تفاوت میان نسخه‌های «الگو:نوشتار برگزیده»

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
خط ۲: خط ۲:
 
<onlyinclude>
 
<onlyinclude>
 
*
 
*
[[پرونده:CinemaRexInferno28Amordad.mp4|thumb|left|220px|آتش زدن سینما رکس آبادان]]
 
[[پرونده:ConfederationLeaderKhomeini1352.jpg|thumb|left|220px|روح الله خمینی آتش زننده سینما رکس آبادان]]
 
[[پرونده:Khamenei1357.jpg|thumb|left|160px|سید علی خامنه‌ای ۲۵۳۷ شاهنشاهی]]
 
[[پرونده:KhameneniiBahman1357.jpg|thumb|left|160px|خامنه‌ای به مقام و پست می‌رسد]]
 
[[پرونده:Takbalizadeh.jpg|thumb|left|160px|حسین تکبعلی‌زاده]]
 
[[پرونده:Ettelaat13570529b.pdf|thumb|left|160px|روزنامه اطلاعات روز یکشنبه ۲۹ امرداد ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی ویژه آتش زدن سینما رکس آبادان]]
 
  
'''[[آتش زدن سینما رکس آبادان ۲۸ امرداد ۱۳۵۷|آتش زدن سینما رکس آبادان ۲۸ امرداد ماه ۱۳۵۷]]'''- بیست و هشتم امرداد ماه روز سرنوشت سازی است. روز  ۲۸ امرداد ماه چرخشگاهی (نقطه عطفی) در تاریخ ایران شد. در روز ۲۸ امرداد ماه ۱۳۳۲ خورشیدی تازی محمد مصدق نخست وزیر قلابی از سوی مردم ایران در رستاخیز ملی دستگیر شد. در روز ۲۸ امرداد ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی برابر با ۱۳۵۷ خورشیدی تازی به دستور خمینی سینما رکس آبادان و ۲۷ سینمای دیگر کشور از سوی مصدق‌چیان و اسلامیون آتش زده شد. در آتش زدن سینما رکس آبادان ۴۳۳ تن زنده زنده سوختند. شمار زیاد کشته شدگان در این رویداد دهشتناک سبب ناآرامی‌ها در آبادان و دیگر شهرهای ایران شد.  
+
[[پرونده:Houkumat4daysMossadegh25-28Amordad1332.mp4|thumb|left|220px|چهار روز حکومت مصدق جمهوری خلقی]]
 +
[[پرونده:MossadeghShoravyAmbassadorLavrentiev1332a.jpg|thumb|left|180px|مصدق با سفیر نوین شوروی در ایران کارشناس براندازی حکومت‌ها و دگرگون ساختن آنان به رژیم کمونیستی]]
 +
[[پرونده:Receiptof Farman.jpg|thumb|left|180px|رسید دریافت فرمان عزل محمد مصدق از نخست‌وزیری]]
 +
[[پرونده:Mossadegh25Amordad1332d.jpg|thumb|left|180px|روزنامه اطلاعات ۲۵ امرداد: مصدق مجلس هفدهم را منحل می‌کند]]
 +
[[پرونده:Mossadegh25Amordad1332f.jpg|thumb|left|180px|روزنامه اطلاعات ۲۵ امرداد:فراخوان حزب توده و جبهه ملی برای تظاهرات در بهارستان و اعلام جمهوری دموکراتیک]]
 +
[[پرونده:Mossadegh25Amordad1332g.jpg|thumb|left|180px|روزنامه اطلاعات ۲۵ امرداد: گارد شاهنشاهی منحل و نگهبانی کاخ‌ها به ارتش سپرده شد]]
 +
[[پرونده:MossadeghRiahi25Amordad1332b.jpg|thumb|left|180px|سرتیپ ریاحی با خبرنگاران ۲۵ امرداد ماه]]
 +
[[پرونده:MossadeghFatemi25Amordad1332Baharestan.jpg|thumb|left|180px|فاطمی در بهارستان اعلام برچیده شدن مشروطه و جمهوری دموکراتیک ایران می‌کند]]
 +
'''[[حکومت چهار روزه محمد مصدق ۲۵ تا ۲۸ امرداد ماه ۱۳۳۲]]''' - در ساعت یک بامداد روز ۲۵ امرداد ماه ۱۳۳۲ محمد مصدق برآن شد که حکومت مشروطه پارلمانی ایران را پایان دهد. محمد مصدق مشروطه شاهنشاهی ایران را با حکومتی جایگزین کرد که او و همدستانش آن را  « حکومت مصدق »  نامیدند. نخستین تصمیم محمد مصدق به عنوان شخص اول این حکومت به دست گرفتن فرماندهی ارتش بود. پس از اینکه محمد مصدق رسیدِ فرمان عزل خود را به سرهنگ نصیری داد، سرهنگ نصیری را به ستاد ارتش فرستاد، و به سرتیپ ریاحی دستور داد که هنگامی که نصیری نزد وی می‌آید او و افسر همراهش را دستگیر نماید. سپس به سرتیپ ریاحی دستور داد که گارد شاهنشاهی را خلع سلاح و منحل سازد، افسران گارد شاهنشاهی دستگیر و زندانی و سربازان گارد شاهنشاهی به باغشاه برده شوند و بی‌درنگ میان تیپ‌ها و لشکرها پخش گردند. محمد مصدق دستور داد که کاخ‌های شاهنشاهی مهر و موم شوند و نگهبانی از کاخ‌ها را به سربازان ارتش سپرد.  
  
روز ۲۸ امرداد ماه سالروز [[روز رستاخیز ملت ایران|رستاخیز ملت ایران]] بود. در روز ۲۶ امرداد ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی شاهنشاه آریامهر در مصاحبه مطبوعاتی درباره این روز سخنانی ایراد کردند که محمد مصدق برنامه این را داشت که حکومت مشروطه ایران را براندازد و با یاری شوروی یک جمهوری خلقی در ایران به راه اندازد. با آتش زدن سینماها مصدق‌چیان و اسلامیون آنچه را که محمد مصدق بیست و پنج سال پیشتر نتوانست به انجام رساند، تلاش کردند که نیرنگ اهریمنی را از سربگیرند. از زمان آتش زدن سینما رکس آبادان که در آن ۴۳۳ ایرانی را زنده زنده سوزاندند، این زنجیر جهمنی کشتن ایرانیان تا به امروز ادامه دارد.  
+
آنگاه محمد مصدق دستور داد که سلیمان بهبودی کاخدار سلطنتی – سرهنگ آزموده – سرهنگ نصیری فرمانده گارد شاهنشاهی - ستوان یکم ریاحی افسر گارد شاهنشاهی – سرهنگ نوذری فرمانده تیپ ۲ زرهی – سرهنگ پرورش  رییس باشگاه افسران – سرهنگ زندکریمی رییس ستاد تیپ کوهستان – سرگرد مقدم افسر شهربانی – سرگرد پولاد دژ افسر شهربانی – ستوان یکم ریاحی افسر ارتش – سرهنگ باتمانقلیچ – ارنست پرون - سرهنگ هادی کسرایی محافظ شاهنشاه - سرهنگ منصورپور فرمانده گردان سوار – سرهنگ دو حمیدی معاون اداره گذرنامه شهربانی – رحیم هیراد رییس دفتر مخصوص شاهنشاه – ابوالقاسم امینی کفیل وزارت دربار شاهنشاهی – هادی اشتری و راننده اش – سرهنگ شیبانی رییس پیشین شهربانی کل کشور، دکتر بقایی و ... بسیاری دیگر از بلندپایگان کشوری و لشکری  بدون حکم جلب قانونی  بازداشت و زندانی شوند.  
  
