اوحدی مراغهای (غزلیات)/جان را ستیزهی تو ندارد نهایتی
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۳۲ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (جان را ستیزهی تو ندارد نهایتی) از اوحدی مراغهای |
' |
جان را ستیزهی تو ندارد نهایتی خوبان جفا کنند ولی تا به غایتی سنگین دلی، و گرنه چنین درد سینه سوز در سینهی تو نیز بکردی سرایتی دارم شکایت از تو، ولی منع میکند حسن وفا که: باز نمایم شکایتی روی زمین چو قصهی فرهاد کوهکن پر شد حکایت من و شیرین حکایتی! خود چیست کشتن چو منی؟ کاهلی ز تست تا هر زمان مرا بنسوزی ولایتی از گفت و گوی دشمن بسیار باک نیست گر باشدم ز لطف تو اندک حمایتی زان زلف کافرانه مرنج، اوحدی، دگر کز کافری بدیع نباشد جنایتی