آموزش مدنی و قانون اساسی
چرا کمونیستها و چپیها از مشروطه شاهنشاهی می ترسند؟ | فقط و فقط شاه | باید مانند انقلاب به نظر بیاید |
آموزش مدنی و آموزش قانون اساسی
در سال ۱۳۹۶ خورشیدی در ۱۴۰ شهر ایران، ملت ایران به خیابانها آمدند و فریاد برآوردند رضا شاه روحت شاد و این جنبش از مشهد در برابر مسجد گوهرشاد آغاز شد. رضا شاه روحت شاد
تصمیم ملت ایران درباره آینده کشور ایران و ملتش در این روز گرفته شد. بدین چم است که در ایران دوباره شاهنشاهی برقرار خواهد شد و توطیههای چپیها که جمهوری را در ایران نگاه دارند، بی هوده ماند و تو دهنی وحشتناکی از ملت ایران خوردند. پس از آنکه چپیها، با هوچی گری هایشان درباره اینکه ایران جمهوری بماند را باختند، استراتژی خود را تغییر دادند. اکنون همان چپیها و توده ایها و جبهه ملیها و کنفدراسیونیها میخواهند فرم شاهنشاهی را در ایران دگرگون سازند. به ویژه میخواهند که حقوق شاه را چنان دگرگون سازند و کاهش دهند که نقش شاه نقش دکوراسیونی بیشتر نباشد. خویشکاریهای شاه باید شرکت در آیینها باشد، و به هیچ روی بر سیاست کشور اثری نداشته باشد. ما این بحثها و جدلها را از زمان محمد مصدق قاجار مغول زاده میشناسیم. مصدق مدعی شد که قدرت در ایران باید در دست نخست وزیر باشد و شاه باید مطیع نخست وزیر گردد. این تفسیر قانون اساسی از سوی محمد مصدق غیرقانونی بود و با قانون اساسی مشروطه شاهنشاهی ایران ربطی ندارد. مصدق اختیارات تام با حزب بازی در مجلس شورای ملی از دوستان جبهه ملی و تودهای اش گرفت، چیزی که به هیچ روی امکان ندارد. اختیارات مصدق به وی پروانه میداد که او قوه مقننه گردد، خود قانون بنویسد و تصویب کند، سپس خود قوه مجریه گردد و آن را اجرا نماید خود گویم و خود خندم عجب مرد هنرمندم.
این اختیارات شکستن قانون اساسی مشروطه شاهنشاهی ایران بود که بر پایه ماده ۲۷ متمم قانون اساسی که میگوید سه قوه مقننه یعنی مجلس شورای ملی، قوه مجریه یعنی نخست وزیر و وزیران و قوه دادوری یا دادگستری باید از یکدیگر جدا و مستقل باشند را زیر پا گذاشت.
مجلس سنا بر آن بود که اختیارات مصدق را تصویب نکند، مصدق نیز گفت چون اختیارات دارند مجلس سنا را منحل میکند که کرد. هنگامی که آشکار شد که مجلس شورای ملی اختیارات غیرقانونی داده شده به مصدق را دوباره تمدید نمیکند، مصدق مجلس شورای ملی را منحل کرد تا نمایندگان مصونیت نمایندگی را از دست بدهند و آنان را دستگیر و زندانی نماید که کرد.
این نتیجه زمانی است که قدرت شاه را به یک مُهر پای اوراق کاهش دهند. چپیها قانون اساسی مشروطه شاهنشاهی ایران را نمیپذیرند زیرا که حقوق شاه را در متمم قانون اساسی از پاراگراف ۳۵ تا ۵۷ چون تیری بر دل سیاه آنان است. چپیها هم چنین پاراگراف ۲۷ را نمیپذیرند که شاه ریاست قوه مجریه را عهده دار است. اما اصل ۴۴ متمم میگوید شخص پادشاه از مسولیت مبرا است و وزیران دولت در هر گونه امور در برابر مجلس سنا و مجلس شورا مسول و پاسخگو هستند.
آنچه در پاراگراف ۴۴ متمم قانون اساسی آمده است نشان میدهد، که وزیر اگر با قانونی موافق نباشد، میتواند از دستینه کردن آن سر باز زند. یعنی وزیر است که مستقلا میتواند تصمیم بگیرد و فرمانبردار مستقیم شاه نیست. وزیر قوانینی را اجرا میکند که میتواند پاسخگوی اجرای آن در برابر مجلسین باشد یعنی در برابر ملت ایران. دقیقا با این پاراگرافها از هر گونه دیکتاتوری جلوگیری میشود. اصل چهل و پنجم نیز میگوید که کلیه قوانین و دستخطهای پادشاه در امور کشوری هنگامی اجرا میشود که به امضای وزیر مسول رسیده باشد و مسول صحت آن فرمان و دستخط همان وزیر است. زیرا که وزیر است که در سازمان کشوری قوانین مربوط به وزارتخانه اش را باید به اجرا درآورد. او است که سرپرستی یک وزارتخانه با کارمندانش را به گردن گرفته است. با این پاراگراف دقیقا برای جلوگیری از دیکتاتوری شاه است، اما همان گونه که دیدیم دیکتاتوری دهشتناکی از سوی یک نخست وزیر محمد مصدق در ایران رخ داد که خودش قوه مقننه و قوه مجریه شد و تا به امروز مصدقچیان و هر چه دشمن ایران و ایرانی و مشروطه وجود دارد از این دوران سراسر حکومت نظامی و کودتای مصدق در ۲۵ امرداد ماه به عنوان دوران دمکراسی و عدالت و آزادی سخن میگویند.
