خاقانی (غزلیات)/ای دل ای دل هلاک تن کردی
' | خاقانی (غزلیات) (ای دل ای دل هلاک تن کردی) از خاقانی |
' |
ای دل ای دل هلاک تن کردی بس کن ای دل که کار من کردی سر من زان جهان همی آید که ره جان به پای تن کردی از سگان کی به زهرهی شیر که شکار آهوی ختن کردی شب مهتاب چون به سر بازی قصد خورشید غمزه زن کردی در شبستان آفتاب شدی آه من آسمان شکن کردی گر سلیمان نهای به دیودلی در پری خانه چون وطن کردی لاجرم بهر یک شبه طربت برگ صد سالم از حزن کردی توئی آن مرغ کتش آوردی خود به خود قصد سوختن کردی تیشه در بیشهی بلا بردی هر سر شاخ بابزن کردی دانهی دست پایدام تو گشت از که نالی که خویشتن کردی ای چو زنبور کلبهی قصاب که سر اندر سر دهن کردی سخن اندر زر است خاقانی تو همه تکیه بر سخن کردی