خاقانی (غزلیات)/عشق تو به گرد هر که برگردد
' | خاقانی (غزلیات) (عشق تو به گرد هر که برگردد) از خاقانی |
' |
عشق تو به گرد هر که برگردد از زلف تو بیقرارتر گردد تاج آن دارد که پیش تخت تو چون دایره جمله تن کمر گردد مرد آن باشد که پیش تیغ تو چون آینه جمله رخ سپر گردد در عشق تو تر نیامدن شرط است کایینه سیه شود چو تر گردد بر هر که رسید زخم هجرانت گر سد سکندر است درگردد زر خواستهی جهودم ار دارم چندان که به آفتاب درگردد زر داند ساخت کار من آری کار همه کس به زر چو زر گردد امروز بساز کار ما گر نی فردا همه کارها دگر گردد خاقانی را چه خیزد از وصلت آن روز که روز عمر برگردد