خاقانی (غزلیات)/مرا غم تو به خمار خانه باز آورد
' | خاقانی (غزلیات) (مرا غم تو به خمار خانه باز آورد) از خاقانی |
' |
مرا غم تو به خمار خانه باز آورد ز راه کعبه به کوی مغانه باز آورد دل مرا که دواسبه ز غم گریخته بود هوای تو به سر تازیانه باز آورد کرانه داشتم از بحر فتنه چون کف آب نهنگ عشق توام در میانه باز آورد میانهی صف مردان بدم چو گوهر تیغ چو نقطهی زرهم بر کرانه باز آورد خدنگ غمزه زدی بر نشانهی دل من خدنگ خون به نشان از نشانه باز آورد دلم که خدمت زلف تو کرد چون گل سر نکرده پای گلآلود شانه باز آورد شد آب و خاکم بر باد هجر، بادهی وصل بیار، کاتش عشقت زبانه باز آورد عنان عمر شد از کف رکاب می به کف آر که دل به توبه شکستن بهانه باز آورد تو عمر گمشدهی من به بوسه باز آور که بخت گمشدهی من زمانه باز آورد هزار کوه و بیابان برید خاقانی سلامتش به سلامت به خانه باز آورد