هر ایرانی تا روزی که جان در بدن دارد این فاجعه دهشتناک را از یاد نخواهد برد. فراموش نکنیم که ۲۷ سینمای دیگر در روز ۲۸ امرداد ماه به آتش کشیده شدند. در این آتش زدن‌ها بسیار کشته شدند. در آتش زدن سینما آریای مشهد سه تن در آتش سوختند. در آتش‌زدن سینما آریای مشهد، مصدق‌چیان و اسلامیون در ساعت ۳ و ۳۰ دقیقه بامداد ۲۰ لیتر بنزین از راه در خروجی شیب‌دار درون سینما ریختند و آن را آتش زدند. نظافت‌چی و دوچرخه پاهای سینما که شبها در سینما می‌خوابیدند، محمد مهربان ۲۰ ساله، غلام ۲۴ ساله و جواد ۲۸ ساله زنده زنده سوختندسرایدار سینما به نام قربان دلشادفر ۳۵ ساله دچار سوختگی سختی شد و به بیمارستان برده شد. سه تن از مامورین آتش نشانی به نام‌های شجاعی رییس آتش نشانی، ملکوتی جعفر اسرمی و اسدالله زاده برای خاموش کردن شعله‌های به آسمان کشیده شده آتش دچار سوختگی شدید شدند.
+
در ساعت شش بامداد محمد مصدق نخستین کابینه خود در « حکومت مصدق » را برای نشستی به خانه‌اش فراخواند. در این نشست تصمیم گرفته شد که « حکومت مصدق » چگونه خواهد بود. افزون بر این، محمد مصدق و کابینه‌اش تصمیم گرفتند که از رادیو تهران در ساعت هفت بامداد اعلامیه‌ای پخش کنند. هم چنین، محمد مصدق همه وظایفی که برای شاهنشاه در قانون اساسی مشروطه پیش بینی شده بود را از ساعت یک بامداد روز ۲۵ امرداد ماه وظایف خود دانست و اعلام داشت که قانون اساسی مشروطه دیگر معتبر نیست. هم چنین محمد مصدق دستور داد که هر کجا که نام « شاه » است  به « ایران » دگرگون شود. محمد مصدق به ستاد ارتش نیز دستور داد که اعلامیه‌ای داده شود که دعای صبحگاه و شامگاه تغییر داده شود و در آن آیین هر جا نام شاهنشاه است برداشته شده، و واژه ایران گذاشته‌شوداز همین زمان محمد مصدق و جبهه ملی تصمیم گرفتند که [[سروده‌ ای ایران]] به جای [[سرود ملی ایران]] که بخشی از آن سرود شاهنشاهی است خوانده شود و تا به امروز مردم ایران را زیر فشارگزارده‌اند که سرود شاهنشاهی خوانده نشود.
 +
 +
محمد مصدق هم چنین تصمیم گرفت که مجلس هفدهم را منحل سازد. بدین سان، محمد مصدق امنیت پارلمانی نمایندگان مجلس شورای ملی را از میان برداشت تا به آسانی بتواند نمایندگان مخالف خود را همانند دکتر بقایی و زهری را دستگیر نماید. محمد مصدق گامی فراتر برداشت و برای دستگیری سرلشکر فضل اله زاهدی که روز ۲۲ امرداد ماه فرمان نخست وزیری وی از سوی اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی دستینه شده بود، جایزه تعیین کرد. فرمان نخست وزیری سرلشکر زاهدی در روز ۲۴ امرداد ماه به وی داده شد.  
  
آتش زدن سینما رکس آبادان یکی از بیست و هشت سینمای آتش زده شده کشور در روز ۲۸ امرداد ماه بود. نام دیگر سینماها چنین است: ۱- سینما ستاره سمنان ۲- شکستن شیشه‌های سینما میامی و سینما مراد در میدان شهناز ۳- سینما پرسیا شیراز ۴- سینما پارامونت شیراز ۵-  سینما کریستال رضاییه ۶- سینما مهتاب شیراز ۷- سینما شهرنمایش بندرعباس ۸- سینمای الیگودرز ۹- سینما سیلوانا میدان ژاله ۱۰ سینما هما در همدان ۱۱- سینما آریا تبریز ۱۲- سینما شهرفرنگ تبریز ۱۳- سینما نپتون تهران خیابان دماوند ۱۴- سینما آسیا مشهد ۱۵- شکستن شیشه‌های سینماها در اردبیل ۱۶- شکستن شیشه‌های سینماها در قزوین ۱۷- شکستن شیشه‌های سینماها در بهبهان ۱۸- شکستن شیشه‌های سینماها در مشهد ۱۹- سینما پارامونت تهران  ۲۰- سینما دیاموند تهران ۲۱- سینما رادیوسیتی تهران  ۲۲- سینما متروپل تهران ۲۳ - سینما آستارا تهران  ۲۴- سینما ماژستیک تهران ۲۵ - سینما شهرفرنگ تهران ۲۶- سینما آتلانتیک تهران ۲۷- سینما آپادانا شیراز
+
در نشست کابینه حکومت مصدق تصمیم گرفته شد که عصر همان روز ۲۵ امرداد ماه، در میدان بهارستان تظاهراتی از سوی حزب توده، جبهه ملی، حزب ایران، نیروی سوم و پان ایرانیست‌ها برگزار شود و سخنرانانی « حکومت نوین مصدق » را معرفی نمایند و مشروطه پارلمانی را پایان یافته بخوانندمحمد مصدق شخصاً به سنجابی دستور داد که مجسمه‌های اعلیحضرت رضا شاه پهلوی و اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی را از میدان بهارستان و دیگر میدان‌ها و پارک‌ها پایین بیاورند و واژگون سازند.
  
فاجعه به آتش زدن سینماها محدود نبود، رستوران‌های بسیار، بانک‌ها، کارخانه‌ها، انبارها، و بسیاری از جاهای دیگر را مصدق‌چیان جبهه ملی و اسلامیون به آتش کشیدند. خمینی در نخستین واکنش خود به آتش‌زدن سینما رکس آبادان از "انقلاب رهایی بخش اسلامی" گفت که نشانه آغاز تظاهرات برای سرنگونی شاهنشاهی مشروطه ایران بود.
+
نخستین اعلامیه « حکومت مصدق » یک دروغ بزرگ بود.  ساعت هفت بامداد بشیر فرهمند سرپرست اداره کل تبلیغات خود پشت میکروفن رفت و دوبار اعلامیه دولت را خواند که در ساعت یک بامداد ۲۵ امرداد ماه کودتایی از سوی گارد شاهنشاهی رخ داده است ولی این کودتا در ساعت چهار بامداد خنثی شده است.  
  
پس از خاموش کردن آتش سیاوش امینی آل آقا برای بررسی آتش‌سوزی به سینما رکس رفت. سینما رکس در بالکن یک پاساژ بزرگ چهارگوش بود که شمار زیادی فروشگاه‌های لوکس فروشی در آن قرارداشت. ساختمان سینما از چهار سو به کوچه و خیابان می‌خورد و از بالا به هیچ ساختمان دیگر راه نداشت. در اصلی سینما در خیابان شهرداری باز می‌شد. ورودی سینما رکس یکی از مغازه‌های هم‌کف پاساژ بود که در آن گیشه فروش بلیت ساخته شده بود. مردم پس از خرید بلیت از گیشه و کنترل بلیتشان از سوی مامور کنترل بلیت، از همان جا، از راه پلکانی به راهروی بالا می‌رفتند و وارد سالن نمایش می‌شدند. راهروی در بالا به فرم '''<big>L</big>''' بود و چند نیمکت در آن قرارداشت. در همان راستای پلکان، دو در به سالن نمایش باز می‌شد و دیوار دیگری که بخش عقب سالن را تشکیل می‌داد، دری کوچک برای رفتن به اتاقک آپارات باز می‌شد. هر سه در در راهروهایی که به فرم '''<big>L</big>''' بود باز و بسته می‌شدند. افزون بر در اصلی سینما، در خروج اضطراری سینما نیز وجود داشت که در کوچکی بود که به وسیله پلکان به کوچه و خیابان وصل می‌شد و پشت پاساژ و سینما قرار داشت و بیشتر قفل بود و از آن استفاده نمی‌شد. سالن نمایش به وسیله چند کولر بزرگ آبی و چند کولر گازی خنک می‌شد. به سبب گرمای آبادان بخشی از دیوار داخل سالن با چوب آراسته شده بود و بخشی با یونیلیت بود که از رخنه هوای گرم به داخل سالن جلوگیری می‌کرد. مدیر سینما یکی از کارمندان شرکت ملی نفت ایران بود که تنها به حسابرسی و درآمد و هزینه‌های سینما می‌پرداخت و روزانه شاید یک یا دو ساعت به سینما می‌آمد. سینما رکس در مرکز شهر آبادان قرارداشت و دارنده (صاحب) آن در تهران زندگی می‌کرد.
+
پس از دستگیر شدن بلندپایگان کشوری و لشکری در ساعت‌های نخست بامداد روز ۲۵ امرداد ماه، شاهنشاه ایران تصمیم گرفتند که از ایران بیرون روند و خود و همسرشان ملکه ثریا را امان سازند. پس از اینکه شاهنشاه با هواپیما به سوی بغداد پرواز کردند، حسین فاطمی وزیر خارجه « حکومت مصدق » تلگرامی به سفیر ایران در بغداد فرستاد: "تماس سفارت با کسی که بدون اطلاع دولت صبح بعد از کودتای نظامی مواجه با شکست فرار کرده‌است، به هیچ وجه مورد ندارد." هم چنین حسین فاطمی همه خبرنگاران داخلی و خارجی را خواست و به عنوان وزیر خارجه « حکومت مصدق » و سخنگوی دولت، اعلامیه دولت را به روزنامه‌نگاران داد و دستور داد  به وسیله دستگاه تبلیغات به سراسر دنیا فرستاده شود.  
 +
 +
از ساعتی پس از نیمروز حزب توده، جبهه ملی  با پرچم‌های سرخ داس و چکش و شعارهای کمونیستی در خیابان‌های تهران به سوی میدان بهارستان به راه افتادند. و مردم پایتخت از ترس بر خود لرزیدند و با چشم‌های خود دیدند که شوروی در حال به دست گرفتن قدرت در ایران است. در میدان بهارستان هموندان حزب ایران، مهندس حقشناس و حسین فاطمی، دکتر شایگان، مهندس رضوی، کریم پور شیرازی - حزب توده و حزب ایران و سایر احزاب دار و دسته مصدق گرد آمدند. همانگونه که نوارهای ضبط شده از این تظاهرات نشان می‌دهند، فاطمی سخنرانی کرد و سرنگونی مشروطه شاهنشاهی جمهوری و برپایی جمهوری دموکراتیک خلق را اعلام داشت. همه سخنرانان با بی‌شرمی و وقاحت هر چه تمام‌تر،  یک‌دل و یک‌جهت می‌گفتند: "ما شاه نمی‌خواهیم" و به دنبال گفتار آنها یک مشت رجاله و خائن و افراد مجهول‌الهویه و بی‌وطن نعره می‌کشیدند: "تکلیف مملکت را یکسره کنید." با سخنرانی جلالی موسوی نماینده پیشین مجلس و هموند جبهه ملی تظاهرات آغاز شد. سپس دکتر شایگان هموند جبهه ملی پشت میکروفون قرارگرفت . آنگاه مهندس زیرک زاده رشته سخنان آتشین جبهه ملی‌ها را ادامه داد و گفت: "دولت ملی ما باید رفته را رفته معرفی کند، یعنی شاه را مستعفی بشناسد و شورای سلطنتی تشکیل دهد."
  
