اوحدی مراغهای (غزلیات)/عشق را پا و سر پدید نشد
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۴۶ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (عشق را پا و سر پدید نشد) از اوحدی مراغهای |
' |
عشق را پا و سر پدید نشد زین بیابان خبر پدید نشد جز دل دردمند مسکینان ناوکت را سپر پدید نشد همه چیز از تو بود و در همه چیز جز تو چیزی دگر پدید نشد خبری شد عیان من از فکر وز عنایت خبر پدید نشد هر که پیش تو جان نکرد ایثار از وجودش اثر پدید نشد تا تو منظور بیدلان نشدی هیچ صاحب نظر پدید نشد اوحدی، چارهای بکن خود را کز تو بیچارهتر پدید نشد