اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن سست عهد سخت کمان اوفتاد باز
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۱۶ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (آن سست عهد سخت کمان اوفتاد باز) از اوحدی مراغهای |
' |
آن سست عهد سخت کمان اوفتاد باز گفتم که: عاشقم، به گمان اوفتاد باز گفتم: ز پرده روی نماید، نمود، لیک اندر درون پردهی جان اوفتاد باز چون بوسه خواهمش به زبان، قصد سر کند سر در بلا ز دست زبان اوفتاد باز خالی نمیشود دلم از درد ساعتی دل در غمش ببین به چه سان اوفتاد باز؟ نشگفت سر عشق من ار آشکار شد کان صورتم ز دیده نهان اوفتاد باز چشمش بسوخت جان و رخ او ببرد دل غارت ببین که در دل و جان اوفتاد باز از شوق زلف و قامت و رویش زبان من در ناله و نفیر و فغان اوفتاد باز او میرود سوار و سراسیمه در پیش دل میرود پیاده، ازان اوفتاد باز گویند: کاوحدی، ز غم او چنین بسوز بیچاره اوحدی، نه چنان اوفتاد باز