سیاوش امینی کارشناس خرابکاری در راهروی پایینی دو بطری نیمه شکسته پیدا کرد و گزارشی درباره یافته‌ها و تحقیقات خود نوشت که آتش‌سوزی بر پایه برنامه‌ای حساب شده انجام یافته است و نخست درهای چوبی سالن نمایش به آتش کشیده شده‌اند. حسین تکبعلی‌زاده که چندی پس از این فاجعه به عنوان عامل اصلی مورد سوءظن قرارگرفت، چند روزی در آبادان ماند و سپس به بندرعباس رفت. پس از سه ماه به آبادان بازگشت و به مادر و تنی چند از دوستانش گفت که "او سینما رکس را آتش زده است". مادر حسین برای دوستان و آشنایان گفت که پسرش سینما رکس را آتش زده‌است و در درازای چند روز اهالی شهر آبادان آگاه شدند که حسین تکبعلی‌زاده سینما رکس را آتش زده‌است. تکبعلی‌زاده سرانجام در آبان ماه ۱۳۵۷ دستگیر و زندانی شد.
+
در این هنگام حسین فاطمی پشت میکروفون آمد و سخنرانی کرد. همانگونه که نوارهای ضبط شده از سخنان فاطمی که در دادگاه خیانت محمد مصدق و سرتیپ ریاحی پخش شد، نشان می‌دهد که فاطمی حکومت مشروطه شاهنشاهی ایران را پایان یافته خواند و اعلام جمهوری دموکراتیک ایران را کرد.  
  
تکبعلی‌زاده چنین اعتراف می‌کند: من معتاد به هرویین بودم و هزینه اعتیاد خود را با فروش هرویین فراهم می‌کردم. در محله‌ای که زندگی می‌کردم با اصغر نوروزی آشنا شدم. اصغر مرا باخود به مسجد و جلسات دعا و ثنا برد. دوستان نوین به من گفتند که تو می‌بایست ترک اعتیاد کنی. در بیمارستانی در اصفهان که آنها مرا فرستادند، ترک اعتیاد کردم و دوباره به آبادان بازگشتم. در مسجد با فرج‌الله بذرکار و برادرانش فلاح و یدالله آشنا شدم. ما همواره به مرز عراق رفت و آمد می‌کردیم و کتاب‌ها و نوارهای خمینی را به آبادان می‌آوردیم. پس از زمانی، دیگر نمی‌خواستم که این کار را انجام دهم زیرا که من آن را بیهوده می‌دانستم. پس به اصفهان رفتم تا دوباره با فروش مواد مخدر پول دربیاورم. پس از زمانی برآن شدم که دوباره به آبادان بازگردم. نیمروز ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ فرج‌الله و فلاح و یدالله را دیدم، می‌خواستیم که در این روز سینما آتش بزنیم برای این کار چهار شیشه تینر خریدیم و به سینما سهیلا رفتیم. آنجا تینرها را روی زمین راهروی ورودی سینما ریختیم، ولی چند تن وارد سینما شدند و ما وادار شدیم که صبر کنیم تا آنها به داخل سینما بروند. زمانی که خواستیم که تینرهای را آتش بزنیم دیگر پریده و اثر خود را از دست داده بودند. از سینما سهیلا بیرون آمدیم بدون اینکه آتشی براه انداخته باشیم. ساعت ۸ شامگاه پس از اینکه کباب خوردیم، به بازار رفتیم و روغن و تینر خریدیم که مخلوط آن قابلیت آتش‌گرفتن زیادی داشت. با تاکسی به سینما سهیلا رفتیم ولی درهای سینما بسته بود. پیاده به سوی مرکز شهر آبادان راه افتادیم و به سینما رکس رسیدیم و سینما را آتش زدیم.
+
این بار مهندس رضوی پشت میکروفون رفت و گفت: "اکنون که مجلس دوره هفدهم با آرای آزاد مردم منحل شده است بر عهده دولت است که هر چه زودتر اصلاحات لازم را در قانون انتخابات به عمل آورده و وسایل انتخابات مجلس هجدهم را فراهم سازد. آنگاه مهندس رضوی قطعنامه سه ماده‌ای تظاهرات را خواند: ۱- چون کودتای خیانتکارانه نیمه شب ۲۵ / ۰۵ / ۱۳۳۲ به دستور بیگانگان برای سقوط « حکومت ملی دکتر محمد مصدق » و از بین بردن نهضت مقدس ملت ایران بوجود آمده از دولت ملی دکتر مصدق می‌خواهیم تا هر چه زودتر مسببین و محرکین را به شدیدترین مجازات محکوم نماید. ۲- از دولت مصرا خواهانیم تا هر چه زودتر به تشکیل محکمه ملی اقدام و خیانتکاران به نهضت ملی ایران را مجازات نماید. ۳- چون شاه فراری است از دولت ملی دکتر مصدق می‌خواهیم که به فوریت به تشکیل شورای سلطنتی اقدام و با نهایت قوت و قدرت به تکالیف قانونی خود قیام نماید.  
  
عامل آتش‌سوزی پیدا شد و بایستی دادگاهی برای محاکمه وی برگزار می‌شد، ولی در دادگستری آبادان پرونده بلوکه شد و به جریان انداخته نشد. نخست‌وزیر شریف امامی که دولت آشتی ملی را تشکیل داده بود، در بلوایی که در ایران پیدا شده بود، دنباله دادگاه سینما رکس را نگرفت. تیمسار ناصر مقدم که خرداد ۱۳۵۷ رییس سازمان اطلاعات و امنیت کشور شده بود از چاپ نتایج بدست آمده بازجویی‌ها و تحقیقات پلیس جلوگیری کرد زیرا که سرنخ این فاجعه به برخی از روحانیون می‌رسید. دولت باور داشت که اگر تحقیقات پلیس چاپ بشود و به آگاهی همگان برسد که روحانیون در آن دست داشته‌اند به سیاست آشتی ملی برای آرام کردن کشور آسیب خواهدرساند.
+
در این میان جبهه ملی و حزب توده مجسمه رضا شاه بزرگ در میدان بهارستان را با جراثقالی که پیشتر به بهارستان آورده بودند واژگون ساختند و در روزهای ۲۶ و ۲۷ امرداد ماه به پایین کشیدن دیگر پیکره‌های دو پادشاه پهلوی از میدان‌های سپه، ۲۴ اسفند، میدان راه آهن، پارک شهر و .... دیگر جاهای تهران پرداختند. این کار پیام محمد مصدق  برای ملت ایران بود که می‌بایستی بر همگان روشن شود در « حکومت مصدق » جایی برای شاه نیست.  
  
