خاقانی (غزلیات)/هر زمان بر جان من باری نهی
' | خاقانی (غزلیات) (هر زمان بر جان من باری نهی) از خاقانی |
' |
هر زمان بر جان من باری نهی وین دل غمخواره را خاری نهی بس کم آزار مینپندارم که تو مهر بر چون من کمآزاری نهی هر کجا برداری انگشت جفا زود بر حرف وفاداری نهی هیچت افتد کاین دل دیوانه را از سر رغبت سر و کاری نهی پای اگر در کار من ننهی به وصل دست شفقت بر سرم باری نهی ور ببخشی بوسهی آخر به لطف مرهمی بر جان افگاری نهی کار خاقانی بسازی زین قدر کار او را نام بیکاری نهی