آه مسکینان بیدل شیرازی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو




ندارد گل صفا بی روی یاران که گلشن خوش بود با گلعذاران




بود گل خوش ولی با روی دلبر برد می غم ولی با غمگساران




به تن جان میدهد باد بهاری ز دل غم میبرد بوی بهاران




به دور انداز ساقی ساغر می که آسایم ز دور روزگاران




بیا بلبل که تا با هم بنالیم تو از عشق گل و من گلعذاران




دمی بنشین و سیل اشک بنشان که چشمم بسته ره بر رهگذاران




سر زلفش قراری بسته با دل عجب باشد قرار بی قراران




بریزد تا دگر خونی که خلقی نشسته بر رهش امیدواران




از آن ترکان مست ایمن مباشید که میریزند خون هوشیاران




بگو آهسته تر تا رخش تازند به میدان فقیران شهسواران




ز تیر آه مسکینان حذر کن که جوشن میدرد این تیر باران




بیا بیدل به بزم عشق و بنگر گدایان حکمران بر تاجداران


M rastgar ‏۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۷:۴۷ (UTC)––––