حسین تکبعلی‌زاده ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد در روزی که شورش به انجام رسید و درهای همه زندان‌ها گشوده شد. تکبعلی‌زاده نخست به اسپهان و سپس به تهران رفت تا خود را به خمینی به عنوان عامل آتش‌زدن سینما رکس معرفی کند. از آن روی که هیاهو و جمعیت بسیاری دور و بر خمینی بودند، او را به داخل راه ندادند. تکبعلی‌زاده رهسپار اسپهان شد  و خواست که به آبادان بازگردد. در راه اندیمشک مجله "جوانان" را خرید و عکس خود را روی جلد دید با زیر عنوان "قاتل ساواک از زندان فرارکرد." تکبعلی‌زاده در آبادان به دیدار نماینده مجلس شورای ملی "رشیدیان" رفت و خود را معرفی کرد. رشیدیان به تکبعلی‌زاده گفت که به خانه برود و نزد مادرش بماند. تکبعلی‌زاده می‌خواست که بداند که آیا او آزاد است یا نه؟ به همین دلیل تکبعلی‌زاده به کمیته ۴۸ و سپس نزد فرماندار آبادان کیاوش رفت. کیاوش، تکبعلی‌زاده را  نزد هاشم صباغیان وزیر کشور جمهوری اسلامی فرستاد. صباغیان به تکبعلی‌زاده گفت که بهتر است که وی به آبادان برگردد تا مسله با مهدی بازرگان نخست‌وزیر درمیان گذاشته شود. تکبعلی‌زاده به آبادان بازگشت و از صباغیان خبری نشد.
+
همه کارهایی که به دستور محمد مصدق در چهار روز از ۲۵ امرداد ماه تا ۲۸ امرداد ماه رخ داد، تصمیم‌های آنی نبودند بلکه بر پایه یک برنامه دقیق ریخته شده بودند. همانگونه که محمد مصدق و همدستانش در دادگاه اقرار کردند، آنان از صدور فرمان عزل مصدق در ۲۲ امرداد ماه و صدور فرمان نخست وزیری سرتیپ فضل اله زاهدی در ۲۲ امرداد ماه همان روز آگاهی یافتند. ابوالقاسم امینی کفیل دربار شاهنشاهی پسر خاله مصدق و چشم و گوش مصدق در دربار بود و از ۱۷ امرداد ماه مصدق را آگاه کرد که فرمان عزل وی به زوید نوشته خواهد شد. محمد مصدق همواره در محاکمه‌اش از « فرمان عزل » نام نبرد بلکه آن را « دستخط مبارک » یا « دستخط همایونی » نامیدمحمد مصدق،  این نقشه انحلال گارد شاهنشاهی، پهرست بلندپایگان ارتش، پهرست نمایندگان مجلس شورای ملی و پهرست غیرنظامیانی که باید دستگیر شوند، اعلامیه دولت در رادیو تهران، سازمان دادن تظاهرات در بهارستان با شعارهای « ما شاه نمی‌خواهیم » ، برگزاری شورای سلطنت که ویژه شاهنشاه است ، سازمان دادن رفراندوم برای از میان برداشتن شاهنشاهی در ایران، و برقراری جمهوری دموکراتیک با نمونه شوروی در ایران از پیش آماده شده بود.  
  
پاسخ دفتر خمینی به تکبعلی‌زاده چنین بود: بسم‌الله الرحمن الرحیم، بروید به نزد حجت‌الاسلام جامی، او عضو "جامعه روحانیت مبارز" است و مسولیت  جامعه در آبادان را بر عهده دارد. اطمینان داشته باشید که اگر شما آلوده این گناهی که درباره آن صحبت می‌کنید، نباشید، عدالت الهی شما را نجات خواهد داد. تکبعلی‌زاده به آبادان بازگشت. در برابر خانه مادرش، پلیس انتظار وی را می‌کشید. حسین تکبعلی‌زاده دستگیر شد.
+
برای پیاده کردن این نقشه ، شوروی سفیر خود را تغییر داد و سادچیکف را به مسکو بازگرداند و آناتولی لاورنتیف را روز ۱۱ امرداد ماه به تهران فرستاد. لاورنتیف در این روز استوارنامه خود را به پیشگاه شاهنشاه تقدیم داشت. لاورنتیف با چهار اَتشه نظامی به تهران آمد، هم چنین یک کشتی از شوروی وارد دریای مازندران شد و در بندرپهلوی پهلو گرفت. این کشتی با بهانه اینکه برای بردن سادچیکف آمده است وارد آب‌های ایران شد. تا به امروز نمی‌دانیم که چند صد کماندو و جاسوس شوروی در این کشتی بوده‌اند. لاورنتیف کارشناس به راه انداختن کودتا در کشورها بود. لاورنتیف در سال ۱۹۴۸ برابر با ۱۳۲۹ خورشیدی تازی دکتر ادوارد بنش پرزیدنت چکسلواکی را سرنگون کرد و کمونیست‌ها قدرت را در چکسلواکی به دست گرفتند. لاورنیتف در رومانی و مجارستان رژیم کمونیستی را به راه انداخت و استوار کرد.
  
خانواده کشته‌شدگان آتش‌زدن سینما رکس نیز به خمینی مراجعه کردند. ۱۰ اسفند ۱۳۵۷ پدری که پنج فرزندش را در این فاجعه از دست داده بود، با خمینی دیدار کرد. در این دیدار این پدر، نامه‌ای به خمینی داد که از سوی خانواده همه کشته‌شدگان امضا شده بود. در این نامه خانواده کشته‌شدگان درخواست کرده بودند که عاملان آتش‌زدن سینما رکس می‌باید که دستگیر و به جزایشان رسانده شوند. باز هم اتفاقی نیافتاد.
+
در بندرپهلوی و رشت از روز ۲۵ امرداد ماه حکومت نظامی اعلام و فرماندار نظامی آن سرهنگ محمدولی  قَرَنی، از سوی سرتیپ ریاحی رییس ستاد ارتش برگزیده شد. ابعاد گسترده رخنه شوروی در رویدادهای ۲۵ تا ۲۸ امرداد ماه برای ما ایرانیان روشن نیست. با برگزیدن سرهنگ محمدولی قرنی به فرمانداری نظامی بندرپهلوی، مهمترین بندر شمال ایران که به شوروی راه دارد، قرنی می‌بایستی که راه آبی میان ایران و شوروی را برای شورویان امن سازد. از این راه قرار بود که کماندوها و چریک‌ها برای برقراری « حکومت مصدق » وارد ایران شوند.
  
۹ مهر ۱۳۵۸ گروهی دربرگیرنده بیست و پنج تن از خانواده‌های کشته‌شدگان در آتش به دیدار خمینی رفتند و دوباره درخواست کردند که دنباله کار آتش‌سوزی گرفته شود و روشن شود که چه کسانی سینما را آتش زده‌اند. خمینی هیات را به خانه‌هایشان بازگرداند. چند هفته پس از آن، دوباره هیات خانواده‌های کشته‌شدگان نزد خمینی رفتند، در این دیدار سرانجام خانواده‌ها توانستند که خمینی را وادار کنند که دادستان کل کشور آیت‌الله علی قدوسی را مامور رسیدگی به این کشتار نماید. ولی نشانی از پی‌گیری قضایی پدیدار نشد و مسله دوباره به خاموشی گرایید. خانواده کشته‌شدگان چاره دیگری ندیدند و به دیدار شیخ علی تهرانی، شوهر خواهر علی خامنه‌ای رفتند. شیخ علی تهرانی گفت که وی آماده است دنباله کار کشتار سینما رکس را بگیرد، تنها اگر وی در نوشته‌ای برای این کار برگزیده شود. دوباره خبری نشد و نوشتاری برای مامور کردن شیخ علی تهرانی نیز صادر نشد.
+
ولی آنچه که بر همگان روش است  این است که در روز ۲۵ امرداد ماه زمانی که حزب توده و جبهه ملی با پرچم‌های سرخ داس و چکش و شعارهای کمونیستی در خیابان‌های تهران به راه افتادند،  اثر این تظاهرات بر عکس آن شد که آنان انتظار داشتند یعنی مردم پایتخت از ترس بر خود لرزیدند و با چشم‌های خود دیدند که شوروی در حال به دست گرفتن قدرت در ایران است. فراموش نکنیم که قرنی در سال ۱۳۳۷ علیه اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر کودتا کرد که نافرجام ماند. قرنی از ارتش بیرون انداخته شد. سرتیپ ریاحی و قرنی همدستان قدیمی هم داستان، دست به کار شدند تا خمینی در ایران به قدرت رسید و برای خدمت هایشان نیز پاداش گرفتند. در نخستین روز « حکومت خمینی »  قرنی رییس ستاد ارتش و ریاحی معاون ستاد ارتش شدند.
  
