اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/طراوت رخت آب سمن تمام ببرد

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۴۵ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) (طراوت رخت آب سمن تمام ببرد)
از اوحدی مراغه‌ای
'


طراوت رخت آب سمن تمام ببرد رخت ز گل نم و از آفتاب نام ببرد غلام کیستی، ای خواجه‌ی پری‌رویان؟ که دیدن تو دل از خواجه و غلام ببرد همی گذشتی و برمن لبت سلامی کرد سلامت من مسکین بدان سلام ببرد به هیچ چوب سرمن فرو نیامده بود غم تو آمد و از دست من زمام ببرد چو آفتاب ترا از کنار بام بدید پگاه تر علم خویش را ز بام ببرد نسیم صبح ز زلف تو نافه‌ای بگشود به نام تحفه فرو بست و تا به شام ببرد ز رشک روی تو گل سرخ گشت و کرد عرق چو رنگ روی ترا باد صبح نام ببرد امام شهر چو محراب ابروی تو بدید سجودکرد، که هوش از سر امام ببرد حکایت من و زلف تو کی تمام شود؟ که هر چه داشتم از دین و دل تمام ببرد به عام و خاص بگفت اوحدی حدیث رخت به صورتی که دل خاص و عقل عام ببرد