بیانات اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در باریابی هموندان دفتر سیاسی و هیات اجرایی حزب رستاخیز ملی ایران ۱۲ اردیبهشت ۲۵۳۵ شاهنشاهی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
حزب رستاخیز ملی ایران درگاه اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی شاهنشاه آریامهر

سخنرانی‌های محمدرضا شاه پهلوی آریامهر سال ۲۵۳۵ شاهنشاهی

باریابی دبیرکل و هموندان دفتر سیاسی و اجرایی حزب رستاخیز به پیشگاه آریامهر


بیانات اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در باریابی هموندان دفتر سیاسی و هیات اجرایی حزب رستاخیز ملت ایران کاخ نیاوران ۱۲ اردیبهشت ماه ۲۵۳۵ شاهنشاهی


البته تا به حال کسی با من در تدوین این هفده ماده انقلاب شریک نبود و درمورد هر چه انجام شده دستور از فرماندهی به پایین صادر شده‌است، ولی من که ابدی نیستم و برای تأمین مطمئن آینده مملکت سازمان‌هایی را باید داشته‌باشیم که ثمره انقلاب ایران، ثمره کارهایی را که در این چند سال انجام شده، نه فقط تثبیت و نگهداری کند، بلکه آنها را ریشه‌دارتر و عمیق‌تر انجام بدهد و وسایل و لوازمی را فراهم بکند که ملت ایران را درمورد اصولی که تا به حال اعلام شده و یا در آینده برای مصلحت مملکت به نظر خواهدرسید، قادر به انجام وظیفه بنماید.
اساس فلسفه تشکیل حزب رستاخیز ملت ایران و حتی اشاره به این تشکیلات و بیاناتی که در نوروز ۲۵۳۵ شاهنشاهی ایران کردم، بر این است که این تشکیلات و این حزب از این به بعد جنبه تاریخی دارد، یعنی مترادف می‌شود با آن چیزی که الان مملکت را تشکیل می‌دهد: نظام شاهنشاهی، اصول انقلاب، قانون اساسی، و برای حفظ اصول انقلاب و اجرای قانون اساسی اضافه بر قوه مجریه باید یک اتکایی و ارتباطی بین قوه مجریه و تمام ملت فراهم کرد که این البته به طور طبیعی به وسیله حزب فراگیرنده ملت ایران خواهدبود. اینجا دو عمل لازم است: یکی (زمان خودم را صحبت نمی‌کنم، بلکه به طور کلی می‌گویم) انعکاس تصمیمات لازمه‌ای که در هیأت عالی برای پیشرفت مملکت گرفته‌می‌شود به عموم ملت ایران، به توسط کی؟ به توسط حزب، و بعد دیدن و شنیدن و لمس کردن انعکاس این تصمیمات از طرف ملت ایران، باز هم به وسیله حزب. اساس ایجاد این رابطه متقابل است، از بالا به پایین و از پایین به بالا، که طبیعی است این به وسیله حزب می‌شود.
گفتید که تیراژ روزنامه رستاخیز به ۶۰هزار رسیده‌است. این رقم در عرض یک سال خوب است.
مطالبی که در روزنامه رستاخیز می‌بینیم، مطالب جالبی است. از هر در سخنی هست و از فرهنگ و هنر گرفته تا ورزش و همه جریاناتی که در دنیای امروز صورت می‌گیرد در آن انعکاسی هست. ضمناً البته فعالیت‌های حزبی و فعالیت‌های بنیادی و فلسفی مملکت را هم منعکس می‌کند.
در نظام شاهنشاهی و فرماندهی و به وسیله قانون اساسی، خوب معلوم است که مجریه یعنی چه، مقننه یعنی چه و قضاییه یعنی چه؟ حتی مطابق قانون اساسی خودمان، حالا صحبت از نظام شاهنشاهی هم نمی‌کنم، قوه مجریه مختص پادشاه مملکت است. با وجودی که رئیس مملکت رئیس قوای سه گانه است، ولی نوشته شده که مجریه مختص پادشاه است. پادشاه چه شکلی باید عمل کند، برای اینکه قوه مجریه‌اش هم اجراکننده سیاست‌های عالی باشد و هم حتی سیاست‌های کوچک؟ این بر دو نوع است: یکی به وسیله همین حزب، یعنی انعکاس از بالا به پایین، و باز هم به وسیله همین حزب برای گرفتن نبض مردم از پایین به بالا.