۲۹ فروردین ۱۳۵۹ خانواده‌های کشته‌شدگان فاجعه سینما رکس، نامه سرگشاده‌ای در یادبود از دست‌رفتگانشان نوشتند و در آن همگان را آگاه ساختند که آنها در برابر ساختمان دارایی آبادان بست خواهند نشست و اعتصاب غذا خواهند کرد. در این نامه یادآور شدند تا زمانی که دادگاه برای محاکمه قاتلین برگزار نشود، به اعتصاب غذای خود ادامه خواهند داد. درخواست‌های خانواده‌های قربانی‌شدگان در زیر آمده است:
+
پروانه ندهید که خائنین و مزدوران ما مردم ایران را همواره با به اصطلاح سندهایی از سازمان‌های جاسوسی از راه درست و اصلی بیرون کشند و مشغول دارند. این لاشه‌ای است که همواره و هر ساله از سوی خائنین به ایران از گورها بیرون کشیده می‌شود تا میان ایرانیان جدایی و دشمنی بیافکنند. به این داستان پایان دهید. بر ما مردم ایران است که به این دشمنی و جدایی افکندن میان خودمان پایان دهیم. پاینده ایران
:۱- دادگاه ویژه‌ای می‌باید تشکیل شود و در آن دادگاه علنی همه شاهدها و متهمین آشکارا اقرار کنند.
 
:۲- همه نشست‌های دادگاه‌ها می‌باید زنده از تلویزیون و رادیو پخش شود.
 
 
 
دو روز پس از اینکه اعتصاب غدای خانواده کشته‌شدگان آغاز شد، آیت‌الله آذری قمی آنها را "دشمنان انقلاب رهایی بخش اسلام" نامید. آیت‌الله قمی پلیس‌هایی که برای نگهبانی از خانواده‌های داغ‌دیده گمارده شده بودند را بازگرداند. دوازده روز پس از آغاز اعتصاب، کمیسیون ویژه‌ای برای رسیدگی به پرونده سینما رکس تشکیل شد. رییس این کمیسیون دیدار و گفتگو با خانواده‌های کشته‌شدگان در سینما را رد کرد. خانواده‌های کشته‌شدگان به اعتصاب غذای خود ادامه دادند و کمیسیون و دست‌اندرکاران را متهم ساختند که آنها از محاکمه متهمین واقعی ترس دارند.
 
 
 
۲۳ خرداد ۱۳۵۹ چماقداران جمهوری اسلامی به خانواده‌های کشته‌شدگان در کوره آدم‌سوزی سینما رکس حمله کردند و کوشش کردند آنها را پراکنده‌سازند. اعتصاب کنندگان در برابر ساختمان دارایی برجای ماندند و مردم آبادان تا آنجا که می‌توانستند به پشتیبانی آنان برخاستند.
 
 
 
۱۱ امرداد ۱۳۵۹ پاسداران به خانواده‌های کشته‌شدگان که هنوز در اعتصاب غذا بودند حمله کردند. حجت‌الاسلام طباطبایی، دادستان قوانین اسلامی در آبادان دستور داد که همه اعتصاب کنندگان دستگیر شوند. خانواده‌های کشته‌شدگان دستگیر شدند و پاسداران آنها را به بیابانی بردند و در آنجا رها ساختند. این بار خانواده‌های کشته‌شدگان دستگیر شده تظاهراتی در آبادان سازمان دادند. پاسداران کوشش کردند که با پرتاب گازاشک‌آور تظاهرکنندگان را پراکنده‌سازند ولی در برابر سینما متروپل آبادان بسیاری از اهالی شهر برای پشتیبانی این تظاهرات نیز گردآمده بودند. میان پاسداران و اهالی شهر آبادان زد و خورد درگرفت. درخواست تظاهرکنندگان دسترسی همگان به پرونده‌های آتش‌سوزی سینما رکس بود. روز پسین (بعد) اهالی آبادان به سوی قبرستان شهر به راه افتادند و به تظاهرات در پهنه قبرستان پرداختند. ۲۷ امرداد در شب سالگرد آتش‌سوزی سینما رکس، اهالی آبادان در استادیوم "غلامرضا تختی" گردآمدند. ۲۸ امرداد در سالروز آتش‌سوزی سینما رکس، آخوندهای آبادان نیز تظاهراتی علیه تظاهرات مردم با شعار "امریکا دشمن ماست" به راه انداختند. در گوشه و کنار شهر شنیده می‌شد که آتش زدن سینما رکس کار خود روحانیون بوده است.  حجت الاسلام موسوی تبریزی خود دادستانی پرونده را بر عهده گرفت. موسوی تبریزی اعلام داشت که هر کسی که چیزی می‌داند، می‌باید به نزد وی آمده و همه چیز را برای وی بگوید. موسوی تبریزی به آگاهی رساند که وی دادگاه ویژه‌ای برای محاکمه متهمین برپا خواهد کرد.
 
 
 
دادگاه ویژه محاکمه متهمین که رییس دادگاه و دادستانش خود آیت‌الله موسوی تبریزی بود تشکیل شد. نشست‌های دادگاه در سالن سینما تاج که ویژه کارکنان صنعت نفت بود برگزار شد و بنا به درخواست و پافشاری مردم و خانواده‌های قربانیان، محاکمه علنی و از رادیو و تلویزیون پخش شد. برای شرکت در جلسات باید پیشتر کارت ورودی ویژه‌ای با فرتور و مشخصات کامل صادر می‌شد. نشست‌های دادگاه یکسره از شبکه تلویزیونی آبادان پخش شد. بیست و پنج تن متهم به آتش‌زدن سینما رکس در دادگاه از کارمندان سازمان اطلاعات و امنیت کشور، شهربانی، آتش‌نشانی، سازمان آب، دارنده سینما و مدیر و کارمندان سینما رکس بودند
 
 
 
نخستین نشست دادگاه روز دوشنبه دوم شهریور ۱۳۵۹ برگزار شد. در آغاز موسوی تبریزی به عنوان دادستان در کیفر خواست خود، خواهان بالاترین مجازات یعنی به دار آویختن متهمان شد، سپس موسوی تبریزی این بار به عنوان رییس دادگاه حسین تکبعلی‌زاده، متهم ردیف اول، را به جایگاه خواند. تکبعلی‌زاده پس از معرفی خود به روشن کردن چگونگی آتش زدن سینما پرداخت:
 
 
 
‎«من و فرج‌الله بذرکار و حیات در جلساتی که در مسجد قدس (فرح‌آباد سابق) با آقایان:
 
* محمد رشیدیان، که در آن زمان معلم قرآن بود و از فعالان محافل مذهبی آبادان به ویژه حسینیه اصفهانی‌ها و مسجد قدس که پس از انقلاب اسلامی نماینده مجلس شورای اسلامی شد
 
* محمود ابوالپور، دانشجوی دانشگاه نفت آبادان و از فعالان محافل مذهبی آبادان به ویژه حسینیه اصفهانی‌ها و مسجد قدس بود،  که پس از انقلاب رییس آموزش و پرورش آبادان شد.
 
* عبدالله لرقبا عضو انجمن اسلامی فرودگاه آبادان و از فعالان محافل مذهبی آبادان به ویژه حسینیه اصفهانی‌ها و مسجد قدس
 
 
 
بار اول سینما سهیلا را انتخاب کردیم. بعد از ارزیابی از موقعیت آنجا به دلایل زیر نقشه خود را عملی ننمودیم: اولاً وجود درهای اضطراری در دو طرف سالن اصلی که به آسانی راه گریز به خیابانهای اطراف را داشت. و ثانیاً بوفه سینما طوری قرار گرفته بود که کارکنان بوفه، قسمت جلو را می‌دیدند و در ضلع دیگر باجه فروش بلیت و مسئول ورود و کنترل بلیت به راحتی توقف ما را برای انجام کار می‌دیدند و در داخل سالن نمایش در حضور تماشاچیان نیز امکان ایجاد حریق نبود. زیرا با اولین شعله آتش همه‌ی تماشاچیان متوجه می‌شدند و می‌توانستند از سالن به راهروها و از آنجا خود را به بیرون سینما برسانند و حریق به موقع خاموش شود و ما هم دستگیر شویم. در نتیجه بدون اینکه کاری انجام گیرد، هر یک از ما با در دست داشتن پاکتی که ظاهرا آنرا به صورت مواد خوردنی یا پسته و نوشابه در دست گرفته بودیم، در پایان فیلم از سینما خارج شدیم. بعد از این عدم موفقیت سینما رکس را ارزیابی کرده و تصمیم گرفتیم نقشه خود را در آنجا پیاده کنیم.» ما بنزین‌ها را روی درهایی که در راهرو قرار داشت و راه اصلی سالن بود ریختیم و خیلی سریع فرج درِ پشت سالن را به آتش کشید و من هم دو درِ دیگر را که در یک طرف سالن قرار داشت به آتش کشیدم. در اصلی سینما باز بود. موقعی که از پلکان پایین می‌آمدیم کسی متوجه ما نشد. ما خود را به خیابان رساندیم و من دیگر حیات را ندیدم».
 
