خاقانی (غزلیات)/پردهی نو ساخت عشق، زخمهی نو در فزود
' | خاقانی (غزلیات) (پردهی نو ساخت عشق، زخمهی نو در فزود) از خاقانی |
' |
پردهی نو ساخت عشق، زخمهی نو در فزود کرد به من آنچه خواست، برد ز من آنچه بود لشکر عشق تو باز بر دل من ران گشاد گر همه در خون کشد، پشت نباید نمود دل ز کفم شد دریغ سود ندارد کنون سنگ پیاله شکست گربه نواله ربود ز آتش هجران تو دود به مغزم رسید اشک ز چشمم گشاد مایهی اشک است دود عشق چو یکسر بود هجران خوشتر ز وصل باده چو دردی بود دیر نکوتر که زود کشتن من یاد کن، یاد دگر کس مکن گوش مرا مشنوان آنچه نیارم شنود چشم سیاه تو دید دل ز برم برپرید فتنهی خاقانی است این دل کور کبود