قبلاً توضیح دادم که وسایل این کار چیست؟، احتیاج به تکرار نیست. در قسمت صنعت، اقتصاد دموکراتیک است و در قسمت کشاورزی هم همینطور، اما دموکراسی اقتصادی، باز هم همین کاری است که ما می‌کنیم، یعنی کارگر هم تا ۲۰ درصد در سود کارخانجات سهیم است و هم حالا در سهام کارخانه. پس ما در قسمت صنعتی مملکت به بالاترین حد آن چیزی که فعلاً تمدن دنیا می‌شناسد رسیده‌ایم و آن داشتن هر دو اصل است، یعنی اقتصاد دموکراتیک و دموکراسی اقتصادی.
در قسمت کشاورزی هم همینطور، هر کسی که زمین را کشت و زرع می‌کرده، صاحب همان زمین شده‌است. این چیست؟ کشاورزی دموکراتیک. دموکراسی کشاورزی ایجاد تعاونی‌های کشاورزی است و شرکت‌های سهامی زراعی. در لزوم تعاونی‌ها و شرکت‌های سهامی زراعی برای خصوصیات مملکت ایران جای تردید نیست. اگر ایران یک مملکت کشاورزی بود که دشت‌های وسیعی داشت و نزولات آسمانی‌اش به طور مرتب و کافی بود، شاید می‌رفت روی سیستم مالکیت بزرگ فردی مثل امریکا که در دنیا از لحاظ کشاورزی به طور غیر قابل مقایسه‌ای پیشرفته‌تر است، ولی برداشت به هکتار امریکا مگر فکر می‌کنید چقدر است؟ برداشت گندم امریکا در هکتار حتی یک تن هم نیست. پس چطور با کمی بیش از سه درصد جمعیت امریکا نه فقط خودش را تغذیه می‌کند، بلکه میلیون‌ها تن گندم به خارج صادر می‌کند؟ این برای آن دشت‌های پهن مساعد کشت گندم و البته ذرت است. به موقعش باران می‌آید. به قدری وسیع است که همه‌اش مکانیزه است که حتی نه فقط سم‌پاشی، ولی شاید بذر و کارهای دیگرشان را هم به وسیله هواپیما انجام می‌دهند، مثل برنج‌کاری‌هایشان.
ولی در مملکت ایران از این دشت‌ها خبری نیست و جمعیت زیادی از مملکت در روستاها هست و غیر از همین سیستم خرده‌مالکی که یا در تعاونی‌ها جمع بشوند یا در شرکت‌های سهامی جمع بشوند، ما کشاورزی مکانیزه را نوع دیگری نمی‌توانستیم تعمیم بدهیم.
چیز دیگری که مسلم است، این است که چون نزولات ما نه مرتب است و نه به اندازه کافی، کشاورزی ایران باید کشاورزی آبیاری شده‌باشد. برای این کار سرمایه‌گذاری خیلی زیادی لازم است و این سرمایه‌گذاری از عهده فرد کوچک خرده‌مالک خارج است، پس یا باید به وسیله تعاونی‌ها باشد یا شرکت‌های سهامی زراعی. اساس کار این است که ما بتوانیم این سیستم‌های آبیاری را در تمام زمین‌های کشاورزی پیاده کنیم، یعنی یکپارچگی اراضی زراعی زیر سیستم‌های آبیاری، و الا اگر کسی به عنوان مالکیت فردی یا در تعاونی و غیره می‌توانست بگوید که اینجا زمین من است، من به شما اجازه نمی‌دهم که این سیستم آبیاری شما از زمین من عبور کند، مملکت در برابر سرسختی یک نفر آدم معطل می‌شود. این را ما به وسیله قوانین و ابداعات خودمان بر طرف کردیم. به این می‌گویند کشاورزی دموکراتیک. اما دموکراسی کشاورزی، باز تشکیلاتی است همانطور که گفتم مثل تعاونی و شرکت‌های سهامی، بر این اساس که در زمین‌های بایر جایی که زارع نبوده، ابتکارات فردی برای ایجاد کشاورزی مکانیزه به وسیله استخدام کارگر کشاورزی یا روزمزد صورت گیرد یا به هر وسیله دیگری که با همدیگر کنار بیایند.
