خاقانی (غزلیات)/دل پردهی عشق توست برگیر
' | خاقانی (غزلیات) (دل پردهی عشق توست برگیر) از خاقانی |
' |
دل پردهی عشق توست برگیر جان تحفهی وصل توست بپذیر تن هم سگ کوی توست دانی دانم که نیرزدت به زنجیر گفتی که بجوی تا بیابی جستیم و نیافتیم تدبیر در کار دلی که گمره توست تقصیر نمیکنی ز تقصیر تیری ز قضای بد سبق کرد آمد دل من بخست بر خیر آن تیر ز شست توست زیرا نام تو نوشته بود بر تیر خاقانی اگرچه هیچ کس نیست هم هیچ مگو به هیچ برگیر