولی خوشبختانه این اوضاع زودگذر بود بطوری که امروز دیگر آن مناظر دیده نمی‌شود. البته آن زائده‌های غیر طبیعی همه بر اثر یک وضع غیر عادی و غیر طبیعی بوجود آمده بود که همه آن‌ها با عوارض آن از بین رفت. در این جا باید به یک اصل مهم توجه داشت و آن این است که عکس‌العمل‌های غیر طبیعی و پدیده‌های غیر طبیعی از بین می‌رود، ولی در این مورد باید به یک اصل مهم توجه داشت و آن این است که این دلیل نمی‌شود که درباره آن فکر و مطالعه نکنیم و ببینیم که چگونه این عکس‌العمل‌ها پیدا شده است. نباید علل پیدایش هیچ چیز را نادیده گرفت، بلکه باید هر چیز را به نسبت اهمیت آن مورد توجه قرار داد، نه اینکه از پیدایش یک پدیده نوظهور و عجیب و غریب وحشت زده بشویم و بگوییم که باید تمدن جهان تغییر کند یا از بین برود و چیز دیگری جایگزین آن بشود. البته حدس زدن اینکه چه چیز باید جای آن را بگیرد ساده و آسان نیست، ولی ما اگر به نقایص تمدن پی ببریم و آن را رفع کنیم گمان می‌کنم عاقلانه‌ترین کارها را کرده باشیم. لابد می‌گویید تا وقتی انسان و احساسات بشری هست نقایص هم وجود دارد، خصوصاً وقتی که می‌خواهد مقاصد درونی‌اش را به کرسی بنشاند معایب نیز وجود خواهند داشت، با این حال همینکه ماه در صددیم معایب را بیابیم و آن را رفع کنیم طرز فکر سالمی است.

در این مدت که شما مشغول کار شده‌اید چند پدیده بوجود آمده است که شما در بررسی‌های آینده باید آن‌ها را در نظر بگیرید. اول حاکمیت کامل ما بر صنایع نفت است که مقارن با کار شما اعمال شد. دوم آنکه ما که صاحب نفت هستیم و در واقع فروشنده هستیم، خریدار نمی‌تواند متاع ما را یکطرفه معامله کند، کما اینکه نرخ جنسی را که از ممالک دیگر می‌خریم ما تعیین نمی‌کنیم. البته این مسابقه که از یک طرف ما قیمت را بالا ببریم و از طرف دیگر آن‌ها قیمت را افزایش دهند معلوم نیست بالاخره به کجا خواهد رسید و این موضوعی است که بین کشورها قابل بحث است.

می‌بینیم که وضع پول بین‌المللی در وضع نا سالمی است. برای رفع این بحران بررسی‌هایی هم که اخیراً در جلسات بین‌المللی شده به نتیجه نرسیده است، شاید در جلسات بهار آینده به راه حل‌هایی دست یابند، ما هم باید بیش از پیش با موقعیتی که داریم در این موضوع بین‌المللی مؤثر باشیم.

به هر حال تمام موفقیت‌های دنیای پیشرفته بعد از جنگ جهانی دوم، بر اساس نفت ارزان بوده است.

پیشرفت اروپا بعد از جنگ، متکی به انرژی نفت بوده است و سال به سال هم با این پیشرفت‌ها قیمت‌ها افزایش یافته است.

و اما در مورد ژاپن و پیشرفت‌های آن باید گفت که ملت ژاپن واقعاً پرکار بود و مردم آن کشور مدت‌ها با یک مشت برنج زندگی می‌کردند و حقوق مهندس ژاپنی در یک کارخانه حداکثر ده هزار تومان بود، ولی حالا طوری شده است که توریست ژاپنی دنیا را گرفته است.

با افزایش قیمت زغال و نفت وضع جدیدی در سطح بین‌المللی بوجود خواهد آمد، ولی آنچه مسلم است این است که ما دیگر مورد استثمار قرار نخواهیم گرفت.

در گذشته زورگویی و فئودالیسم وجود داشت که از بین رفت، اما فئودالیسم به شکل دیگر یعنی به صورت فئودالیسم تحمیل قیمت، و به شکل واسطه‌های اول و دوم و مغازه دار تغییر چهره داد، منتهی، مصرف کننده ما وضع همان رعیت سابق را دارد که تحت فشار قرار گرفته است و صدایش در نمی‌آید و دلیلش را هم نمی‌پرسد.

اخیراً در یکی از مصاحبه‌ها شنیدم که وقتی گوینده رادیو از یک خانم خریدار سئوال کرد که اگر می‌دانید قیمت جنسی را که خریده‌اید گران است چرا اعتراض نمی‌کنید؟ خریدار گفت ترسیدم که فروشنده برنجد! ما که یک روز زورگویی مالک را از بین بردیم و امروز گرانفروشی را از بین می‌بریم، باید این روحیه را نیز که یکی زور بگوید و دیگری زور بشنود از میان ببریم تا دیگر کسی زورگویی را به عنوان یک امر طبیعی قبول نکند. امروز در بعضی موارد درست به عکس شده است، بجای آنکه استاد به دانشجو زور بگوید دانشجو به استاد زور می‌گوید. دانشجو می‌خواهد درس نخوانده نمره بگیرد و این قابل قبول نیست.

