اوحدی مراغهای (غزلیات)/پیشتر از عاشقی عافیتی داشتم
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۵۶ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (پیشتر از عاشقی عافیتی داشتم) از اوحدی مراغهای |
' |
پیشتر از عاشقی عافیتی داشتم بر تو چو عاشق شدم آن همه بگذاشتم نقش بسی دیدم از دفتر خوبی ولی بر ورق سینه جز نقش تو ننگاشتم تا بتو پرداختم خلوت دل را تمام سایهی خود نیز را مشغله پنداشتم چاه که میساختند بر ره من دلبران پیش زنخدان تو جمله بینباشتم شد ز جفای تو دل پرخلل و خون، ولی من ز جفا هر چه شد ناشده انگاشتم تشنهی لعل توام دیگر ازان میدهد زلف چو شام تو از خون جگر چاشتم من بتو امیدوار، تا بر شادی خورم خود همه اندوه بود، تخم که من کاشتم گر چه برافراشتم سر به هنر در جهان در قدمت مینهم سر که برافراشتم گوش دلم تا شنید نام ترا کافرم از سخن اوحدی گر خبری داشتم