به وسیله حزب رستاخیز و شروع کار کانون‌ها و گفت و شنود حزبی و همین تعاونی‌ها در دهات و خانه‌های انصاف و انجمن‌های شهر و انجمن‌های گوناگون دیگری که داریم، از قبیل انجمن‌های استان و شهرستان، و حتی می‌خواهم بگویم خیلی انجمن‌های دیگر مثل انجمن‌های خیریه که در آنجا هم همه‌اش صحبت از تعاون و گفت و شنود و همکاری است، باید تا آنجایی که ممکن است کارها را به خود استان‌ها و شهرستان‌ها محول کرد تا اهالی محل در اظهار نظر بیشتر آشنا شوند، و برای مأمورین دولت در آن محل‌ها احتیاج به مراجعه و تا جایی که ممکن است حتی مراجعه به مرکز استانشان هم نباشد و بعد از استان به خود مرکز احتیاج به مراجعه نباشد. این حقیقتاً تعمیم دموکراسی صحیح سالم و اصیل در کشور شاهنشاهی ایران است.
چون هنوز اول کار است و هفده ماده انقلاب فقط از بالا به پایین منعکس شده و هنوز البته حزب رستاخیز فرصت ایجاد تشکیلات عمیقانه‌ای را که سرتاسر مملکت را بپوشاند، نداشته‌است. فعلاً ما بیشتر از این انتظار از حزب نمی‌توانیم داشته‌باشیم، ولی کم‌کم حزب باید خودش را برای برنامه ششم حاضر کند، یعنی حزب باید منعکس‌کننده اشتراک کامل مردم از لحاظ نظر دادن باشد و بعداً از لحاظ اجرا، منعکس‌کننده احتیاج و نظرات مردم باشد که در ارگان‌های مختلفه‌اش منعکس و هضم می‌شود و به سازمان برنامه و وزارتخانه‌های دیگر منعکس می‌شود. جمعاً می‌آیند برای مملکت برنامه‌ریزی می‌کنند که بدون انصراف از هدف‌های بزرگ ملی، تا حدی که بودجه مملکت اجازه می‌دهد، حتی وسایل رفاه کوچکی که فعلاً فلان ده و فلان ده می‌خواهند فراهم شود. ولی تا من هستم مسلماً به ایجاد بر مبنای محکم لازم مملکت توجه خواهدشد.
