اوحدی مراغهای (غزلیات)/امروز عید ماست، که قربان او شدیم
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۱۹ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (امروز عید ماست، که قربان او شدیم) از اوحدی مراغهای |
' |
امروز عید ماست، که قربان او شدیم اکنون شویم شاه، که دربان او شدیم چندان غریب نیست که باشد غریبدار این سرو ماه چهره، که مهمان او شدیم ای بادصبح، بگذر و از ما سلام کن بر روضهای، که عاشق رضوان او شدیم فرخنده یوسفیست، که زندان اوست دل زیبا محمدیست، که سلمان او شدیم این خواجه از کجاست؟ که «طوعا و رغبة» بیکره و جبر بندهی فرمان او شدیم تا ما گدای آن رخ و درویش آن دریم ننشست خسروی، که ز سلطان او شدیم گفتم: ز درد عشق تو شد اوحدی هلاک گفتا: چه غم ز درد؟ که درمان او شدیم