قانون اساسی مشروطه یک قانون اساسی دمکراتیک برای ایران است. دمکراسی یعنی قدرت در دست مردم است و دقیقا در پاراگراف بیست و ششم متمم به نوشتار آمده است: قوای مملکت ناشی از ملت است . آن زمان دشمنان شاهنشاه آریامهر میگفتند ما دمکراسی میخواهیم. در کنار پاراگراف ۲۶ ما پاراگراف ۳۵ را داریم که میگوید: سلطنت ودیعهای است که به موهبت الهی از سوی ملت به شخص پادشاه داده میشود.
به عبارت دیگر قدرت از حزب نمیآید، هیچ ایدیولوژی بیگانهای وجود ندارد مانند سوسیالیسم واسلامیسم و مایوییسم، استالینیسم و یا هر ایسم دیگری، در ایران قدرت کامل و تمام در دست مردم است. این بدان چم است که مردم نه تنها حق و حقوقی دارند، بلکه خویشکاری و وظیفه نیز به گردن دارند. یکی از مهمترین خویشکاریهای مردم این است که هنگامی حکومت مشروطه در خطر بیافتد، مردم باید از حکومت، نگاهبانی و پدافند کنند. نیاکان ما این کار را انجام دادند و جان خود را فدای مشروطه کردند. هنگامی که محمدعلی سلطان قاجار مجلس شورای ملی را با کمک روسیه به توپ بست، و قانون اساسی مشروطه را کنار نهاد، مردم ایران علیه ارتش محمدعلی سلطان به پا خاستند و جنگیدند. در پایان از آذریها و بختیاریها و گیلانیها به تهران لشکر کشیدند و محمدعلی سلطان به سفارت روسیه پناهنده شد. مردم حکومت را به دست گرفتند، مجلس شورای ملی را گشودند، و محمدعلی سلطان را به تبعید فرستادند. نمایندگان آنگاه احمد سلطان پسر محمدعلی میرزا را بر تخت نشاندند و دراین زمان چون او کودک بود، نایب السطنهای برگزیده شد و آن رییس ایل مغول قاجار بود.
در روز ننگین ۱۵ خرداد ماه ۱۳۴۲ مردم ایران به همراه ارتش به پا خاستند و خمینی و همدستانش دستگیر شدند. مردم پشتیبان شاهنشاهشان بودند و نگذاشتند که به حکومت و دولت و قانون اساسی آسیب وارد آید.
در سال ۱۳۵۷ که خمینی با پروپاگاندهایش سر و کله اش پیدا شد، مردم کجا بودند؟ آنچه که نیاکان ما برای به دست آوردن قانون اساسی مشروطه انجام دادند و از جان خود گذشتند و به دار آویخته شدند، چرا رخ نداد. این تاریخ مشروطه این تاریخ معاصر کشور در مغز هیچ ایرانی نبود و نیست. با پروپاگاندای چپ، نه در کتابهای درسی دبستان و دبیرستان و حتی در دانشگاه به جوانان ایران به آینده کشور اموزش داده نشد که حکومت چیست؟ چه بخشهایی دارد؟ دولت کیست و چگونه کار میکند. نماینده مجلس شدن یعنی چه و قانونگزاری چگونه انجام میشود. برای نمونه در ایالات متحده امریکا، نوجوانان از کودکی قانون اساسی را میآموزند و روز تصویب قانون اساسی آمریکا روز تعطیل است که جشن گرفته میشود و درباره قانون اساسی و چگونه نوشته شدن آن و دگرگونیهای آن سخنرانی میشود. برای نیاکان ما روز مشروطه هر بار روز ۱۴ امرداد ماه جشن گرفته میشد و پارلمان آذین بسته میشد و شیرینی میان مردم پخش میگردید. اما با رخنه کمونیست در وزارتخانههای ما و دست بردن به کتابهای درسی و خالی کردن آن از تاریخ معاصر مردم ایران را سرگردان کردند و در تاریکی نگاه داشتند.
