اوحدی مراغهای (غزلیات)/نیامد وقت آن کز من بخواهی عذرآزارت؟
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۵۳ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (نیامد وقت آن کز من بخواهی عذرآزارت؟) از اوحدی مراغهای |
' |
نیامد وقت آن کز من بخواهی عذرآزارت؟ دلم را شربتی سازی ز لعل چاشنی دارت؟ دل از دستم برون بردی که با ما سر در آری تو بما سر در نیاوردی و سرها رفت در کارت گمان بردم که: میجوید دلت وصل مرا، لیکن مرا کمتر بجویی تو، که میجویند بسیارت هم امروز از جهان دیدن فرو بندم دو بینایی اگر دانم که: فردا من نخواهم دید دیدارت سرم را میکنی پر شور و بردل مینهی منت دلم را میکشی در خون و برجان مینهم بارت ز روی راستی با تو ندارد سرو مانندی که: گر در بوستان آیی، بمیرد پیش رخسارت گل وصلی به دستم چون نمیآید چه بودیار کسی بودی که برکندی ز پای اوحدی خارت؟