اوحدی مراغهای (غزلیات)/جفت شادیست بعید، آنکه تو داری شادش
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۳۳ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (جفت شادیست بعید، آنکه تو داری شادش) از اوحدی مراغهای |
' |
جفت شادیست بعید، آنکه تو داری شادش مقبل آنست که آیی به مبار کبادش دلم از شوق تو شب تا به سحر نعره زنان تو چنان خفته که واقف نهای از فریادش از من خسته لب لعل تو دل خواسته بود کام دل تا ندهد دل نتوانم دادش آدمی باید و حوای دگر دوران را که دگر مثل تو فرزند بباید زادش تن من شد ز تمنای سر کوت چو خاک وقت آنست که همراه کنم با بادش دوستی را که مه وصال به اندیشهی تست کی توان گفت که: یک روز میآور یادش؟ در دل آن خانه که کردم به وفای تو بنا موج توفان قیامت نکند بنیادش اوحدی، با غم شیریندهنان زور مکن کین نه کوهیست که سوراخ کند فرهادش آهنین پنجه اگر کوه ز جا برگیرد نکند فایده بر سنگدلان پولادش