 
 
حجت‌الاسلام موسوی تبریزی از سه پلیس و یک مامور آتش نشانی پرسش می‌کند. هر یک از آنان گفتند که کوشش کرده است که تماشاچیان را از آتش نجات دهند. سپس عبدالله لرقبا و محمود ابوالپور نیز شهادت می‌دهند. حجت‌الاسلام موسوی تبریزی، این دو را به عنوان دو مسلمان معتقد و پشتیبان انقلاب اسلامی و مبارز علیه رژیم شاه به دادگاه معرفی می‌کند. پس از این که این دو سوگند خوردند گفته‌های تکبعلی‌زاده را تایید کردند.
 
 
 
در اینجا نوبت محمد رشیدیان که برنامه‌ریز آتش‌زدن سینما رکس بود می‌باید شهادت می‌داد ولی حجت‌الاسلام موسوی تبریزی گفت که وی بسیار مشغول است و وقتی برای این کار ندارد و وی خود با محمد رشیدیان تلفنی گفتگو کرده‌است و تصمیم گرفته است که نیازی به بودن رشیدیان در جلسه دادگاه نیست و اگر کسی پرسشی از رشیدیان دارد می‌تواند بعدا آن را با رشیدیان مطرح کند. چهارده دادگاه تشکیل شد که در آن‌ها حسین تکبعلی‌زاده به اعترافاتش ادامه داد.
 
 
 
در درازای نشست‌های دادگاه آشکار شد که محمد رشیدیان به همراهی محمد کیاوش که در آن زمان هر دو معلم مدرسه یادگیری قرآن بودند، و اکنون هر دو نماینده مجلس شورای اسلامی شده بودند برنامه‌ریزان آتش‌زدن سینما رکس آبادان می‌باشند. هم‌چنین روشن شد که محمد رشیدیان بنیانگذار کمیته انقلابی شماره ۴۸ بوده است. بازجویی‌ها نشان دادند که رشیدیان، کیاوش و تکبعلی‌زاده در روز آتش‌زدن سینما رکس با یکدیگر تماس داشته‌اند. همه کسانی که آتش‌زدن سینما رکس را برنامه‌ریزی کرده بودند پس از پیروزی انقلاب اسلامی مقام‌های مهمی را بدست آوردند، تنها حسین تکبعلی‌زاده که سینما را آتش زده بود چون به وی نسبت "ساواکی" داده بودند، دست‌خالی ماند.
 
 
 
در پایان نشست‌های دادگاه حجت‌الاسلام موسوی تبریزی چگونگی آتش‌زدن سینما رکس را بیان کرد و مجرم‌ها را نام برد.
 
 
 
محمد رشیدیان برنامه‌ریز آتش‌زدن سینما رکس را بی‌گناه خواند زیرا که  وی معلم قران بوده است، رشیدیان برنامه آتش‌زدن یک سینما را به سبب دینی با یکی از شاگردانش درمیان گذاشته بود. این شاگرد که نامش برده نشد، برنامه رشیدیان یعنی آتش‌زدن سینما را برای یک جاسوس ساواک گفته بود. مامور ساواک این برنامه را به اجرا درآورده است و سینما را با مردم آتش‌زده است تا بتواند رشیدیان را متهم کنند. نشست‌های دادگاه نشان داده‌اند که مامورین ساواک سبب آتش‌سوزی سینما رکس بوده‌اند. افزون بر این ژنرال رضا رزمی رییس شهربانی آبادان، مسول شمار زیاد کشته‌شدگان است. چگونه حجت‌الاسلام موسوی تبریزی به این نتایج رسید، برای همه خانواده‌های داغدیده شگفت‌آور بود و دادگاه را در بهت فرو برد. سیزده تن به اعدام محکوم شدند که شش تن از آنان در دادگاه بودند و حکم اعدام هفت تن دیگر در نبودنشان صادر شد. از این شش نفر اعدام شده تنها تکبعلی‌زاده با آتش‌زدن سینما ارتباط داشت، پنج تن دیگر هیچ ارتباطی با آتش‌زدن سینما رکس آبادان نداشتند:
 
 
 
۱- '''حسین تکبعلی زاده''' -  متهم اصلی ۲-  '''ستوان منوچهر بهمنی''' - با اینکه در هنگام آتش‌زدن سینما رکس آبادان در مرخصی بود، برای یاری خود را به سینما رسانید. ۳- '''علی نادری''' -  دارنده سینما رکس آبادان که بیش از پانزده سال بود که سینما را به شخص دیگری اجاره داده و خود در تهران زندگی می‌کرد. ۴- '''اسفندیار رمضانی''' - مدیر سینما رکس که به سبب کمبود ایمنی در سینما رکس و استخدام افراد ناآزموده اعدام گردید. ۵- '''فرج الله مجتهدی''' - کارمند ساده ساواک که کوتاه زمانی پیش از آتش‌زدن  سینما رکس به آبادان جا به جا شده بود. موسوی تبریزی این جا به جایی را برای فراهم نمودن زمینه آتش‌زدن سینما خواند. ۶- '''سرهنگ سیاوش امینی آل‌اقا''' - رییس اداره اطلاعات شهربانی آبادان که متخصص ضدخرابکاری بود و دادگاه نتوانست کوچکترین پیوندی میان وی و آتش‌زدن سینما برقرار کند
 
 
 
دیگر محکوم شدگان به اعدام در نبودنشان: ۱- سرتیپ علی اصغر ودیعی رییس ساواک خوزستان ۲- سرتیپ رضا رزمی رییس شهربانی‌های قم و آبادان ۳- سرهنگ محمدعلی امینی معاون فرمانداری نظامی و رییس پلیس آبادان ۴- اردشیر بیات رییس پلیس آبادان ۵- سعدی جلیل بابک اصفهانی عضو کمیته مشترک ضد خرابکاری و کارشناس تخریب و مواد انفجاری در کمیته مشترک ضد خرابکاری ۶- حسین ناصری معروف به عضدی معاون کمیته مشترک ضد خرابکاری ۷- نوذری معروف به رسولی بازجوی کمیته مشترک
 
 
 
محمود ابوالپور و عبدالله لرقبا که از برنامه‌ریزان آتش‌زدن سینما رکس بودند و بنزین هواپیما را آنها فراهم کرده‌بودند، و دو نفری بودند که هیچگاه رابطه خود را با حسین تکبعلی‌زاده انکار نکردند، و دو نفری که اعترافات تکبعلی‌زاده را در برابر دادگاه تایید کردند و از دیدگاه قانون از متهمین و همکاران تکبعلی‌زاده بودند، نه به عنوان مجرم، دادستان از آنها شکایت کرد، نه دستگیر شدند و نه مورد بازجویی و حکم دادگاه قرارگرفتند. زیرا محمود ابوالپور و عبدالله لرقبا و رشیدیان از فعالان حسینیه اصفهانی‌ها بودند.
 