زورگویی مأمور دولت هم قابل قبول نیست. همانطور که می‌دانید دستور داده‌ام آن کسانی که در رأس دولت هستند در کارهای انتفاعی شرکت نکنند. کارمند دولت می‌تواند ترقی کند و به جایی برسد، البته باید به او حقوق کافی داد و باید از رفاه نیز برخوردار شود، بعلاوه بچه‌هایش خوب تربیت شوند و آموزش صحیح ببیند، چون در جامعه آینده زندگی فرزندان متکی به ارثیه پدر و مادر آن‌ها نخواهد بود. نمی‌گویم که ارثیه از بین خواهد رفت، ولی ممکن است مالیات بر ارث افزایش یابد و بطور کلی در جامعه باید لیاقت و شایستگی افراد در پیشرفت آن‌ها مؤثر باشد.

مأموران دولت از این پس در کارهای انتفاعی مربوط به خودشان شرکت نمی‌کنند، حتی مأمورین عالیرتبه دولت نیز از هر نوع فعالیت اقتصادی منع خواهند شد و تا موقعی که سر کار هستند زندگی سالم تری خواهند داشت، و تا موقعی که سر کار هستند زندگی سالم تری خواهند داشت، ولی سایرین می‌خواهیم در همه نوع فعالیت‌های مملکتی مشارکت کنند، سهام کارخانه‌ها به کارگران و کارمندان همان کارخانه فروخته شود، اگر سهمی باقی ماند زارعین ایرانی از این سهام خریداری کنند، سهام مزبور باید به همه ملت ایران عرضه شود، چه کسبه و چه کارمند دولت، اما در یک حد معین. این‌ها پدیده‌هایی است که تازگی دارد.

در روزنامه‌ها دیدم که لفظ پارتی بازی را بکار برده بودند، البته این کار باید موقوف شود، ولی نباید مسئله اینطور باشد که گر راجع به کار کسی بطور طبیعی و مشروع صحبت کردند زیر بار نرود، بلکه توصیه غیر اخلاقی مورد نظر است. این اندیشه در ذهن عده‌ای از مردم قوت گرفته است که تا به کسی می‌گویند چرا کار نمی‌کنی، می‌گوید پارتی بازی است. باید ریشه این بدبینی از بین برود.

باید از اِعمال نفوذ افراد در سازمان‌های دولتی جلوگیری شود و لیاقت و شایستگی افراد در مناصب اداری مورد توجه قرار گیرد. البته این به آن مفهوم نیست که اگر کسی گرفتاری مراجعه کننده‌ای را برای همکارش توصیف کرد، آن را به عنوان پارتی بازی تلقی کنند. به هر صورت دستوراتی که بوسیله دفتر مخصوص به دولت ابلاغ کرده‌ام مکمل انقلاب اداری است. اضافه بر آن نمی‌دانم درباره چک لیست‌ها شما مطالعاتی کرده‌اید یا نه؟ در هر حال وظیفه هر اداره را باید درست روشن کنید و برای انجام این وظایف باید مشخص شود اشخاصی که در آن اداره باید فعالیت کنند دارای چه نوع معلوماتی باشند؟ این ضوابط باید بطور دقیق روی چک لیست‌ها منعکس شود، بطوری که در بازرسی‌ها بدانیم اولاً سازمان درست است یا نه، بعلاوه افرادی که این سازمان و وظایف آن را انجام می‌دهند وظیفه شان را درست انجام داده‌اند یا خیر؟ بدین ترتیب آن‌ها نمره می‌گیرند و حد نمرات هم ممتاز و عالی و خوب است. ایرانی که آنقدر هوش و قدرت کار دارد باید کارش خوب باشد، اصولاً از خوب پایین تر را نمی‌توانیم قبول کنیم، به این نکته هم توجه می‌کنیم که اگر برای هر کار و هر شغل و هر وظیفه‌ای این چک لیست‌ها تهیه شود و دستورات اخیر را هم که دادیم به آن اضافه شود امید می‌رود که انقلاب اداری ما تکمیل گردد.

در این کشور روشنفکرانی هستند که در مقابل مملکت، خودشان را مسئول می‌دانند و میل دارند مملکت شان ترقی کند، مملکت شان شخصیت خود را حفظ کند، اسم خودش را حفظ کند، تاریخ خود را حفظ کند، البته اکثریت مردم اینطورند، این یک علامت سالم است که امیدوارم باقی بماند و دلیلی هم ندارد که باقی نماند.