اوحدی مراغهای (غزلیات)/درهجر تو درمان دل خسته ندانم
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۳۵ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (درهجر تو درمان دل خسته ندانم) از اوحدی مراغهای |
' |
درهجر تو درمان دل خسته ندانم زان پیش که روزی به غمت میگذرانم گفتی که: به وصلم برسی زود، مخور غم آری، برسم، گر ز غمت زنده بمانم بر من ز دلست این همه، کو قوت پایی؟ تا دل بتو بگذارم و خود را برهانم جانا، چو به نقد از بر من دل بربودی همنقد بده بوسه، که من وعده ندانم دیدی که: چو دادم دل خود را بتو آسان بگذشتی و بگذاشتی از پی نگرانم؟ جان از کف اندوه تو آسان نتوان برد اینست که از روی تو دوری نتوانم دی با من آسوده دلی دیدی و دینی امروز نگه کن که: نه اینست و نه آنم ای مسکن من خاک درت، بر من مسکین بیداد مکن پر، که جوانی و جوانم از پای دلم اوحدی ار دست بدارد خود را به سر کوی تو روزی برسانم