 
 
[[آتش زدن سینما رکس آبادان ۲۸ امرداد ۱۳۵۷|آتش زدن سینما رکس را بخوانید. کشتار مردم ایران تحفه مزدوران استعمار، اسلامیون، کنفدراسیون دانشجویان در خارج از کشور و تروریست‌های چپ و تروریست‌های اسلامی را بخوانید و به آن پایان دهید]]
 
 
</onlyinclude>
 
</onlyinclude>
  
 
[[رده:مشروطه:صفحه اصلی]]
 
[[رده:مشروطه:صفحه اصلی]]

نسخهٔ ‏۱۵ اوت ۲۰۱۹، ساعت ۱۶:۴۸


چهار روز حکومت مصدق جمهوری خلقی
مصدق با سفیر نوین شوروی در ایران کارشناس براندازی حکومت‌ها و دگرگون ساختن آنان به رژیم کمونیستی
رسید دریافت فرمان عزل محمد مصدق از نخست‌وزیری
روزنامه اطلاعات ۲۵ امرداد: مصدق مجلس هفدهم را منحل می‌کند
روزنامه اطلاعات ۲۵ امرداد:فراخوان حزب توده و جبهه ملی برای تظاهرات در بهارستان و اعلام جمهوری دموکراتیک
روزنامه اطلاعات ۲۵ امرداد: گارد شاهنشاهی منحل و نگهبانی کاخ‌ها به ارتش سپرده شد
سرتیپ ریاحی با خبرنگاران ۲۵ امرداد ماه
فاطمی در بهارستان اعلام برچیده شدن مشروطه و جمهوری دموکراتیک ایران می‌کند

حکومت چهار روزه محمد مصدق ۲۵ تا ۲۸ امرداد ماه ۱۳۳۲ - در ساعت یک بامداد روز ۲۵ امرداد ماه ۱۳۳۲ محمد مصدق برآن شد که حکومت مشروطه پارلمانی ایران را پایان دهد. محمد مصدق مشروطه شاهنشاهی ایران را با حکومتی جایگزین کرد که او و همدستانش آن را « حکومت مصدق » نامیدند. نخستین تصمیم محمد مصدق به عنوان شخص اول این حکومت به دست گرفتن فرماندهی ارتش بود. پس از اینکه محمد مصدق رسیدِ فرمان عزل خود را به سرهنگ نصیری داد، سرهنگ نصیری را به ستاد ارتش فرستاد، و به سرتیپ ریاحی دستور داد که هنگامی که نصیری نزد وی می‌آید او و افسر همراهش را دستگیر نماید. سپس به سرتیپ ریاحی دستور داد که گارد شاهنشاهی را خلع سلاح و منحل سازد، افسران گارد شاهنشاهی دستگیر و زندانی و سربازان گارد شاهنشاهی به باغشاه برده شوند و بی‌درنگ میان تیپ‌ها و لشکرها پخش گردند. محمد مصدق دستور داد که کاخ‌های شاهنشاهی مهر و موم شوند و نگهبانی از کاخ‌ها را به سربازان ارتش سپرد.

آنگاه محمد مصدق دستور داد که سلیمان بهبودی کاخدار سلطنتی – سرهنگ آزموده – سرهنگ نصیری فرمانده گارد شاهنشاهی - ستوان یکم ریاحی افسر گارد شاهنشاهی – سرهنگ نوذری فرمانده تیپ ۲ زرهی – سرهنگ پرورش رییس باشگاه افسران – سرهنگ زندکریمی رییس ستاد تیپ کوهستان – سرگرد مقدم افسر شهربانی – سرگرد پولاد دژ افسر شهربانی – ستوان یکم ریاحی افسر ارتش – سرهنگ باتمانقلیچ – ارنست پرون - سرهنگ هادی کسرایی محافظ شاهنشاه - سرهنگ منصورپور فرمانده گردان سوار – سرهنگ دو حمیدی معاون اداره گذرنامه شهربانی – رحیم هیراد رییس دفتر مخصوص شاهنشاه – ابوالقاسم امینی کفیل وزارت دربار شاهنشاهی – هادی اشتری و راننده اش – سرهنگ شیبانی رییس پیشین شهربانی کل کشور، دکتر بقایی و ... بسیاری دیگر از بلندپایگان کشوری و لشکری بدون حکم جلب قانونی بازداشت و زندانی شوند.

در ساعت شش بامداد محمد مصدق نخستین کابینه خود در « حکومت مصدق » را برای نشستی به خانه‌اش فراخواند. در این نشست تصمیم گرفته شد که « حکومت مصدق » چگونه خواهد بود. افزون بر این، محمد مصدق و کابینه‌اش تصمیم گرفتند که از رادیو تهران در ساعت هفت بامداد اعلامیه‌ای پخش کنند. هم چنین، محمد مصدق همه وظایفی که برای شاهنشاه در قانون اساسی مشروطه پیش بینی شده بود را از ساعت یک بامداد روز ۲۵ امرداد ماه وظایف خود دانست و اعلام داشت که قانون اساسی مشروطه دیگر معتبر نیست. هم چنین محمد مصدق دستور داد که هر کجا که نام « شاه » است به « ایران » دگرگون شود. محمد مصدق به ستاد ارتش نیز دستور داد که اعلامیه‌ای داده شود که دعای صبحگاه و شامگاه تغییر داده شود و در آن آیین هر جا نام شاهنشاه است برداشته شده، و واژه ایران گذاشته‌شود. از همین زمان محمد مصدق و جبهه ملی تصمیم گرفتند که سروده‌ ای ایران به جای سرود ملی ایران که بخشی از آن سرود شاهنشاهی است خوانده شود و تا به امروز مردم ایران را زیر فشارگزارده‌اند که سرود شاهنشاهی خوانده نشود.

محمد مصدق هم چنین تصمیم گرفت که مجلس هفدهم را منحل سازد. بدین سان، محمد مصدق امنیت پارلمانی نمایندگان مجلس شورای ملی را از میان برداشت تا به آسانی بتواند نمایندگان مخالف خود را همانند دکتر بقایی و زهری را دستگیر نماید. محمد مصدق گامی فراتر برداشت و برای دستگیری سرلشکر فضل اله زاهدی که روز ۲۲ امرداد ماه فرمان نخست وزیری وی از سوی اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی دستینه شده بود، جایزه تعیین کرد. فرمان نخست وزیری سرلشکر زاهدی در روز ۲۴ امرداد ماه به وی داده شد.

در نشست کابینه حکومت مصدق تصمیم گرفته شد که عصر همان روز ۲۵ امرداد ماه، در میدان بهارستان تظاهراتی از سوی حزب توده، جبهه ملی، حزب ایران، نیروی سوم و پان ایرانیست‌ها برگزار شود و سخنرانانی « حکومت نوین مصدق » را معرفی نمایند و مشروطه پارلمانی را پایان یافته بخوانند. محمد مصدق شخصاً به سنجابی دستور داد که مجسمه‌های اعلیحضرت رضا شاه پهلوی و اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی را از میدان بهارستان و دیگر میدان‌ها و پارک‌ها پایین بیاورند و واژگون سازند.

نخستین اعلامیه « حکومت مصدق » یک دروغ بزرگ بود. ساعت هفت بامداد بشیر فرهمند سرپرست اداره کل تبلیغات خود پشت میکروفن رفت و دوبار اعلامیه دولت را خواند که در ساعت یک بامداد ۲۵ امرداد ماه کودتایی از سوی گارد شاهنشاهی رخ داده است ولی این کودتا در ساعت چهار بامداد خنثی شده است.

پس از دستگیر شدن بلندپایگان کشوری و لشکری در ساعت‌های نخست بامداد روز ۲۵ امرداد ماه، شاهنشاه ایران تصمیم گرفتند که از ایران بیرون روند و خود و همسرشان ملکه ثریا را امان سازند. پس از اینکه شاهنشاه با هواپیما به سوی بغداد پرواز کردند، حسین فاطمی وزیر خارجه « حکومت مصدق » تلگرامی به سفیر ایران در بغداد فرستاد: "تماس سفارت با کسی که بدون اطلاع دولت صبح بعد از کودتای نظامی مواجه با شکست فرار کرده‌است، به هیچ وجه مورد ندارد." هم چنین حسین فاطمی همه خبرنگاران داخلی و خارجی را خواست و به عنوان وزیر خارجه « حکومت مصدق » و سخنگوی دولت، اعلامیه دولت را به روزنامه‌نگاران داد و دستور داد به وسیله دستگاه تبلیغات به سراسر دنیا فرستاده شود.

