ابر و کوچه/زهر شیرین
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
شراب شعر چشم های تو | زهر شیرین از فریدون مشیری |
پرواز با خورشید |
ابر و کوچه |
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق ،
كه نامی خوشتر از اینت ندانم.
و گر هر لحظه رنگی تازه گیری ،
به غیر از زهر شیرینت نخوانم.
تو زهری ، زهر گرم سینه سوزی ،
تو شیرینی ، كه شور هستی از توست .
شراب جام خورشیدی ، كه جان را
نشاط از تو ، غم از تو ، مستی از توست
به آسانی ، مرا از من ربودی
درون كوره ی غم آزمودی
دلت آخر به سرگردانی ام سوخت
نگاهم را به زیبایی گشودی
همی گفتند: -دل از عشق بر گیر !
كه : نیرنگ است و افسون است و جادوست !
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
كه او زهر است ، اما نوشداروست!
چه غم دارم كه این زهر تب آلود ،
تنم را، به جدایی می گدازد
از آن شادم كه در هنگامه ی درد ،
غمی شیرین دلم را می نوازد .
اگر مرگم به نامردی نگیرد ،
مرا مهر تو در دل جاودانی است.
و گر عمرم به نا كامی سر آید،
تو را دارم كه مرگم زندگانی است