اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای مرغزار جانها لعل تو آب داده
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۲۳ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (ای مرغزار جانها لعل تو آب داده) از اوحدی مراغهای |
' |
ای مرغزار جانها لعل تو آب داده وی تب کشیده دل را زلف تو تاب داده رویت به یک لطیفه مه را سپر شکسته چشمت به نیم غمزه دل را جواب داده دل را لب تو از می تاراج روح کرده جان را رخ تو از خوی بوی گلاب داده پیش رخ و جبینت باج و خراج هر دم هم مشتری کشیده، هم آفتاب داده بیدار با تو خواهم یکشب که باده نوشم وان مردم دگر را سر سوی خواب داده چشم من از خیالت هر سوزنی که بسته توفان گریه آن را یکسر بب داده فردا مگر عقوبت کم باشد اوحدی را امروز عشقت او را چندین عذاب داده