خاقانی (غزلیات)/دارم سر آنکه سر برآرم
' | خاقانی (غزلیات) (دارم سر آنکه سر برآرم) از خاقانی |
' |
دارم سر آنکه سر برآرم خود را ز دو کون بر سر آرم بر هامهی ره روان نهم پای همت ز وجود برتر آرم بر لاشهی عجز بر نهم رخت تا رخش قدر عنان درآرم این دار خلافت پدر را در زیر نگین مسخر آرم وین هودج کبریای دل را بر کوههی چرخ اخضر آرم وین تاج دواج یوسفی را درمصر حقیقت اندر آرم بیواسطهی خیال با دوست خلوت کنم و دمی برآرم در حجرهی خاص او فلک را مانندهی حلقه بر در آرم شب را ز برای زنده ماندن تا نفخهی صور همبر آرم گر پردهدری کند تف صبح از دود دلش رفوگر آرم در کعبهی شش جهت که عشق است خاقانی را مجاور آرم