پروپاگاند چپ و روزنامه نگاران خاین چنان جلوه دادند که برای پارلمان و دولت و دادگستری تصمیم گیرنده شاه است. این را در مغزهای مردم با پروپاگاند و تبلیغ منفی فروکردند. روزنامهها که پر از چپ خاین به کشور و ملت بود، چنان به مردم فروختند که اگر شاه برود بهشت برین در کشور ایران خواهد بود. پس از چهل و پنج سال میبینیم که هر چه گفته شد دروغی بیش نبود، و قانون اساسی مشروطه پروانه هیچ گونه دیکتاتور را نمیدهد. قانون اساسی مشروطه را به کنار نهادند و نوشتار مسخره و خطرناک برای جان و مال مردم و استقلال کشور و تمامیت ارضی را به مردم ایران به عنوان قانون اساسی با پروپاگاند روزنامهها فروختند.
درد بی دوای این چپیها اکنون که می بینیند مردم ایران خواستار بازگشت شاهنشاه و مشروطه شاهنشاهی ایران هستند، اکنون میگویند که دوباره سیستمی میآید که شاه همه تصمیمها را میگیرد. این جمله اشتباه است. بر پایه قانون اساسی مشروطه شاهنشاهی ایران، همه تصمیمهای مهم کشور و قراردادها و قوانین و اساسنامهها و آیین نامهها و قراردادها با دیگر کشورها چه فرهنگی و چه بازرگانی از مجلس شورای ملی و مجلس سنا باید بگذرد. و شاهنشاه ایران فرمان اجرای آن را به وزیر مربوطه میدهد یعنی پای قانون توشیح میکند و پروانه اجرای آن قانون را میدهد. وزیر مربوطه نیز باید آن قانون را دستینه کند و قانون را در وزارتخانه خود اجرا نماید و در برابر مجلس سنا و مجلس شورای ملی پاسخگو باید باشد.
به پارسی روشن، پارلمان قوانین را تصویب میکند، دولت قوانین را به اجرا درمیآورد. یعنی شاه ایران آسیب پذیر نیست بلکه وزیر و یا نمایندگان مجلس و دست اندرکاران در آن قانون پاسخگو در برابر مجلس هستند. برای اینکه این بحثهای بی سر و ته به پایان برسد و این چپ خاین به کشور دیگر نتواند سم پاشی کند و برای مقام شاه و دوباره بازگرداندن قانون اساسی مشروطه شاهنشاهی سنگ اندازی نماید، مردم ایران باید قانون اساسی مشروطه شاهنشاهی را بیاموزند. باید یاد بگیرند خویشکاریهای پارلمان چیست؟ خویشکاری دولت چیست؟ خویشکاری دادگستری چیست؟ اهمیت انتخابات چیست و چرا باید انتخابات آزاد باشد یعنی هیچ پیش گزینشی نباید وجود داشته باشد، حزب نباید وجود داشته باشد که مردم را سرند کند و به میل خود با پارتی بازی کسانی را کاندید کند.
چگونه ممکن است که نیاکان ما توانستند در فضای تاریک و دشمنی قاجار با ایرانیان، چنین قانون اساسی مدرنی بنویسند و انتخابات آزاد برقرار کنند. به جای اینکه مردم ایران را سرگردان کنید، شما همه کسانی که در رسانههای برون مرز به ویژه در امریکا هستید،بیاموزید که چگونه قانون اساسی امریکا به نونهالان این کشور آموخته میشود، نام پرزیدنتها را میآموزند، دستاوردهای قانون اساسی را میآموزند، کدام پرزیدنت چه خدماتی به کشور و ملت کرده است. به جای برنامههای پر محتوا، مردم ایران برنامههای بیهوده بی سر و ته با گفتگو با میهمانان فرستاده شده از سوی جمهوری اسلامی و یا همان کنفدراسیونیها و مشتی چپ خطرناک را نگاه میکنند.
پیشنهاد کنید که چگونه میخواهید و میتوانید قانون اساسی مشروطه را بیاموزید و خود آموزگار شوید و به دیگر هم میهنان یاری برسانید و خود را از این گرداب هولناک که چپ و دشمن برای ما پهن کرده بیرون آییم. پیشنهاد دهید ما به آموزش سیاسی یا سیویک اجوکی شن نیاز داریم، یعنی حقوق و خویشکاریهای شهروندی را بیاموزیم هنگامی شاه میتواند کشورش را با موفقیت رهبری کند که شهروندان این آموزش سیاسی را داشته باشند، وگرنه هر بار در دام پروپاگاند چپ و پروپاگاند اسلامی خواهند افتاد.
پرسش این نیست که شاه بخشی از قوه مجریه است بلکه پرسش این است که چگونه قانون اساسی مشروطه پیاده میشود. قانون اساسی هر کشور بر پایه رخدادهای تاریخی و رسوم و آداب آن کشور نوشته میشود. در کشور ایران بر پایه دست درازایهای روس و انگلیس و خانینی بی شمار و سرسپردگان و غیرایرانیان قانون اساسی مشروطه چنین نوشته شد و گل سرسبد همه اینها این است که شاه باید ایرانی باشد و قدرت در دست مردم. خواب ببینید که ما کشور را به دست نخست وزیر بدهیم. نخست وزیر را میتوان راحت خرید و یا با رشوه انتخابش کرد ولی شاه را نمیتوان .