خاقانی (غزلیات)/سوختم چون بوی برناید ز من
' | خاقانی (غزلیات) (سوختم چون بوی برناید ز من) از خاقانی |
' |
سوختم چون بوی برناید ز من وآتش غم روی ننماید ز من من ز عشق آراستم بازارها عشق بازاری نیاراید ز من تا نیارم زر رخ از لعل اشک دل ز محنتها نیاساید ز من ای خیال یار در خورد آمدی بیتو دانی هیچ نگشاید ز من گر نگیرم دربرت عذر است از آنک بوی بیماری همی آید ز من دست بر سر زانم از دست اجل تا کلاه عمر نرباید ز من