اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای زاهد مستور، زمن دور، که مستم
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۲۲ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (ای زاهد مستور، زمن دور، که مستم) از اوحدی مراغهای |
' |
ای زاهد مستور، زمن دور، که مستم با توبهی خود باش، که من توبه شکستم زنار ببندی تو و پس خرقه بپوشی من خرقهی پوشیده به زنار ببستم همتای بت من به جهان هیچ بتی نیست هر بت که بدین نقش بود من بپرستم فردای قیامت که سر از خاک برآرم جز خاک در او نبود جای نشستم دست من و دامان شما، هر چه ببینید جز حلقهی آن در، بستانید ز دستم بر گرد من ار دانه و دامیست عجب نیست روزی دو، که مرغ قفس و ماهی شستم در سر هوس اوست، به هر گوشه که باشم در دل طرب اوست، به هر گونه که هستم بارم نتوان برد، که مسکین و غریبم خوارم نتوان کرد که افتاده و پستم باشد سخنم حلقه به گوش همه دلها چون حلقه به گوش سخن روز الستم پنهان شدم از خلق وز خلق خلق او خلقم چو بدیدند و بجستند بجستم دوش اوحدی از زهد سخت گفت و من از عشق القصه، من از غصهی او نیز برستم