آخر نفس بیدل شیرازی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
آنرا که نه عشق دلبرانش | از زمرۀ آدمی مخوانش |
حاشا که دلست سنگ خاراست | آن دل که نه مهر دلستانش |
بی دوست اگر بمیرد اولی است | چون نیست تمتعی ز جانش |
آنرا که بتی است اندر آغوش | نبود سر باغ و بوستانش |
آن موی میان که همچو موئی | گردیده ام از غم میانش |
دی رفت و ز خیل عشقبازان | اندر پس و پشت کاروانش |
پای وی و دیدۀ عزیزان | فرق من و خاک آستانش |
ابروی وی و سجدۀ ما | بر قبلۀ طاق ابروانش |
آخر نفسایمنی نجستم | از فتنۀ آخرالزمانش |
بر روی وی آنکه دیده بگشاد | خار است به چشم دشمنانش |
بر لعل لبش هرآنکه ره جست | چون خضر حیات جاودانش |
تنگ است ز بس نه جای حرفست | چون وصف کنم بر او دهانش |
بیدل ز جفای دشمنان مرد | میباد بقای دوستانش |
در ویکیپدیا موجود است:
M rastgar ۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۷:۱۵ (UTC)