خاقانی (غزلیات)/دست از دو جهان کشیده خواهم
' | خاقانی (غزلیات) (دست از دو جهان کشیده خواهم) از خاقانی |
' |
دست از دو جهان کشیده خواهم یک اهل به جان خریده خواهم گوئی که رسم به اهل رنگی از طالع بررسیده خواهم جستم دل آشنا و تا حشر گر جویم هم ندیده خواهم نوشی به یقین نماند لیکن زهری به گمان چشیده خواهم تا خوشی نفسی به دست نارم بیپای به سر دویده خواهم از ناوک صبح بهر روزی صد جوشن شب دریده خواهم تا گوهری در کنار ناید چون بحر نیارمیده خواهم از روزن هر دلی چو خورشید هر لحظه فرو خزیده خواهم گر سایهی دوستی ببینم چون سایه ز خود رمیده خواهم بس مار گزیدهی وجودم هم غار عدم گزیده خواهم چون تشنه شوم به رشتهی جان آبی ز جگر کشیده خواهم چشمم می لعل راوق افشاند دانست که می ندیده خواهم هم زهر دهد چو شاخ سنبل گر نیشکری گزیده خواهم