اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/دیگر مرا به ضربت شمشیر غم بزد

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۳۹ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) (دیگر مرا به ضربت شمشیر غم بزد)
از اوحدی مراغه‌ای
'


دیگر مرا به ضربت شمشیر غم بزد فریاد ازین سوار، که صید حرم بزد! عزلت گزیده بودم و کاری گرفته پیش یارم ز در درآمد و کارم به هم بزد دم در کشیده بود دل من ز دیر باز آتش در اوفتاد به جانم، چو دم بزد درویش را ز نوشت شاهی خبر نشد تا روزگاز نوبت این محتشم بزد چون دیده بر طلایه‌ی حسنش نظر فگند عشقش به دل در آمد و حالی علم بزد هی نیزه‌ی ستیزه که مریخ راست کرد شمشیر خوی او همه را چون قلم بزد صد بار چین طره‌ی پستش ز بوی مشک بر دست باد قافله‌ی صبح دم بزد آیینه‌ی دو عارض او از شعاع نور بسیار سنگ طعنه که بر جام جم بزد گفتم که: بر دلم نکند جور و هم بکرد گفتا: بر اوحدی نزنم زخم و هم بزد