آتش پنهان فخر شیرازی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو




ترک ما کز تیر و مژگان کار عالم ساخته از پی قتل که دیگر تیغ ابرو آخته




پنجۀ سیمین او را این بار از خون کیست باز بر قتل کدامین بی گنه پرداخته




کعبتین خال بر آن صفحۀ عارض بین تا ببینی نقد دل عاشق کجا در باخته




هر کجا ملک دلی آورده در زیر نگین حسن جان افروز او کاینسان عَلَم افراخته




حیرتی دارم ز آب و آتش اندر روی او پس در آن کاو روز و شب را جمع یکجا ساخته




صانعش پروردگاریست کاین دو را با یکدگر جمع یکجا کرده الفت در میان انداخته




در خم چوگان او بنهاده ام من سر چو گوی وانکه در میدان عشقش رخش همت تاخته




نی همین روی زمین زیر نگین آورده است نوبت حسنش ملک اندر فلک بنواخته




هر که با او آشنا بیگانه شد از خویشتن منکر خویش است هرکس قدر او نشناخته




آتش پنهان فخر در نزد او باشد عیان هر که روزی آتش عشقی دلش بگداخته





M rastgar ‏۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۱۳:۳۵ (UTC)