ما امروز نسل‌های بعدی را فدای آرامش موقتی نسل فعلی نخواهیم کرد. اگر ما می‌گوییم که تا بیست الی سی سال دیگر نفتی را که از آن هفتادهزار مشتقات پتروشیمی می‌شود گرفت نباید برای ایجاد الکتریسیته یا گرم کردن و خنک کردن خانه‌ها یا راه بردن ترن‌ها استعمال کرد، این حرف هوایی نیست، حرفی است بر اساس منطق. پس چکار باید بکنیم؟ وسایل ارتباطی باید برقی بشود، راه‌آهن‌های ایران باید دو خطه و برقی بشود برای اینکه به اندازه کافی کشش داشته‌باشد که بنادر ایران تخلیه شود. ما الان به حق هیاهو کرده‌ایم که بلی کشتی‌ها ۱۰۰ روز یا ۱۱۰ روز یا بیشتر در جلوی بنادر ایران منتظر هستند و ما چند صد میلیون دلار خرج سورتاکس می‌دهیم و غیره. بعد هم می‌آییم پیش خودمان می‌گوییم که ما الان مطالب را همه حل کردیم، سورتاکس را از بین بردیم، کشتی‌ها زودتر تخلیه می‌شود، ولی تخلیه می‌شود می‌رود در بندر می‌ماند، به مرکز مصرف و به دست مردم که نمی‌رسد. فقط از توی کشتی خالی می‌شود و می‌رود توی بندر و آنجا گیر می‌کند. برای اینکه این طور نشود، در مملکتی که به این سرعت رو به ترقی می‌رود باید بنادر ایران ساخته شوند. بنادر ایران باید وسیله تخلیه داشته‌باشند، یعنی راه و راه‌آهن، ولی به خصوص راه‌آهن، آن هم راه‌آهن برقی. در راه‌آهن‌های برقی قدرت کشش فوق‌العاده است، سرعت کشش فوق‌العاده است، حتی شاید مسافت تهران – مشهد را در کمتر از ۴ ساعت بشود با آنها طی کرد. این از لحاظ مسافربری است. از لحاظ باری هم تا روزی ۳۰ – ۴۰ – ۵۰ هزار تن شاید قدرت کشش خط‌آهن باشد. این یکی از کارهای اساسی است.
ساختمان و ایجاد کارخانجات برق اتمی هم از آن کارهای اساسی است. فردا اگر به وسیله آفتاب انرژی بشود تولید کرد، این کار اساسی است. فردا اگر به وسیله پلاسما یا فوزیون یا تجزیه آب و استفاده از موادی که در آب هست بشود برای ایجاد حرارت و انرژی استفاده کرد، باید آن کار را بکنیم. خلاصه تمام کارهای اساسی را که نسل‌های آینده ایران را تضمین خواهدکرد و تأمین خواهدداد خواهیم کرد. خارج از این تا جایی که می‌شود البته به رفاه نسل فعلی هم خواهیم رسید، کما اینکه ملاحظه می‌کنید سطح زندگی مردم ایران امروز را با مردم حتی ۱۲ سال پیش یا ۱۴ سال پیش یا روز انقلاب نمی‌توان مقایسه کرد. کافی است که بگوییم درآمد سرانه ایران که در شروع انقلاب ۲۲۰ دلار بود، حالا از ۱۶۰۰ دلار تجاوز کرده و به ۱۶۲۰ دلار رسیده‌است. پس یک امر مهم همین زیر بنا است که هر سرمایه‌گذاری که باید بکنیم، چون برای آینده است، امروز باید بکنیم.
یکی دیگر صنایع بزرگ مادر است، مثل پولاد، که هر خرجی که برای ایجاد سیاست‌های تولید پولاد باشد، خواهیم کرد. یک صنعت مادر دیگر صنایع پتروشیمی است که در زمینه آن از هیچ کاری مضایقه نخواهیم کرد. خوشبختانه ذخایر گاز ایران فوق‌العاده است و برای صدها سال کافی است و ادامه خواهدداشت. هر روزی هم در مملکت منابع جدیدی پیدا می‌کنیم. تا شش هفت سال پیش ما نمی‌دانستیم در ایران مس هست. یعنی ممکن بود یک کمی باشد، ولی آن را به این مقدار نمی‌دانستیم. اما پیدا شد. حتی بعضی‌ها به من گزارش دادند که فسفات هم پیدا شده‌است. حالا به چه مقدار؟ باید روشن شود، باید اذعان کنم که ما مملکت خودمان را هنوز درست نمی‌شناسیم و در شناختن مملکت باید کوشا باشیم.