از ساعتی پس از نیمروز حزب توده، جبهه ملی با پرچم‌های سرخ داس و چکش و شعارهای کمونیستی در خیابان‌های تهران به سوی میدان بهارستان به راه افتادند. و مردم پایتخت از ترس بر خود لرزیدند و با چشم‌های خود دیدند که شوروی در حال به دست گرفتن قدرت در ایران است. در میدان بهارستان هموندان حزب ایران، مهندس حقشناس و حسین فاطمی، دکتر شایگان، مهندس رضوی، کریم پور شیرازی - حزب توده و حزب ایران و سایر احزاب دار و دسته مصدق گرد آمدند. همانگونه که نوارهای ضبط شده از این تظاهرات نشان می‌دهند، فاطمی سخنرانی کرد و سرنگونی مشروطه شاهنشاهی جمهوری و برپایی جمهوری دموکراتیک خلق را اعلام داشت. همه سخنرانان با بی‌شرمی و وقاحت هر چه تمام‌تر، یک‌دل و یک‌جهت می‌گفتند: "ما شاه نمی‌خواهیم" و به دنبال گفتار آنها یک مشت رجاله و خائن و افراد مجهول‌الهویه و بی‌وطن نعره می‌کشیدند: "تکلیف مملکت را یکسره کنید." با سخنرانی جلالی موسوی نماینده پیشین مجلس و هموند جبهه ملی تظاهرات آغاز شد. سپس دکتر شایگان هموند جبهه ملی پشت میکروفون قرارگرفت . آنگاه مهندس زیرک زاده رشته سخنان آتشین جبهه ملی‌ها را ادامه داد و گفت: "دولت ملی ما باید رفته را رفته معرفی کند، یعنی شاه را مستعفی بشناسد و شورای سلطنتی تشکیل دهد."

در این هنگام حسین فاطمی پشت میکروفون آمد و سخنرانی کرد. همانگونه که نوارهای ضبط شده از سخنان فاطمی که در دادگاه خیانت محمد مصدق و سرتیپ ریاحی پخش شد، نشان می‌دهد که فاطمی حکومت مشروطه شاهنشاهی ایران را پایان یافته خواند و اعلام جمهوری دموکراتیک ایران را کرد.

این بار مهندس رضوی پشت میکروفون رفت و گفت: "اکنون که مجلس دوره هفدهم با آرای آزاد مردم منحل شده است بر عهده دولت است که هر چه زودتر اصلاحات لازم را در قانون انتخابات به عمل آورده و وسایل انتخابات مجلس هجدهم را فراهم سازد. آنگاه مهندس رضوی قطعنامه سه ماده‌ای تظاهرات را خواند: ۱- چون کودتای خیانتکارانه نیمه شب ۲۵ / ۰۵ / ۱۳۳۲ به دستور بیگانگان برای سقوط « حکومت ملی دکتر محمد مصدق » و از بین بردن نهضت مقدس ملت ایران بوجود آمده از دولت ملی دکتر مصدق می‌خواهیم تا هر چه زودتر مسببین و محرکین را به شدیدترین مجازات محکوم نماید. ۲- از دولت مصرا خواهانیم تا هر چه زودتر به تشکیل محکمه ملی اقدام و خیانتکاران به نهضت ملی ایران را مجازات نماید. ۳- چون شاه فراری است از دولت ملی دکتر مصدق می‌خواهیم که به فوریت به تشکیل شورای سلطنتی اقدام و با نهایت قوت و قدرت به تکالیف قانونی خود قیام نماید.

در این میان جبهه ملی و حزب توده مجسمه رضا شاه بزرگ در میدان بهارستان را با جراثقالی که پیشتر به بهارستان آورده بودند واژگون ساختند و در روزهای ۲۶ و ۲۷ امرداد ماه به پایین کشیدن دیگر پیکره‌های دو پادشاه پهلوی از میدان‌های سپه، ۲۴ اسفند، میدان راه آهن، پارک شهر و .... دیگر جاهای تهران پرداختند. این کار پیام محمد مصدق برای ملت ایران بود که می‌بایستی بر همگان روشن شود در « حکومت مصدق » جایی برای شاه نیست.

همه کارهایی که به دستور محمد مصدق در چهار روز از ۲۵ امرداد ماه تا ۲۸ امرداد ماه رخ داد، تصمیم‌های آنی نبودند بلکه بر پایه یک برنامه دقیق ریخته شده بودند. همانگونه که محمد مصدق و همدستانش در دادگاه اقرار کردند، آنان از صدور فرمان عزل مصدق در ۲۲ امرداد ماه و صدور فرمان نخست وزیری سرتیپ فضل اله زاهدی در ۲۲ امرداد ماه همان روز آگاهی یافتند. ابوالقاسم امینی کفیل دربار شاهنشاهی پسر خاله مصدق و چشم و گوش مصدق در دربار بود و از ۱۷ امرداد ماه مصدق را آگاه کرد که فرمان عزل وی به زوید نوشته خواهد شد. محمد مصدق همواره در محاکمه‌اش از « فرمان عزل » نام نبرد بلکه آن را « دستخط مبارک » یا « دستخط همایونی » نامید. محمد مصدق، این نقشه انحلال گارد شاهنشاهی، پهرست بلندپایگان ارتش، پهرست نمایندگان مجلس شورای ملی و پهرست غیرنظامیانی که باید دستگیر شوند، اعلامیه دولت در رادیو تهران، سازمان دادن تظاهرات در بهارستان با شعارهای « ما شاه نمی‌خواهیم » ، برگزاری شورای سلطنت که ویژه شاهنشاه است ، سازمان دادن رفراندوم برای از میان برداشتن شاهنشاهی در ایران، و برقراری جمهوری دموکراتیک با نمونه شوروی در ایران از پیش آماده شده بود.

برای پیاده کردن این نقشه ، شوروی سفیر خود را تغییر داد و سادچیکف را به مسکو بازگرداند و آناتولی لاورنتیف را روز ۱۱ امرداد ماه به تهران فرستاد. لاورنتیف در این روز استوارنامه خود را به پیشگاه شاهنشاه تقدیم داشت. لاورنتیف با چهار اَتشه نظامی به تهران آمد، هم چنین یک کشتی از شوروی وارد دریای مازندران شد و در بندرپهلوی پهلو گرفت. این کشتی با بهانه اینکه برای بردن سادچیکف آمده است وارد آب‌های ایران شد. تا به امروز نمی‌دانیم که چند صد کماندو و جاسوس شوروی در این کشتی بوده‌اند. لاورنتیف کارشناس به راه انداختن کودتا در کشورها بود. لاورنتیف در سال ۱۹۴۸ برابر با ۱۳۲۹ خورشیدی تازی دکتر ادوارد بنش پرزیدنت چکسلواکی را سرنگون کرد و کمونیست‌ها قدرت را در چکسلواکی به دست گرفتند. لاورنیتف در رومانی و مجارستان رژیم کمونیستی را به راه انداخت و استوار کرد.

در بندرپهلوی و رشت از روز ۲۵ امرداد ماه حکومت نظامی اعلام و فرماندار نظامی آن سرهنگ محمدولی قَرَنی، از سوی سرتیپ ریاحی رییس ستاد ارتش برگزیده شد. ابعاد گسترده رخنه شوروی در رویدادهای ۲۵ تا ۲۸ امرداد ماه برای ما ایرانیان روشن نیست. با برگزیدن سرهنگ محمدولی قرنی به فرمانداری نظامی بندرپهلوی، مهمترین بندر شمال ایران که به شوروی راه دارد، قرنی می‌بایستی که راه آبی میان ایران و شوروی را برای شورویان امن سازد. از این راه قرار بود که کماندوها و چریک‌ها برای برقراری « حکومت مصدق » وارد ایران شوند.

ولی آنچه که بر همگان روش است این است که در روز ۲۵ امرداد ماه زمانی که حزب توده و جبهه ملی با پرچم‌های سرخ داس و چکش و شعارهای کمونیستی در خیابان‌های تهران به راه افتادند، اثر این تظاهرات بر عکس آن شد که آنان انتظار داشتند یعنی مردم پایتخت از ترس بر خود لرزیدند و با چشم‌های خود دیدند که شوروی در حال به دست گرفتن قدرت در ایران است. فراموش نکنیم که قرنی در سال ۱۳۳۷ علیه اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر کودتا کرد که نافرجام ماند. قرنی از ارتش بیرون انداخته شد. سرتیپ ریاحی و قرنی همدستان قدیمی هم داستان، دست به کار شدند تا خمینی در ایران به قدرت رسید و برای خدمت هایشان نیز پاداش گرفتند. در نخستین روز « حکومت خمینی » قرنی رییس ستاد ارتش و ریاحی معاون ستاد ارتش شدند.

پروانه ندهید که خائنین و مزدوران ما مردم ایران را همواره با به اصطلاح سندهایی از سازمان‌های جاسوسی از راه درست و اصلی بیرون کشند و مشغول دارند. این لاشه‌ای است که همواره و هر ساله از سوی خائنین به ایران از گورها بیرون کشیده می‌شود تا میان ایرانیان جدایی و دشمنی بیافکنند. به این داستان پایان دهید. بر ما مردم ایران است که به این دشمنی و جدایی افکندن میان خودمان پایان دهیم. پاینده ایران