یکی هم سرمایه‌گذاری به هر مقداری که لازم هست، در کشاورزی ایران است. اولاً کم‌کم محسوس است که دنیا دچار کمبود مواد غذایی است، جمعیت به طور زیادی جلو می‌رود و ایران هم با نداشتن نزولات کافی آسمانی باید از هر قطره آبش استفاده کند. تنها راه آن ساختمان سد است و به همان اهمیت ساختمان سد، ایجاد شبکه‌های آبیاری است. شبکه‌های آبیاری جدید امروز هم شبیه به شبکه‌هایی که سابق در نظر داشتیم نیست که نهری بکشید و حالا چند درصد آب در خود نهر فرو رود و چند درصدش تبخیر شود، مطلب جداگانه‌ای است. شاید در بعضی قسمت‌های آن نهرهای اولیه‌ای که از زیر سد منشعب می‌شود، چاره‌ای نباشد جز آنکه نهرهای خیلی بزرگی ساخت، ولی درجه سه و چهارمش مسلماً باید برود توی لوله‌ها آن هم لوله‌های پلاستیک که البته سرمایه‌گذاری اولیه‌اش سنگین است.
مملکت ایران باید عهده‌دار این خرج باشد، ولی بعد مخارج به قدری جبران می‌شود که طبق اغلب گزارشاتی که به من می‌رسد، در مزارع امتحانی مقدار آب حداقل به وسیله آبیاری قطره‌ای به نصف مصرف رسیده و در بعضی جاها حتی یک ثلث کافی است، آن هم برای نتیجه گرفتن بیشتر و بهتر.
درمورد دفاع مملکت، یک ثانیه فکر کنید که اگر ایران وسایل دفاع از خودش نداشت چه اتفاقاتی ممکن بود در این دنیای آشفته و اصلاً بی بند و بار برایش بیفتد؟ یک ثانیه فکر کافی است که مطالب را برای خودتان درست مجسم و روشن کنید، تا خلع سلاح جهانی بر اساس مطمئنی نباشد، هر فکر ناسالمی که ثانیه‌ای تردید بکند، اضافه بر ناسالم بودن فکر، امروز به قطع من می‌گویم که این اصلاً خیانت و حماقت است و نتیجه خیانت را هم دیدید. چون ایران قوی شده، کافی است وضع ایران را با سایر نقاط مقایسه کنید.
اگر بخواهیم زیاد وارد جزئیات بشویم البته خیلی صحبت به درازا خواهدکشید. مطالب را دوباره خلاصه می‌کنم: یکی این است که حزب رستاخیز ملت ایران وارد تاریخ شده‌است و باید نظام شاهنشاهی و انقلاب شاه و ملت و هفده اصل فعلی انقلاب را که معلوم نیست در آینده چند اصل بشود و قانون اساسی ایران را حفظ کند. اساس کار برای این، ایجاد دو راه مستقیم است: یکی از دستگاه اجرایی به فردفرد ملت ایران و انعکاس فکر فردفرد ملت ایران به بالاترین تشکیلات حزب رستاخیز، که آن البته منعکس‌کننده به دولت است و خودش مبعوث فرماندهی است، ولی برای همان اصول اساسی، از بین حزب رستاخیز انتخاب خواهدشد. این مکانیسم باید با همین وسایلی که گفتید اجرا شود. احیاناً اگر کسی طرح‌های خوبی داشته‌باشد، با وسایل جدیدی یا طریق جدید تکمیل بکنید و حقیقتاً حزب رستاخیز ملت ایران نه فقط فراگیرنده ملت ایران باشد، بلکه کانون قلبی و فکری و فلسفی و هر اسم دیگری که می‌خواهید بگذارید، برای فردفرد ملت ایران از مرد و زن باشد.
حزب باید مؤثرتر کردن جناح‌ها را بر آن اساسی که توضیح داده شد، به انجام برساند. ما سابق بر این هم دو حزب داشتیم که هر دو از لحاظ وفاداری به اصول کلی مملکت تفاوتی با هم نداشتند. ادغام دو حزب در داخل یک حزب، برای این بود که آن بی‌عدالتی ظاهری که نسبت به یک حزبی می‌شد که اتفاقاً در اقلیت بود، از بین برود. وقتی همه یکسان فکر می‌کنند، چرا فقط صرفاً کسی به لحاظ اینکه در اقلیت باشد از بالا رفتن از نردبان‌های سیاسی داخلی محروم باشد؟ اینکه بر طرف شد، جناح را ایجاد کردیم، برای اینکه محال است در یک جامعه با سی و خورده‌ای میلیون نفر جمعیت اضافه بر خطوط اساسی که همه در آنها موافقند، اختلاف عقیده‌ای و سلیقه‌ای وجود نداشته‌باشد. این غیر ممکن است و اگر این طور باشد، ناسالم است. پس جناح‌ها هم باید فکرشان را در واقع به اکثریت ملت ایران بفروشند، یعنی آنها خریدار این فکر باشند و جناح‌ها وسیله انعکاس فکر فردفرد ملت ایران در داخل تشکیلات حزب هستند. جناح‌ها افکار را در داخل حزب منعکس بکنند و در مراجع بالاتر حزب در دفتر سیاسی تصمیم‌گیری بشود که بعد از داد و بی‌داد و دعواها، آخرین تصمیمی که گرفته‌می‌شود، تصمیم مملکتی باشد. بردن جناح‌ها در مجلس باز ایجاد اقلیت و اکثریت می‌کند. چون در این جناح‌ها ۲۶۸ نماینده مجلس به طور مساوی تقسیم نخواهندشد. این ممکن است ایجاد اکثریت و اقلیت کند. در خارج از قوه یعنی تصمیم گیرنده حزب. چون این کار نمی‌شود باید وکلای مجلس حتی به عنوان فرد در داخل حزب بتوانند نظرشان را بدهند که این از همه آسانتر است، ولی اینکه تمام نماینده‌های مجلس تقسیم بشوند بین جناح‌ها، ایجاد اکثریت و اقلیت در مجلس نخواهدکرد، ولی منعکس می‌شود در داخل حزب به وسیله جناح‌ها و ایجاد ارتباط بین مجلس و حزب می‌شود. مسلماً برای وکلا که فردفرد عضو حزب هستند باید این موضوع کاملاً روشن شود که با معرفی حزب به وسیله مردم انتخاب شده‌اند. اگر حزب کسی را معرفی نکند، که مردم به او رأی نخواهندداد. اما حالا که از بین یک عده‌ای به عنوان وکیل مردم منتخب شده‌است و حتماً هم با مردم حوزه انتخابی‌اش تماس دارد، یکی از روابط خوب حزب با مردم می‌تواند همان وکیل مجلس باشد که راه ارتباطی است با دستگاه حزب و به همین وسیله با دستگاه اجرایی یعنی قوه مجریه.
هر فرد ایرانی با هر فسادی که می‌بیند، باید مبارزه کند. وسیله و مجرایش را باید پیدا کرد. وسیله‌اش خبردادن به حزب و یا احیاناً بازرسی شاهنشاهی است که یا به تنهایی یا با قدرت‌های اجرایی که به آن داده شده و یا با ایجاد پرونده در دادگستری به آن رسیدگی خواهدکرد. اساس کار شما به عنوان شورا یا هر چیز دیگر تعقیب مطلب در آن موقعی است که پرونده قضایی آن بسته می‌شود. در قسمت‌های نظامی روی اصل دیسیپلین کار یک پرونده فساد که می‌رود به دادگاه‌های نظامی، در ظرف یکی دو ماه تمام می‌شود، ولی متأسفانه در سیستم دادگستری بعضی اوقات دو یا سه یا پنج سال طول می‌کشد. متهم دلش درد می‌کند، می‌گویند خوب جلسه محاکمه امروز می‌افتد به بعد. اتفاقاً دو ماه دیگر که جلسه هست باز دلش درد می‌کند، باز هم می‌افتد به بعد. اینها است که باید شما تعقیب بکنید و از آن بالا باید تعقیب بشود. شما باید مراقب باشید، به اصطلاح آن پاسبانی باید باشید که ببینید دادگستری مملکتتان چه می‌کند، چون بالاخره فساد به وسیله حکم قانون باید جواب داده‌شود.